< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

97/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ما یدخل فی المبیع

در باب تعارض ضررین (که آن را در قواعد فقهیه به شکل مبسوط نوشته ایم) گفته ایم که اگر ضرری اقوی باشد باید به سراغ ضرر ضعیف تر رفت و بعد قیمت را تقسیم نمود. البته در جایی که این دو ضرر تقریبا به اندازه ی هم باشند باید قرعه کشیده شود ولی اگر یک ضرر کلی و ضرر دیگر جزئی باشد جای قرعه نیست. البته این در جایی است که کسی اقدام به ضرر نکرده و ضرر خودش به وجود آمده و متوجه دو نفر شده است. مثلا در جایی که ضرر اقوی دو میلیون است و ضرر اضعف یک میلیون در اینجا ضرر را متوجه اضعف می کنیم و دو سوم هزینه را به او می دهیم و یک سوم باقی مانده به گردن خودش است.

امام قدس سره در مسأله ی سوم تحریر به دو فرع اشاره می کند که هیچ رابطه ای با هم ندارند و این عجیب است. یک فرع در مورد این است که اگر کسی یک بستانی را به دیگری بفروشد و فقط یک نخل را نفروشد بایع حق دارد وارد باغ شود و به نخل خود رسیدگی کند.

فرع دوم در مورد خانه است که اگر خانه ای را بفروشند چه چیزهایی در این بیع داخل است.

این دو مسأله هیچ ارتباطی به هم ندارد و ظاهرا این دو، دو مسأله بوده ولی کُتّاب به اشتباه آنها را یک مسأله دانسته اند.

مسألة 3 - (فرع اول:) لو باع بستانا واستثنى نخلة مثلا (بعضی مانند شهید ثانی «شجرة» گفته اند بنا بر این تصور نشود که خصوصیتی در نخل است) فله الممر إليها والمخرج ومدى جرائدها وعروقها من الأرض (تا مقداری که شاخه ها سایه می اندازند حق اوست و نمی توان به او گفت شاخه های درخت را کوتاه کن همچنین است در مورد عروق و ریشه.)، وليس للمشتري منع شئ من ذلك، (فرع دوم:) ولو باع دارا دخل فيها الأرض والأبنية الأعلى والأسفل...[1]

 

اما فرع اول: کسی بستانی را فروخته ولی از یک یا چند درخت خوشش می آمد و آنها را استثناء کرد. او مرافق این درخت را در اختیار دارد یعنی آنچه این درخت احتیاج دارد صاحب باغ باید در اختیار او بگذارد.

البته صاحب درخت نباید سرزده وارد باغ شود و همانند سمرة بن جندب عمل کند که سرزده وارد باغ می شد در حالی که زن و فرزند انصاری که مالک باغ بود در باغ بودند.

 

اقوال علماء:

صاحب مفتاح الکرامة می فرماید:

لو استثنی نخلة کان له الممرّ إلیها و المخرج و مدی جرائدها من الأرض (مقداری که شاخه ها وسعت دارند) کما فی الشرائع و التحریر و التذکرة و الإرشاد و الدروس و المسالک و مجمع البرهان و الکفایة.[2]

صاحب مسالک در عبارت جامع تری می فرماید: إذا استثنى شجرة (تعبیر به شجره بهتر است زیرا خصوصیتی در نخله نیست) من البستان و نحوه، أو اشتراها من مالكها خاصّة (مشتری فقط همین یک درخت را خریده است)، لم تدخل الأرض في البيع، (و فقط حق دارد بدون اینکه اجاره بدهد این درخت را در آن باغ ابقاء نماید) لكن يستحق من منفعتها ما يتوقّف عليه الانتفاع بالشجرة و ثمرتها، من الدخول إليها، و سقيها، و حرثها، و جمع ثمرها، و وضعه في المكان المعتاد له (میوه ها را باید بتواند در جایی روی زمین بگذارد و بعد آنها را ببرد) و يستحق أيضا مدى جرائدها في الهواء، و عروقها في الأرض (مالک زمین نمی تواند ریشه های آن درخت را در زمین قطع کند)، فليس لمالك الأرض عطف شيء منها، و لا قطعه، و لا العمل في الأرض بما يضرّ بالعروق، و لا الانتفاع بما استحقّته زمن بقائها بالزرع و نحوه إن أضرّ بها.[3]

 

دلیل مسأله:

سه دلیل می تواند برای این مسأله ذکر شود:

دلیل اول: سیره ی عقلاء

سیره ی عقلاء بر این است که اگر کسی مالک درختی در یک باغ باشد شرایط لازم برای نگهداری درخت را در اختیار صاحب درخت بگذارد و به عبارت دیگر عقلاء لوازم بیع درخت را به گردن صاحب باغ می اندازند.

دلیل دوم: از باب جمع بین الحقین، هم حق صاحب درخت باید رعایت شود هم حق صاحب باغ. حق صاحب درخت این است که از درخت استفاده ای کند که به باغ ضرر نرساند و از آن طرف حق صاحب باغ این است که ضرر به درخت نزند.

دلیل سوم: دلالت اخبار

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَضَى النَّبِيُّ ص فِي رَجُلٍ بَاعَ‌ نَخْلًا وَ اسْتَثْنَى‌ غَلَّةَ نَخَلَاتٍ فَقَضَى لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص- بِالْمَدْخَلِ إِلَيْهَا (او حق دارد به سراغ نخل رود) وَ الْمَخْرَجِ مِنْهَا (و از آنجا خارج شود) وَ مَدَى جَرَائِدِهَا (البته این دو سه مورد از باب مثال است و سایر خصوصیات متعلق به درخت هم در آن داخل است).[4]

سند این روایت به سبب نوفلی و سکونی ضعیف است و البته عمل اصحاب آن را جبران می کند.

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَضَى‌ فِي‌ هَوَائِرِ النَّخْلِ أَنْ تَكُونَ النَّخْلَةُ وَ النَّخْلَتَانِ لِلرَّجُلِ فِي حَائِطِ الْآخَرِ فَيَخْتَلِفُونَ فِي حُقُوقِ ذَلِكَ فَقَضَى فِيهَا أَنَّ لِكُلِّ نَخْلَةٍ مِنْ أُولَئِكَ مِنَ الْأَرْضِ مَبْلَغَ جَرِيدَةٍ مِنْ جَرَائِدِهَا (مقداری که شاخه ها وسعت دارند).[5]

در این حدیث سه اشکال وجود دارد:

اولا عقبة بن خالد مجهول الحال است و البته یک حدیثی در مدح او وارد شده است که کشی نقل می کند و خود عقبه هم راوی آن حدیث است. حدیث همان گونه که در سابق گفتیم در مورد این است که او کنیزی داشت که هر وقت می خواستند او را مجازات کنند می گفت: به حق آن کس که وقتی نامش را می برید گریه می کنید من را مجازات نکنید و معصوم ع مدحی از او و خانواده اش کرد.

ثانیا: بین عقبة بن خالد تا پیغمبر اکرم (ص) فاصله ای است که مشخص نیست چه کسانی هستند و شاید او از امام صادق علیه السلام نقل می کند و او از رسول خدا (ص) ولی در سند نام امام صادق علیه السلام نیز نیامده است از این رو سند، مقطوع است.

ثانیا: مراد از «هوائر» چیست؟ تفسیر آن در میان بزرگان متفاوت بیان شده است. «هوائر» جمع «هائر» از ماده ی «هَور» به معنای نابودی است. این معنا تناسبی با متن ندارد.

جمعی گفته اند که این کلمه در اصل «حوائر» است که جمع «حائر» می آید و منظور از آن «محل مطمئن» است و «حوائر النخل» یعنی محل مطمئنی که برای نخل پیشبینی می شود. این در حالی است که در لغت «حائر» به معنای سرگردان و انسان مشوش است نه اطمینان. «حائر حسینی» نیز به این معنا است که آب را فرستادند ولی آب متحیر شد و برگشت.

به هر حال این جمله ضرری به جواب پیغمبر اکرم (ص) وارد نمی کند. به همین دلیل بزرگان به این روایت استناد کرده اند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo