< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

97/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ما یدخل فی المبیع

به مسأله ی چهارم از تحریر رسیده ایم. امام قدس سره در این مسأله به سه چیز اشاره می کند که آیا جزء مبیع هستند یا نه:

مسألة 4 - الأحجار المخلوقة في الأرض (سنگ هایی که به طور طبیعی در زمین است داخل در بیع است) والمعادن المتكونة فيها تدخل في بيعها، بخلاف الأحجار المدفونة (که صاحب زمین آنها را در زمین حفر کرده است) فيها كالكنوز المودِعَة فيها ونحوها (که آنها مال بایع است).[1]

بنا بر این در سه محور باید بحث کنیم: سنگ های که به طور طبیعی در زمین است، معادن و همچنین گنج ها و چیزهایی که بایع خودش در زمین حفر کرده است.

در مبحث خمس راجع به معادن بحث می شود و در ضمن آن مالکیت معادن را نیز مطرح می کنند. همچنین است در مورد کنز که در ذیل آن راجع به مالکیت کنز نیز بحث می کنند و ما در مباحث خمس به آن پرداخته ایم.

 

اما الاحجار:

سنگ اقسامی دارد گاه سنگ ها در زمین به طور طبیعی است و منصوب می باشد و گاه احجاری است که به طور غیر طبیعی یعنی مدفون در زمین است و کسی آن را دفن کرده است.

احجار در زمین گاه ممکن است به مشتری ضرر بزند مثلا ریشه ی درختانِ مشتری ممکن است به این سنگ ها برسد و از بین برود.

همچنین این سنگ ها گاه برای بایع مفید است و گاه نیست. مثلا بایع با خبر می شود که از سنگ ها می تواند به عنوان معدن استفاده کند و آن سنگ ها قیمت دارد و بایع از آن بی خبر بوده و زمین را با قیمت کمتری فروخته است در نتیجه مغبون شده است.

 

اقوال علماء:

صاحب مفتاح الکرامة می فرماید: و الأحجار إذا کانت مخلوقة (یعنی به شکل طبیعی در زمین باشد) أو مدرجة فی البناء (در بنا درج شده است مانند شالوده ی بنا) دخلت، و إن کانت مدفونة لم تدخل قد نص علی دخول المخلوقة و عدم دخول المدفونة فی المبسوط و التذکرة و التحریر و الإرشاد و جامع المقاصد و تعلیق الإرشاد و المسالک و مجمع البرهان و الکفایة و نصّ فی علی عدم دخول المدفونة (که مفهوم آن این است که مخلوقة داخل است.) و تردد فی الشرایع و غایة المرام فی دخول المخلوقة.[2]

بنا بر این شهرت در این است که احجار مخلوقه داخل در مبیع است. به هر حال، این مسأله منصوص نیست و باید بر اساس سیره ی عقلاء آن را حل کرد.

ظاهرا سیره ی عقلاء این است که احجاری که به طور طبیعی در زمین و برای مشتری ضرری نداشته باشد بلکه نافع است مال مشتری می باشد ولی اگر صاحب خانه احجاری را برای روز مبادا در زمین دفن کرده است آنها در مبیع داخل نیست و هنگام شک هم حکم به عدم دخول می کنیم.

علامه در تذکرة کلامی خوب و جامعی دارد و می فرماید: إذا باع أرضا وفيها حجارة ، فإمّا أن تكون مخلوقة فيها أو لا. فإن كانت مخلوقة ، دخلت في بيع الأرض مع الإطلاق ، لأنّها من جملة الأر ثمّ إن كانت مضرّة بالغراس (درختکاری) وتمنع عروقه من النفوذ (و نمی گذارد ریشه ی درخت در زمین نفوذ کند)، فإن كان المشتري عالما بذلك ، فلا خيار له. وإن لم يكن عالما ، ثبت له الخيار ، لأنّ ذلك عيب (و خیار عیب جاری می شود)، وبه قال الشافعي... وأمّا إن لم تكن مخلوقة في الأرض ، فإمّا أن تكون مبنيّة فيها مدرجة في البناء (مانند شالوده ی بناء)، فإنّها أيضا تدخل في الأرض... وإمّا أن تكون مودعة فيها مدفونة للنقل فإنّها لم تدخل في البيع ـ وبه قال الشافعي... فإن كان (مشتری) عالما ، فلا خيار له في فسخ العقد و إن تضرّر بقلع البائع (تا سنگ ها را ببرد) وله إجبار البائع على القلع والنقل.[3]

صورت دیگر مسأله که علامه متذکر آن نشده است این است که اگر بایع خود را مغبون ببیند مثلا احجار طبیعی که در زمین است قیمتی است و در نتیجه قیمت زمین بالا رفته است او می تواند معامله را با خیار غبن فسخ کند.

نقول: سنگلاخ بودن زمین می تواند مشکلاتی ایجاد کند مثلا مانع نفوذ ریشه ی درخت در زمین می شود در نتیجه درخت آسیب دیده و گاه می خشکد.

مشکل دیگر این است که مشتری به دلیل سنگلاخ بودن نمی تواند چاه بکند. همچنین سنگلاخ بودن می تواند در رانش زمین مؤثر باشد زیرا سنگ ها به هم متصل نیستند بر خلاف جایی که خاک باشد زیرا خاک ها به هم چسبیده است و مانع رانش می شوند.

بعد از فسخ، مسأله ی ارش هم مطرح می شود و اگر مسأله ی ارش داخل باشد ما حکم به تخییر بین فسخ و ارش می کنیم.

نکته ی دیگر این است که این بحث ها در صلح، اجاره و مانند آن نیز وارد است مثلا کسی زمین را اجاره کرده است و می خواهد در آن درخت بکارد و یا چاه بکند. حتی اگر زمین جزء مهریه باشد و بعد زن متوجه شود که زمین سنگلاخ است و این مشکل زا می باشد.

اما معادن: معدن بر دو قسم است: معدن ظاهر و معدن باطن

مرحوم علامه در تذکره می فرماید: لو كان في الأرض أو الدار معدن ظاهر ـ كالنفط (که در سابق گاه به شکل چشمه ای می جوشیده و از آن استفاده می کردند.) والملح (معدن نمک) والغاز (گاز که مشخص نیست در سابق می توانستند از گاز استفاده کنند یا نه. در بعضی از نسخ هم الغار آمده است که همان قیر می باشد که گاه از زمین می جوشیده) والكبريت (گوگرد) ـ فهو كالماء (آبی که مثلا مانند چشمه در زمین وجود دارد) هل يملكه صاحب الأرض؟ للشافعيّة وجهان. وعندنا أنّه مملوك له إذا كان في ملكه.[4]

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده این بحث را ادامه می دهیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo