< فهرست دروس

درس تفسیر قرآن آیت الله مکارم

92/05/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیه ی 33 سوره ی احزاب
 خداوند متعال در آیه ی 33 سوره ی احزاب می فرماید: وَ قَرْنَ في‌ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‌ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً [1]
 بحث در آیه ی 33 سوره ی احزاب است که مشهور به آیه ی تطهیر می باشد و مقام عصمت اهل بیت را به صراحت بیان می کند.
 گفتیم که تنها گروهی که قائل به عصمت انبیاء و ائمه ی هدی در تمام عمر و در تمام مسائل می باشد شیعیان هستند. دیگران در این حد قائل به عصمت ایشان نیستند.
 در جلسه ی قبل به دلیل عقلی اشاره کردیم و گفتیم که رسول خدا (ص) خدا در حدیث ثقلین ما را به اطاعت از اهل بیت و قرآن توصیه کرد و فرمود که اگر دست به دامن این دو بزنید محال است گمراه شوید. این روایات را اهل سنت و شیعیان نقل کرده اند.
 امام قدس سره نیز در طلیعه ی وصیت نامه ی تاریخی خود به سراغ این حدیث رفته است.
 وقتی رسول خدا (ص) به ما دستور می دهد که همان گونه که بی قید و شرط از قرآن تبعیت می کنید از اهل بیت هم تبعیت کنید این علامت آن است که اهل سنت نه خطا می کنند نه گناه بنا بر این باید بدون قید و شرط تسلیم فرمان آنها بود. این سخن چیزی است که حتی فخر رازی هم در تفسیر معروف خود گفته است که از این نکته عصمت برداشت می شود.
 در جلسه ی گذشته به بعضی از روایات بسیاری که در مورد آیه ی تطهیر و اینکه در خصوص اهل بیت نازل شده است اشاره کردیم.
 در اینجا سؤال مهمی مطرح است و آن اینکه اگر چنین است معنای آن این است که پیغمبر و امام نمی توانند گناه کنند و اصلا قادر به انجام آن نیستند. این چه فضیلتی برای آنها می شود مانند کسی که دارای نیروی جنسی نیست که اگر کارهای خلاف جنسی مرتکب نشود فضیلتی برای او به حساب نمی آید. همانند کسی که کور است و در نتیجه نمی تواند چشم چرانی کند که افتخاری برای او به حساب نمی آید. آیا معصومین هم همین گونه هستند و برای آنها محال است که گناه کنند؟
 جواب این است که آنها قادر هستند ولی در عین حال گناه نمی کنند. این نکته را با ذکر دو مثال بیان می کنیم:
 فرض می کنیم که غذای مسمومی هست و در میان جمیعتی آوردند. طبیب حاذقی هست و بررسی کرد و فهمید که سمی بسیار مهلک در آن است. واضح است که آن طبیب آن غذا را نمی خورد هر چند دیگران که نمی دانند ممکن است بخورند. طبیب می تواند آن غذا را بخورد ولی علم و دانش و معرفت او چنین اجازه ای به او نمی دهد.
 همچنین ممکن است کسی بگوید که امام جماعت آیا می تواند در انظار عمومی ظرف شرابی را بیاورد و در محراب مسجد بنشیند و بنوشد؟ کسی چنین کاری را هرگز نمی کند و حال آنکه انجام این کار برای امام جماعت فوق ممکن است ولی علم و دانش او چنین اجازه ای به او نمی دهد.
 این مثال ها نشان می دهد که حتی ما هم در انجام یک سری امور معصوم هستیم ولی عصمت کلیه مخصوص به پیامبر و امام است.
 مثال دیگر این است که هیچ انسان عاقلی و با سوادی به خودش اجازه نمی دهد که لخت مادرزاد در خیابان قدم بزند. او می تواند چنین کاری کند ولی عقل او چنین اجازه ای به او نمی دهد. این برای آن است که او به واسطه ی عقلش یک نوع معصومیتی نسبت به این گناه دارد.
 معصومین هم چنان عقل و بصیرتی دارند که باطن گناه را می بینند و هرگز به گناه دست نمی زنند. از این رو مرتکب نشدن گناهان برای آنها افتخار بزرگی برای آنها است.
 از یکی از عرفاء نقل می کنند که فرشی جلوی او آوردند و او گفت که این فرش دزدی و مغصوب است و از آن دود و آتش بلند می شود آن را از نزد من ببرید. این حالت یک نوع افتخار و امتیاز است. هرچند او می توانست آن فرش با بپذیرد.
 قرآن مجید در مورد خوردن مال یتیم می فرماید: إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‌ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‌ بُطُونِهِمْ نارا [2]
 اگر کسی عالم باشد و معرفت داشته باشد و بداند که این مال آتش هست هرگز دست به آن مال نمی زند و برای او این امسالک یک نوع فضیلت حاصل می شود. بنا بر این عصمت معصومین حاکی از دید بالا و درک فوق العاده ی ایشان است که فضیلت بسیاری برای ایشان است.
 امام امیر مؤمنان علیه السلام همین مسأله را به صورت بسیاری زیبایی بیان فرموده است. ایشان در خطبه ی 224 که در آن داستان برادرش عقیل را بیان می کند این نکته را بیان می کند. در زمان خلیفه ی سوم امتیازات فوق العاده ای از بیت المال به همه داده شده بود. امام علیه السلام که خلافت ظاهری را به عهده گرفت آب پاکی را روی دست همه ریخت و به این امتیازات خاص پایان داد بعد برای مردم داستان برادرش عقیل را بیان کرد که وقتی از او امتیاز خاص می خواست با آهن گداخته از او استقبال کرد. بعد در ذیل داستان
 اشعث مردی بود که در زمان رسول خدا (ص) ظاهرا مسلمان شد ولی در باطن منافق بود از این رو بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) گفته شده است که از جمله کسانی بود که مرتد شد. او بعد نزد ابوبکر آمد و توبه کرد و توبه ی او را پذیرفتند و به ظاهر جزء مسلمانان شد. او در زمان علی علیه السلام به ظاهر جزء یاران بود ولی همواره منافق گری می کرد. او با عمرو عاص ارتباط داشت و به گفته ی یکی از دانشمندان او در غالب مشکلاتی که در زمان حکومت علی علیه السلام به وجود آمده است دست داشت. او با یکی از مسلمانان دعوا داشت و می خواست به زور، آب را به نفع خودش مصادره کند. پرونده ی او به دست علی علیه السلام رسید. بعد امام علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: شب هنگام حلوای لذیذ مخصوصی که نامش "ملفوفه" بود آماده می کند و درب خانه ی علی علیه السلام به عنوان رشوه تحویل می دهد.
 امام علیه السلام در این مورد می فرماید: وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ (عجیب تر از داستان برادرم عقیل) طَارِقٌ طَرَقَنَا (کسی بود که درب خانه را نیمه شب زد) بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا (و در ظرفی حلوای مخصوص را آورده بود و روی آن را پوشانده بود) وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا (و معجونی بود که چون باطن آن را دیدم از آن متنفر شدم زیرا) كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا (گويى با آب دهان مار يا استفراغ او خمير شده بود حلوا سالم بود ولی چون باطن آن رشوه بود امام علیه السلام آن را چنان توصیف می کند.) فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ (صله گاه به معنای رشوه است مانند صلة القاضی و گاه به معنای هدیه است مانند صلة الشاعر. مراد در اینجا رشوه است) أَمْ زَكَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ (و هر سه بر ما حرام است.) فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ وَ لَكِنَّهَا هَدِيَّةٌ (بلکه صرفا هدیه ای بیش نیست.) فَقُلْتُ هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ (امام علیه السلام فرمود: ای اشعث مادرت به عزایت بنشیند) أَ عَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي (خیال کردی می توانی مرا از دین خدا منحرف کنی؟) أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ (آیا آدم ساده لوحی هستی؟) أَمْ ذُو جِنَّةٍ (یا دیوانه هستی؟) أَمْ تَهْجُرُ (یا اینکه مریضی و هذیان می گویی؟) وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ (به خدا قسم اگر تمام اقلیم های هفت گانه ی روی زمین و آنچه زیر آسمان از کاخها و جواهرات به من دهند تا فقط به یک مورچه ای ظلم کنم و پوست جویی را که به عنوان غذا در دهانش است بیرون کشم این کار را نمی کنم.) وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا (زیرا تمام دنیا در نظر من مانند برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که نصفش را خورده باشد.) مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى [3] وقتی امام علیه السلام چنین دیدی نسبت به دنیا دارد او اصلا دنیا برایش اهمیتی ندارد که به خاطر آن ظلم کند و حق را ناحق کند. کسانی که به خاطر دنیا ظلم می کنند آنهایی هستند که دنیا در نظر آنها اهمیت دارد. کسانی هستند که در مقابل رشوه های کوچک خدا را معصیت نمی کنند ولی اگر پیشنهاد قابل توجهی به آنها شود تسلیم می شوند زیرا در این حالت این پیشنهاد در نظر آنها مهم جلوه می کند. ولی اهل بیت که روحشان بلند است و دنیا در مقابل آنها کوچک است هرگز گرفتار دام های دنیا نمی شوند. واضح است که این حالت افتخار بزرگی برای ایشان است.
 


[1] احزاب/سوره33، آیه33
[2] نساء/سوره4، آیه10
[3] نهج البلاغه، امیر مومنان علی علیه السلام، خطبه ی 224.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo