< فهرست دروس

درس تفسیر قرآن آیت الله مکارم

92/05/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیه ی 40 سوره ی احزاب
 خداوند متعال در آیات 40 سوره ی احزاب می فرماید: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليماً [1]
 این آیه از روشن ترین آیه ای است که خاتمیت رسول خدا (ص) را بیان می کند. آیات دیگری هم هست که از خاتمیت پیامبر اکرم (ص) اسلام خبر می دهد و بیان می کند که او آخریت پیامبر خداست و آئین او جاودانی است و تا پایان دنیا برقرار است.
 این آیه در ادامه ی داستان زید و زینب است. زید پسرخوانده ی رسول خدا (ص) بود که ایشان زینب که دختر عمه ی حضرت بود را به عقد زید در آورد ولی بعد از آنکه زید او را طلاق دارد رسول خدا (ص) با زینب ازدواج کرد.
 در صدر آیه خداوند اشکالی را که مطرح کردند که پسر خوانده در حکم پسر و همسر او در حکم عروس است را جواب می دهد و می فرماید: این پیغمبر پدر هیچ یک از مردان شما نبود از این رو رسول خدا (ص) پدر زید نبود بلکه پدر خوانده ی او بوده است بنا بر این همسر مطلقه ی او هم عروس رسول خدا (ص) نبود.
 بعد قرآن می فرماید: که او رسول خدا (ص) و خاتم پیامبران است و خدا به همه چیز آگاه است.
 حال باید دید که بین پسرخواندگی زید و خاتمیت رسول خدا (ص) چه ارتباطی برقرار است.
 قرآن می فرماید: پیغمبر پسری نداشت که به حد رشد و رجولیت مردانگی برسد. رسول خدا (ص) فرزندان پسری داشت ولی قبل از بلوغ از دنیا رفتند. اگر چنین بود چه بسا دیگران تصور می کردند که بعد از وفات پیامبر ممکن است که پسر او بتواند جانشین او شود. بر این اساس او فرزندی نداشت و رسول خدا (ص) آخرین پیامبر است و خدا هم فلسفه ی اینکه او را خاتم النبیین قرار داد می دانست. (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليماً)
 معنای خاتم در زبان عرب: خاتَم در لغت عرب به معنای (ما یختَم به) است یعنی چیزی که با آن چیزی را خاتمه می دهند. مانند کسی که آخرین سخنرانی را انجام می دهد و یا آخرین کسی که از سالن خارج می شود. بنا بر این القابی مانند خاتم المجتهدین، خاتم المحدثین یعنی آخرین فرد در این امور.
 به انگشتر نیز خاتم می گویند زیرا در میان عرب مرسوم بود که اسمشان روی انگشتر بود و نامه را به وسیله ی آن مهر کرده و خاتمه می دادند.
 اما (نبی) در (خاتم النبیین) به معنای پیغمبر است همانطور که رسول هم به معنای پیغمبر می باشد ولی فرق بین نبی و رسول در این است که به نبی از جانب خداوند وحی می شود اما مأموریت ندارد آن را به مردم ابلاغ کند مانند طبیبی که مردم به سراغ او می آیند ولی رسول کسی است که علاوه بر وحی مأموریت تبلیغ را هم دارا است و باید مردم را بیدار کند و به سوی خدا دعوت کند. بنا بر این هر رسولی نبی هم هست ولی هر نبی لاجرم رسول نیست.
 در اینجا فرقه ی ضاله دو شبهه بیان می کنند:
 شبهه ی اول این است که آنها قرآن را قبول دارند ولی می گویند که بعد پیغمبر اسلام پیغمبر دیگری هم مبعوث شده است وقتی به آنها می گوییم که آیه ی فوق می گوید که پیغمبر، خاتم انبیاء است در جواب می گویند: خاتم به معنای انگشتر است یعنی رسول خدا (ص) زینت پیامبران بود نه خاتمه دهنده.
 این در حالی است که تاریخ و لغت عرب می گوید که خاتَم به معنای پایان دهنده است مخصوصا که به وسیله ی انگشتر نامه ها را پایان می دادند.
 دومین شبهه این است که اگر قبول کنیم پیغمبر خدا خاتم انبیاء باشد ثابت نمی شود که خاتم رسولان هم باشد.
 جواب آن هم این است که هر کس نبی باشد رسول هم هست.
 
 نکته ی دیگر این است که همه ی انبیاء از زمان آدم و نوح تا زمان رسول خدا (ص) همه به یک حقیقت دعوت کردند بنا بر این اینکه می بینیم پیغمبری بعد از پیغمبری و شریعتی بعد از شریعتی وجود دارد به سبب این است که همچنان که مردم تحت تعلیم انبیاء کامل تر می شدند و تمدن آنها بالاتر می رفت. انبیاء بعدی مراحل کامل تری را ارائه می کردند. حضرت نوح که اولین پیامبر اولوا العزم است مانند معلم دوره ی ابتدایی است، حضرت ابراهیم مانند معلم دوره ی راهنمایی، حضرت موسی مانند معلم دوران دبیرستان و حضرت عیسی مانند دوران دانشگاه و رسول خدا (ص) مانند استاد دوره ی دکترا و فارغ التحصیل شدن افراد است. وقتی به این دوران رسیدیم دیگر چیزی بعد از آن نیست و بشریت می تواند با استفاده از آیات و سنت پیغمبر و امامان راه خود را تا پایان دنیا پیدا کند.
 به همین دلیل است که می گوییم: لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‌ [2] زیرا همه دعوت به توحید و خداشناسی و انسانیت کردند.
 از جمله مسائلی که توجه به آن بسیار مهم است توجه به این حقیقت است که خداوند قرآنی در اختیار رسول خدا (ص) گذاشته است که هر چه زمان پیش می رود مسائل جدیدی در آن کشف می شود که در سابق نبوده است. قرآن پا به پای زمان پیش می رود و ما به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.
 در سوره ی ذاریات می خوانیم: وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ [3] یعنی و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم، و همواره آن را وسعت مى‌بخشيم!
 در آن زمان که این آیه نازل شد کسی متوجه نمی شد که توسعه دادن دنیا به چه معنا است ولی امروز دانشمندان با تلسکوپ های قوی می گوید که کهکشان ها و ستارگان در حال دور شدن از یکدگر هستند و عالم در حال توسعه می باشد.
 در آیه ی دیگر می خوانیم: لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ [4] یعنی آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر است، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.
 مخصوصا با توجه به اینکه انسان موجودی ناشناخته است و اسرار بسیاری در وجود او نهفته است. در سابق تصور می شد که آسمان سقف ساده ای است که ستاره های مانند میخ هایی نورانی بر آن استوار هستند. ولی نمی دانستند که عالم چقدر وسیع است و چه کهکشانهایی در آنها وجود دارند. امروزه به این نتیجه رسیده اند که کهکشان هایی وجود دارد که یازده میلیارد سال نوری از ما دورند. آن هم با توجه با این نکته که نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر حرکت می کند.
 در نوشته ای اخیرا خواندیم که یک پروفسور سنی نوشته بود که عقیده دارد باید سجده را بر خاک و مهر انجام داد نه مانند اهل سنت که بر هر چیزی سجده می کنند. برای اینکه در آیه ی 29 سوره ی فتح وقتی خداوند صفات برجسته ی اصحاب رسول خدا (ص) را بیان می کند می فرماید: (سيماهُمْ في‌ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ) [5] یعنی آثار سجده بر پیشانی آنها نمایان است.
 اگر کسی مانند اهل سنت ده سال بر فرش سجده کند اثری در پیشانی آنها ظاهر نمی شود. این نشان می دهد که اصحاب رسول خدا (ص) بر روی چیزی سجده می کردند که اثرش روی پیشانی می مانده است و آن چیزی مانند مهر ما بوده است.
 این نکته چیز جدیدی بود که او از این آیه متوجه شد که ما از آن غافل بودیم.
 


[1] احزاب/سوره33، آیه40
[2] بقره/سوره2، آیه285
[3] ذاریات/سوره51، آیه47
[4] غافر/سوره40، آیه57
[5] فتح/سوره48، آیه29

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo