< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

89/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 مرحوم کلینی در جلد اول اصول یک روایتی نقل کردند که روایت برای ما طلبهها خیلی ارزنده است. میفرمایند: من تعلّم لله و علّم لله و علِمَ لله دعا فی ملکوت السموات عظیما. اگر کسی تعلم کند البته تعلم دین برای خدا، یاد بدهد برای خدا، عالم شود برای خدا، در عالم ملکوت بزرگ نامیده میشود. از بزرگان در عالم ملکوت این است. راجع به تعلیم و تعلّم میدانید که این تعلیم و تعلّم واجب است. به اندازهای روایت یا آیه در مسئله داریم که مسئله را از مقدّمۀ واجب بیرون کردند، از واجبات نفسی اینست که انسان در دین آشنا به دینش باشد، در احکام، در اعتقادات و در اخلاق. و از واجبات کفایی بعضی اوقات عینی اینست که ما طلبهها از نظر احکام، اعتقادات و اخلاق مردم را آشنا به دین کنیم. اگر مردم نیایند، یخرجون من الدنیا بلاایمان. اگر ما نکنیم ملعون پیش خدا و پیش ملائکه و پیش ائمۀ طاهرین و اهل بیت علیهم السّلام هستیم. و این آیۀ نَفری که مربوط به ماست خیلی وجوبش طُنطُراق دارد. فلولا نفراً من کل فرقة منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینظروا قومهم اذا رجع علیهم لعلهم یحضرون. ما طلبهها باید آشنای به دین باشیم یعنی اعتقادات، احکام، اخلاق. به میان مردم برویم و برایشان منبر برویم و برایشان بگوییم و رساله بنویسیم و بالاخره مردم را بیدار کنیم. واجب است بر مردم که استقبال کنند. فلولا نفر واجب است بر ما لعلهم یحضرون واجب است بر مردم که استقبال کنند. اگر ما نرویم و آنها به چاه بیفتند، شریک در گناه آنها هستیم. اگر ما نرویم و آنها منحرف شویم، شریک در انحراف آنها هستیم. و اگر آنها نیایند، آنها هم گناهشان به اندازهای بزرگ است که یخرجون من الدنیا بلا ایمان. یک روایتی نقل شده و روایت انصافاً خیلی بالاست که: سیعطی زمانٌ علی امتّی یفرّون من العلماء کما یفرّ الغنموا عن الذئب. یک وقتی بیاید که مسجدها خالی است، یک وقتی بیاید که پای منبرها خبری نیست، و بالاخره یک وقتی بیاید که مردم از منبر و محراب فرار میکنند، بعد پیغمبر اکرم (ص) میفرمایند: وقتی چنین شد سه درد بی درمان برایشان میآید. یک: صلّة الله علیهم من لارحمله و لا علملة و لا حلملَة . دوم: ترفع برکة من اموالهم، من اعمارهم، ترفع برکة بینهم. سه: یخرجون من الدنیا بلاایمان. لذا بایدبگوییم که تعلیم و تعلّم واجب کفایی است. طلبه شدن در زمان ما اگر یک افرادی باشند که استعداد رسیدن به مطلوب را داشته باشند، واجب عینی است. اما علی کل حالٍ وجوبش را نمیشود انکار شد. که متأسفانه حالا هم که طلبه میآید و طلبه میشود یک چیزهایی در نظر دارد و یک درماندگیهایی پیدا میکند و از درد ناعلاجی طلبه میشود، اینها نه، بلکه من تعلم لله من علم لله من علم لله. علی کل حالٍ این از واجبات بزرگ است که هم برای تعلیم و هم برای تعلّم. و واجبش هم خیلی بالاست. متأسفانه صدِ نود به بالای مردم از نظر دینی لنگ هستند یعنی نه مسئله بلند و نه اخلاق بلدند و نه عالم به دین هستند. متأسفانه ما طلبهها هم راجع به احکام لنگیم، راجع به اخلاق و اعتقادات و این از کجا پیدا میشود؟ از اینکه بی اهمیتی به دین، بی اهمیتی به قرآن و روایات اهل بیت و این همه روایات و این همه آیات. و همۀ مردم باید عالم به دینشان باشند. این را نمیشود گفت واجب کفایی و واجب مقدمی و اینها، و اینها نیست و بزرگان هم اقرار دارند که همه باید عالم به دین باشند. در روز قیامت سؤال میشود که چرا عمل نکردی؟ یا میگوید: نمیدانستم و میگویند چرا یاد نگرفتی؟ همه باید عالم به دین باشند، به قول روایات ما حتی المحجّلات. زنها، مردها، جوانها و همه و همه. اما میدانیم کمه لنگیم. از همین جهت هم این بلاها همین و یخرجون من الدنیا بلاایمان هم همین. الان نباید حال انحراف در دانشگاه و در جوانهای ما باشد که فراوان هم هست، مخصوصاً اینکه دنیا شبهه هم شده. دنیای شبهه، شبهات را در ذهن این بچهها میاندازند، و وقتی نمیتواند جواب دهد و نمیپرسد و منحرف میشود. حال انحرافی الان خیلی هست. سببش هم همین است باید مردم تعلّم لله، علّم لله و عَلِم لله. همه باید عالم در دینشان باشند. و این از مصائب بزرگ است و بلا هم خیلی دارد. حال قطع نظر از بلاهای دنیا، بلا بالاتر از این چیست که انسان برسد به آنجا که تشیعش در مخاطره باشد. انسان برسد به آنجا که راجع به اهل بیت (علیهم السّلام) شک و شبهه داشته باشد و آن یقین پدر و مادری و آن یقین محیطی که باز هم خوب است، ضربه بخورد. راجع به ما طلبهها هم، اولاً طلبه شدن یک واجب کفایی است. ماوقتی نگاه کنیم به اصحاب امام صادق (سلام الله علیه) باید گریه کنیم و کمر شکن است برای ما طلبهها. شیعه الحمدلله در فقه مستغنی است. به خلاف سنیها که ششصد روایت بیشتر در فقه ندارد، ما سیصد هزار روایت در فقه داریم. الحمدلله از نظر اخلاق، از نظر اعتقادات، شیعه مستغنی است. این استغنا را از کجا آورده؟ از طلبهها. اما نه طلبههای الان، بلکه طلبههای زمان امام صادق (علیه السّلام). این طلبهها در مضیقۀ عجیبی بودند. خود آقا امام صادق (علیه السّلام) در زمان منصور دوانیقی. که این منصور دوانیقی خیلی نانجیب بوده در حالی که قبل از این ریاستش درباب امام صادق بوده و امام صادق به این خیلی حق دارد اما در وقتی که این ریاست را پیدا کرد با امام صادق خیلی بد رفتار میکرد، اما در حالی که بد رفتار میکرد و نمیگذاشت امام صادق درس بگوید و در مقابل امام صادق دکان باز کرده بود، و در مقابل آن حقایق امام صادق (ع) و مسائل دقّی امام صادق، فلسفه و عرفان دروغین و صوفی گری و اینها را آوردند، اما عمده در مقابل فقه امام صادق، ابوحنیفه و مالک و بالاخره این چهار نفر را هم امامشان کردند و هم حسابی تأییدشان میکردند. در مقابل امام صادق هم دکان باز کرده بودند و درس میگفتند. اما این شاگردهای امام صادق در زمانی که امام صادق(ع) نمیتوانستند درس بگویند، آیا امام صادق را رها میکردند؟ نه. این زراره. آنوقت که سهم امام و وجوبات و اینها نبوده، یعنی نمیدادند و کسی نبود که بدهد، کاسبی میکردند، ابن ابی عُمِیر تاجر بود و این زراره کاسب و بزاز بود، شش ماه کاسبی میکرد، پولی درست میکرد برای زن و بچه و خودش برای شش ماه دیگر. آنوقت میخواست بیاید خدمت امام صادق (ع) و نمیشد، بعنوان حج میآمد و مکه را به جا میآورد و بعنوان زیارت قبر رسول الله (ص) به مدینه میآمد، یک جای مخفی یا مسافرخانهای منزل میکرد و یک ماه یا دو ماه اینجا بود. آن شش ماه که کاسبی میکرد یک دفترچه سؤال کرده بود و بالاخره امام صادق(ع) را یک جا پیدا میکرد و با امام صادق وعده میکرد، این زراره را که میگویم، خیلی از آنها اینطوری بودند. با امام صادق وعده میکرد، نصف شب به آن طرف، که هیچ کس نباشد، میآمد والباب علیه المقلق والصدر علیه المُرحی. در را میبستند و پرده میکشیدند که هیچ کس حتی اطرافیان امام صادق نبیند، و این زراره سؤالش را میکرد، مثلاً یک شب بیست تا سؤال داشت و آن بیست سؤال را میکرد و امام صادق (ع) جواب میداد. ذیل آن سؤالها مینوشت و این میشد روایات زراره. مثلاً در این یک ماهه هزار تا سؤال میکرد. دوباره به کوفه میآمد و همانطور کاسبی میکرد. یا ابن ابی عمیر تاجر بود و مثل زراره سؤال میکرد و روایتها را اینطور جمع میکرد. اما درز باز کرد و ابن ابی عمیر را گرفتند و زندان کردند و رفتند تفتیش در خانه و همۀ جزوههایش را آتش زدند، خواهرش بعضی از جزوههایش را زیر خاک کرده بود که باران آمد و از بین رفت. بعد این بی انصافها، برای اینکه این شاگرد امام صادق (ع) است، محکومش به بیست و یک هزار تازیانه و هفت سال زندان. زندانی را میکشید و هر روز او را میبردند، پنجاه یا صد تازیانه میزدند تا قش میکرد و دوباره فردا همین. این شاگردهای امام صادق (ع) هستند. اما همینها وقتی یک مقدار راه باز بود، گفت که دیدم در مسجد رسول الله (ص) قال الباقر و قال الصادق مسجد را گرفته. آن وقت که نمیگذاشتند، آنطور کار میکردند و آنوقت که میگذاشتند اینطور کار میکردند. اینها را میگویند طلبههای امام صادق (ع). و بالاخره توانستند چهارصد کتاب و اصول اربعه مع، این طلبهها بنویسند که مرحوم صدوق و مرحوم شیخ و مرحوم کلینی این کتابها و اصول اربعه را از آنجاها گرفتند. این بی انصاف سنّیها، کتابخانۀ کرف را آتش زدند و این اصول اربعه مع در آنجا آتش گرفت. و اگر اکنون ما این اصول اربعه مع را داشتیم، خیلی عالی بود. اما باید بگوییم که همین سه نفر یعنی شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی خیلی کار کردند. شماها ببینید همیشه مرحوم کلینی میگوید بیست و پنج سال دنیای اسلام را گشتم، از این شهر به آن شهر از این ده به آن ده که ببینید آیا میتواند یک روایت صحیح السند پیدا کند که بعد از بیست و پنج سال این کافی را برای ما نوشت. مرحوم شیخ طوسی که کتابخانه و محل درسش را آتش زدند و کرسی تدریسش را آتش زدند و میخواستند او را بکشند که فرار کرد و با پای پیاده به نجف آمد و وقتی نجف آمد، حوزه درست کرد. در آن خفقان حوزۀ نجف را درست کرد. خیلی عُرضه میخواهد که از دست دشمن فرار کرده و به نجف آمده و حوزه تشکیل میدهد. مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) از این شهر به آن شهر و از آن شهر به آن شهر، گاهی ایران (ری) و گاهی بغداد و بالاخره توانست این کتابها را از اصول اربعه مع و یا اصول غیر اربعه مع بگیرد و به ما بدهد. اگر در روز قیامت این ابن ابی عمیر به شما طلبهها بگوید که من به خاطر روایت و به خاطر اینکه مردم آشنا شوند به اخلاق و احکام و اعتقادات، به جرم این مرا زندان کردند هفت سال، زندان با شکنجه، بیست و یک هزار تازیانه به من زدند برای اینکه این کتابها به شما برسد، حال شما چه کردید؟ چه کسی میتواند جواب دهد؟
 الان ما نسبت به آن روزها خیلی در رفاه هستیم. هم رفاه مادی و هم رفاه امنیتی و هم رفاه اجتماعی. اما به راستی راجع به تعلیم و تعلّم گیریم. مردم گیرند و ما هم گیریم. و ما حسابی باید آشنا باشیم به دین یعنی به اخلاق، به اعتقادات و به احکام. یعنی الان طوری باید باشد که شما فضلاء که پایه درست میکنید برای اجتهاد و پایه درست میکنید برای مرجعیت، باید راجع به مردم هم از نظر اخلاق و اعتقادات و احکام حسابی آشنا باشید. هر شبههای که از شما سؤال کنند، شما بتوانید جواب دهید. هر اصلی از اصول دین از شما سؤال کنند، بتوانید جواب دهید. هر مسئلهای از شما بپرسند، بتوانید جواب دهید. هر حکم اخلاقی که از شما بپرسند، بتوانید جواب دهید. و در میان ما اینطور افراد کم است. اما بدانیم واجب است و واجب کفاییاش هم محدود است و اگر بگوییم واجب عینی است، اشتباه نکردیم. اگر بگوییم واجب کفایی، آن واجب کفایی زمان امام صادق (ع) است و آن محدودیت و آن استقبال از دین در زمان امام صادق و امام باقر (ع). همیشه در مضیقه بودند، مضیقهها بالا بود. گاهی نمیگذاشتند امام صادق (ع) از خانه بیرون بیایند، و درس امام صادق (ع) را تعطیل میکردند. اما زرارهها، محمدبن مسلمها و ابن ابی عمیرها که دست برنمیداشتند و در مخفیگاه امام صادق جوابهایشان را از امام صادق میگرفتند. و آنوقت که در رفاه بودند، امام صادق (ع) را جلو میآوردند و بالاخره امام صادق(ع) منبر میرفتند و طلبهها همه جمع میشدند. این هزار و دویست یا هزار و چهارصد نفر که همه از مدینه نبودند، همه جمع میشدند و یکدفعه میدیدند که همه جمع شدند. آن وقتها که وسیله نبود، پیاده و دوان دوان میآمدند، تا میفهمیدند که امام صادق(ع) میخواهند درس بدهند بر خودشان واجب میدانستند که بیایند، واجب عینی میدانستند. آنوقت که نه امکانات بوده و نه بلندگویی بوده اما دلشان میخواسته که بشنوند و میشنیدند. حالا چشم و گوش و همه چیز ما تنبیل شده ولی آن وقتها درس را میشنیدند و درس را مباحثه میکردند. میگفت در مسجد رسول الله(ص) میشنیدند که آن وقت که در مضیقه نبود، در مسجد کوفه و در مسجد بصره این طلبهها اجتماع میکردند و مباحثه و گفتگو میکردند و بالاخره توانستند این تشیع را از نسلی به نسلی دیگر بدهند. در اول غیبت کبری خیلی شیعه گری مشکل بود با کشت و کشتار و زندان و این همه مسائل اما توانستند کار کنند. این شهید اول که همه میدانید این شهید اول را زندان کردند در زندان در شش روز این لمعه را نوشت با چه تسلط فقهی و بدون کتاب. بعد این بی انصافها او را آوردند و محکوم به صد تازیانه خاردار کردند و محکوم به اعدامش کردند و محکوم به سوزاندن بدن کردند و خاکسترش را به باد دادند. اما شهید دوم بعد از شهید اول دست برداشتند نه. وقتی هم و غمشان دین باشد و دین را و اخلاق و احکام و اعتقاداتش را برای خودشان واجب عینی بدانند آنوقت همه چیز فدای دین میشود و میشود تشیع و از نسلی به نسلی تا الان که برای ما آمده. آنوقت هم خیال نکنید آن وقت که نجف در مضیقه نبود، این فقها و همه و همه در مضیقۀ شدیدی بودند. استاد بزرگوار ما حضرت امام وقتی به ما نصیحت میکردند که این صاحب جواهر کرامت کرده. در بیست و پنج سال تنها این جواهر را نوشته و ما صد سال هم با این همه امکانات الان نمیتوانیم که بنویسیم. اما او جواهر را نوشت در نبود امکانات و پسرش مُرد و همان جا سر جنازۀ پسرش جواهر را نوشت. نه کولری بود نه هیچ. در یک خانۀ محقری و در یک اطاق محقری و یک اطاق برای زن و بچه و یک اطاق کتابخانه. اما میرسید به اینجا که جواهر را مقدم میانداخت بر جنازۀ پسر. سرِ جنازۀ پسر جواهر مینوشت و میگفت ثواب این جواهر امشب برای روح پسر. همیشه طلبهها در مضیقه بودند. در جلد اول بحار مرحوم علامه مجلسی نقل میکنند که خدا میگوید من اصلاً علم را در فقر قرار دادم و علم را در مضیقه قرار دادم. و بعضی از مردم در رفاه میخواهند و مسلّم نمیرسد. یا رفاهش نمیرسد و یا علمش نمیرسد یا هردو. این بدبختی اینجاست که گاهی هم ما طلبهها نه رفاه داریم و نه علم داریم و هر دو را از دست میدهیم. هم رفاه داشته باشیم و هم طلبگی خوب و بخواهد 16 ساعت برای طلبگی کار کند این کم است اما بدانیم که لازم است و بدانیم که این تشیع را ما باید از نسلی به نسلی بدهیم و این تشیع به واسطۀ ما طلبههاست. نسل اولش در زمان امام صادق بوده البته سرچشمه از امام باقر (ع) و نسل بعدش که کم کم حوزه و اینها خیلی نبوده در زمان ائمۀ طاهرین و رسیده به اول غیبت کبری و نسل بعدش همینطور این غیبت کبری نسل به نسل تا رسیده به الان و این هزار و چهارصد سال همیشه در مضیقه. اما این طلبهها توانستند این تشیع را از نسلی به نسلی تا الان رسیده به ما . و ما هم واجب است این تشیع یعنی اسلام بافرهنگ را بدهیم به نسل آینده و اگر کوتاهی کنیم العیاذبالله. و به نسل آینده هم آنچه باید منتقل بشود و منتقل نشود معلوم است گناهش در حد کفر است. وظیفۀ ما طلبهها خیلی بالاست اما این روایت هم خیلی بالاست. من تعلّم لله و علّم لله و علِم لله و دعا فی ملکوت السموات عظیما. خوشا به حال آن کسی که در روایت هم داریم که در وقتی که روح او جدا از بدن میبرندش در محضر خدا از آسمان اول به دوم و سوم و چهارم و ملائکه میآیند به استقبالش و چه استقبال عجیبی که (آقا آمد، آقا آمد) تا برسد در محضر مقدس خدا که مروج دین خدا آمد بلکه نبی تبلیغی خدا آمد. الذّین یبلغون رسالات الله و یخشون و لایخشون احداً الا الله. ما ائمۀ تبلیغی هستیم و خدا بگوید که نبی تبلیغی آمد، خوش آمدید سلامٌ علیکم و بعد برگرد به ما کنتم فیها خالدون به آن مقامی که باید برگردی. مقاممان خیلی بالاست. معمولاً ما طلبهها قدر طلبگی را نمیدانیم از همین جهت هم آنچه باید برای طلبگی کار کنیم، نمیکنیم و کم کار میکنیم.
 والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo