< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

90/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 یک روایتی علامه مجلسی از رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) دارند و روایت خیلی روایتی پرمحتوایی است و باید اینگونه روایتها سرمشق در زندگیمان باشد. روایت اینست، پیغمبر اکرم بارها فرمودند:
 کان رسولُ الله انّ یقول الا إنّفِيأَيَّامِدَهْرِكُمْنَفَحَاتٍأَلَافَتَعَرَّضُوالَهَا. نسیمهای رحمت خدا میوزد. ما باید خود را در معرض این نسیمها قرار دهیم. یک دفعه این نسیمها بوزد و ما خود را در معرض قرار ندهیم و آن نسیمها تمام شود و ما از آن نسیمهای رحمت الهی محروم باشیم. این روایت معانی مختلفی دارد. یکی از معانی آن اینست که ما باید فرصتها را غنیمت بداریم. همین روایت را امیرالمؤمنین سلام الله علیه در نهج البلاغه میفرماید فرصتها را غنیمت بدارید برای اینکه تمرّکمرّالسحاب. چطور ابر میرود و ما از آن غفلت، این فرصتها هم میرود و ما از آن غافلیم. و این فرصتها زیاد است. این نسیمهای رحمت الهی زیاد است. و از جمله عمر ما، از جمله جوانی ما. ما باید از عمرمان کمال استفاده را بکنیم. مشهور در میان عوام اینست که عمر طلاست. معلوم است که حرف غلطی است. عمر طلا نه، عمر یک چیزی است که نتیجۀ کوچکش اینست که طلاآور است اگر برای دنیا باشد. برای آخرتش هم طلاآور است. برای جامعه طلاآور است. و باید بگوییم از هر درّ گرانبهایی این عمر ارزشش بیشتر است. همچنین جوانی. ما باید تا جوانیم بار خود را ببندیم. از این جوانی کمال استفاده را بکنیم. و دیگر وقتی رفتیم در سرازیری یعنی چهل سال به آنطرف، این جوانی رو به فنا شدن است. و اگر تا چهل سال بار را نبندیم، بعدش خیلی مشکل میشود. استاد بزرگوار ما حضرت امام بارها و بارها به ما سفارش میکردند که تا جوانید باید مهذّب شویدو الاّ یک کسی در پیری بخواهد مهذّب شود، در سرحد محال است. صفات رذیله در عمق جان این ریشه دوانده و حالا بخواهد ریشه کن کند، خیلی مشکل است. لذا تا جوانی باید تهذیب نفس کنی، تا جوانی باید ملا شوی، تا جوانی با تقوا برای عصای پیری درست کنی و بالاخره فرصت عمر و فرصت جوانی را باید غنیمت بداری. اگر شما یک مقدار دقت کنید، اصلاً باید بگوییم که این مثل مال است از نظر اسراف و تبذیر. انسان مثلاً یک ساعت، دو ساعت جعده داشته باشد. میگویند و میخندند، اما این اسراف است. گاهی تبذیر است یعنی هدردادن است و هدر دادن جوانی است که میشود تبذیر و حرام. و اینکه فقها روی مال صحبت کردند که مال گاهی اسراف است و گاهی تبذیر است، من خیال میکنم شما باید بگویید که عمر بالاتر از مال است. همانطور که آن اسراف و تبذیر دارد، عمر و جوانی هم اسراف و تبذیر دارد. باید اسراف در عمرمان نداشته باشیم. باید تبذیر یعنی هدر دادن عمر در عمرمان و در جوانی مان نداشته باشیم. و باید توجه به الا انّفِيأَيَّامِدَهْرِكُمْنَفَحَاتٍأَلَافَتَعَرَّضُوالَهَا، داشته باشیم. معمولاً فقها چون امر اخلاقی بوده خیلی روی آن بحث نکردند. راجع به اسراف و تبذیر خیلی بحث شده و بحث مفصلی به اینکه تبذیر مسلماً حرام است و حالا اسراف حرام هست یا حرام نیست. یک عدهای از علما میگویند حرام است و یک عدهای از علما میگویند نمیشود گفت که حرام است. اما مکروه است و بد است، ان الله لایحب المسرفین. روی آن خوب صحبت کردند اما اینکه خیلی چیزها اسراف و تبذیر است و حالا آن حرمتها میآید یا نه؟، دیگر مذاکره نکردند. من جمله همین عمر انسان و جوانی انسان. در حالی که قرآن و روایات اهل بیت جداً میگوید حرام است. مثلاً این آیه را نمیدانم چطور معنا کنیم: وَهُمْيَصْطَرِخُونَفِيهارَبَّناأَخْرِجْنانَعْمَلْصالِحاًغَيْرَالَّذِيكُنَّانَعْمَلُأَوَلَمْنُعَمِّرْكُمْمايَتَذَكَّرُفِيهِمَنْتَذَكَّرَوَجاءَكُمُالنَّذِيرُفَذُوقُوافَمالِلظَّالِمِينَمِنْنَصِيرٍ؛(سوره مبارکه فاطر، آیه 37)
 در روز آه و نالۀ جهنمیان بلند است که خدایا ما را برگردان تا آدم شویم. خطاب میشود مگر عمر به تو ندادم برای اینکه آدم شوی و بعد خطاب میشود که راه بازگشتی نیست، فَذُوقُوافَمالِلظَّالِمِينَمِنْنَصِيرٍ. آیا این دلالت بر حرمت ندارد. یعنی کسانی که عمرشان را هدر دادند، در روز قیامت از این بازخواست میکنند و میگوید مگر عمر به تو ندادم، چرا از این عمر استفاده نکردی یا مثلاً روایت:
 لَايَزُولُالْعَبْدُقَدَماه یوم القیامة حَتَّىيُسْأَلَعَنْشَبَابِهِفِيمَاأَبْلَاهوَعَنْعُمُرِهِفِيمَاأَفْنَاهُ؛
 در روز قیامت یک بازپرسی از همۀ انسانها میشود، قبل از حساب و کتاب، و آن بازپرسی از دو چیز است. یکی فرصت عمر و یکی فرصت جوانی.
 جوانی را در چه از بین بردی؟ عمر را در چه از بین بردی؟ معنایش اینست که اگر نتواند جواب دهد گیر است. میشود ما بگوییم که حرام نیست اما یک بازپرستی خیلی جدی روی این هست و حتی قبل از حساب و کتاب. و ما بگوییم حرام نیست اما در جهنم پروردگار عالم با جهنمیان حرف میزند. جهنمیان میگویند خدایا نجاتمان بده و خدا میگوید مگر عمر به تو ندادم. اینکه حالا میگویی چرا در دنیا عمل نکردی و دیگر اینجا کمکت نمیکنم.فذوقوا فَمالِلظَّالِمِينَمِنْنَصِيرٍ. ما بگوییم این دلالت بر کراهت میکند و این دلالت بر حرمت نمیکند. ظاهراً اینطور نیست و ما فکرش را هم نمیکنیم که به راستی این یک ساعت که هدر رفت، چه شد. آیا رضایت خدا در آن بود یا نه؟
 یا مثلاً ین مالایعلیها که ما خیلی داریم. یعنی حرفها و گفتار و کردارها که نه نتیجۀ دنیا دارد و نه نتیجۀ آخرت.
 بسم الله الرحمن الرحیم
 قَدْأَفْلَحَالْمُؤْمِنُونَ‌ * الَّذِينَهُمْفِيصَلاتِهِمْخاشِعُون* وَالَّذِينَهُمْعَنِاللَّغْوِمُعْرِضُون‌ *(سوره مبارکه مومنون، آیات 1-3) رستگاری فقط مال کسی است که نماز درست بخواند و این حرفهای مالایعلی نداشته باشد. خوب این حرفهای مالایعنی یعنی حرفهایی بزند و یا کارهایی بکند که نه نتیجۀ دنیا دارد و نه آخرت. به یک فیلم گوش دهد، نه نتیجۀ دنیا دارد و نه نتیجۀ آخرت. اگر به عکسش نباشد و ضرر داشته باشد هم برای دنیا و هم برای آخرت. نگاه کند و یک نگاههایی بکند که هیچ نتیجهای ندارد. ایّاكوفضولالعينفانّهيغرسالهواء. ما همۀ اینها را بگوییم حلال است و طوری نیست و اخلاقی است. نگاههای بیجا و گفتارهای بی جا، شنیدنهای بیجا را اسمش را میگذارند مالایُعنی که نه نتیجۀ دنیایی دارد و نه نتیجۀ آخرت. مرحوم علامۀ مجلسی همینجاها نقل میکند که یک جوانی را در قبر گذاشتند و پیغمبر اکرم (ص) در کفن و فن او شرکت کردند. مادرش آمد و گفت که دیگر برایت گریه نمیکنم و شادم برای اینکه به دست پیغمبر اکرم (ص) به خاک رفتی. وقتی مادرش رفت، پیغمبر اکرم (ص) فرمودند قبر چنان فشاری به او داد که استخوانهای سینهاش در هم شکسته شد. گفتند یا رسول الله، این آدم خوبی بود. گفت بله، آدمی خوبی بود و به بهشت هم میرود، اما مالایعنی داشت و این فشار قبر باید باشد. خوب دوش به دو همن روایت معاذ که پیمبر اکرم (ص) فرمودند ملائکه به تشییع جنازهاش آمده و این خیلی خوب است. اما وقتی دفنش کردند پیغمبرم اکرم (ص) فرمودند قبر به او فشار داد به طوری که شکسته شد و این روایت دارد که استخوانهای پهلو در هم شکسته شد. گفتند یا رسول الله (ص) این ادم خوبی بود، گفت : بله اما آدم خوبی نبود و بی صبر و بی حوله و پرخاشگری راجع به زن و بالاخره به وظیفه در خانه عمل نمیکرد. این حرام است. همانطور که آن فشار قبر دارد این مالایُعنی هم فشار قبر دارد. و ما اگر دست از اینها برداریم و به آن بی اعتنا شویم. این همین است که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرموده که آقا این فرصتها را غنیمت بدارید.
 مواظب عمرمان و مواظب جوانیمان و چنانچه دوش به دوش مواظب چشم و گوش و زبانمان باشیم. و معمولاً این عمر ما به بطالت میگذرد. معمولاً این جوانی ما به بطالت میگذرد. این بچههای ما را ببینید که این تلویزیون و یا اینترنتها چه بلایی بر سر بچهها میآورد. میبینید که خانواده ها تا نصف شب فیلم میبیند و بعد نماز صبحش قضا میشود. مثل اینکه هیچ شرط را واقع نشده، نه برای پدر و نه برای مادر و نه برای بچه ها.
 من روایت را ندیدم، بلکه مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ مرتضی مظاهری روایت را برای من در بحار نقل کرده است. من ندیدم اما کسانی که بحار داشته باشند روی دیدند. که یک کسی آمد خدمت امام صادق و استخاره کرد برای مسافرت و برای تجارت و استخاره بد آمد. اما روی استخارۀ امام صادق (ع) پا گذاشت و رفت برای تجارت و اتفاقاً سود حسابی برد و تجارت حسابی بود. و در مسافرت هم خیلی به او خوش گذشت، این تعجب کرد و گفت خوب است که شبهه را پیش امام صادق (ع) حل کنیم. آمد خدمت امام صادق (ع) و گفت: یابن رسول الله من پیش شما استخاره کردم برای تجارت و بد آمد و پا گذاشتم روی استخارۀ شما و رفتم. هم سود و تجارتم خوب و هم تفریح، و خوش گذشت. آقا امام صادق یک تبسمی کردند و فرمودند یادت است در فلان جلسه، در فلان منزل دیر رسیدی و نماز مغرب و عشا نخواندی و گفتی که بعد بخوانم، و استراحت کردی. اتفاقاً خوابت برد و سهواً نماز مغرب و عشا نخواندی، و صبح بیدار شدی و دیدی که نماز مغرب و عشایت رفته است. آیا یادت هست؟ گفت بله. فرمودند اگر خدا دنیا و آنچه در دنیا به تو داده بود جبران این خسارت نمیشد. یک نماز مغرب و عشا سهواً قضا شده. اینها را ما چطور جواب دهیم و چه کار بکنیم. حال شما را نمیدانم اما معمولاً این عمر ما از بین میرود. تا ساعت دوازده و یک بیدار، اما نماز شبمان از بین میرود و اصلاً مثل اینکه هیچ چیز واقع نشده است. یک دفعه به شما میگفتم، خدا رحمت کند مرحوم حاج میرزا آقای شیرازی که یکی از علمای بزرگ بود و من خیلی به ایشان علاقه داشتم و ایشان ملا هم بود. در زمان آقای بروجردی بود. استاد بزرگوار ما خیلی به ایشان احترام میگذاشتند. اگر به قم میآمد، دستور میدادند که جلسۀ اخلاق میگذاشتند و ایشان یک هفته یا ده روز برای طلبهها درس اخلاق بگویند. و آقای بروجردی خیلی به ایشان احترام میگذاشتند و به راستی خیلی خوب بود و در اصفهان هم روضه خوان شده بود، برای اینکه بتواند حرفش را بزند، لذا در این خانه و آن خانه منبر میرفت. و خیلی آدم بالایی بود. من در مدرسۀ حجتیه بودم و مرحوم آیت الله آقای شهید مطهری هم بودند که من بالا بودم و ایشان پایین بودند. ایشان چون آقای مطهری در تابستان به اصفهان میآمدند و فقط برای درس این آقا و برای نهج البلاغهاش میآمدند و خیلی با هم رفیق بودند. جلسه آمده بودند به دیدن حاج میرزا آقای شیرازی و شعر و شاعری، که ایشان ذوق شعری خیلی داشتند، و دیر شده بود و ایشان خوابیده بودند و بیدار نشده بودند. اذان گلدستۀ حرم حضرت معصومه او را بیدار کرده بود. یک وقت دیده بود که نماز شبش از بین رفت و ایشان مثل اینکه بچهاش مرده بود و یقیناً قضای نماز شبش را خوانده بود. برای نماز اول وقت رفت به حرم و توبه و زاری و اما آرام نمیگرفت. وقتی میآمدند به دیدنش، ایشان مثل باران گریه میکرد، چون نماز شبش از بین رفته بود. خدا رحمت کند هر دو را. یکی از علمای بزرگ، شوخ بود و میخواست با ایشان شوخی کند و او را منصرف کند. گفت آقا حالا ما هیچ وقت نمیخوانیم، شما هم یک شب نخوان. اما مگر میشود طلبه نماز شب نخواند. ایشان با یک حالتی گفت اینها چیست که میگویی، من از همان جوانی، قبل از آمدن در تحصیل نماز شب داشتم. ما طلبهها باید نماز شب داشته باشیم ، مگر میشود ما نماز شب نخوانیم. همین جمله را مرحوم آیت الله آقای مرعشی به من گفتند که من خدمت آقا امام زمان (عج) رسیدم و آقا فرمودند ننگ است برای طلبه که نماز شب نخواند. این فرصت است و ما این فرصت را از دست میدهیم. او میگوید ننگ است که طلبه نماز شب نخواند و معمولاً طلبهها نماز شب نمیخوانند. باز این از تشرّفهاست که میگویند یک خانمی خدمت آقا رسید و آقا خیلی به او اعتنا نداشتند اما بالاخره مثل اینکه با نذر و نیاز و توسلها، آقا به جلو و این به دنبال و رسیدند به یک خانه و آقا رفتند در خانه و میگوید دستشان را گذاشتند بالای در و به من رو کردند، مثل اینکه نماز شب نمیخوانده و نمازهایش هم آخر وقت بوده، فرمودند لعنت خدا باد بر آن کسی که ستارههای آسمان نمایان است اما این هنوز نماز مغرب و عشایش را نخوانده است. لعنت خدا باد بر آن کسی که دیگر ستاره در آسمان نمایان نیست و این هنوز نماز صبحش را نخوانده است. بحث طلبگی نکنید و نگویید آقا آن تشرّف بوده و آیا درست است یا نه؟ و حاج میرزا آقا یک فرد خاصی برای خودش بوده و ما باید ببینیم گناه میکنیم یا نه. نماز صبح از اول طلوع فجر است تا آفتاب، و حالا من نزدیک آفتاب میخوانم.
 خدا رحمتش کند، یک کسی خیلی انصافاً بالا بود و از همین علمای اصفهانی بود. میخواست خشک مقدّسها را مسخره کند. میگفت میدانید چرا من مقدس هستم و به من میگویند مقدس، برای اینکه نماز صبح من یک رکعتش این طرف آفتاب است و یک رکعتش آن طرف آفتاب. حالا این شوخی میکرد اما به راستی طلبه برسد به آنجا که نماز صبحش قبل از آفتاب باشد و نماز جماعت نخواند. الان در قم، نماز جماعتها خیلی شلوغ است. ما چندین سال در مدرسۀ فیضیه نماز میخواندیم، قبل از انقلاب و علما و بزرگان مثل حضرت امام و علامۀ طباطبائی مرتب شرکت میکردند، حتی بارها و بارها من هم حضرت امام را دیدم و هم علامۀ طباطبائی را. وقتی زیلوها نبود، عبایشان را روی زمین پهن میکردند و یکی دو نفر را هم راه میدادند و خودشان روی آن عبا میایستادند و نماز میخواندند. مگر میشد نماز مغرب و عشا اول وقت نباشد و یا با جماعت نباشد. الان هم همینطور. مگر میشود ما طلبهها نماز اول وقت نخوانیم و یا ما طلبهها نماز شب نخوانیم. نمیشود آدم نماز شب نخواند و به جایی هم برسد. آن روایت امام عسکری (ع) که اگر خدا توفیق دهد روی آن بحث کنیم که آقا امام عسکری میفرمایند اصلاً این راه را هیچکس نمیتواند بپیماید به غیر از براق نماز شب. نمیشود که ما نماز شب نداشته باشیم و عاقبت به خیر هم بشویم یا ما نماز شب نداشته باشیم و از مراجع شویم و ما نماز شب نداشته باشیم و عمر و علممان پربرکت باشد. نگویید مستحب است، بلکه خیلی از مستحبات، یک شبهۀ وجوب پیدا میکند برای ما طلبهها. مگر میشود ما طلبهها بنشینیم و بچههایمان هم اطرافمان و فیلم ببینیم. ما باید به جای فیلم، جواهر ببینیم. مرحوم سیّد صاحب عروه بیخود که صاحب عروه نمیشود. میفرماید من هفت مرتبه دورۀ جواهر دیدم. مسائل هم مثل موم در دستش است. باید اینطور باشیم. ما باید در اخلاق و احکام و در اعتقادات ملاّ باشیم. در اعتقادات مجتهد باشیم و بتوانیم کلیّات در ذهنمان باشد و از آن کلیّات ، جزئیات درست کنیم و هر شبههای که از ما میپرسند، بتوانیم جواب دهیم. ما باید بر رساله مسلّط باشیم. و متأسفانه طلبهها مسلّط به رساله نیستند و مسئله بلد نیستند. رساله نخوانده، پس مسأله بلد نیست. یک مسئله از او میپرسند و بلد نیست و میگوید این مسئله اختلافی است، و یک حرفهای نامربوطی میزند. ما باید حسابی مسلّط بر اخلاق باشیم. ما باید بحار علامۀ مجلسی که به راستی بحار است، طوری بر آن تسلّط داشته باشیم که بتوانیم خوبش را از بد تشخیص دهیم. نگویید بحار ، روایت ضعیف دارد، خوب باید داشته باشد، برای اینکه بحار یعنی دریای علم اهل بیت (علیهم السلام). این معلوم است که هم خوب دارد و هم بد دارد که بد به معنای ضعیف السند. ما باید حسابی در بحار وارد باشیم و روایات صحیح السندش را از موثق و موثق را از ضعیف و ضعیفش را از آنکه اعراض اصحاب روی آن است، تشخیص دهیم. اینها که تقصیر علامۀ مجلسی نیست. علامۀ مجلسی نوشتند و خوب نوشتند و باید بنویسند. و نتیجهاش هم اینکه دیروز گفتم، بدن ایشان را نبش قبر کردند و بدن تر و تازه بود. این یک چیز کوچکش است. به قول آن سنّی که میگفت نگویید دین جعفری بلکه بگویید دین مجلسی و به راستی به عالم تشیّع خدمت کرد. شصت و چهار سال هم بیشتر عمر نکرده، اما کتابهای علامۀ مجلسی را روی هم بگذاریم، تا طاق میرود. حالا ما صد سال عمر میکنیم و هیچ و یک تکرار مکررّات. این نمیشود و ما باید از عمر استفاده کنیم. مرحوم شهید دوم، دویست جلد کتاب نوشته. یک دورۀ فقه به نام مسائل. در حالی که پنجاه و شش سال عمر کرده و آنهم در خفقان. این مرحوم صاحب جواهر به قول حضرت امام، کرامت کرده. آقا بچه بازی که نیست، آنوقت که اینترنت نبوده و نه کسی به ایشان کمک میکرده و نه پول داشته، نه مال داشته و نه زندگی داشته. به قول حضرت امام میگفتند یک خانۀ پنجاه متری که دو تا اتاق داشته. یک اتاق برای زن و بچهاش و یک اتاق برای خودش و کتاب و کتابخانهاش بوده و آنوقتها هم که کولر و اینها نبوده. این اتاق دو تا در داشته و کوران میشده و در آن گرمای پنجاه و چهار درجه یا شصت درجه ایشان جواهر مینوشته و توانست در همین شصت و یک سال عمر، یک دوره جواهر یعنی چکش مراجع تقلید را تحویل جامعه دهد. به تنهایی توانسته یک دوره جواهر بنویسد. نه استعدادش از ما بیشتر بوده و نه ذهن و حافظهاش بیشتر از معمول بوده و هیچ چیزش از ما بالاتر نبوده، فقط یک چیزش بالا بوده و آن کار و تلاش و کوشش و البته تقوا بوده. آن تقوا کمکش میکرده، وَكانَحَقًّاعَلَيْنانَصْرُالْمُؤْمِنِين‌ و کذلک حقاً علینا ننجی المؤمنین. شبهاتش رفع میشده و میتوانسته هفت هشت ده صفحه جواهر بنویسد و هرکجا گیر میکرده یک الهام و آن هم به طور ناخودآگاه. خیلی وقتها شما تجربه کردید که گاهی یک ساعت مطالعه کردید و هیچ چیز نمیفهمید اما گاهی همان پنج دقیقه یا ده دقیقه، میبینید که یک ساعت ـ دوساعت کار شده است. اینها الهامات از طرف خداست و هرکس در معرض اینها واقع شود الا انّ فی أیام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها. مورد الهام خدا واقع شوید با تلاش و کوشش و با تقوا. اگر اینها نباشد، معلوم است که تاریک است و همین است که صد سال عمر میکنیم و وقتی مردیم هیچ چیز به هیچ جا. حالا شما که نه، اهل علم نه، اهل علم که شرافت دارید اما به قول آن آقا خیلیها اینطور هستند. خری آمد و خری خورد و خری مُرد. تکرار مکرّرات. آنوقت که بچه بود که یک شیری بخورد و یک مدفوعی و هر وقت که گرسنه شد یک گریه و بالاخره سیر شود. آنوقت هم که جوان بود به قول قرآن هدر دادن عمرش با بازیها و کارهای نکبت بازی و وقتی هم پیر شد هیچ چیز به هیچ جا. یعنی تکرار مکررّات. اینها را نمیشود گفت که حلال است و نمیشود گفت اسراف و تبذیر در جوانی و در عمر نیست. و این روایت خیلی روایت خوبی است و شما میتوانید هفت ـ هشت ده قسم این روایت را معنا کنید و هفت هشت ـ ده قسمش کنید و علی کل حالٍ، الا انّ فی أیام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها.
 خدا را قسم میدهم به حق آقایمان که از همۀ ما توقع دارد، اینکه ما صد در صد طلبۀ حسابی باشیم. هم اصحاب رزمش باشیم و هم اصحاب بزمش باشیم. خدا را به حق آقا امام زمان قسم میدهم که حال توجه و تنبه به این این گونه مطالب به همه و مخصوصاً به ما طلبهها عنایت بفرماید.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo