< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/04/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 بحث هفتۀ گذشته راجع به ده آيه از اول سورۀ مزمّل بود. يک دستورالعمل به پيغمبر اکرم براي اينکه به هدف برسند. اين دستورالعمل، يک دستورالعمل خوبي است، مخصوصاً براي ما طلبه‌هاست.
 بزرگان که به جايي رسيدند، تجربه کردند که اين دستورالعمل خيلي مفيد است؛ و ما در هفتۀ گذشته از همۀ شما تقاضا کرديم که به اين دستورالعمل، عمل کنيد. اگر مفصّل نشود، متوسط وگرنه مختصر؛ مخصوصاً اينکه عاقبت بخير مي‌شويد و به هدف و مقصود مي‌رسيد. اين دستورالعمل ده آيه است و يک دستورالعمل دهگانه است، که در چهار تا از آن ده تا در هفتۀ گذشته صحبت کرديم.
 يکي شب بيداري به هر اندازه که بشود؛ و يکي هم نماز شب به هر اندازه‌اي که بشود، ولو در ده دقيقه و همان يازده رکعت باشد. يکي هم انس با قرآن و مخصوصاً خواندن قرآن به هر اندازه که بشود. لاأقل در ماه يک ختم قرآن باشد و لاأقل اول شب و اول صبحمان با قرآن باشيم و در راه با قرآن باشيم و با وضو نشسته و رو به قبله و خواندن قرآن با ترتيل، به هر اندازه که بشود. يکي هم کار و تلاش و کوشش، به هر اندازه که بشود. بالاترين گناه اينست که انسان عمرش را تضييع کند. اگر در آخر عمر از او بپرسند که چه کردي، و يا در عالم برزخ از او بپرسند که در فلان روز و فلان ساعت چه شد؛ بتواند در مقابل، جواب دهد. «العبدُ لايزول قدماء...»، روايت خيلي روايت خوبي است و انصافاً براي همۀ ما کمرشکن هم هست. «العبدُ لايزول قدماء يوم القيامة حتى يسأل عن خمس : عن عمره فيم أفناه وعن شبابه فيم أبلاه»؛ مثل اينکه اين مربوط به حساب و کتاب هم نيست و يک بازپرسي قبل از حساب و کتاب است. از دو چيز سؤال مي‌کنند. يکي اينکه جواني تو درچه کهنه شد و عمرت در چه مصرف شد! لذا همه و ما طلبه‌ها بايد عمرمان مفيد باشد. بايد ساعتي از عمر ما به هدر نرود که پشيماني آن خيلي بالاست.
 حال مي‌خواهم وارد دستورالعمل پنجم شود اما به همۀ شما عرض کنم که براي من به تجربه اثبات شده و در حالاتي که مطالعه کردم، اثبات شده که اين کساني که به جاهاي بالايي رسيدند و نبوغ فکري و نبوغ ذهني و عقلي نداشتند و متوسط بودند. نظير شيخ‌الرئيسها کم پيدا مي‌شود و معمولاً از نظر ذهن و حافظه و استعداد، متوسط بودند و از نظر عقل و درايت و فتانت، متوسط بودند اما در تلاش و کوشش نبوغ داشتند و آن تلاش و کوششها، شيخ انصاري را درست کرد. در حالات شيخ انصاري مي‌گويند که ايشان از نظر استعداد و ذهن و حافظه نبوغي نداشتند و متوسط بودند و از نظر جسمي هم عليل بودند و از نظر چشم هم آبله يک چشم ايشان را کور کرده بود و چشم ديگر هم از بچگي نصف چشم بود و نصف ديگر نبود و با آن نصف چشم، فرائد و مکاسب را نوشتند. اگر بخواهيم مي‌شود. کردند و شد. لذا به راستي اگر تلاش و کوشش باشد،‌ «إن لك في النهار سبحا طويلا»؛ شبت مال خدا و روزت هم مال کارت و اما پروانه‌وار و ستاره وار و دائماً تلاش و کوشش و همّ و غمت تلاش و کوشش؛ آنگاه به خيلي جاها مي‌رسي و به خيلي از جاها رسيدند.
 من تقاضا دارم که مواظب باشيد که عمرتان به هدر نرود. مشهور است که مي‌گويند عمر طلاست. اين حرف خيلي قيمت عمر را پايين آورده است. عمر اينست که اگر مواظب آن باشيم، شيخ انصاري درست مي‌کنيم و اگر مواظب آن باشيم، مرجع تقليد مي‌شود و اگر مواظب آن باشيم، مانند علامه مجلسي که شصت و سه يا شصت و چهار سال عمر کرده و بيش از دويست جلد کتاب نوشته است. و يا مرحوم شهيد، پنجاه و چهار سال عمر کرده و آن هم در خفقان عجيبي بوده و بالاخره براي تشيّع سر او را بريدند. اما همين شخص يک کار کوچکش يک دوره فقه در مسالک بوده که مرحوم صاحب جواهر روي مسالک مرحوم شهيد خيلي حساب مي‌کند. کتابهاي درسي ما طلبه‌ها روي شرح لمعه است و دويست سال است که کتاب درسي ماست. بالاخره پنجاه و چهار سال عمر کرده و بيش از دويست کتاب نوشته است. هم در اخلاق کتاب نوشته مانند «منية» و هم در رجال کتاب نوشته مانند «خلاصة» و هم در فقه و اصول کتاب نوشته، نظير «مسالک و شرح لمعة». پس مي‌شود و مائيم که افت علم در حوزه‌ها پيدا شده است و اين در اثر تنبلي است. اين فقري که طلبه‌ها مدعي هستند؛ بزرگان ما و قبليها خيلي فقير بودند و وضعشان خيلي بد بود. مثلاً کفش نداشتند که به پا کنند. خدا رحمت کند مرحوم آقاي مفيد «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» يکي از علماي اصفهان بود و به من مي‌گفت من در زمان طلبگي، بارها و بارها بدون شلوار به درس رفتم. درسم را تعطيل نکردم و من محتلم شده بودم و شلواري نداشتم که عوض کنم و اين شلوار را هم نمي‌توانستم بشويم و بالاخره با قبا و بدون شلوار مي‌رفتم. قبليها خيلي فقير بودند اما فقر مانع تلاش و کوشش آنها نبود. هدف داشتند و هدف را خيلي بالا مي‌دانستند. وقتي داعي ضعيف نباشد؛ الان دعاوي ما راجع به علم ضعيف است و دعاوي ضعيف شده و هر چيزي مي‌تواند مانع شود. من جمله اينکه مرتب مي‌گوييد طلبه‌ها فقيرند و خانه ندارند و نان ندارند و طلبه‌ها قرض دارند. همۀ اينها درست است اما نبايد باعث افت علم شود. دليلش هم اينست که در زمان سابق چندين برابر اين فقر را داشتند اما حسابي کار خود را مي‌کردند. بي صبحانه و ناهار و شام بودند اما درسشان مقدم بر همه چيز بود. اين مطلب هم خيلي حرف دارد، دستورالعمل چهارم بود.
 دستورالعمل پنجم هم خيلي مهم است. هم از نظر قرآن مهم است و هم از نظر سيرۀ پيغمبر و ائمۀ طاهرين «سلام‌الله‌عليهم» مهم است و هم از نظر مراجع و بزرگان دين مهم است و آن اينکه ما بايد يک ذکر لفظي داشته باشيم؛ «واذکر اسم ربّک».
 در غار حرا خطاب شد «اقرأ باسم ربّک»، با بسم الله الرحمن الرحيم، شروع کن. حال در اينجا هم مي‌گويد با ذکر خدا شروع کن و اين ذکر خدا غير از ذکر قلبي و عملي است. يعني از اسم خدا کمک بگير. لذا ما بايد يک ذکري در زبانمان باشد. معلوم است که يک دفعه اين ذکر را مي‌گوييم و دلمان هم مي‌گويد و توجه به ذکر و معناي آن داريم. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» و دلم در مقابلش حاضر مي‌شود. خودش را هم در نزد خدا، ظالم به خدا و ظالم به نفس و ظالم به مردم مي‌داند. يک بار هم ذکر عملي است که به قول امام صادق: «عندما أحلّ و حرّم...»، اين توجه پيدا مي‌کند که در محضر خداست. به قول حضرت امام که بارها به ما مي‌گفتند «همه جا محضر مقدس خداست، ادب حضور بايد مراعات شود». آن ذکر عملي است و ديگري هم ذکر قلبي است و اما آنچه الان مورد بحث است،ذکر لفظي است. همان که امام صادق «سلام‌الله‌عليه» مي‌فرمايند هرگاه نگاه به پدرم مي‌کردم، مي‌ديدم که چانۀ ايشان تکان مي‌خورد و ذکر مي‌گويند.
 يکي از بزرگان به ما مي‌گفت که مرحوم آقاي کمپاني که اصفهاني بوده و تاجرزاده هم بوده اما همه چيز را زير پا گذاشت و طلبه شد و به خيلي از جاها هم رسيده است. هم از نظر سير و سلوک بالا بوده و روي دست خيليها را آورده و هم از نظر علمي که خيلي از بزرگان روي همين حاشيۀ مکاسب و حاشيۀ فرائد ايشان حساب مي‌کنند و به راستي ملاّي حسابي است. مي‌گفت اين يک روضۀ هفتگي داشت و ده ـ بيست نفر از طلبه‌ها به آنجا مي‌رفتند و يک چاي مي‌داد و روضه‌خوان هم روضه را مي‌خواند. خود ايشان چاي مي‌ريختند و خود ايشان کفشها را جفت مي‌کردند؛ اما در همان وقت که چاي مي‌ريختند، مي‌ديديم که چانۀ ايشان تکام مي‌خورد اما نمي‌دانستيم که چه مي‌گويند. بعد فهميديم که «انا انزلناه» مي‌گويند. حال نمي‌دانم اين را مي‌شود درست کرد يا نه که يکي از بزرگان گفته بود ايشان روزي هزار مرتبه «انا انزلناه» را مي‌خواند. حسابي درسش را مي‌خوانده و سير و سلوکش را مي‌کرده و منازل را هم توانسته بود خوب طي کند و خوب مي‌توانسته مجتهد جامع الشرايط شود؛ اما اين ذکر لفظي ايشان که قرآن قرار مي‌داده و سورۀ «انا انزلناه» را قرار مي‌داده است. حال اين اگر گاهي باشد يا اقرار باشد اما بالاخره اين آقا مي‌گفت که چانۀ ايشان مي‌جنبيد و آنگاه مي‌ديديم که «انا انزلناه» مي‌خواند.
 زبان بايد به ياد خدا باشد؛ «واذکر اسم ربّک»؛ و اين ذکر را قرآن جداً مي‌خواهد. اين آيه‌اي که مي‌خوانم، منحصر به فرد است. گاهي آيات منحصر به فرد است. همين در خواندن قرآن مي‌گفتم آيه‌اي که در سورۀ مزمل است، منحصر به فرد است. «فقروا ما تیسر من القرآن» که از نظر تأکيد مثل اين را نداريم. اين آيه هم منحصر به فرد است: «يا ايها الذين آمنوا اذکروا الله ذکرا کثيرا و سبحوه بکرة و اصيلا». اين «سبحوه بکرة و اصيلا» يعني هميشه و انسان هميشه بايد يک ذکري داشته باشد. وقتي هم مي‌خواهد بخوابد بايد مرتب بگويد تا خوابش ببرد. اگر دستورالعمل خواب را عمل مي‌کند که خيلي عاليست و اگر هم ذکر تکراري اوست، پس بگويد تا خوابش ببرد. شما براي ديگران هم گفتيد که براي رفتن به دستشويي هم به ما دستور ذکر دادند و حتي گفتند در وقتي که به بيت الخلاء مي‌روي،‌ آية الکرسي بخوان. اول پاي چپ را بگذار و بسم الله بگو و بعد که بيرون مي‌آيي، الحمدالله رب العالمين بگو و بعد به بول و غائط نگاه کن و شکر خدا را بکن. که اگر خدا نکرده يک ساعت يا يک روز ادرار تو بند آمده بود،‌به کجا مي‌رسيدي و چه اوضاعي پيدا مي‌شد. اگر يک شبانه روز مدفوع بيرون نيايد، چه اوضاعي پيدا مي‌شود؛ پس الحمدلله را بگو. اينها دستورالعملهايي است که آن مرد بزرگ، علامه مجلسي که نگذاشت عمرش تضييع شود؛ «حلية المتقين» را نوشت و اين چيزها را در حلية المتقين براي ما آورد.
 بر سر سفره اول بسم الله بگو و لقمه را مؤدبانه بجو و لقمه را کم در دهان بگذار و بعد هم که لقمه را پايين مي‌دهي، الحمدلله بگو. دستور داريم که در يک غذاخوردن لاأقل چهل ـ پنجاه ذکر بگو. بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين. و الحمدلله اهل دل هم که خيلي تشريفات دارد. بگو «الحمدلله رب العالمين» و بگو «الحمدلله کما هو اهله و مستحقه» «الحمدلله علي کل نعمة» «الحمدلله علي کل حال». لذا گفته اين «الحمدالله علي کل نعمة» يعني اين نعمتهايي که داريم. اگر نتواند غذا را با همين قوۀ بلعي که داريم قورت دهد، يک شبانه روز يا دو شبانه روز طول نمي‌کشد که مي‌ميرد. اگر مريض هستي بگو «الحمدلله علي کل حال». لذا آه و ناله و زن و بچه را ناراحت کردن و ناشکري کردن نباشد و به جاي اين آه و ناله بگو «الحمدالله علي کل حالٍ». جداً برس به جايي که بگو خدايا! از الطاف خفيۀ تو،‌ ولو نمي‌فهمم اما اين بيماري است که الان دارم. خدايا! در همين الطاف خفيه، چه مقدار الطاف جليّه هست. مثلاً اگر بيهوش بودم، چه مي‌کردم و اگر هذيان داشتم، چه مي‌کردم. اگر العياذبالله آدم يک ساعت عقلش را از دست دهد، آبرويش مي‌رود و آبروي خودش و زن و بچه‌اش را مي‌برد. مخصوصاً اگر بي ادب باشد که همه او را رها مي‌کنند و مي‌روند تا او بميرد و بعد بيايند و او را جمع کنند. بالاخره زبان ولش چه حرفهاي زشتي مي‌زند. اگر به راستي عادت به ذکر داشت، به اينجاها نمي‌رسد.
 قضيۀ حمام منجاب را همۀ شما شنيديد و گفتيد که يک خانمي به حمام مي‌رفت و حمام عمومي را گم کرده بود و از کسي پرسيد که حمام منجاب کجاست. او هم خانه‌اش را نشان داد و اين به خانه رفت و او هم در خانه را بست. زن وقتي ديد که گير کرده است و اما زن که عقل داشت تن در داد و گفت اما من کثيف هستم. اجازه بده که به حمام بروم و بعد به خانۀ تو بيايم. او هم در خانه را باز کرد و خانم رفت. کم کم از عشق اين، شروع به شعر و شاعري کرد. در دم مرگ همين را مي‌گفت که: يارب قائلة يوماً وقد تعبت أين الطريق إلي حمام منجابي. مرتب اين را مي‌گفت و هرچه مي‌گفتند بگو لا اله الا الله؛ اما اين شعر کثيف را خواند تا اينکه مُرد.
 ذکر بايد عادت انسان باشد تا در دم مرگ ولو اينکه متوجه هم نيست ولي غيرتوجه بگويد لا اله الاّ الله.
 مي‌گفت يک شخصي در چند فرسخي اصفهان تصادف کرد و در کُما بود. آن آقا گفت من بالاي سر اين شخص بودم و ديدم که شروع به خواندن زيارت جامعه کرد. خوشا به حالشان، اين زيارت جامعه انصافاً خيلي بالاست. گفت زيارت جامعه را خواند و بعد سورۀ يس را شروع کرد و رسيديم به بيمارستان و تا او را به اطاق عمل مي‌برديم، سورۀ يس هم تمام شد و آنگاه از دنيا رفت.
 وقتي انسان ذکر بگويد و ذکر ورد انسان باشد و هميشه باشد، آنگاه مي‌رسد به جايي که به طور ناخودآگاه ذکر مي‌گويد. من خانمي را مي‌ديدم که زيارت عاشورا مي‌خواند و آنگاه لعن و سلام آن را در راه و در کار مي‌گفت و گاهي خسته بود و همينطور که نشسته بود سلام مي‌داد و خوابش مي‌برد اما هنوز خواب غلبه نکرده بود و السلام عليک يا اباعبدالله را مي‌گفت. از اينها زياد ديديم و اين «واذکر اسم ربّک»، خيلي بالاست.
 امام صادق «سلام‌الله‌عليه» هم امضا کرده و مي‌فرمايد ولو اينکه «عندما احلّ و حرّم»، يعني ذکر عملي،‌ ذکر واقعي است اما «سبحان الله والحمدالله و لا الا الاّ الله والله اکبر و ان کان منه». يعني ذکر که در آيۀ شريفه آمده، ذکر لفظي است.
 ذکر يونسيه براي همۀ ما خيلي خوب است. يک حرفي بعضي از سير و سلوکيها دارند و من نمي‌فهمم که چيست و اينها مي‌گويند اول با ذکر يونسيه شروع کن و وقتي به جايي رسيدي،‌آخر آن را نخوان و فقط بگو «لا اله الاّ الله». من که از اين حرفها خجالت مي‌کشم.
 «سبحانک اني کنتُ من الظالمين»، چه وقت انسان مستغني از آن مي‌شود تا آن رها کند و اين ذکر يونسيه انصافاً خيلي عاليست. مخصوصاً کم کم دل هم بگويد و مخصوصاً اينکه کم کم سير و سلوکي هم بشود و به عمل هم برسد. هرکسي ممکن است به سليقۀ خودش ذکري را انتخاب کند. يکي از بزرگان مي‌گفت که حضرت رضا «سلام‌الله‌عليه» فرمودند که من مشکلي داشتم و متوسل شدم به امام باقر «سلام‌الله‌عليه» و آقا به من گفتند که زياد بگو «يا رئوف يا رحيم». حضرت رضا فرمودند که من زياد گفتم «يا رئوف يا رحيم» و مشکلم حل شد. اين اذکار مشکل انسان را حل مي‌کند. «ياغفور يا رحيم» «يا رئوف يا رحيم».
 در روايت مي‌خوانيم که هفت حمد به مريض بخوان و اگر زنده شد، تعجب نکن. يعني به راستي مي‌تواني به جايي برسي که حمد تو احياي اموات باشد؛ مانند نفس حضرت عيسي. و اگر به راستي زبان دائم الذکر شد، آنگاه غيبت و تهمت و شايعه در آن نيست. بايد براي اينها خون گريه کرد و بايد «سبحانک اني کنتُ من الظالمين» را خواند و خون گريه کرد. اين مجالسي که درست مي‌شود در يک ساعت يا دو ساعت و دو نفري با هم حرف مي‌زنند و همۀ حرفها فشار قبر مي‌آورد و همۀ حرفها راجع به دنياست. انسان يا بايد حرفش براي خدا باشد و ذکر و ورد باشد و يا علم باشد و يا مفيد براي دنيا و آخرت باشد، و الاّ فشار قبر دارد.
 يک روايتي داريم که پيغمبر اکرم در مراسم دفن جواني شرکت کردند. وقتي که روي قبر را پوشاندند، مادرش گفت الحمدلله و من براي تو گريه نمي‌کنم که تو به بهشت رفتي. مادر رفت و آنگاه پيغمبر اکرم فرمودند که قبر چنان فشاري به او داد که استخوانهاي سينه‌اش فشرده شد. گفتند يا رسول الله! آدم خوبي بود و معلوم بود آدم خوبي بوده براي اينکه پيغمبر اکرم در مراسم دفن او شرکت کرده است. پيغمبر فرمودند بله؛ اما «مالايُعني» زياد داشت و اثر وضعي اين «مالايُعني» فشار قبر است؛ و من و شما «مالايُعني» زياد داريم.
 خدا رحمتش کند، رد مي‌شد و ديد که يکي از طلبه‌ها روزنامه مطالعه مي‌کند. گفت تو را به خدا قسم که اينقدر ملک مقرب خدا را به زحمت نينداز و هرچه مطالعه مي‌کني او بايد بنويسد.
 وقت گذشت. خدا را قسم مي‌دهيم به حال امام زمان که يک حال تنبهي به اين گونه چيزها به همۀ ما عنايت بفرمايد.
 و صلّي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo