درس خارج  فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری

85/04/13

كتاب الشهادات

 جلسه:4  

   اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

 شرط دوم در باب شهادت فرموده‌اند بايد عاقل باشد اما چون كه مطلب واضح است و معنا ندارد اين كه مجنون شاهد باشد لذا در متون فقهيه آمده است كه شرط دوم كمال عقل است و كى عقلش كامل نيست؟ در اين جا دو سه مصداق آورده‌اند:

 1- مصداق اول جنون ادوارى است كه اگركسى گاهى ديوانه است و گاهى عاقل و اين زياد هم هست زياد بوده است الان هم هست مثلاً در تابستان ديوانه است بعضى اوقات ديوانه به تمام معنا و اما مثلاً در زمستان عاقل است به تمام معنا خب آن كمال عقل در مقابل اين جنون ادوارى كه اختلاف است آيادر وقتى كه عاقل است مى‌تواند شاهد باشد يا نه؟ مى‌تواند تحمل شهادت بكند بعد شهادت بدهد يا نه؟ خب مشهور در ميان فقهاء فرموده‌اند آرى. دروقتى كه عاقل است و مردم، دكتر تشخيص مى‌دهند كه جنونى در روحيه او نيست خب معلوم است مى‌تواند هم تحمل شهادت بكند مى‌تواند شهادت بدهد، بله مى‌تواند قاضى بشود يا نه؟ سابقاً مى‌گفتيم نه براى اين كه امر قضاوت امرمهمى است و اين مقام با عظمت را دست اين دادن با روح قضاوت نمى‌سازد چنانچه راجع به مرجعيتش هم همين را مى‌گفتيم و بالاخره يك كارهاى مهمى كه بايد ابهتش شخصيتش عظمتش محفوظ بماند گفتيم آن نه، براى عنوان ثانوى.

 در اين جا هم مرحوم محقق مرحوم صاحب جواهر، ديگران گفته‌اند اگر جنون ادوارى دارد اين در وقتى كه جنون سراغش مى‌آيد كه خيلى وقت‌ها تكليف هم ندارد خب معلوم است نمى‌تواند شهادت بدهد اما در وقتى كه رهايش مى‌كند و عاقل به معناست متخصص مى‌گويد عاقل است حاكم تفحص كرده است بدست آورده است كه عاقل است مى‌تواند تحمل شهادت بكند مى‌تواند هم شهادت بدهد.

 2- فرد ديگرى كه باز اين كمال عقل را گفته‌اند براى اين كه خارجش كنند كثير السهو است اگر يك كسى خيلى سهو دارد كه در باب خبر واحد مى‌گويند كه اين اصالة عدم سهو ندارد و خبر واحدش هم حجت نيست اخبارش هم حجت نيست و حالااخبار يك دفعه شهادت است يك دفعه نه، راجع به امور معمولى است يك دفعه نه راجع به روايت است چون اصالة عدم سهو ندارد لذااصلاً اخبارش پيش عقلاء حجت نيست. و در باب خبر واحد قبل از آن كه خبر واحد را ما اثبات بكنيم هفت هشت ده تا اصل بيشتر بايد جارى كنيم بعد از آن كه آن اصول، اصول عمليه عقلائيه جارى شد آن وقت برويم سر اين كه خبر واحد آيا حجت است يا نه؟ حالا كه حجت است دليلش چيست؟ پس بنابراين در اين جا هم چون شهادت يك معناى عامى دارد من جمله شهادت پيش قاضى است خب اين بايد كثير السهو كثير النسيان نباشد لذا كمال عقل گفته‌اند، مى‌خواهند اين فرد دوم را هم بيرون كنند.

 3- سوم باز مى‌خواهند با كمال عقل بيرون كنند مغفّل را آن كسى كه زياد غفلت مى‌كند كه غفلتش زياد است مثل اين كه سهو و نسيانش زياد است. مرحوم محقق اين مغفل را معنا مى‌كنند يعنى بُله نباشد حالا على كل حال يا شرط سوم يا شرط چهارم اين كه بايد كثير الغفلة نباشد يكى هم بايد ابله نباشد اگرابله باشد و خوب و بد را تمييز به اين معنا كه زود گول مى‌خورد گفته‌اند اين هم نمى‌تواند شهادت بدهد. باز هم اين برمى گردد به همان معناى خبر واحد كه خبر واحد از آدمهاى ساده لوح، از آدمهاى زود گول بخور از افرادى كه تميز مصالح خودش را نمى‌دهد آيا اين مى‌تواند معامله كند؟ نه. حالا من جلمه مى‌تواند شهادت بدهد؟ نه. مى‌تواند كارهاى اجتماعى بكند؟ نه. خب اينها معلوم است بايد عاقل باشد اين عاقل در مقابل جنون نيست كه بگوييد كه اصلاً اين شرط يعنى چه؟ شرط دوم اين كه عاقل باشد يعنى مجنون نباشد مگر مجنون مى‌تواند قضاوت بكند؟ لذا معمولاً من جمله مرحوم محقق در همين جا فرموده‌اند يشترط فيه كمال العقل. آن وقت كمال العقل را هم خودشان بيرون كره‌اند كه بايد جنون ادوارى نداشته باشد بايد كثير النسيان نباشد بايد كثير الغفله نباشد بايد ابله نباشد سفيه نباشد آن سفيهى كه حاكم در مالش او را ممنوعش مى‌كند محجورش مى‌كند اين اگر در اجتماع اين جور سفاهتى داشته باشد قولش حجت نيست براى اين كه عقلاء اين جور اقوالى را قبول نمى‌كنند.

 اگرهم محجور باشد اگركسى بگويد كه خبر واحدش حجت است خب در حال حجر هم خبر واحد حجت است چنانچه محجور است اما مى‌تواند برود كار كند مى‌تواند كار اجتماعى كند. ظاهراً هيچ كدام اينها حرف ندارد و اين كه شاهد بايد كمال عقل داشته باشد و در حالى كه جنون ادوارى دارد نه. آيا دروقتى كه جنون ادوارى ندارد آرى يا نه؟ اين ديگر با خودتان است كه تعيين كنيد آرى يا نه؟ كثير النسيان بايد نباشد اگر باشد ديگر اين به حرفهايش اطمينان نيست كثير الغفله بايد نباشد اگر باشد حرفهايش ديگر مورد اطمينان نيست ابله بايد نباشد براى اين كه اگر ابله باشد سفيه باشد ديگر به حرفهايش اطمينان نيست و عقلاء خبر واحدى را حجت مى‌دانند كه از يك آدم متعارفى سر بزند و اما اگر غير متعارف شد ديگر خبر واحدش حجت نيست ديگر شهادتش به طريق اولى، مسئله چيز ندارد.

 مسئله‌اى كه خيلى چيز دارد و ديگر شما هستيد كه درست بكنيد شرط چهارم گفته‌اند ايمان. بايد مؤمن باشد مؤمن راهم معنا مى‌كنند كه يعنى شيعه اثناعشرى باشد و اصلاً ان الذين آمنوا در قرآن معنا مى‌كنند يعنى شيعه و گفته‌اند كه اگر شيعه اثنا عشرى نباشد اين مسلمان است به اين معنا كه احكام اسلام بر آن بار است اما بخواهد مثلاً حاكم بشود نمى‌شود بخواهد مرجع تقليد بشود نمى‌شود و من جمله بخواهد شهادت بدهد شهادتش پذيرفته نمى‌شود. دليلش چيست؟ مرحوم محقق مى‌فرمايد براى اين كه هم فاسق است هم ظالم است يعنى سنى چون هم فاسق است هم ظالم لذا قول فاسق قول ظالم پذيرفته نيست و بعد شرط بعدى اين است كه بايد عادل باشد مرحوم محقق اين را مى‌گويند.

 مرحوم صاحب جواهر اول كه وارد بحث مى‌شوند مى‌گويند اجماع در مسئله هست حتى ضرورت مذهب هم هست مى‌فرمايند كه مخصوصاً در زمان ما يك ضرورتى است در ميان تشيع در ميان شيعه كه شاهد بايد سنى نباشد حالا ولو عادل هم باشد عدالت به اين معنا يعنى ثقه در گفتار باز هم نمى‌شود شهادت بدهد.

 مرحوم شهيد در مسالك همان كه اين سنى‌هاى بى انصاف به جرم شيعه گرى او را سر بريدند و بدنش را هم سوزاندند و مثل شهيد اول خاكسترش را به باد دادند ايشان اشكال كرده فرموده‌اند سنى دو قسم است: يك سنى مقصر، خب معلوم است اين عمرى است بايد محشور با عمر بشود)اين را من مى‌گويم نظيرش را ايشان( فرموده‌اند يك دفعه مقصر است شما بگوييد ظالم است فاسق است و كافر است كه بعضى‌ها گفته‌اند اما يك دفعه مقصر نيست قاصر است به قول شهيد يك كسى است كه اولاً سنى گرى را يك تقدس مى‌داند بالاترين تقدس‌ها خب چرا شهادت اين قبول نباشد. در روز قيامت ما قائل هستيم معمولاً خيال نمى‌كنم كسى هم مخالف داشته باشد اين كه جهنم كسى مى‌رود كه معاند باشد و امااگر معاند نباشد لجوج نباشد مقصر نباشد اين جهنم نمى‌رود براى اين كه تقصيرى ندارد تا جهنم برود جهل مركب است ديگر حالا خيلى بالا برويم كه بايد برويم بگوييم بهشت مال شيعيان «اعدت للمتقين» حالا بهشت هم نه اما بالاخره يك جايى را پرودگار عالم تعيين مى‌كند آنجا بچرد نظير اين كه در دنيا در رفاه بوده است بالاخره آنجا هم در رفاه است و نمى‌شود گفت كه جاهل قاصر جهنم برود در روز قيامت خطاب مى‌شود چرا عمل نكردى؟ مى‌گويد نمى‌دانستم. مى‌گويد چرا تعلم نكردى؟ مى‌سود مقصر و اما اگر اين خطاب نشود كه بشود راستى اين جاهل قاصر باشد كافر هم باشد اين جهنم نمى‌رود اين نه ظالم است نه فاسق و اين كه مرحوم محقق اينجا فرموده‌اند كه اين سنى نمى‌تواند شهادت بدهد براى اين كه هم ظالم است و هم فاسق است خب مرحوم شهيد دوم در مسالك فرموده‌اند نه ظالم است نه فاسق. و اگر آدم خوبى باشد يعنى آن عدالت را درست بكنيم عدالت در شهادت را خب اين هم عادل است عادل به اين معنا كه عمل مى‌كند به وظائفى كه آن جهل مركبش مى‌گويد نمازهايش بجا، روزه هايش بجا انفاقاتش بجا، اجتناب از حرامش بجا اجتناب از اموال مردم بجا. يك سنى حسابى، سنى مسلمان حسابى.

 خدا رحمت كند سيد جمال الدين اسد آبادى يك جمله دارند خيلى جمله شيرينى است مى‌گويد اروپا رفتم تمام اروپا را گشتم يك مسلمان پيدا نكردم اما اسلام پيدا كردم، تمام ايران را گشتم مسلمان همه بودند اما اسلام پيدا نكردم حالا اگر يك سنى پيدا كنيم مسلمان اين چرا شهادت او قبول نباشد؟ مرحوم صاحب جواهر هفت هشت تا دليل مى‌ريزند روى هم يعنى معمولاً مى‌دانيد ديگر كار صاحب جواهر اين است كه آنجاها كه در مسئله گير هستند ديگر آن تبحر علمى ايشان موجب مى‌شود هى مرتب دليل مى‌آورد اما اين دليلهايى كه صاحب جواهر آوردند هيچ كدام درست نيست بله آن اجماعشان اگر درست باشد آن ضرورت در مذهب اگردرست باشد ديگر همان است. فضولى موقوف. اجماع داريم و اين جور اجماعها هم كه خود مرحوم محقق دليلش را مى‌گويد لا نه ظالم و فاسق و مرحوم شهيد مى‌فرمايد نه ظالم است نه فاسق. به عنوان سنى گرى نه ظالم است نه فاسق ديگر اين اجماع بعد هم خود صاحب جواهر كه هفت هشت تا دليل مى‌آورد اين كه ظالم است فاسق است كافر است خب ديگر اين اجماع با اين مدارك نفى و اثباتى ديگر مشكل است انسان بپذيرد از بغرنجهاى آن مسئله اول كه راجع به بلوغ بود جدّاً مسئله بغرنجى بود كه نشد از شما استفاده بكنيم حالا در اين مسئله اين هم مسئله بغرنجى است ببينيم آيا مى‌شود از شما استفاده كرد يا نه؟ آنچه مرحوم صاحب جواهر مى‌فرمايند اين است كه اول مى‌فرمايند مذهب ما اين است كه سنى نمى‌تواند بيايد در شيعه و بخواهد شهادت بدهد. بعد مى‌فرمايند )جلد 41 است صفحه 17) و بالجمله لا يمكن احصاء وجوه الدلاله فى النصوص على عدم قبول شهادتهم مى‌گويد اصلاً به اندازه‌اى دليل داريم كه اين ادله را احصاء هم نمى‌شود كرد. كه يشترط در شاهد اين كه شيعه اثنا عشرى باشد به اندازه‌اى دليل داريم كه احصاء نمى‌شود حالا اين ادله كه احصاء نمى‌شود چيست؟ منها اطلاق الكفر سنى كافر است. در روايات هم داريم سنى در اصل براى اين كه امامت از اصول است نه از فروع، بنى الاسلام على خمس كه يكى همين ولايت است و ما نودى بشى‌ء بمثل ما نودى بالولاية اينها كافر هستند چون ولايت ندارند اما براى تسهيل للامر ائمه طاهرين فرموده‌اند كه مسلمان هستند پس واقعاً كافر هستند چون واقعاً كافر هستند كافر كه نمى‌تواند قاضى يا شاهد باشد پس اين هم نمى‌تواند. بنابراين آن را كه دوستى على نيست كافر است كو زاهد و زمانه و كو شيخ راه باش ادله فراوان است كه اينها ولايت قبول ندارند چون ولايت قبول ندارند كافر هستند لذا مثلاً اين حرفى كه ايشان مى‌زند مربوط به بحث ما نيست نكشانيد ما را اين طرف و آن طرف استاد بزرگوار ما حضرت امام از مرحوم استاد بزرگوارشان آقاى شاه آبادى نقل مى‌كردند كه اين بنى الاسلام على خمس اين وِلايت نيست اين وَلايت است و معنايش اين است كه ما بايد همديگر را دوست داشته باشيم از آن باب است كه تقريباً 500 تا روايت مرحوم كلينى در جلد دوم از كافى مى‌آورند بر اين كه از اوجب واجبات الحبّ فى اللَّه و البغض فى اللَّه ما يكره على غيره يكره لنفسه بايد براى ديگران چنين باشد ما يحبّ لنفسه بايد براى ديگران هم چنين باشد مى‌گفتند كه اين دوستى اين جورى. مى‌گفتند مرحوم آقاى شاه آبادى گفته بودند اين ولايتى كه پهلوى نماز و روزه و حج و زكوة گذاشته شده بايد اين ولايت را از همان فروغ بگيريم نه ازاصول. بنى الاسلام على خمس مى‌گفتند كه اين وِلايت وَلايت است به فتح واو بخوان براى اين كه همين جور كه نماز واجب است و مما رزقناهم ينفقون هم واجب است قانون مواسات همين طور كه روزه واجب است لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه اللَّه واجب است و پهلوى اين بعد هم و ما نودى بشى‌ءٍ بمثل ما نودى بالوَلاية يعنى اين قانون مواسات كه گفتم روايت است اما قلاً 500 روايت را مرحوم كلينى در جلد 2 آورده است لذا مرحوم آقاى شاه آبادى فرموده بودند كه اگركسى وِلايت نداشته باشد كافر است بنابراين روايات فراوانى داريم كه سنى كافر است براى اين كه اصل را قبول ندارد اما بنى الاسلام على خمس حضرت امام افتخار هم مى‌كردند براى استادشان كه استاد ما چنين فرمودند كه بنى الاسلام على خمس يعنى 5 تا ستون فرعى و اما اگر 1000 تا ستون هم باشد و اصلش نباشد هيچ. آقاى شاه آبادى فرموده بودند ما اصول دين را 5 تا مى‌دانيم كسى نيست كه شيعه باشد و اصول دين را 5 تا نداند. سنى است كه اصول دين را 3تا مى‌داند ما اصول دين را 5 تا مى‌دانيم پس سنى‌گرى اصل را ندارد يعنى چهارم از اصول دين را ندارد و چون چهارم از اصول دين را ندارد مثل كسى است كه منكرمعاد باشد مثل كسى است كه منكرنبوت باشد خب همه اين حرفها خوب است خيلى خوب است، نه كم. اما حرف اين است سنى كافر است مسلّم كافر است چرا كافر است؟ اصول دين را قبول ندارد براى اين كه اصول دين 5 تا است اين مى‌گويد اصول دين 3 تا است لذاشماگفتيد كه اصول دين 5 تا است پس سنى دوم از اصول دين را قبول ندارد چهارم از اصول دين را قبول ندارد پس كافر است حرف خوبى است اما از آن طرف هم مسلم در اسلام است مسلم در مذهب است مسلم در سيره ائمه طاهرين است كه احكام اسلام بر اينها بار است و بگوييم كه احكام كفر بر آنها بار است نه، گفته‌اند براى خاطر اين كه تسهيلاً للام به عبارت ديگر گفته‌اند براى رفع اختلاف براى اين كه همه با هم يكى باشيم اختلافى در ميان ما نباشد تا بتواند ظالم تا بتواند مثل آمريكاى جنايتكار از ما استفاده بكند خب ممالك اسلامى در زمان عثمانى اينها همه يك مملكت بود حتى تركيه و افغانستان و اينها هم يك مملكت بود و ديدند بهترين راه براى اين كه اين اسلام را از بين ببرند يعنى مسلط بر آن بشوند تقريباً حالا شده 54 مملكت اين را دشمن كرده ائمه طاهرين روى اين پافشارى داشتند كه 54 مملكت غلط است يك مملكت و احكام اسلام هم بايد بر روى اين يك مملكت بار بشود و اما در اين كه كافر است خوب است. لذا ردّ صاحب جواهر اين است مى‌گوييم آقاآقاى محقق نگفت محقق گفت لانه فاسق و ظالم نگفت لانه كافر و نداريم كسى را كه از نظر فقهى بگويد سنى كافر است از نظر عقيده‌اى از نظر علم كلام از نظر علم عرفان و فلسفه و بالاخره از نظر علوم عقليه سنى كافر است امااز نظر فقه ما سنى كافر نيست از همين جهت هم شما مى‌گوييد هم مى‌شود از او دختر گرفت هم مى‌شود به او دختر داد البته خيلى بد است مرتب كه به من رجوع مى‌كنند به دختر مى‌گويم نكن اينكار را براى اين كه پسر سنى تحويل جامعه مى‌دهى اما على كل حال از نظر فقهى مسلم در ميان اصحاب اجماع است كسى نگفته عقدش باطل است ذبيحه آنها خب همه گفته‌اند درست است ذبيحه اگردر لندن بخواهيد گوشت بخوريد نمى‌شود در عربستان اگر بخواهيد گوشت بخوريد مى‌شود و همچنين تا آخر.

 ايمان يعنى همان اسلام، اسلام يعنى همان ايمان مسئله بغرنج است همين است كه در فقه ما الان اينجا اسلام را منهاى ايمان، ايمان را منهاى اسلام گفته‌اند اسلام يعنى در مقابل كفر ايمان يعنى در مقابل سنى خب اين دليلش چيست؟ چرا ديگرايمان شرط نباشد؟ اسلام شرط باشد؟ كافر معلوم است نمى‌تواند شهادت بدهد قرآن مى‌گويد نه، روايات مى‌گويد نه. و روايات فراوان يهودى آن وقتها يهودى هم بود در ميان مسلمانها بيايد شهادت بدهد نمى‌شود فقط يك جا را استثنا كرده‌اند كه بعد درباره‌اش صحبت مى‌كنيم يهودى يا ارمنى رفيقش مسلمان بوده مرده يك وصيتى به اين يهودى كرده گفته‌اند اين وصيت پذيرفته مى‌شود و اما غير از آن گفته‌اند نه. هيچ چيز از احكام بر كفر بار نيست. حالا حرف اين است كه كافر نيست حالا بگوييد به حسب ظاهر تمام احكام اسلام هم برايش بار است به حسب ظاهر پس وقتى چنين باشد ما بخواهيم بگوييم چون سنى است كافر است پس شهادتش قبول نيست درست نيست منها اطلاق الكفر كه اين راصاحب جواهر مى‌فرمايند و منها الفسق و منها الظلم سنى هم فاسق است هم ظالم است مى‌گوييم كدام سنى فاسق و ظالم است. به قول شهيد دوم اگر جاهل قاصر باشد فاسق است؟ نه. يك روايت هم در مسئله نداريم و اگركسى يك روايت كه ظاهر الدلاله باشدو آن روايت بگويد كه سنى نمى‌تواند شهادت بدهد آن وقت ما تمسك به آن روايت مى‌كنيم اين كه مى‌بينيد صاحب جواهر هى برف انبار كرده هفت هشت ده تا دليلى كه معتنابه نيست و به شأن صاحب جواهر نمى‌خورد براى خاطر همين است كه روايت در مسئله نداريم اما از آن طرف سيره اميرالمؤمنين عليه السلام در آن 5 سال حكومت با سنى‌ها بوده هم شهادتشان را قبول مى‌كردند هم براى آنها حكم مى‌كردند اينها نصفشان هم اميرالمؤمنين قبول نداشتند. يك فكر ديگرى هم بكنيد زمان پيامبر كه ولايت نبوده و اين مسلمانها كه 84 جنگ را پشت سر گذاشتند مسلمان حسابى بودند اصلاً ولايت نبود تا قائل به ولايت اميرالمؤمنين باشند و لازم هم نبود، مسلمان بودند همين كه قرآن و معاد و پيامبر را قبول داشتند توحيد را قبول داشتند پيامبر به آنها مى‌گفت مسلمان و اگر شما بخواهيد بگوييد كه انّ الذين آمنوا يعنى شيعه اثنا عشر بايد بگوييد ان الذين آمنوا آن وقت آن هفت هشت ده ساله مصداق نداشته، مصداق كى پيدا كرد؟ بعد از رحلت پيامبر اكرم مى‌شود گفت؟ كه بگوييم ان الذين آمنوا يعنى شيعه اثنا عشر؟ آن 10 ساله در حالى كه خطاب بوده مشافهة بوده ان الذين آمنوا كه بيش از 300 200 جا در قرآن آمده مصداق نداشته، مى‌شود گفت؟ اگر بتوانيد اينها را حل بكنيد خيلى كار كرده‌ايد حالا ببينيد مى‌توانيد فكرش را بكنيد؟ مى‌توانيد حل بكنيد؟

وصلى اللَّه على محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo