درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/04/31
كتاب الشهادات
جلسه:16
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مىخواستم درمسئله دوم صحبت كنم اما چون مسئله اول خيلى مهم است گفتم كه يك مقدارى دربارهاش صحبت كنيم شايد بشود از شما استفاده بكنيم.
مسئله اين بود كه محقق فرمودهاند كه اگر كسى مخالف با يكى از عقايد شيعه باشد اين شهادتش قبول نيست كه مرحوم صاحب جواهر مىفرمايد تقليدى باشد يا اجتهادى. اما اگرمخالف با يكى از فروع دين باشد مىفرمايند اگرمخالف با اجماع باشد باز هم شهادتش قبول نيست و امااگر مخالف با اجماع نباشد خب اين همين مسئله است تخطئه است كه كار فقهاء همين است مخالفت با يكديگر دارند در فروع فقهيه . اين خلاصه حرف مرحوم محقق است.
مثل شهيد دوم مىخواهند توجيه كنند كلام ايشان را اين كه مرادشان از اعتقادات يعنى اصول دين كه مخالف با يكى از آن اصول دين باشد و اما اگر مخالف با اصول دين نباشد بخواهيم بگوييم كه شهادتش قبول نيست وجهى ندارد. اما اولاً توجيه كردن اين حرف كار مشكلى است براى اين كه ايشان لفظ اين كه اعتقادات در مقابل فروع دين فروعات اعتقادات مطلقاً اگر مخالف باشد شهادتش قبول نيست و اگر در فروعات مخالف با اجماع باشد شهادتش قبول نيست اگر مخالف با اجماع نباشد شهادتش قبول است لذا اين توجيه مرحوم شهيد دوم هم درست نيست. حالا بر فرض هم توجيه بكنيد باز هم شهادتش قبول نيست خب آن هم حرف دارد براى اين كه درباره دوم از اصول دين كه عدل است خب اماميه خيلى اختلاف با هم دارند راجع به امامت و فروعات امامت خيلى با هم حرف دارند و ما بگوييم كه هر كسى مخالف با يك عقيدهاى از عقايد شيعه است شهادتش قبول نيست خب وجهى ندارد بخواهيم بگوييم كافر است كه نمىشود گفت بخواهيم بگوييم مسلمان است اما شهادتش قبول نيست دليل ندارد وجه ندارد و اختلاف در عقايد كه علم كلام براى آن است فلسفه راجع به همان است خب اين فلاسفه راجع به متشرعه خيلى با هم حرف دارند نه او زبان او را مىفهمد نه او زبان او را مىفهمد و على كل حال با هم خيلى اختلاف دارند و ما بخواهيم بگويم كه اين فلاسفه همه آنها كافر هستند كه نمىشود گفت بخواهيم بگوييم مسلمان است شيعه است اما شهادتشان قبول نيست خب اين را هم نمىشود گفت وجه ندارد دليل ندارد. راجع به فروع دين هم مثل آن اعتقادات حالا اگر كسى مخالف با اجماع باشد مرحوم فيض در اول وافى مىفرمايد من چهار تا فتوى دادم عالم را پاك كردم كه خدا رحمتش كند يكى از علماى بزرگ اصفهان به من همين را مىگفت راجع به همين چهار تا فتوى. ايشان مىفرمودند كه من گفتم كافر پاك است شراب پاك است آب قليل با ملاقات نجس نجس نمىشود متنجس هم نيست عالم را پاك كردم و فقهاء كه مىگويند متنجس منجس است آب قليل به ملاقات نجس نجس مىشود شراب نجس است كافر نجس است عالمى را نجس مىكنند نجس مىدانند خدا رحمتش كند اين عالم به من مىگفت آقا )يا بگوييد، يك حال احتياط گرى مىگفت( يا بگوييد عالم نجس است يا بگوييد متنجس منجس نيست و اما جمع بين اين دو بكنيد اين يك تناقض است اين نمىشود حالا مرادم اين فرمايش مرحوم فيض است در اول وافى، خب چهار تا فتوى همه آنها مخالف با اجماع يا مثلاً مثل چاه اگر موش در آن بيفتد آيا نجس مىشود خب قدماء مىگفتند آرى اجماع هم رويش بود و بايد يك دلوهايى كشيد تا دو دفعه چاه پاك بشود خب علامه آمدند جلو باآن رواياتى كه داشتند گفتند كه نه، چاه و چشمه و آب جارى و آب كر همه اينها مثل هم است همين طور كه اگر يك موش بيفتد در يك چشمه و بميرد و موش را برداريد دور بيندازيد چشمه كه نجس نمىشود يا يك خوك بيفتد در زاينده رود زاينده رود را كه نجس نمىكند چاه هم مثل اينها خب ديگر كم كم الان اجماع شده بر اين كه چاه هم اگر آب دستى توى آن نريزيم مثل بعضى ما طلبهها كه آب دستى مىريزيم در خودمان تا يك منبر بتوانيم برويم بعضىها راستى مثل چاه آب دارند و هر دلوى بردارند بجاى آن دو تا دلو يا همان دلو مىآيد روى آب خب اجماع الان هست كه طورى نيست نظيرش زياد است و حالا ما بخواهيم بگوييم علامه شهادتش قبول نيست چرا؟ قائل شده به اين كه چاه مثل كر است به ملاقات نجس نجس نمىشود. لذا ايشان اين جور مىگويند عقيده و فروع عقايد و فروع دين راجع به عقايد كه اسمش را مىآورند اصول دين و آن عقايدى كه بار بر آن اصول دين است كه گفتم تقريباً مذهب شيعه 40 تا عقيده دارد حالا مثلاً مثل سهو النبى خب الان يك امر ضرورى است ديروز هم بوده كه اين 14 معصوم سهو ندارند شك ندارند ترديد ندارند و اشتباه هم ندارند اين اواخر هم بعضى از آقايان اشتباه بزرگى كردهاند كتاب درباره سهو النبى نوشتهاند خب حالا اشتباه كردهاند خذلان است اما على كل حال اين آقا را بگوييم شهادتش قبول نيست نمىشود و راجع به عقايد عقايد شيعه كه تقريباً يك چيز مشهور در ميان شيعه است مخالفت روى آن 40 تا خيلى هست مثلاً رجعت يك امر ضرورى است در شيعه من يك دفعه بررسى مىكردم بيش از 200 تا روايت آن هم صحيح السند ظاهر الدلاله خب بعضى رجعت را قبول ندارند البته خطاست نمىگويم كه درست است اشتباه است با 200 تا روايت صحيح السند كه نمىشود بازى كرد اما مثلاً با يك جمله كار را تمام مىكنند مىگويند اصلاً در اعتقادات روايت يوخدور. بايد ببينيم عقل ما چه مىگويد خذلان است من به يكى از علماى بزرگ كه اثر خيلى خيلى خوبى هم گذاشته در آخر اين اثرش سهو النبى نوشته كه بله اين 14 معصوم راجع به وحى اشتباه نمىكنند اما راجع به موضوعات و كارهاى عادى اشتباه مىكنند اشتباه دارند حالانمى شود بگوييم اين كافر است يا اين كه شهادتش قبول نيست خب حالا بگوييد خذلان است بگوييد كه چيزى است كه در شيعه مشهور است از پايههاى تشيع است و اشتباه كرده مثلاً بعضى از شيعهها مىگويند كه تاپيامبر نشده تا امام نشده اشتباه مىكند ممكن است اشتباه بكند مثل سنىها كه مىگويند گناه هم مىكند حالا آنها كه اصلاً عصمت قبول ندارند در حال پيامبرى هم مىگويند طورى نيست گناه بكند حالا يك كسى خذلان برايش پيدا شده و يك حرفى زد بخواهيم بگوييم نجس است نمىشود. مثلاً چهار امامىها هفت امامىها هشت امامىها صوفى گرىها شيخىگرىها خب اينها همه يك چيزهايى است كه خذلان است براى آنها يعنى مثلاً بعد از آن كه 10 هزار روايت راجع به مهدى روحى له الفداء داريم كه در اين 10 هزار روايت فقط مهدى روحى فداه اثبات نمىشود آن 11 امام هم اثبات مىشود حالا يك كسى خذلان برايش پيدا بشود اين 10 هزار روايت را زير پا بگذارد بشود هفت امامى يا يك كسى خذلان برايش پيدا بشود خاتميت در قرآن را توجيه كند بگويد به معناى زينت، نه به معناى خاتميت خب اين ضرورت در شيعه است يك ضرورت اعتقادى كه اين خاتميت دو دو تا چهار تاست بعد از آمدن قرآن و تبياناً لكل شىء و بعد از ائمه طاهرين كه ديگر معنا ندارد اصلاً خلاف حكمت است كه دينى بيايد خب اين مسلم است دو دو تا چهار تاست در ميان شيعه، اما حالا يك كسى برايش خذلان پيدا شده و اين را منكر شد ما بخواهيم بگوييم كافر است خب نگفتهاند خود محقق نمىگويد بخواهيم بگوييم شهادتش پذيرفته نيست آن هم نمىشود فقط شهادت كافر قبول نيست ولو اين كه در مذهب و در دين خودش هم عادل باشد اما غير از كافر ديگر شهادت همه قبول است سابقاً هم دربارهاش صحبت كرديم نمىدانيم كه مراد مرحوم محقق چيست ولو اين كه حالا مثل شهيد دوم ايشان را خيلى هو كرده كه عبارتش را در جلسه قبل خواندم حتى مرحوم شهيد به محقق مىگويد آقاى محقق آخر 100 تامسئله اعتقادى بين شيخ مفيد و سيد مرتضى هست حالا كدامش درست است خب ما با عقيده خودمان مىآييم جلو يعنى با استدلال، اصول دين استدلال مىخواهد اما اين كه حالا بگوييم سيد مرتضى چون مخالف با شيخ مفيد است مخالف با مشهور است 100 تا مسئله اعتقادى اختلاف دارد اين عادل نيست و شهاتش قبول نيست خب مسلم است هر كسى اين حرف را بزند به او مىخندند يعنى مگر مىشود درباره سيد مرتضى اين جور حرفها زد لذا مخالف با شيعه در اعتقادات زياد است از همين جهت هم اين كه گفتهاند اعتقادات بايد تقليدى نباشد بايد اجتهادى باشد خب يك چيز مسلم پيش اصحاب است گمان نكنم كسى مخالف باشد بله ما مىگوييم كه 90 درصد مردم در عقايدشان تقليدى هستند اما چون كه يقين دارند نتيجه برهان پيش آنهاست پس پاك هستند و الا كدام مسلمانى كدام دانشگاهى مىتواند اصول دين را اثبات بكند معمولاً نمىتوانند ديگر، تقليدى است و روى آن هم كار نكردهاند در حالى كه مثلاً يك استاد دانشگاه خيلى بايد راجع به عقايد كار بكند نكرده بعضى اوقات هم خرفتى مىكند بى ادبى مىكند يك جرقه خلاف تشيع در مغز دانشجوها مىاندازد. ما مىگوييم كه اگر يقين داشته باشد به اعتقادات ولو تقليداً اين بس است كفايت مىكند ولى فقهاء معمولاً در رسالههاى عمليه هم فرمودهاند اصول دين تقليدى نيست حتماً بايد استدلالى باشد خب حالا كيست كه در 40 تا اعتقاد اجتهادى باشد درما طلبهها يك در صد هم پيدا نمىشود راجع به اصل اصول دين كه توحيد و عدالت و نبوت وامامت و معاد خيلى از اين زنها كه خودشان را بدبخت كردند يا مردها كه با تنبلى و بدبختى و ندانم كارى خودشان را بدبخت كردند مىآيند پيش من علناً مىبينم دوم از اصول دين را قبول ندارد خودش خودش را در چاه انداخته گردن خدا مىگذارد لذا مىگويد من خدا را قبول دارم اماعادلش نمىدانم و زياد است حالا بخواهيم بگوييم اين نجس است اين كافر است اين شهادتش قبول نيست در حالى كه در اصول دين هم هست خب نمىشود گفت اينها را. آن كه مىشود گفت فقط همان حرف ديروز است كه اگر يك كسى خدا، پيامبر، معاد را قبول نداشته باشد تقليدى باشد يا اعتقادى باشد كافر است نجس است و راجع به آن دو هم كه اگر كسى عدالت و امامت را قبول نداشته باشد اين شيعه نيست اما سنى است مثل سنى است و بالاخره احكام اسلام بار بر آن شده.
يك اختلاف هست اين كه ارمنى كه تقليدى باشد يا اعتقادى باشد كافراست مسلم، نجس است يا نه؟ يك اختلاف هست در ميان فقهاء ما مىگوييم نجس است اما مراجع فعلى و ديگران خيلىها گذشتهها الان مىگويند اهل كتاب پاك هستند كه آن يك مسئله ديگر است باز اهل كتاب پاك هستند نظير همان سنى پاك است سنى كه واقعاً كافر است يعنى آن را كه دوستى على نيست كافر است اما بالاخره از نظر اسلام احكام اسلام بر اين بار است بعضىها گفتهاند ارمنىها يهودىها مسيحىها مجوسىها اين جورى هستند و اين فتاوى بايد انسان روى آن يك فكرى بكند فتوى بدهد اين جور فتوى است كه الان در همين اصفهان نه در جلفا در همين خيابانهاى نزديك ارمنى مغازه شيرينى فروشى داردو سرش هم شلوغتر از همه است آرايشگر آرايش مىكند از همه هم سرش شلوغتراست چون هم بهتر آرايش مىكند هم كمتر پول مىگيرد. خب اگرما يك فتوى سياسى داشتيم - من فتوى سياسى دارم - كه اينها نجس هستند بروند گم بشوند نبايد اين جور باشد كه تاالان اصفهان ما 100 تا مغازه لبنياتى و شيرينى فروشى از ارمنىها باشد و علنا هم بگويد من ارمنى هستم. بله آن يك مسئله ديگرى مىشود، مىشود مسئله سياسى لذا من احتياط سياسى كردم ولى حالااينجا مردام است خب مسلم اين كافر است شكى نيست براى اين كه كسى كه اين اصول دين را يعنى خدا و پيامبر و معاد را قبول نداشته باشد اين كافر است مشهور در ميان اصحاب هم نجس است شهادتش هم قبول نيست سابقاً گفتيم ولو در مذهب خودش هم عادل باشد شهادتش قبول نيست امااين كافر نجس را كه شهادتش قبول نيست بگذار كنار، در آن افرادى كه اين سه چيز را قبول دارند خدا قبول دارند پيامبر و قرآن قبول دارند معاد قبول دارند اما راجع به عدالت راجع به امامت حرف دارند خب اينها نجس نيستند حالا سنى باشد نجس نيست اگر هم غير سنى باشد باز هم نجس نيست على اللهىها كه اينها به مضمون حرفشان هم قائل نيستند غلوىها اين غلوّ در زمان ائمه طاهرين خيلى داغ بود كه الان در رجال مااين جورى است 20 درصد از رواة در حالى كه آن 20 درصد بسيار از نظر تقوى بالا هستند بسيار از نظر امامت بالا هستند مىگويند روايتشان قبول نيست چرا؟ مىگويند غالى است چوب غلوش را مىخورد يعنى همين حرفى هايى كه ما حالا مىزنيم آن وقتها اينها مىزدند به نام غالى و متروك مىشدند و الان شما اگر سر و كارى با علم رجال داشته باشيد برويم در رجال مىبينيم كه 20 درصد اينهاحتى اصحاب اجماع است اما مىگويند غالى است از اجلاى اصحاب است صاحب يكى از اصول اربع مأة است اما با چوب غلو ردش مىكنند كه ما اين را قبول نداريم مىگوييم كه اين چوب غلوها چوب است اما آن غلو آن سزاوار اين چوب نيست يك چيزهايى كه ما الان راجع به امامت مىگوييم آنها مىگفتند هنوز جا نيفتاده بود لذا مىگفتند غالى. حالا اين را بگوييم شهادتش قبول نيست خب نمىشود كه. بله يك كسى نماز را قبول نداشته باشد اين برمى گردد به اين كه قرآن را قبول ندارد خب مىشود نجس كه اسمش را مىگذارند اگر كسى منكر ضرورى دين باشد يعنى يك چيزى كه مسلم در مذهب است در دين است نماز را قبول ندارد يك توجيه هم مىكند مىگويد نماز آن وقتها ورزش بوده حالا كه ما ورزش مىكنيم پس نماز چيست؟ يك نفهميدگى هم درست مىكند خب اين مسلم نجس است اين مسلم مرتد است واجب القتل است. چرا؟ برمى گردد به اين كه قرآن را قبول ندارد برمى گردد به اين كه پيامبر را قبول ندارد واين ضروريات دين هم كم است زياد هم نيست حالا يك قاعده كلى مىتوانيم دست بدهيم هر كسى كه اصول دين را قبول نداشته باشد يا ضرورى كه بر گردد به اصول دين يعنى اين سه تا اصل خدا و اصل پيامبراكرم و اصل معاد اگر كسى اين سه چيز را قبول نداشته باشد يا يكى از ضروريات دين را قبول نداشته باشد كه برمىگردد به اصل اين كافراست اين نجس است و چون كافر است ديگر يردّ شهادته آن براى خاطركفرش، نه اين كه همين جورى يردّ شهادته، چون كافر است يردّ شهادته، كافر نمىتواند شهادت بدهد براى مسلمان و اما غير از اين حرف ديگر هر كس مخالف با اعتقاداتى باشد كه به اين سه چيز برنمى گردد تقليدى باشد يا اجتهادى باشد خرفت بازى در آورده بد است خواب است بايد بيدارش كنيم اگر بشوداما بگوييم كه كافر است نه، بگوييم يردّ شهادته اين هم نه.
راجع به فروعات دين هم همين طور فروع دين گاهى ضرورى است برمىگردد به ارتداد و برمى گردد به نجاست و برمى گردد به اين كه يردّ شهادته لانه كافر خوب است و اما فروع دينى كه ولو خلاف اجماع اما برنگردد به ضرورى دين خب منكرش بد است براى اين كه اگر كسى بگويد من اين اجماع را قبول ندارم اجماع واقعى يعنى بگويد اجماع نيست اجماع واقعى بگويد من قبول ندارم آن وقتها خيلى وارد قضايا نبودند ديگر حالا فقه ما پويا شده فقه ما روشن شده اين اجماعها چيست خب خرفتى است بد است سفاهت در فقه است اما حالا بخواهيم بگوييم كه اين كافر است، نه. بخواهيم بگوييم كه ترد شهادته اين هم وجه ندارد.
در همين فروع دين بعضى اوقات ترد شهادته مىخواهد مخالف اجماع باشد مىخواهد نباشد. اين فروع دين بعضى از آن لاترد شهادته راجع به اصول دين هم بعضى از آن ترد شهادته بعضى از آن لا ترد شهادته و در ميان فقهاء علماء هميشه چنين حرفها بوده لذا يك چيزى كه آن وقتها بوده خيلى بد بوده الان هم هست آن وقتها دست فقهاء بوده حالا دست برو بچهها است تكفير است مثل ملاصدرا راتكفيرش كردند همين اصفهان هم تكفيرش كردند ملاصدرايى كه راستى يك افتخار براى عالم اسلام است به قول حضرت امام و ما ادريك من صدر المتألهين تكفيرش كردند مثلاً شيخ الرئيس را تكفيرش كردند كه يك دو سه تا شعر هم دارد كفر چون منى آسان نيست اگر من كافر باشم يك نفرمسلمان در دهر نيست. چقدر عالى گفته شيخ الرئيس خدا رحمتش كند. تكفيرش كردند زندانش كردند همان تكفير موجب شد دشمن جسور شد زندانش كردند صدر المتألهين وقتى كه اصفهان تكفيرش كردند ديگر نتوانست تدريس بكند در مردم نتوانست جا باز كند ديد الان مىكشند او را لذا مجبور شد رفت كهك و آنجا اسفار نوشت اما يك جمله از او نقل مىكنند ببينيد چقدر داغ درولايت بوده و خودش در اسفار مىگويد بعضى اوقات شبهه پيدا مىكردم پياده مىرفتم سر قبر حضرت معصومه عليها السلام و آنجا شبههام را حل مىكردم كه بعضى اوقات مىفرمايد هذا يحصل لنا عقيب الكشف و الخلوات و اقمنا عليه البرهان آن وقت آن كشف و خلواتش را مىگويد گاهى پياده هفت فرسخ بوده ازكهك مىرفتم سر قبر حضرت معصومه يا اين كه در همين شفا، شفا خيلى كتاب بالايى است انصافاً مشكل است خيلى هم لفظش مشكل است هم معنايش اما خيلى كتاب خوبى است و يك شانسى كه ما پيدا كرديم كه خيلى بالا بود اين بود كه آقاى بروجردى مجبور شدند - حالا مفصل است نمىخواهم بگوييم آقاى بروجردى مجبور شدند به آقاى طباطبائى گفتند كه اسفار نگو جاى خوبى هم رسيده بود ما پيش ايشان اسفار مىخوانديم رسيده بود به معاد خيلى خوب بود آقاى بروجردى ديدند كه معاد اسفار بخواهد پياده بشود در قم خيلى دردسر درست مىشود لذا گفتند نگو خب معلوم است ايشان هم با آن ادبى كه داشتند ما را سرگردان كردند اما يك ماه دو ماه طول نكشيد بجايش شفا شروع كردند كه كسى نيايد خب كسى هم ديگرنمى آمد خيلى كم بوديم شفا هم نبود خود ايشان شفا داشتند اما ما طلبهها شفا نداشتيم خيلى وضعمان بد بود در مدرسه حجتيه يك شفا بود در كتابخانه من و آقاى جواى و آقاى مصباح با هم تبانى كرده بوديم كه ساعت 9 تا 10 مال آقاى جوادى 10 تا 11 مال آقاى مصباح 11 تا 12 كتابخانه تعطيل مىشد با آن رئيس كتابخانه رفيق بوديم تنها من مىرفتم مطالعه شفا مىكردم و سه سال اين شفا طول كشيد يك دوره شفاى خوبى بود شانس خوبى شد براى ما حالا در اين شفا خب خيلى حرفها هست خيلى و راجع به معاد ايشان مىگويد من نمىتوانم معاد درست بكنم اما مىفرمايد صادق مصدق فرموده است معاد آن هم جسمانى من اصل معاد را با دليل درست مىكنم اما خصوصياتش را با قرآن شريف با صادق مصدق خب خيلى حرف بالاست حالا مردام اينجاست در اين شفا يك جمله دارد مىفرمايد كه من به اندازهاى استعدادم بالا بود كه در هر علمى شاگردى مىكردم دو سه روز كه شاگردى مىكردم من مىشدم استاد، استاد مىشد شاگرد من اما در علم اللهى اين جور نبود يعنى فلسفه بعضى اوقات 40 مرتبه )خيلى حرف است از شيخ الرئيس( مطالعه مىكردم باز هم مسئله برايم حل نمىشد آن وقت كه در بن بست واقع مىشدم جايش بود متوسل مىشدم به عالم ملكوت آن وقت مسئله برايم حل مىشد ملا سليمان كه شاگرد ايشان بوده از آن مريدهاى خيلى عالى بوده هم شاگرد بوده هم نوكر بوده شبانه روز با ايشان بوده ملاسليمان با سواد هم بوده حاشيه دارد بر شفا ايشان مىگويد كه مراد شيخ الرئيس اين است كه نصف شب به آن طرف يك مسجد كوچكى درِ خانه بود مىرفت در آن مسجد دو ركعت نماز مىخواند بعد از نماز از خدا مىخواست شبهاش حل بشود و خدا شبهه او را حل مىكرد خب اين حرفها اين افراد حالا اينها را تكفيرشان بكنيم شهادتشان را قبول نكنيم خب معلوم مىشود نمىشود.
بحث خوبى بود. گر چه ايشان گفتند وقت تمام شد نبايد گفته باشند بحث خوب بود من ساعت را دارم مىبينم ولى على كل حال بحث تمام شد. فردا راجع به مسئله دوم.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد.