درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/08/21
كتاب الشهادات
جلسه:45
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم محقق فرمودهاند كه المشهور بالفسق اذا تاب ليقبل شهادته الوجه انها لا تقبل حتى يستبان استمراره على الصلاح كه همين عبارت را مرحوم شيخ طوسى در جلد 8 مبسوط صفحه 178 فرمودهاند فاذا ثبت صفة التوبة فهل يفتقر عدالة التى تقبل به شهادته الى صلاح العمل او لا؟ قال قوم مجرد التوبة يجزيه و قال قوم لابد من صلاح العمل و هو الاقوى لقوله تعالى الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا كه مرحوم محقق در شرايع مرحوم شيخ در مبسوط مىفرمايند كه اگر كسى توبه كرد حالا آيا مىتواند شهادت بدهد يا نه؟ توبه واقعى هم كرده التائب من الذنب كمن لا ذنب له هم براى او هست راستى ندامت است راستى پشيمانى است حالا آيا مىتواند شهادت بدهد؟ نه، چرا؟ براى اين كه در شهادت عدالت مىخواهد و عدالت بايد به مرور زمان و به واسطه عمل صالح و الا الذين تابوا و آمن و عمل عملاً صالحاً تا آن عدالت پيدا بشود آن وقت مىتواند و تمسك مرحوم شيخ به آيه شريفه هم خيلى خوب است براى اين كه آيه شريفه صدرش اين است والذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء اگر كسى نسبت زنا مثلاً به كسى داد بايد چهار شاهد بياورد حالا اگرشاهد نياورد فاجلدوهم ثمانين جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً و اولئك هم الفاسقون الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا آن وقت توبهاش قبول است كه خود آيه مىفرمايد كه توبه فقط نه، بايد اصلاح هم باشد بايد عادل هم بشود صرف توبه گناهانش بخشيده مىشود معلوم است يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللَّه ان اللَّه يغفر الذنوب جميعاً اما حالا اين ديگر گناه هم ندارد آيا مىتواند شهادت بدهد؟ مرحوم محقق اينجا مىفرمايند مرحوم شيخ طوسى هم مىگويند نه مجرد التوبة قومى گفتهاند، اما اقوى اين است كه بگوييم اصلاح هم مىخواهد چرا؟ لقوله تعالى الا الذين آمنوا و اصلحوا فان اللَّه غفور رحيم خب اين حرف ظاهراً ديگر حرف خوبى است و بايد هم همين جور بگوييم بگوييم فرق است بين توبه و عدالت مگر اين كه به قول شهيد دوم در مسالك بگويند كه عدالت داشته حالا آن هم نمىدانم چه جور فرض مىشود حالا نسبت زنا داده حالا توبه كرده آن ديگر احتياج ندارد به اين كه عدالت پيدا بشود عدالت داشته همان طور كه در رسالههاى علميه هم آمده اگركسى يك گناه بكند ولو كبيره از عدالت نمىافتد اما اين گناه كبيره موجب مىشود كه بايد توبه كند و الا از عدالت افتاده وقتى كه اين توبه مىكند از گناه كبيره آن عدالت آن ملكه خب جاى خودش باقى است بنابراين شهيد «رضوان اللَّه تعالى عليه» مطلب را برده آنجا كه اگر قبلاً عدالت داشته باشد اين حالا توبه كه بكند مىتواند شهادت بدهد و اما اگرعدالت نداشته باشد مرحوم محقق مرحوم شيخ طوسى كه عبارتش را خواندم مرحوم شهيد در مسالك و امثال اينها همچنين صاحب جواهر گرچه صاحب جواهر دو سه صفحه اينجا مطلب را جورديگر آوردهاند و اصلاً راه غير مستقيم شده اما على كل حال به اين حرف مثل اين كه بايد بگوييم كه يك شهرتى در مسئله هست پس بنابراين تا اينجا اين جور شد كه توبه غير از عدالت است عدالت غير از توبه است و ما آن كه مىخواهيم در باب بينه اين است كه عادل باشد سابقاً هم خوانديم گفتيم كه عدالت ملكه است و اين ملكه به واسطه اهميت به واجبات همه همه اهميت به مستحبات به اندازهاى كه در زندگيش مستحبات باشد و اجتناب از گناه تا كم كم ملكه عدالت برايش پيدا بشود پس توبه غير از عدالت است عدالت غيراز توبه است و تمسك مرحوم شيخ طوسى به آيه شريفه هم خيلى به جاست خب مطلب تا اينجا مثل اين كه صاف است امامرحوم صاحب جواهر چون مرحوم محقق در شرايع بعد مىفرمايند و قال الشيخ اگر حاكم بگويد توبه كن تا شهادتت را قبول بكنم مىفرمايد اگر توبه كرد شهادتش قبول است مرحوم محقق نسبت به شيخ مىدهد در حالى كه عبارت شيخ را الان خواندم كه شيخ تصريح مىكنند مىفرمايند كه فاذا ثبت صفة التوبة فهل يفتقر عدالته التى تقبل به شهادته الى صلاح العمل او لا؟ قال قوم مجرد التوبة يجزيه و قال قوم لابدّ من صلاح العمل و هو الاقوى لقوله تعالى الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا اما گرچه اين عبارت مبسوط تقريباً يك صفحه است آن آخرها حرف مرحوم محقق را يك قدرى تاييد مىكند اغلاق دارد كلام مبسوط اما اينجا خيلى صريح است و ديگر هيچ نسبتى نمىشود داد به مرحوم شيخ طوسى كه بخواهيم بگوييم توبه فقط اين مىتواند كار بكند اما مرحوم محقق نسبت مىدهد به شيخ طوسى در مبسوط و مىفرمايد و قال الشيخ اگر حاكم بگويد تب لا قبل شهادتك كفى، اين توبه مىكند حاكم هم شهادتش را مىپذيرد اما ديگر نفياًو اثباتاً از مطلب رد مىشوند براى خاطر اين كه اول فرمودند كه عبارت مرحوم محقق اين جور بود المشهور بالفسق اذا تاب لتقبل شهادته الوجه انها لا تقبل حتى يستبان استمراره على الصلاح و قال الشيخ ان قال الحاكم تب لاقبل شهادتك يجزيه حالا با اين عبارتى كه من خواندم حالا باز نسبت به شيخ طوسى اين جورى نمىدانم چه جورى است.
پس تا اينجا مسئله ما صاف است و آن اين است كه مىتوانيم بگوييم مشهور پيش فقهاء حق هم همين است توبه غير از عدالت است عدالت غير از توبه است و در شاهد توبه شرط نيست عدالت شرط است پس اگر كسى راستى پشيمان از گناهش است واقعاً اين باز نمىتواند شهادت بدهد تا اين كه ملكه عدالت براى او پيدا بشود.
اين خلاصه حرف است الا اين كه اگر جواهرمطالعه كرده باشيد صاحب جواهر اصلاً حرفها را يك جورهاى ديگر درست كرده گفته است كه مراد محقق كه گفتهاند كه المشهور بالفسق اذا تاب لتقبل شهادته الوجه انها لا تقبل يعنى اگر توبه كند براى اين كه شهادت بدهد بعد مىفرمايند كه اين لا تقبل شهادته چرا لا تقبل براى اين كه توبه نكرده براى اين كه اين توبه كرده براى اين كه شهادت بدهد و توبه بايد از گناه باشد بايد اين واقعاً از گناهش تا بشود توبه و الا توبه كند براى اين كه شهات بدهد اصلاً توبه نيست حرف مرحوم محقق را اين جورى درست كردهاند از آن طرف هم حرف شيخ طوسى را هم در مقابل او آن جور درست كردهاند و قال الشيخ ان قال تب لاقبل شهادتك و آن توبه كند شهادت قبول است شيخ گفتهاند بله خب ايراد مىكنند كه چه جور شيخ اين جور حرفها مىفرمايند در حالى كه اين توبه واقعى نكرده آنوقت اين طرف بزن آن طرف بزن نزاع لفظى است هر دو يك چيز مىخواهند بگويند و آن اين است كه اگركسى توبه كند براى اين كه شهادت بدهد اصلاً توبه نكرده پس شهادتش قبول نيست به عبارت ديگر يك مقدار فكر كنيم آنچه در جوى مىرود آب است و اين نسبت دادن به محقق اين جورى و نسبت دادن به شيخ و عبارتها را اين جوردرست كردن راستى خيلى انسان تعجب مىكند كه چرا صاحب جواهر اين جورها كردهاند؟ اصلاً بحث را صاحب جواهر بردهاند اين كه اگركسى توبه كند نه براى گناه، بلكه براى شهادت آيا توبهاش قبول است يا نه؟ نه چرا؟ براى اين كه توبه نكرده و شيخ طوسى كه مىگويد توبهاش قبول است خب ايراد به شيخ طوسى هست كلام شيخ طوسى را ما درستش بكنيم بگوييم كه اگر بگويد توبه كن واقعاً، نه براى اين كه من بپذيرم شهادت تو را، اين جور معنا نكنيم آن وقت آن مىشود كه صرف توبه كفايت مىكند از شهادت مرحوم صاحب جواهر مىخواهند بگويند شيخ اين را مىخواهد بگويد در حالى كه مرحوم شيخ تصريح دارد قال قوم صرف التوبه يجزيه و قال قوم لا يجزيه و هو الاقوى اين كه لا يجزيه صلاح عمل مىخواهد لقوله تعالى الا الذين آمنوا و اصلحوا آن وقت شهادتش قبول است لذا اين دو سه صفحه اگر مطالعه كرده باشيد از متشابهات كلام صاحب جواهر است و خيلى هم اين طرف و آن طرف اگرتوجه داشته و مطالعه كرده باشيد زدهاند اما اين جور كه ما آمديم جلو ديگر مطلب صاف است يعنى همان عين شيخ طوسى همان حرف شيخ طوسى كه اين جور بود لذا بگوييم كه شيخ طوسى و محقق و همه و مشهور مىخواهند يك چيز بگويند و آن چيست؟ اين كه فاذا ثبت صفة التوبة راستى توبه واقعى و نفس الامرى، نه صرف استغفر اللَّه ربى و اتوب اليه اين مثل اين كه من يادم نمىرود يك شيخى بود خدا او را بيامرزد آدم خوبى بود اما اين جورى بود خيلى طلاق به او مىدادند آن وقتها هم طلاق خيلى كم بود مثل حالا كه نبود اما محضرها همه طلاق را مىدادند به اين كه بخواند مىآمد در مقابل طلبهها مىگفت بگوييد استغفراللَّه و يكى مىگفت و يكى نمىگفت بعد هم مىگفت كه زوجة موكلى طالق هى طالق طلقة واحدة و مىرفت دنبال كارش آن وقت بعضىها اين جور گفتهاند اين كه صرف اين كه مىگويد استغفراللَّه اين ديگر توبه است و كفايت مىكند اما اينها هيچ كدام در كلمات فقهاء نيست آن كه در كلمات فقهاءست اين است كه اذا ثبت صفة التوبة و راستى ندامت از گناه عذر خواهى از خدا فهل يفتقر عدالة التى تقبل بها شهادته الى صلاح العمل او لا؟ قال قوم مجرد التوبة يجزيه و قال قوم لا بد من صلاح العمل و هو الاقوى لقوله تعالى الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا بنابراين اگرراستى توبه كرد حالا بگوييم توبهاش قبول است قرآن مىگويد توبهاش قبول است شكى نيست اگر گناه هر چه فراوان حرّبن يزيد رياحى گناه هر چه سنگين اگر راستى توبه كرد توبهاش قبول است شكى نيست در روايات هم داريم حتى لا تيأسوا من روح اللَّه فانه لا ييأس من روح اللَّه الا القوم الكافرون يكى بگويد خدا من را نمىآمرزد نظير همان كه آمد خدمت امام صادقعليه السلام گفت كه فلانى 60 تا سيد كشته مىگويد كه ما زير آب هستيم ديگر چه يك نى چه هزار نى و روزه مىخورد در ماه رمضان حضرت فرمودند اين روزه خوردنش از آن 60 تا سيد كشتنش بالاتر است راستى هم همين طور است براى اين كه يأس از رحمت خدا كه نمىشود راستى اگرتوبه باشد يعنى واقعاً نادم است پشيمان است كه حالا بعد عرض مىكنم لوازم دارد خب معلوم است توبهاش قبول است اما حالاعادل است يا نه؟ نه. چرا نه؟ براى اين كه آن عدالت يك ملكه است غير از پشيمانى از گناه است و آن ملكه اين است كه به طور ناخودآگاه ديگر گناه نمىكند اگر بخواهد گناه بكند بايد تحميل بكند بر خودش اين را مىگويند مكله عدالت و آن ملكه عدالت نيست پس نمىشود شهادت داد با توبه فقط، توبهاى كه اصلاح مترتب بر آن باشد يعنى ملكه پيدا بشود على الظاهر همين جورها بايد بگوييم و آن فرمايشات مرحوم صاحب جواهر هم اصلاً بايد ناديده بگيريم. كه ايشان مطلب را برده آنجا كه اين توبه ميكند براى اين كه شهادت بدهد خودشان هم مىفرمايند كه اين توبه اصلاً نيست و مرحوم محقق كه مىگويند توبهاش قبول نيست براى خاطر اين است كه سالبه به انتفاء موضوع است اصلاًتوبه نكرده تا قبول باشد ولى اين بحث ما نيست و بحث فقهاء هم نيست و عرض مىكنم حتى مرحوم شهيد در مسالك ديگر تصريح مىكنند همين طور كه مرحوم شيخ طوسى اينجا مىفرمايند اصلاح مىخواهد مرحوم شهيد در مسالك مىفرمايد الا يك جا كه صرف توبه كفايت مىكند آنجا كه عدالت داشته حالا غلبه شهوت غلبه غضب نسبت زنا به كسى داده خب اين بايد 80 تا تازيانه بخورد در حالى كه عادل است آن وقت اگراين توبه بكند شهادت مىتواند بدهد چرا؟ براى اين كه عدالت دارد مرحوم شهيد اين جور درست مىكنند و اما انجاها كه عدالت ندارد شهيد هم در مسالك همچنين شهيد اول در دروس مىفرمايند نه اين حتماً بايد عدالت پيدا بكند تا بتواند شهادت بدهد مثل اين كه اگر مطالعه كرده باشيد ديگر فرمايشان صاحب جواهر تقريباً سالبه به انتفاء موضوع مىشود و مشهور در ميان فقهاء هم همين است كه گفتم ظاهراً حرفى نداريم.
آن كه حرف هست اين است كه توبه چيست؟ اين ديگر بحث اخلاقى است و حتى بحث كلامى هم هست مرحوم خواجه نصير الدين طوسى در تجريد يك بحث مفصلى مرحوم شيخ الرئيس در شفا يك بحث مفصلى راجع به توبه دارند كه توبه چيست؟ خيلى معركه آرا است خب توبه معلوم است ندامت است و راستى پشيمان سرافكنده دل شكسته از گناهش پيش خدا خب حالا اين توبه لازمه اين توبه اين است خب ديگر بايد تصميم داشته باشد گناه نكند حالا بعد گناه مىكند آن يك حرف ديگرى است الان بايد اين تصميم هم باشد اين تصميم لازمه آن ندامت است خودش نيست يك چيزى است كه لازم دارد آن را كه اگرآن نباشد آن توبه نيست آن ندامت در واقع نيست خب لازمهاش اين است تصميم داشته باشد ديگر گناه نكند يك لازمه ديگر دارد اين كه اگر خساراتى هست جبران بكندو راستى مال مردم خوارى كرده خب معناى مال مردم خوارى اين است كه ديگر نمىخورد و مال مردم را هم مىدهد و اما اگر آن پشمانى باشد اما مال مردم را دارد و بخواهد ندهد خب در حقيقت اين توبه نيست براى اين كه اذا انتفى اللازم انتفى الملزوم پس اين لازمهاش هم باز همين است مثلاً نماز نخوانده خب توبهاش اين است كه راستى توبه مىكند كه چكار زشتى خب اين چكار زشتى كه نماز نخواندم لازمهاش اين است از اين به بعد نماز مىخوانم لازمهاش اين است كه از اين به بعد نماز قضاهايم را به اندازهاى كه مىشود جبران مىكنم جبران خسارت، اين را هم لازم دارد يعنى اگراين تصميم نباشد تصميم جبران خسارت، واقعاً توبه نيست مثل همانجاست كه توبه كند براى اين كه شهادت بدهد اين در حقيقت توبه نيست ممكن هم است عاطفهاش گل كرده باشد و شب 21 آقا حرف توبه مىزند و آن مداح مدح مىخواند و گريه مىكند اما اين راستى تصميم نداشته باشد كه اين مثلاً اين زنها با فكلهايشان خب شب 21 مىآيند گريه هم مىكند توبه هم مىكند اما تصميم دارد كه فردا همان لختى مختى گريش را داشته باشد خب معلوم است اين توبه نيست اين اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است اين اصلاً توبه نيست ربا خوار راستى پشيمان است يا اللَّه يا اللَّه مىگويد اما تصميم هم دارد فردا ربايش را بخورد خب معلوم است اين توبه نيست.
بنابراين اين جور مىشود كه توبه يعنى ندامت ديگر بيشتر از ندامت نيست به قول ايشان رجع، اين ندامت هست اين ندامت يك لوازم دارد كه اگر آن لوازم نباشد اذا انتفى اللازم انتفى الملزوم آن چيست؟ 1- تصميم داشته باشد ديگر گناه نكند اين لازمهاش است. 2- تصميم داشته باشد جبران مافات بكند اين جبران مافات يك دفعه حق الناس است خب خواه ناخواه وقتى كه آن ندامت برايش پيدا بشود آن سرافكندگى لازمهاش اين است كه فردا مىرود پول مردم را مىدهد خب راستى هم همين جورهاست يا ديگر ربا نمىخورد لختى بازى درنمى آورد و اگر هم مثلاً نماز است خب لازمهاش اين است نماز قضا بخواند از اين به بعد نماز بخواند نماز قضاهايش را هم بخواند تصميم بر جبران خسارتها لذا نفس توبه نيست مرحوم صاحب جواهر و ديگران مىفرمايند احكامى است بار بر توبه طورى نيست ولى ما نمىگوييم احكام بار بر توبه مىگوييم لازم و ملزوم هستند لازمه ندامت تصميم بر ترك است نه حكم بار بر آن، نه آن موضوع باشد و يك حكم بار بر آن بشود لازمه ندامت جبران خسارت حالا جبران خسارت گاهى حق اللَّه است مثل نماز گاهى هم حق الناس است مثل مظالم به اين مىگوييم توبه، خب اين توبه همه گناهان را مىآمرزد التائب من الذنب كمن لا ذنب له ديگرحالا فردا چه طور مىشود آن ديگر مربوط به اين حالت نيست كه براى اين پيدا شده آن حالت كه يك حالت قلبى است بين خودش و خدا وقتى برايش پيدا شد ديگر معلوم است كه گناهانش آمرزيده مىشود مثل حرّبن يزيد رياحى مىشود تا اينجاهم مىشود حرفى نيست الا اين كه قرآن ندارد توبه فقط همه جا اصلحوا دارد يعنى هر موردى كه در قرآن برويم )راجع به شهادت نه آن تمام شد قضيه( راجع به توبه الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات همه جا قرآن اين جورى است اين را چكارش بكنيم؟ اين معنايش چيست؟ و متاسفانه مفسرين در اين باره حرف نزدهاند و آن كه الان بحث سنگين ماست اين جاست كه مرحوم صاحب جواهر هم در اين باره صحبت نكردهاند و اين آيات همه همه مىگويد توبه و اصلاح اين غير از شهادت است ما شهادتش را گفتيم بله توبه و اصلاح اما قرآن نمىگويد )براى شهادت كه قرآن نمىگويد( قرآن براى توبه مىگويد وقتى من قبول مىكنم كه توبه و اصلاح باشد و اين را نمىدانيم چكارش بكنيم لذا الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً در آن آيه كه خواندم اصلاح ندارد يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللَّه ان اللَّه يغفر الذنوب جميعاً آن ندارد عمل صالح اما بقى آيات هفت هشت تا آيه هست من جمله اين آيات اخر سوره فرقان كه بهترين آيات توبه است كه پرونده سياه نابود مىشود مرحوم آقاى كمپانى مىگويند لعان مىشود نابود نمىشود ولى حضرت امام مىفرمودند مسلم است اولئك يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات يعنى نابود مىشود ديگر توبه پرونده سياه را نابود مىكند درست هم هست يك پرونده سفيدى هم كه صفحه اولش ثواب توبه است كه ثواب توبه بالاترين ثوابهاست يعنى افضل الاعمال توبه است اول اين صفحه هم اولئك يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات اينها همه خوب، پس بنابراين اگر ما باشيمو الا من تاب يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات اين خوب است اما قرآن نمىگويد، الا من تاب اولئك يبدل اللَّه نه، الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات يعنى ملكه برايش پيدا بشود و اين را نه مىشود گفت و نه كسى هم گفته، و نيست اين جور مسلم حر بن يزيد رياحى توبهاش قبول شد و از جمله شهداء شد عمل صالح قرآن كه آن نيست خب اگرآن باشد معنايش اين جور مىشود كه يك كسى 21 ماه رمضان راستى دل شكسته اشك ريزان و حسابى داد و فرياد كن بگوييم اين تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً توبهاش قبول است اين كه نيست مسلم مراد قرآن، مراد قرآن اين است كه ديگر نماز خوان بشود روزه بگير بشود خمس بده بشود ديگر اجتناب از گناه كن بشود آن وقت يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات اين جور بخواهيم معنا كنيم نمىشود اگر هم بخواهيم بگوييم كه عمل صالح نمىخواهد قرآن مىگويد عمل صالح مىخواهد مثل همان بحث ما كه گفتيم در شهادت حتماً بايد عمل صالح باشد تا عدالت پيدا بشود قرآن مىگويد وقتى توبه قبول است كه اصلاح باشد .
مسلم است عقلاً و شرعاً اتفاق همه بزرگان است اين كه اگر كسى ندامت برايش پيدا بشود توبهاش قبول است و گناهش آمرزيده مىشود مسلم پيش اصحاب است همينجا هم صاحب جواهر دارند و از تجريد هم نقل مىكنند و از ديگران نقل مىكند و هيچ اشكال در اين باره نداريم بنابراين مسلم است حربن يزيد رياحى قبل از شهادت مسلم توبهاش قبول شد و رحمت واسعه خدا حسينعليه السلام گفت بخشيدم ترا خب لازمه اين توبه گفتيم كه يكى جبران خسارت است كه حر رفت شهيد شد يكى هم لازمه اين تصميم به اين كه ديگر گناه نكند خب اين هم همان وقت پيدا مىشود اينها همه درست همان وقت آناً در وقتى كه پشيمان است دو تا لازمه هم اين پشيمانى دارد يكى ديگر گناه نمىكند از اين به بعد، حالا يك دفعه مثلاً گناه كرد آن مربوط به اين حالت نيست الان اين حالت كه پيدا بشود لازمهاش اين است ديگر گناه نمىكند لازمهاش هم اين است كه جبران خسارت مىكند اين هم خوب است. خب اين حالت تمام شد اين حالت است اين عمل صالح نيست آن وقت مرحوم صاحب جواهر و ديگران مىگويند اين توبه واقعى است گناه هم آمرزيده مىشود الا اين كه احكامى بار بر اين است احكام همين لوازم كه من گفتم آنها مىگويند احكامى بار بر آن است خيلى خوب اين هم طورى نيست حرف در اين است كه قرآن مىفرمايد نه صرف اين حالت قبول توبه نيست بلكه بايد عمل بار بر آن بشود تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً اين آمن يعنى آن ايمان عملى و آمن و عمل عملاً صالحاً خب اين را هيچ كس نگفته كه تا عمل صالح نكند توبهاش قبول نيست، توبهاش قبول است عمل صالح بار بر آن است به قول صاحب جواهر ولى قرآن مىفرمايد نه توبه مركب است از همان حرفى كه گفتيم كه اگر بخواهد شهادت بدهد مركب است از ندامت و از عمل صالح قرآن مىگويد اين جورى است بايد مركب از آن حالت و از عمل كه آن عمل كاشف از آن حالت باشد پيش مردم نمىدانيم آيات را چه جور معنا كنيم مىشود آيات را معنا بكنيم بگوييم الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً يعنى تصميم مىشود. اين جور معنا كرد؟ كه بگوييم مراد قرآن يعنى آن ندامت و تصميم بر عمل صالح؟ خب نشد مثل اين كه حلش بكنيد اگر اين حرف من را بپذيريد آيات معنا مىشود اگر حرف من را نپذيريد براى آيات يك فكرى بكنيد مفسرين فكرى نكردهاند يك فكرى بكنيد ببينيم آيات را چه جور مىشود معنا كرد؟
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد