درس خارج  فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری

85/08/22

كتاب الشهادات

جلسه:46

 اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

 امر پنجم درباره اين بود كه مرحوم محقق بنابر آنچه ما تفسير كرديم بنابرآنچه شيخ طوسى فرموده بود اگركسى متجاهر به فسق باشد اين اگر بخواهد شهادت بدهد معلوم است بايد توبه كند توبه واقعى، پشيمان جدّاً از گذشته اما اين كفايت نمى‌كند بايد عادل هم باشدكه اين عدالت را يا قبلاً دارد و يك گناه گبيره‌اى از او سر زده توبه از اين گناه مى‌كند واقعاً آن عدالت كار خودش را مى‌كند و يا اين كه عدالت ندارد بايد به مرور زمان عدالت پيدا كند خودش را اصلاح بكند فرد شايسته بشود چنانچه قرآن هم درباره شهادت همين حرف را مى‌فرمايد الا الذين آمنوا و اصلحوا لذا شيخ طوسى تمسك به همين آيه كرده بودند كه اين آيه درباره قذف بوده درباره نسبت زنا به ديگرى بوده نتوانسته اثبات بكند تازيانه‌اش را مى‌خورد توبه واقعى مى‌كند حالا بايد فرد شايسته هم باشد بايد به واسطه اهميت به واجبات اهميت به مستحبات اجتناب از گناه و حالت توبه و انابه بشود عادل. تا اينجاها ما رفتيم جلو گفتيم اين تفسيرى كه صاحب جواهر از كلام محقق كرده است هيچ وجه ندارد كه مرحوم محقق بخواهد بفرمايد كه فاسق و فاجر اگر توبه بكند براى اين كه شهادت بدهد توبه‌اش قبول نيست خب معلوم است آنچه در جوى مى‌رود آب است براى اين كه اين اصلاً توبه نيست تا اينجاها مطلب مثل اين كه صاف بود.

 ناصافى مطلب اين است كه توبه چيست؟ در اين كه توبه يعنى ندامت از گذشته خجالت زده از خدا تصميم‌بر اين كه ديگر گناه نكند تصميم بر اين كه جبران خسارت بكند خب اين را مى‌گوييم توبه، همه هم توبه را همين جور معنا كرده‌اند حالا يا احكام را مترتب بر اين كرده‌اند يا ما لازم و ملزوم گرفتيم گفتيم معنا ندارد اگر كسى پشيمان از گذشته باشد تصميم داشته باشد گناه بكند خب اين كه توبه نيست يا اگر پشيمان از گذشته باشد تصميم داشته باشد جبران مافات نكند خب اين كه معلوم است توبه نيست پس توبه در آن خوابيده، نه خود توبه، خود توبه كه به معناى ندامت است لازمه‌اش اين است كه اگر كسى خجالت زده از گذشته باشد لازمه‌اش اين است كه تصميم دارد ديگر گناه نكند ديگر تصميم دارد جبران مافات كند نماز قضاهايش را بخواند خمسش را بدهد مال مردم را رد بكند خب اين توبه و اين هم مسلم پيش اصحاب است كه توبه همين است چنانچه جواهر را اگرمطالعه كرده باشيد مفروغ عنه گرفته توبه اين است خب تا اينجا هم مطلب صاف است و اين كه اگر كسى بخواهد توبه بكند بايد اين جورى باشد ظاهراً اختلافى هم باز در مسئله نيست. در اين كه اگراين حالت برايش پيدا شد كه اسمش را مى‌گذارند نياز به قول آن اقا يك نياز در نماز بهتر از يك عمر نماز، و التائب من الذنب كمن لا ذنب له و اين را هم نديدم كسى در ان خدشه داشته باشد همين طور هم كه صاحب جواهر تا آخر مى‌روند ديگر همين جورها حتى ادعاى شهرت مى‌كنند نسبت به شيخ بهايى مى‌دهند نسبت به شهيد مى‌دهند بعد هم اصلاً مى‌گويند يك قضيه ضرورى است اين هم درست است قاعده لطف هم اقتضا مى‌كند كه چنين باشد كه التائب من الذنب كمن لا ذنب له فقط چيزى كه نفهميدگى داشتيم اين است كه در قرآن معمولاً اين 100 موردى كه درباره توبه در قرآن است معمولاً مى‌گويد توبه و عمل صالح يعنى همان عدالت آن وقت گناهش آمرزيده مى‌شود الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فيدخلون الجنة يا يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات همان كه راجع به شهادت مرحوم شيخ گفتند و اصلحوا دارد پس بايد عادل باشد قرآن هم راجع به اصل توبه نمى‌گويد كه توبه نيست مى‌گويد توبه هست اما اگر بخواهيم يدخلون الجنة باشد اگر بخواهيم يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات باشد تاب و آمن يعنى ايمان عملى و عمل عملاً صالحاً در حالى كه اين مخالف با عقل است مخالف با اصل توبه است مخالف با ضرورت است كه مسلم اگر آن حالت واقع شد يتحقق التوبه و قرآن مى‌گويد نه، در اين مانده بوديم چه بكنيم؟ كه بعضى از آقايان گفتند كه الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً اين تفسير تاب است خب اين يعنى ملتزم شدن به اين كه تا شايسته نشود يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات نيست در حالى كه مسلم هست قطعاً هست يك كسى را پيدا كنيد بگويد نيست، مسلم هست هيچ كس را نمى‌توانيد پيدا كنيد، لذا هيچ كس را نمى‌توانيد پيدا كنيد كه بگويد توبه كه آمرزيده بشود قبول بشود توبه‌اى است كه يترتب عليه العمل، هيچ كس نگفته در حالى كه ضرورت عقل است اگر آن حالت ندامت براى او پيدا بشود التائب من الذنب كمن لا ذنب له، لذا احدى نگفته كه توبه يعنى يك سال ديگر، حالا توبه كن يك سال ديگر گناهت آمرزيده مى‌شود هيچ كس نگفته.

 بعضى از آقايان مى‌گويند كه الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً يعنى توبه كامل و توبه كامل است كه يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات، يدخلون الجنة اين را هم احدى نگفته يعنى مسلم است اين جور نيست براى اين كه اگر آن حالت برايش پيدا بشود و بميرد حتماً يدخلون الجنة اين را هم كه بخواهيم بگوييم توبه كامل مفاسد دارد نمى‌شود گفت، بله آن روايت اميرالمؤمنين كه در نهج البلاغه آمده صاحب جواهر اينجا نقل مى‌كند آن را هم گفته‌اند اين توبه كامل، آن مربوط به توبه نيست كه اميرالمؤمنين يك كسى گفت استغفر اللَّه فرمودند مرده شورت را ببرد اين از خوارج بوده ظاهراً كه اميرالمؤمنين اين قدر تند با او برخورد كرده آن وقت توبه را ايشان فرمودند كه جبران مافات بايد بكنى و حتى رساندند به آنجا كه آن گوشت هايى كه در حال گناه روييده شده اينها را هم آبش كند حتى پوست به بدن بچسبد و يك گوشتهايى در اطاعت خدا برايش پيدا بشود آن وقت توبه است خب اين در نهج البلاغه آمده دو تا روايت هم مرحوم صاحب جواهر اينجا نقل مى‌كند هر دو هم در نهج البلاغه هست اما خب معلوم است اصلاً روايت مجمل است نمى‌دانيم يعنى چه؟ معمولاً گفته‌اند يعنى توبه كامل، اين كه توبه كامل نيست. مسلم اگر كسى توبه كرد، عادل شد ديگر توبه كامل است حسابى شكى نيست. آن روايتها را بگذاريد كنار حالا يا مجمل است يا معنا مى‌كنيد يعنى توبه كامل حالا اينجا آياتى كه 80درصدش مى‌گويد كه تاب و اصلح بگوييم توبه كامل، نمى‌شود كه، 80درصد آيات را بگوييم توبه كامل را مى‌خواهد بگويد بنابراين اگر صرف توبه شد اين توبه قبول است اما يبدل اللَّه سيئاتهم توبه كامل است خب مسلم اين را نمى‌شودگفت 90درصد توبه‌ها مى‌گويد توبه يعنى اين، ما بگوييم كه اگرتوبه واقعى كرد يدخلون الجنة نيست يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات نيست بايد اين توبه كامل بشود توبه كاملش چيست؟ يك سال دو سال صبر بكنيم تا عادل بشود وقتى عادل شد يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات اين كه معلوم است تفسير به رأى است و نمى‌شود قرآن را تحميل بر اين كرد كه ديروز من عرض مى‌كردم كه تأويل كنيم آيه را بگوييم الامن تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً اين فعل مضارع است اى يصمم على ذلك كه همان كه همه فرموده‌اند و من عرض كردم توبه واقعى كدام است؟ آن كه پشيمان باشد جداً از گذشته لازمه‌اش تصميم عمل صالح است كه معنا بكنيم اگركسى يك حالت برايش پيدا شد آن حالت چيست بسيط هم هست حالت پشيمانى خجالت زدگى از خدا كه آن لازمه‌اش اين است جبران مافات بكند يعنى راستى بعد جبران مافات مى‌كند جبران مافات بكند نماز قضاهايش را مى‌خواند ردّ مظالم، مظالم عبادش را مى‌دهد و بالاخره تصميم دارد اين جور بكند آن وقت تصميم توبه كه همان توبه واقعى يعنى گفتيم لازمه‌اش اينهاست اين يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات، اين حرف من بود ديروز اگر بپذيريد اگر كسى در شب يك حالتى برايش پيدا شد، يك آدم ظالمى تصميمش اين بود كه دست از ظلم بردارد يعنى لازمه توبه و مُرد مسلم در روايات داريم روايات به اندازه تواتر شايد، كه پروردگار عالم در روز قيامت آنها را مردم را راضى مى‌كند اگرهم حق اللَّه است خدادست از حق خودش برمى دارد و بهشتى است هيچ كس غير از اين نگفته يك كسى را پيدا كنيم بگويد كه يك كسى كه نماز قضا دارد يك كسى كه نمازهايش را نخوانده يك كسى كه مظالم عباد دارد حالا راستى يك حال انقلابى برايش پيدا شد يك بحران اين بحران چيست؟ پشيمانى از گذشته تصميم به اين كه ديگر نكند تصميم به اين كه جبران مافات بكند اين حالت و حالا مُرد مسلم اين همان وقت يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات همان وقت هم يدخلون الجنة و ما بخواهيم بگوييم اين توبه متوقف بر آن است نه، اين نص صاحب جواهر هم هست صاحب جواهر از مرحوم شيخ بهايى و اينها نقل مى‌كند كه مى‌فرمايند كه توبه يعنى آن ندامت اما جبران مافات يك احكامى است بار بر اين كه ما گفتيم نگوييد احكام بار بر اين، بگوييد از لازمه آن است خب اگر آيه را اين جور معنا بكنيم رفع اشكال مى‌شود كه ما بگوييم الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً يعنى تصميم كه اين عطف تفسيرى هم كه ايشان مى‌گويد آن وقت درست مى‌شود كه اصلاً اين عمل عملاً صالحاً تصميم بر اين كه صالح و شايسته باشد درحاق توبه خوابيده است آن وقت هم عقلاً درست مى‌شود اما بالاخره تفسير آيه كرده‌ايم يعنى اين جورى آيه را معنا كرده‌ايم براى خاطر چه؟ دليل لبى. يعنى عقل ما ضرورت اسلام ما ضرورت فقه ما اقتضا مى‌كند آيه رااين جور معنا بكنيم آن وقت درست مى‌آيد بنابراين اين حرف آقايان كه بخواهيم عطف تفسيرى بگيريم يا آن آقا بخواهد بگويد كه يبدل اللَّه در وقتى كه عادل بشود نه، اين كه مسلم ضرورت اسلام است ضرورت فقه است ضرورت علم اخلاق است هيچ كس نگفته زياد هم داريم افرادى كه اين حالت براى آنها پيدا شد و دق كردند و مردند و بهشت هم رفتنند.

 علامه طباطبائى «رضوان اللَّه تعالى عليه» همين را مى‌فرمايند مى‌فرمايند كه توبه همان ندامت است اما عمل صالح خب معلوم است اگر كسى بعد عمل صالح را بجا نياورد معلوم مى‌شود توبه نكرده خب معلوم است ديگر حرف ما اصلاً اينجا نيست حرف ما اين است كه حالا اگر يك كسى توبه كرد و راستى آن حالت خجالت زدگى كه لازمه‌اش اين است كه عمل صالح بكند لازمه‌اش اين است كه جبران مافات بكند لازمه‌اش اين است ديگر گناه نكند آيا اين يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات يا نه؟ مسلم آرى خب حالا كه مسلم آرى پس عمل صالحاً را چه جور معنا كنيم؟ بايد بگوييم عمل عملاً صالحاً اى يصمم على ذلك كه علامه طباطبائى هم اين جور مى‌فرمايند مى‌فرمايند كه بعدش اگركسى اعمال صالح بجا نياورد خب معلوم است توبه نبوده از اول، جبران مافات نكرد معلوم مى‌شود توبه نبوده 10درصد آيات عمل صالح را ندارد 90درصد دارد شايستگى ما بخواهيم اين 90درصد را معنا بكنيم اين كه توبه در آن وقتى است كه عادل بشود خب نمى‌شود گفت بخواهيم بگوييم كه توبه تحققش به اين است كه آن ندامت پيدا بشود كه لوازم دارد تصميم جبران مافات اين منافات با آيه دارد كه آيه مى‌فرمايد كه عمل صالح بايد باشد و چون كه عمل صالح را بخواهيم جزء توبه بكنيم و توبه را مركب بكنيم احدى نگفته و نمى‌شود هم گفت عقل نمى‌تواند بگويد لذا عقل ما، عقل ضرورى، نه عقل نظرى مى‌گويد آيه را اين جورمعنا كن اين 90درصد آيات را بگو الا من تاب يعنى آن حالت آن حالت ديگر خواه ناخواه لازمه‌اش اين است ديگر گناه نكند يعنى تصميم لازمه‌اش اين است كه اعمال صالح بجا بياورد شايسته بشود لازمه‌اش اين است كه بعد تصميم داشته باشد آدم شايسته‌اى بشود خب اگر تصميم باشد ديگر مسلم يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات.

 مفسرين چيزى ندارند و اصلاً متعرض مسئله نشده‌اند اگر كسى چيزى دارد كه مورد استفاده آقايان بشودديگر حالا اگر چيزى نداريد گويا اصلاً مطالعه نكرده‌ايد فكرش را هم نكرده‌ايد اگر چيزى پيدا كرديد بعد متعرض مى‌شويم خب اين هم مسئله 5.

 مسئله 6: مى‌فرمايند كه اگر قاضى فهميد كه اشتباه كرده است آيا اين حكم نقض مى‌شود يا نه؟ عادل شهادت داد و اين هم حكم كرد خانه مال زيد بعد فهميد اين عادل نبوده است خب مرحوم محقق مى‌گويد حكم نقض مى‌شود حكم كلاحكم و مرحوم صاحب جواهر هم مى‌فرمايد بلا خلاف مشهور در ميان اصحاب همين جورها گفته‌اند كه حكم كلا حكم. صاحب جواهر و مرحوم محقق اين مسئله را سه جا متعرض شده‌اند يك جا در باب قضاوت كه سابقاً خوانديم يك جا هم بعد مى‌آيد يك جا هم اين جا، سه جا اين مسئله را مرحوم محقق متعرض شده‌اند و مرحوم صاحب جواهر هم هر سه جا اول ادعاى بلا خلاف و امثال اينها مى‌كنند و بعد شبهه مى‌كنند و يك شبهه دارند ايشان و شبهه‌اش هم گرفته شده از شهيد دوم صاحب مسالك است و آن اين است كه ما اگر بخواهيم اين جور حرفها بزنيم با آن فصل خصومت و با آن كه بايداين نزاع تمام بشود اين منافات دارد و الا به قول صاحب جواهر اگر ما بگوييم كه بله اين مى‌تواند به قاضى ديگر مراجعه كند قاضى ديگر يك حرف ديگر بزند و بعد همين جور خب معلوم است نمى‌شود پس ما به عبارت ديگر همه اين شرطهاى راجع به شاهد را بايد شرط ذكرى بگيريم نه شرط واقعى. در باب نماز خب همين طور است حديث لا تعاد مى‌گويد اينها شرط ذكرى هستند مثلاًاگركسى يادش رفت حمد و سوره بخواند و رفت به ركوع اين نماز همين نماز بدون حمد و سوره است اصلاً نمازش اين است ناقص هم نيست مثل مسافرى است كه دو ركعت بايد بخواند به اين مى‌گويند شرط ذكرى يعنى اگر متذكر است شرط است اگر متذكرنيست شرط نيست كه ما راجع به جاهل قاصر و جاهل مقصرش هم مى‌گوييم و معمولاً آقايان مى‌گويند راجع به ناسى، نه جاهل قاصر و مقصر حالا راجع به ناسى. بحث ما الان نيست شرط ذكرى است يعنى اگر متذكر هست شرط است اگر متذكر نيست اصلاً شرط نيست. لذا به اين مى‌گوييم شرط ذكرى وقتى شرط ذكرى شد خب واقعاً نمازش همين نماز بدون حمد و سوره است آن كه متذكر باشد نمازش با حمد و سوره است نماز تام الاجزاء و الشرايط آن كه متذكر نباشد نمازش بدون حمد وسوره است خب اين در باب نماز مرحوم صاحب جواهر هر دو سه جا از جهتى از شهرت مى‌ترسند از اجماع مى‌ترسند از يك جهت هم مى‌بينند كه فصل خصومت اقتضا مى‌كند اين كه ما اين شرايط را بگوييم شرط ذكرى، نه شرط واقعى آن وقت اگر شرط ذكرى گفتيم معنايش اين جور مى‌شود كه اين شاهد بايد عادل باشد بايد حاكم بداند اين شاهد عادل است حالا احراز شد پيش او به جهل مركب كه عادل است بعد فهميد عادل نبوده قضاوت درست است چرا درست است؟ براى اين كه شرط ذكرى است قاضى اگر بداند عادل نيست نمى‌تواند شهادت بدهد اما اگر نداند عادل است و احراز شده است عدالتش و حكم كرده، واقعاً حكم به حق كرده است چرا؟ چون عدالت شرط ذكرى است نه شرط واقعى. صاحب جواهر اينجا همين راجع به عدالتش راجع به جرح و تعديلش كه اين كه جارح مقدم بر معدل است مى‌خواهد قبول نكند مى‌گويد نه اگر يك بينه شهادت داد اين هم حكم كرد بعد بينه ديگر آمد شهادت داد به ناعدالتى اين آقا تعارض در اينجا نيست، جارح مقدم بر معدل است چيست؟

 آن حكمش را كرده و با آن دو تا شاهد قضيه تمام شده بعد از فصل خصومت دو دفعه يك بينه بيايد آن بينه ديگر اصلاً قضيه سالبه به انتفاء موضوع است و اگر يادتان باشد در باب قضاوت اين را مى‌فرمودند ديگران هم فرموده بودند كه اگر فصل خصومت شد دو دفعه دعوى را جاى ديگر ببرد مى‌گفتند نمى‌شود براى اين كه فصل خصومت شد تمام شد اما اگربخواهيم بگوييم جايزاست لازمه‌اش مى‌آيد اين كه اصلاً باب قضاوت يك لغويت پيدا كند همين را صاحب جواهر اينجا دارند و مى‌خواهند بگويند كه همه شرايط در باب قضا در باب شهادات اينها شرط ذكرى است نه شرط واقعى. البته خلاف مشهور است مثلاً در باب طلاق هم صاحب جواهر بخواهد اين حرف را بزند عدالت در نماز جماعت شرط ذكرى است هم حديث لا تعاد مى‌گويد شرطذكرى است هم روى آن روايت داريم حتى اسلامش هم شرط ذكرى است لذا سؤال مى‌كند يابن رسول اللَّه من مدتى پشت سرش نماز مى‌خواندم بعد فهميدم يهودى است حضرت مى‌فرمايند نمازهايش درست است يعنى هم عدالتش هم اسلامش شرط ذكرى است حالا يا حديث لا تعاد درست مى‌كند ولى روايت داريم روايت خيلى داريم كه مى‌گويد شرط ذكرى است در طلاقش مشهور گفته‌اند شرط واقعى و اين را هم صاحب جواهر بعضى از بزرگان خود من اين ايراد را هم داريم كه خب جالااين طلاق داد پيش دو نفر عادل اين زن رفت و شوهر ديگر كرد و بچه پيدا كرد و حالا بفهميم كه ان عادل نبوده اين كه در مقابلش گفته‌اند هى طالق عادل نبوده و امثال اينها خانه را فروخته خانه دست به دست شده حالا بگوييم خانه را برگردان براى اين كه اين عادل نبوده زن برگردد واين بچه‌ها هم وطى به شبهه هستند آدم مى‌فهمد كه با اسلام سازگار نيست لذا همين جور كه در باب نمازش شرط ذكرى است در باب طلاقش هم ما مى‌گوييم عدالت شرط ذكرى است حتى اسلامش را هم مى‌گوييم شرط ذكرى است، الا حديث لا تعاد كه اشاره‌اى به اين حرف دارد حديث لا تعاد مى‌گويد همه شرطها شرطهاى ذكرى است الا مااستثنى اين ما استنثى مثلاً 5 تا آنها كه اركان است خب آدم همه جا اين جور بگويد اين موافق با عرف هم مى‌شود همه شرايط شرط ذكرى است الا ما اخرجه الدليل.

 اين با آن حديث رفع و با آن امتنان‌ها و الاسلام سهله و اينها خيلى سازگارى دارد و ما اگر بخواهيم بگوييم همه شروط شرط واقعى است الا ما اخرجه الدليل منحصر مى‌شود به نماز و يك سختگيرى عجيبى يك مشقت‌هاى عجيبى گاهى پيدا مى‌شود كه انسان مى‌فهمد اسلام اين مشقتها را نمى‌خواهد در ميان مسلمانها پياده بكند لذا مرحوم صاحب جواهر در اين جا راجع به خصوص عدالتش راجع به تعارض دو بينه‌اش مى‌فرمايد شرط شرط ذكرى است و اگربتوانيم بماسانيم اين حرف را كه اين تمايل صاحب جواهر است كه همه جا شرط شرط ذكرى است الا ما اخرجه الدليل بهتر از اين است كه بگوييم همه جا شرط واقعى الا ما اخرجه الدليل مرحوم محقق و مشهور اين را مى‌گويندو ما آن اولى را مى‌گوييم همه شروط همه اجزاء اينها شرط ذكرى است الا ما اخرجه الدليل.

 يك امر ديگر باقى مانده و آن مربوط به ولد الزناست كه آيا ولد الزنا مى‌تواند شهادت بدهد يا نه؟ گفته‌اند نه كه رواياتش را فردا مى‌خوانيم.

    وصلى اللَّه على محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo