< فهرست دروس

درس خارج  فقه الدیات آیت الله مظاهری

87/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الدیات

جلسه: 78

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث امروز به بعد که بحث خیلی مفیدی اما خیلی مشکلی است راجع به جراحاتی است که جانی وارد کند بر مجنی علیه و این جراحات اسماء مختلفه‌ای دارد به اعتبار آن جنایتی که وارد می‌شود و یک اختلافی درمیان فقهاست که این‌ها چندتا اسم دارد بعضی‌ها هفت تا بعضی هشت تامثل مرحوم محقق بعضی ده تا مثل کلینی درکافی بعضی هم سیزده تا درست کرده‌اند و حالا این‌ها خیلی اهمیت ندارد آن‌که اهمیت دارد این است که این جراحت چه مقدار؟ ودیه آن هم چه مقدار؟ مرحوم محقق هشت قسمت می‌کنند هشت تا اسم هم برایش می‌گذارند که این 8 تا اسم را هم از روایات استفاده کرده‌اند هم از لغت عبارت مرحوم محقق را بخوانم می‌فرمایند که المقصرالثالث فی الشجاج والجراح واین شجاج یعنی آن جراحاتی که بر سر وارد بشود بر صورت وارد بشود مثل این‌که مثلاً چنگ می‌زند صورت کسی را خراش می‌دهد یا مثلاً توی سرش می‌زند و سرش را می‌شکافد به این می‌گوید شجاج یعنی همان جراحت در سر و اما اگر مثلاً چنگ زد به سینه و سینه را خراش داد به این نمی‌گویند شجاج می‌گویند جراحت اما این خیلی در بحث ما اهمیت ندارد مثلاً اگر مرحوم محقق یا دیگران فرموده بودند المقصد الثالث فی الجراح این جراح هم آن شجاج را می‌گرفت هم آن بدن را می‌گرفت اما حالا رسم این جوری شده لذا ایشان هم می‌گویند فی الشجاج و الجراح آن وقت ایشان می‌فرمایند و الشجاج یعنی همان جراح نه این که مرادشان از شجاج یعنی آن جراحات درسر مراد نیست یعنی جراحتهای در بدن که کسی وارد بکند این 8 تاست لذا اگر فرموده بودند و الجراح ثمان خیلی بهتر بود تا بگویند والشجاج ثمان الحارصه والدامیه والمتلا حمه والسمحاق والموضحه والهاشمه والمنقله والمأموم که گفتم مثل مرحوم کلینی دوتا به آن اضافه می‌کنند مثل بعضی از قدماء سه تا به آن اضافه می‌کنندبعضی‌ها هم از این 8 تا کمتر می‌گیرند ولی عمده اختلاط است مثل بعضی از آنانکه مثلاً 13 تا حساب می‌کنند آن حارصه را ودتا حساب می‌کند دوتا اسم برایش می‌گذارد آن کسی که مثلاً8 تا حساب می‌کند آن13 تا را تداخل می‌کند والا از این نظرها ازنظر حکمی تفاوتی ندارد . حالا مرحوم محقق می‌فرمایند این جراحات 8 قسمت است:

الاول الحارصه که 8 تا را شمردند آن وقت می‌فرمایند و اما الحارصه می‌گوید حارصه بخوان اما الحارصه وهی التی تقشه الجلد و تخدشه اگر کسی خراشی به بدن کسی وارد کرد حالا به صورت باشد یا به دست باشد یا به سایر بدن اگر یک خدشه‌ای وارد کرد این می‌فرماید دیه این یک شتر است می‌فرماید اما الحارصه فهی التی تقشه الجلده یعنی تخدشه می‌فرماید فیها بعیر یک شتر که مرحوم صاحب می‌گویند قول مشهور است و روایات فراوانی هم برایش داریم من‌جمله می‌فرماید که روایت منصوربن حازم که روایت منصوربن حازم باب 2 از ابواب دیات الشجاج حدیث 14 یعنی این باب شجاج و باب جراح مرحوم صاحب وسایل دوسه تا باب برایش درست کرده و باب 2 عمده روایات آن جاست حالا من‌جمله این بحث ما که حضرت درآن روایت فرموده‌اند فی الحرصته شبه الخدش بعیر اگر چنگ زد به صورت کسی که مثل خراش می‌بیند این‌که می‌گویند شبه الخدش برای این‌که خدش مثلاً مربوط به گربه است ، چنگال دارد وچنگ میزند حلا اگر یک کسی هم چنگ زد به صورت کسی یک شتر باید بدهد می‌فرمایند که روایت این است فی الحرصه شبه الخدش بعیر، بعیر یعنی شتر خصوصیت ندارد حالا چنانچه اصلاً در باب دیات همین است که گفته‌اند1000 دینار یا 100 شتر یا مثلاً 1000 تا گوسفند این‌ها هیچ کدام خصوصیت ندارد مثل مثلاً  زکات فطره هم همین است گفته‌اند که زکات فطره سه‌کیلو گندم حالا می‌خواهد پولش را بدهد خب طوری نیست که حتی فتوای ما این است که پول نمی‌خواهد بدهد سزاوار است گوشت بگیرد ببرد خانه این‌ها برای این‌که اگر گوشت نگیرد می‌بیند این پول را هدر می‌دهد گوشت می‌برد خب خیلی خوب است آن‌که خصوصیت دارد قیمت است این جا هم همین است خصوصیت ندارد ولو این‌که دراین روایات ما دارد یک شتر و دوشتر وچهار شتر اما در بعضی از روایات به‌جای شتر قیمت تعین کرده گفته مثلاً 100 دینار خب از این می‌فهمیم که آن شتر خصوصیت نداشت آن‌که خصوصیت دارد قیمت است حلا شتر یا قیمت شتر اما حالا صاحب جواهر در این جا خیلی مفصل واقوال نقل بکن وقولی را رد بکن وقولی را اثبات بکن و اما همین ‌که اول هم ایشان فرمودند که می‌فرمایند کما عن‌المشهور بل علیه عاقه المتأخرین بل لم اجد فیه خلافاً الا مایحکی عن الاسکافی که آن هم قولش خیلی اهمیت ندارد تقریباً اجماع، بنابراین خیلی دیگر این بحث ندارد این راجع به حرصه یا حارصه در روایت آمده حرصه اسم مصدر است این‌جا آمده حارصه یعنی چنگ بزن، به صورت اسم فاعلی، دوم دامیه است دامیه را این‌جا مرحوم محقق نفرموده‌اند که اما الحارصه واما الدامیه برای این که اختلافی است بعضی‌ها گفته‌اند دامیه همان حارصه است بعضی‌ها گفته‌اند دوتاست مرحوم محقق می‌گویند دوتاست پس بنابراین اگر خراش است یک شتر اگر خون جاری شد زد خون جاری شد دوتا شتر و اسم این را گذاشته‌اند دامیه عبارت مرحوم محقق این است فهل هی الدامیه یعنی آن حرصه که گفتیم همان دامیه است یا فرق می‌کند؟ شیخ فرموده اند همان است ایشان می‌فرمایند که نه الاکثرون این است که دوتاست آن وقت می‌فرمایند که ففی الدامیه اذاً بعیران حالا که دوتا شتر یکی حرصه یکی دمیه یایکیحارصه یکی دامیه بنابراین اگر خون جاری نشد همین چنگ بود یک شتر و اگر نه خون هم جاری شد دوتا شتر، می‌فرمایند ولو این‌که بعضی‌ها گفته‌اند حارصه همان دامیه است و یک شتر نه، اکثر گفته‌اند در روایت هم آمده باید بگوییم حارصه و دامیه دو چیز است اما حارصه و دامیه دو چیز باشد یا یک چیز از حکم و واقع اسمش هرچه می‌خواهد باشد اگر خدشه‌ای یعنی جراحی به صورت وارد کرد چنگی زد به صورت یا به بدن و خون نیامد یک شتر اگر خون آمد دوتا شتر ، لذا این دامیه را هم الان روایتش را می‌خوانیم که عین روایت را مرحوم محقق این‌جا آورده‌اند می‌فرمایند که وفی الدامیه اذاً بعیران وآن روایتی که می‌گوید که دامیه یک شتر یعنی اسم حارصه را دامیه گذاشته آن روایت ضعیف السند است روایت صحیح السند داریم که فی الحرصه بعیر همان روایت منصوربن حازم که خواندیم می‌گوید فی الحرصه بعیر وفی الدامیه بعیران گفتم این اسم گذاری هرچه می‌خواهد باشد آن برای ما فرق نمی‌کند آن‌که مسلم پیش اصحاب است آن‌که مشهور در روایات است آن واقعیتش است چنگ بزند و خراش بدهد به صورت یک شتر اگر چنگ بزند به صورت و خون جاری بشود دوتا شتر حالا اسم این دامیه باشد یا نباشد اسم آن حارصه هم حارصه باشد هم دامیه هرچه می‌خواهد باشد ، لذا این هم دوم که اول حارصه شد معنای حرصه هم یعنی چنگ زدن به صورت دوم دامیه شد دامیه هم از نظر لغت همین جور که ایشان هم می‌گویند یعنی خون جاری بشود دم جاری بشود اسم فاعل است، دیگر خواه ناخواه حارصه، دامیه دوقسمت و دوتا اسم هم برایش می‌گذاریم چنانچه مشهور هم گذاشته‌اند و بکی یک شتر، ویکی دوشتر، حالا یا شتر یا قیمت شتر. واما المتلاحمه که سومی را ایشان متلاحمه ذکر فرموده‌اند یعنی اسمش را گذاشته‌اند متلاحمه حالا اسمش هم باز متلاحمه باشد یا نباشد یک مقدار بیشتر از این یعنی گاهی صورت را خراش می‌دهد گاهی در خراش خون پیدا می‌شود گاهی نه علاوه‌براین کم پوست را خراش می‌دهد به گوشت هم می‌رسد واماالمتلاحمه وهی التی تدخل فی اللحم کثیرا آن است که از پوست رد می‌شود به گوشت می‌رسد ولا تبلغ السمحاقه که سمحاق را بعد معنا می‌کنم این که خیلی از گوشت رد بشود حالا به استخوان برسد یا به استخوان نرسد واما متلاحمه آن است که از پوست رد بشود به گوشت برسد می فرمایند ففیها ثلاثه ابعره سه تا شتر، یعنی به ترتیب رفته‌اند جلو دیگر، روایت‌ها هم به ترتیب همین جور فرموده اند همین روایت منصوربن حازم اول همان حرصه را فرموده بعد هم دامیه را فرموده بعد هم همین متلاحمه را و معنا کرده در روایات مرحوم محقق هم همین جور معنا می‌کنند این جور که عرض می‌کنم خوب درمی‌آید اما خیلی اختلاف در مسئله هست و اگر مطالعه کرده باشید می‌بینید که مرحوم صاحب جواهر راستی در مسئله مانده‌اند که چکارش بکنند این اختلاف در اقوال این اختلاف در روایات قابل جمع هم نیست لذا این جور که من عرض می‌کنم خلاصه گیری بکنیم همین جور روی فرمایش مرحوم محقق جلو برویم ظاهراً همه جراحات معلوم می‌شود با روایات هم معلوم می‌شود حالا اگر هم یک معارضی چیزی در مسئله باشد دیگر معارضش را هم ذکر نمی‌کنیم برای این‌که ترجیح با آن روایات مشهور است و روایات غیر مشهور مطرود است حالا سوم مرحوم محقق می‌فرماید واما المتلاحمه بعد خود مرحوم محقق معنا می‌کند وهی التی تدخل فی اللحم کثیراً یک مقدار گوشت را ببرد مثل چاقو بزند از خراش برود توی گوشت ویک مقدار گوشت را ببرد لکن لم تبلغ السمحاقه که حالا سمحاق را معنا می کنیم، آن‌که گوشت را ببرد اما به استخوان نرسد. می‌فرمایند ففیها ثلاثه ابعره مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند کما فی محکی النهایه و الخلاف والمبسوط والسرائر والکامل و والوسیله وغیرها بل لااجد فیه خلافاً این همان جور که در آن حرصه فرمودند لا اجد فیه خلافاً در دامیه هم فرمودند لا اجد فیه خلافاً در این متلاحمه هم می‌گوید لا اجد فیه خلافاً لا‌اقل قضیه مشهور است و وقتی قضیه مشهور شد دیگر قول غیر مشهور هیچ، روایتی هم که مخالف با مشهور باشد هیچ آن روایت‌های مشهور در میان اصحاب گرفته می‌شود و این معارض‌ها مرجح اول همان است که فرمودند خذ بما اشتهر بین اصحابک ودع الشاذ النادر فان المجمع علیه لاریب فیه یعنی فان‌الشهره لاریب فیه یعنی لاریب فیه اضافی یعنی این را بگیر آن را رها بکن حالا راجع به همین متلاحمه مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند که اقول الصادق غلیه السلام فی خبری مسمع وسکونی که این دوتا روایت روایت‌ها باب 2 از ابواب دیات شجاج حدیث6 و8 ، فرموده فی المتلاحمه ثلاثه ابعره ایشان می‌فرمایند وهوالمراد تما عن الکافی والغنیه والایفاح والجامع ان فیها عشر دیه وخمسه می‌گویدآن هم که در آن روایت است مراد سه تا شتر است. این هم سوم.

 باضعه است باز همین اختلاف هست که بعضی گفته‌اند باضعه این همان متلاحمه است حالا یا عین همان است یا یک مقدار بیشتر، این چاقو را بیشتر فرو کرده ایشان می‌فرمایند وهل هی غیرالباضعه آیا این متلاحمه همان باضعه است یا غیر باضعه؟ می‌فرماید که وهل هی غیرالباضعه کما هو ظاهر من جمل الحارصه من الاصحاب الدامیه آن‌جا چه جور دامیه را با حارصه یکی گرفته بودند برای این‌که هردو خراش است حالا یکی خراشی که خون آمده یکی خراشی که خون نیاید هردو را یکی گرفته بودند این جا هم همین‌طور است می‌فرمایند مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند کماهوظاهرمن جعل الحارصه من الاصحاب الدامیه حالا این باضعه چیست؟ می‌فرمایند الباضعه الشجه التی تقطع الحبدولشق اللحم وتدمی الا انه لایسیل الدم این باضعه است فان سال فهی الدامیه والمتلاحمه التی اخذ فی الحم ولم تبلغ السمحاق ثم رتب الاقسام فقال والهاشمه والدامیه فلان حالا آن که مرحوم محقق فرموده‌اند این است که ومن قال الدامیه غیرالحارصه فالباضعه والمتلاحمه واحده ومن قال الدامیه والحارصه واحده فالباضعه غیر المتلاحمه که در حقیقت این جور می‌شود که اگر خراش خون پیدا کرد این دوقسم، اگر داخل در گوشت شد این سه قسم، اگر یک مقدار بیشتر داخل در گوشت شد این چهار قسم دیگر حالا اسمش هرچه می‌خواهد باشد حالا اسمش را بگذارید متلاحمه همان را هم اسمش را بگذارید متلاحمه یا اسمش را بگذاریدغیر متلاحمه تفاوتی ندارد و حرف خوبی است انصافاً که ما اصلاً بگوییم آقا راجع به این اسماء اگر بخواهیم گیر بکنیم در احکامش گیر بکنیم ودر روایاتش گیر می‌کنیم بنابراین چه خوب است ما برویم توی واقعیت و آن واقعیت این جوری باشد که هر چه این خراش یا هر چه این شجاج یا جراحت هر چه این جراحت بیشتر یک شتر اضافه می‌شود خب این هم راجع به متلاحمه که این متلاحمه اگر اسمش را گذاشتید باضعه یا خودش یک صورت خاصی داشته باشد بالاخره معنایش این است که غیرالسمحاق، حالا سمحاق چیست می‌فرمایند که فاما السمحاق فهی التی تبلغ السمحاق وهی جلده مغشیه بالعظم،سمحاق آن است که به استخوان برسد آن وقت دیگر خواه ناخواه این جور می‌شود خدشه وارد شود خون پیدا شود داخل در گوشت بشود وگاهی در گوشت می‌شود اما کم گاهی داخل در گوشت می‌شود به جوری که به استخوان می‌رسد این چهار قسم ، برای این چهار قسم به ترتیب یک شتر دو شتر سه شتر چهار شتر، لذا می فرمایند که وفیها اربعه ابعره و اگر مرحوم محقق این جملات را نفرموده بودند خیلی عالی درمی‌آمد وآن این است که بگویند که حارصه دامیه بعد بروند متلاحمه بعد بروند سمحاق این خیلی عالی درمی‌آمد همین است اما عبارت‌ها را مشکل کرده‌اند لذا عبارت ها قطع نظر از عبارتهای مشکل اگر بخواهیم گردن مرحوم محقق بگذاریم و بلکه گردن مشهور باید بگوییم که تا به استخوان نرسیده چهار شتر، خدشه یک شتر، دامیه یک شتر، متلاحمه یک شتر، سمحاق چهار شتر می‌فرماید که فیها اربعه ابعر مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید للاجماع بقسمیه هم اجماع محصل ادعا می‌کنند معلوم می‌شود که دیگر اقوال را دیده اند هم اجماع منقول مثل مرحوم مثلاً صاحب ریاض وصاحب مسالک و جامع القاصد و این‌ها ادعای اجماع کرده‌اند ایشان می پذیرد خودشان هم این اجماع را تصریح کرده‌اند می‌فرمایند که للا جماع بقسمیه علیه بل محکی منه مستفید کالصوص ففی خبر مسمع قال امیرالمومنین علی علیه السلام روایت باب 2 روایت 6 قال امیرالمومنین علیه السلام قضی رسول الله صل الله علیه وآله فی السمحاق اربعه من ابل ونحوه قوی اسکونی عن ابی عبد الله علیه السلام وخبر ابی بصیر و خبر زراره وخبر منصوربن حازم وخبرابی حمزه دیگر ظاهراً این ها را لازم نداشتیم اگر همان روایت منصوربن حازم که هر چهارتا را پشت سرهم گفته همان تمسک به روایت که روایت 14 باب2 است اگر این روایت منصوربن حازم را گرفته بودند دیگر مابقی هم دلالت خوب است اما دیگر همان جور که روایت داریم صحیح السند بس است برای ما دیگر اجماع هم تأییدش می‌کند یا شهرت هم تأییدش می‌کند روایات دیگر هم تأیید می‌کنند و خیلی خوب است این هم راجع به سمحاق، بله یک اختلافی هم هست چنانچه آن 4 تا شتر را هم دربعضی ازروایات سال تعین کرده که مسلم پیش اصحاب است بعد هم صحبت می‌کنیم مثل باب زکات نیست و این باب دیه یعنی مثلاً اگر 100 تا شتر بخواهد بدهد دیگر هر شتری که عرفاً به آن بگویند شتر حالا ولو سال چهارمش هم وقت بار کشیدنش نباشد وقت آبستن شدنش نباشد این کفایت می‌کند لذا اگر قولشاذ هم داریم دیگر آن قول شاذ خیلی نمی‌تواند کار بکند برای این‌که تقریباً اجماع داریم در این که بعد هم می‌آییم صحبت می‌کنیم هر شتری چنانچه بعد هم می‌آییم صحبت می‌کنیم که شتر هم دخالت ندارد هر قیمتی خب این هم راجع به سمحاق.

پنجم موضحه، موضحه کدام است؟ خود مرحوم محقق معنا می‌کند می‌گوید هی التی تکشف عن وجه العظم این‌که به استخوان برسد و استخوان را خراش بدهد وهی التی تکشف عن وجه العظم می‌فرماید ففیها خمسه ابعره ببینید همین جور روی قاعده جلو رفته‌اند یعنی راستی هم روی قاعده عرفی هرچه بیشتر خراش باشد هرچه بیشتر جراحت باشد بیشتر بایدشتر اضافه بشود ففیها خمسه ابعره مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند که والنصوص به مستفیضه کنحبر مسمع وخبرابی بصیر وخبرزراره وخبر معاویه بن وهب وخبر ابی مریم وخبر منصوربن حازم وخبر ابی حمزه والیه یرجع ما فی‌کتاب ظریف فی مواضع العظم خمسون دیناراً یعنی بر می‌گردد به همان 5 تا شتر برای این‌که ان دیه تعیین کرده، این شتر تعیین کرده خب این ها هم راجع به موضحه که این جوری شد روی قاعده رفتیم جلو روی قاعده عرفی ، هرچه بیشتر یک شتر اضافه.

 واما الهاشمه هاشمه چیست ؟ وهی التی تهشم العظم که استخوان را پاره بکند و حالا ممکن است نشکند  اما بلاخره همین جور که گوشت را پاره کرده به استخوان هم خراش داده. آن استخوان را هم این چاقو فرو رفته در استخوان فهی التی تهشم العظم می‌فرمایند که و دیتها عشر من الابل این خیلی رفت بالا برای این‌که آمده بودیم تا 5 تا شتر خب حالا در این‌جا باید 6 تا شتر باشد اما یک دفعه رفت 10 تا شتر یعنی قاعده عرفی همین جور که گفتیم البته یک نحو قیاس است که اگر استخوان خراش بردارد 4 تا شتر اگر استخوان یک مقدار اثر بردارد مثلاً 6 تاشتر باشد خب اگر این استخوان چاقو برود توی استخوان حالا شکسته بشود یا شکسته نشود باید بگویند 7 تا شتر، 6 تا شتر می‌فرمایند 10 تا شتر این دیگر تعبد است می‌فرمایند که و دیتها عشر من الابل عشرالدیه باز همان است دیگر حالا یا عشر من الابل یا عشرالدیه یعنی 1000 دینار باز مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند بلاخلاف اجده فیه بل الظاهر الا تفاق علیه کما اعترف به فی کشف الثام اخبر السکونی قال ان امیرالمومنین علی علیه السلام قضی فی الهاشمه بعشر من الابل که روایت باب 2 روایت 15 حالا خصوصیاتش را بعد در باره‌اش صحبت می‌کنیم که ایا این در این‌جاها که این‌جوری شده قصاص می‌شود کرد یا نه؟ می‌گویند قصاص نمی‌شود کرد برای این‌که به اندازه‌ای که جانی عمل کرده این هم عمل بکند کم وزیاد می‌شود حالا آن را بعد در باره‌اش صحبت می‌کنیم

 واما المنقله منقله کدام است؟ می‌فرمایند که فهی التی تحوج الی نقل العظم استخوان را بشکند این طرف وآن طرف بکند استخوان را باز یک مرتبه بیشتر شد یک دفعه چاقو فرو می‌شود دراستخوان یک دفعه نه علاوه براین که دراستخوان می‌رود این استخوان را این طرف و آن طرفش می‌کند به عبارت دیگر می‌شکند و استخوان این طرف وآن طرف می‌شود می‌فرمایند و هی التی تحوج الی نقل العظم وبعد می‌فرمایند ودیتها خمسه عشر بعیراً باز این‌جا هم مثل همان قسم اول یک دفعه رفت بالا آن یک ده تا رفت، ده مرتبه رفت بالا این‌جا یک مرتبه رفت بالا، دیگر گفته است که دیتها خمسه عشر بعیراً باز هم مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند در مسئله خلافی نیست و روایت هم دلالت دارد روایت باب 2 روایت 18 ، روایت 18 هم دلالت دارد وفی المنقله خمس عشره من الابل عشر و نصف عشر، که هم شتر را گفته‌اند هم دیه را گفته‌اند یعنی می‌تواند شتر را ندهد به جای شتر قیمت را بدهد بلاخره روایت هم سندش خوب است هم دلالتش خوب است.

وصل الله علی محمد و آل محمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo