درس خارج فقه الدیات آیت الله مظاهری
87/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الدیات
جلسه: 81
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مشهور در میان اصحاب این است که اگر جراحتی در سر واقع شد یا در صورت دیه ای دارد واما اگر در بدن واقع شد دیه آن نصف است مثلاًمثل حارصه که گفتیم یک شتر اگر در صورت باشد ، در سر باشد و اما اگر در سینه باشد گفتهاند نصف شتر و همچنین تا آخر، این دو سه روزه ما درصدد بودیم که این فرق بین شجاج و جراح که میگویند در شجاج یعنی زخمهای روی سر وصورت دو برابر است و زخمهای روی بدن که به آن جراح میگویند یک برابر است دلیلش چیست؟ ونتوانستیم دلیل پیدا کنیم لذا تقاضا کردیم از شما ها که مطالعه بکنید ببینید آیا میشود یک دلیلی برای این مطلب درست بکنید یا نه؟
راجع به لطمه روز چهارشنبه در جلسه قبل داشتیم که اگر لطمهای به صورت وارد بیاید و همان لطمه به بدن وارد بیاید صورت دو برابر است اما بدن یک برابر است ومسلم پیش اصحاب است و قول غیر از این شاذ است روایت صحیح السند ظاهرالدلاله هم داریم آیا میشود از این بگوییم که در جراحش هم همین است اگر توی صورت کسی بزنند صورتش سرخ بشود این باید یک دینار و نیم دیه بدهد واما اگر توی سینه بزنند سرخ بشود نصف بگوییم خب راجع به جراحتش هم همین است اگر جراحتی وارد بشود به صورت تا به سینه به بدن همین طور که آن روایت میگوید دو برابر آن جا هم بگوییم دو برابر آیا میشود این را گفت ؟ اصحاب ندیدم کسی استدلال بکند عبارت مرحوم محقق این بود که لو اشتملت الجنایه علی غیر جرح ولا کسر کالضرب بالرجل او بالکلف مفتوحه او مضمومه بالسوط او بالعصا و نحو ذلک فاحدثت انتفاخاً فالحکومه اگر باد کرد گفتم دلیل نداریم باید مراجعه بشود به حکومت لعدم التقدیر برای این که دلیل برایش نداریم ان احدث تغییراً باد نکرد سرخ شد کبود شد سیاه شد و ان احدث تغییراً فی احتمار الوجه بالجنایه دینار و نصف و فی اخضراره ثلاثه دنانیر که بعد میفرماید که و فی الاسوداد سته دنانیر میفرمایند و هو اولی لروایه اسحق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام که راجع به لطمه به صورت روایتش هم این است روایت وسائل باب 4 از ابواب دیات شجاج روایت 1 صاحب جواهر میفرماید مضافاً الی الموثق کالصحیح فرمایش ایشان خوب است حالا لااقل موثقه ولی ما میگوییم صحیحه عن ابی عبدالله علیه السلام قضی امیرالمومنین علیه السلام فی اللطمه یسود اثرها فی الوجه ان ارشها سته دنانیروان لم تسود و اخضرت فان ارشها ثلاثه دنانیروان احمرت و لم تخضرفان ارشها دینار و نصف و فی البدن نصف ذلک دلالت خیلی خوب است اما راجع به لطمه است که حتی مرحوم محقق میفرمایند که یک دفعه سرخ میشود یعنی کیفیت تفاوت میکند یک دفعه سرخ میشود کبود میشود سیاه میشود اینها دیه دارد اما اگر باد کرد دیه دارد اما مربوط به حکومت است یعنی حتی ایشان تجاوز نکردهاند از کیفیت به کمیت ولو باد شدن، آیا میشود بگوییم که اگر مثلاً مثل آن وقتها که رسم بود معلم به کف دست بچه چوب میزند اگر افراط گری کرد این اگر سرخ بشود یا باد بکند یا مجروح بشود همین جملهای که اینجا گفتهاند آنجا بگوییم که این عبارت امام علیه السلام تصریح دارد که و فی البدن نصف ذلک اگر کسی بتواند این را بگوید قول مشهور درست میشود و آن این است که اگر زخمی در سر و صورت وارد کرد که اسمش را میگذاریم شجاج این دیه معینی دارد و اما اگر زخمی وارد کرد به بدن که اسمش را میگذاریم جراح نصف آن، دلیل چیست؟ دلیل نداریم، به این استدلال میشود کرد یا نه ؟ مشکل است انصافاً و اما اگر کسی راستی بتواند این جور استدلال بکند و بگوید که من از روایت میفهمم کم و کیفیت فرق نمیکند اگر کیفیت باشد بدن با سر تفاوت میکند اگر هم کمیت باشد بدن باسر تفاوت میکند، و اما این که حالا دلیل دیگری نمیدانم چیست ؟
یک روایت داریم مرحوم صاحب جواهر میگوید حسنه، نه، حسن بن محبوب قبلش است و روایت صحیح است و موثقه است مصححه است از نظر سند اشکالی نداریم صاحب جواهر هم قبول کرده که سندش اشکال ندارد
باب 5 ابواب دیات شجاج روایت 1 : این میگوید که عن ابی عبد الله علیه السلام سئلته عن الموضحه فی الرأس که موضحه آن است که چاقو را بزند به استخوان برسد کما هی فی الوجه فقال الموضحه و الشجاج فی الوجه و الرأس سواء لان الوجه من الرأس و لیست الجراحات فی الجسد کما هی فی الرأس اما حالا چه؟ دیگر روایت ندارد این نصف که مشهور در میان اصحاب شده این را روایت نمیگوید روایت میگوید که فرق است بین شجاج و جراح اگر شجاج باشد حکمش را میگویند که روایات این هفته گذشته همه را خواندیم و موضحه را 5 تا شتر تعیین کرده پس بنابر این اگر شجاج باشد به سر باشد یا به صورت باشد تفاوت نمیکند برای این که صورت همان سر است سر هم همان صورت است و اما اگر در جسد باشد امام علیه السلام میفرمایند ولیست الجراحات فی الجسد کما هی فی الرأس اما حالا چه مقدار؟ نمیدانم، تعیین نمیکند، مرحوم صاحب جواهر میخواهند این روایت را که فرموده و لیست الجراحات فی الجسد این را با یک روایت دیگر معنا بکند و آن روایت دیگر این است میفرمایند که لما سمعته فی خبر الثوری یعنی همین خبری که الان خواندیم الذی یفسره ما فی خبر اسحق که این روایت اسحق
روایت 1 باب 6 : اسحق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام علی ما فی التهذیب یعنی روایت را مرحوم کلینی که نقل کرده مرحوم صدوق که نقل کرده این چیزها را ندارد علی ما فی التهذیب این است که ما میخواهیم بگوییم اینجا از اول خودشان روایت را خراب میکنند؟ میفرماید الذی یفسره ما فی خبر اسحق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام علی ما فی التهذیب قضی امیرالمومنین علیه السلام فی الجروح فی الاصابع اذا اوضح العظم نصف عشر دیه الاصبع این بنابر تهذیب، اما مرحوم کلینی و مرحوم صدوق روایت را میخواهند نقل بکنند نصفش را انداختهاند گفتهاند اذا اوضح العظم عشر دیه الاصبع آن نصف را نیاوردهاند بعد مرحوم صاحب جواهر میبینند که حالا اگر در انگشت یک چیزی باشد ما در سینه هم بگوییم؟ میفرمایندکه بعد اتمامه بعدم القول بفصل ما با اجماع درست میکنیم عدم قول به فصل، میدانید که مرحوم آخوند در کفایه معنا کردهاند قول به عدم فصل داریم یا عدم فصل داریم که گفتهاند این فرمایش ایشان عدم قول بفصل این حجت نیست برای اینکه ممکن است متعرض نشده باشند آن که حجت است قول به عدم فصل است یعنی یک روایت داشته باشیم بگوید که همه اعضای بدن غیر از سر مثل هم است این را میگویند قول به عدم فصل لذا این رامرحوم صاحب جواهر نمیگوید میفرمایند که ما تمامش میکنیم به عدم قول به فصل بعد میفرمایند نعم هو فی الکافی والفقیه عشر دیه الاصبع باسقاط لفظ النصف و حینئذ یکون من الشواذ روایت کافی را از کار میاندازند میگویند که اجماع روی آن نیست فقیه را هم از کار میاندازد میگویند اجماع روی آن نیست روایت تهذیب را میگیرند میگویند با عدم قول به فصل ما درستش میکنیم خب معلوم است این فقه درست کردن که دیگر نیست برمیگردد به این که شهرت در میان اصحاب این است که فرق میکند جراحات بدن با جراحات رأس خب بله فرق میکند اما نصف است مرحوم محقق همین جا میگویند نه میفرمایند که ومثلها یعنی مثل الشجاج فی البدن بنسبه دیه العضو الذی یتفق فیه من دیه الرأس آن دیه رأس را شجاج را الگو قرار بده و بیا این جراحاتی که در بدن است راجع به دیه خودش بسنج و نصف بکن و مثلها فی البدن بنسبه دیه العضو الذی یتفق فیه من دیه الرأس آن وقت مرحوم صاحب جواهر تقریباً یک صفحه این حرف مرحوم محقق را معنا می کند از این جا شرو ع می کند میفرماید وفی حارصه الید مثلا نصف بعیر او خمسه دنانیرو فی حارصه انمله الابهام نصف عشر بعیر اونصف دینار خب اینها که هیچ کدام قول مشهور نیست یک چیزی مرحوم محقق گفتهاند مرحوم صاحب جواهر هم استدلال کردهاند اما استدلال این که روایت دلالت دارد و ما از جزء میرویم به کل یک قیاس حسابی صاحب جواهر به خودشان میگویند بابا این که قیاس است میگویند با عدم قول به فصل درست میکنیم این یک جا درست میکنیم مابقی را هم با عدم قول به فصل درست میکنیم خب این که استدلال نشد که به شأن مرحوم صاحب جواهر بخورد ولی ظاهراً این جور است چون قول مشهور است صاحب جواهر این طرف و آنطرف میزنند برای این که درست بکنند ولی علیکلحال نمی شود وما خیلی امید داشتیم به شما البته امید ما قطع شده که شماها خیلی کار بکنید خیلی حتی اینها را بنویسید کتاب کنید کتاب را منتشر کنید و امثال اینها
مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه کار خوبی کردهاند و راستی جداً کار خوبی است وایشان اصلاًجراحات را این جا نیاوردهاند مثل مشهور مثل مثلاً شهیدین مرحوم محقق مرحوم علامه و مثل صاحب جواهر که گفتهاند فی الشجاج والجراح ایشان اصلاً جراح را این جا نیاورده و روی همان بحثی که سابقاً داشتیم مفصل برای این که ما مثل راجع به دست خب خیلی مفصل صحبت کردیم اگر دست راببرند نصف دیه اگر دست را استخوانش را بشکند ثلث دیه اگر دست را ببرند اما مثلا رگش را ببرند یک دیه بعضی اوقات هم گیر میکردند میگفتند حکومت خب آن جا اگر یادتان باشد راجع به دیات ما همین فقط راجع به کسر واین که بحث نکردهاند مرحوم محقق و دیگران آن جا مفصل راجع به جراح شده ویک قاعده کلی هم آن جا اگر یادتان باشد من عرض میکردم که ببینید خیلی ارجاع داده شده راجع به حکومت ، مرحوم محقق و دیگران منجمله صاحب جواهر بعضی اوقات در حدود گیر میکردند میگفتند تقدیر نیست پس بنابراین حکومت ، یک قاعده کلی دست ما دادهاند وآن این است که در جراح باید دیات را مطالعه کرد هرچه دیات بگوید دیگر ما طبق آن مثل همین روایتی که الان راجع به انمله است آنجاها صحبت کردیم مفصل اگر کسی یادش باشد وهمه جراحات مربوط به بدن سابقاً آمده یعنی در باب دیات یعنی از اول دیات یا اینجا که رسیدیم به جراح و شجاج احکام جراحات در بدن آمده لذا آنها هم که نیامده گفتهاند که حکومت، این خلاصه حرف دیات بود که نداریم یکجا شما حالا اگر یادتان رفته مطالعه بکنید ببینید که درباب دیات نداریم یک جا ناقص گذاشته باشند مخصوصاً مثل مرحوم محقق در شرایع تمام خصوصیات را گفته اگر مثلادست را شل بکند اما قطع نکند چه؟ اگر دست را بشکند اماقطع نکند چه؟ اگر دست را مجروح کند قطع نکند چه؟ جراحت اگر به استخوان برسد موضحه باشد چه؟ تمام اینها گفته شده و از همین جهت هم مرحوم آقای خویی که تکرار میکند اینجا تمام آنها که اول ایشان گفتهاند دودفعه ایشان تکرار میکنند و اگر یک قاعده کلی فرموده بودند که خوب فرمایشی است و آن این است که آقا باب شجاج را ما این جا بحثش را بکنیم تمام شد عالی هم خوب بود و اما بحث جراح جایش این جا نیست اصلاً جایش درباب دیات است ومرحوم محقق و تمام خصوصیات بدن دست وپا وسینه وحتی این اواخر سلسل البول و تمام اینها را گفتند تمام خصوصیاتش را هم گفتند آن وقت مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه یک قاعده کلی دست میدهند خیلی قاعده خوبی است فقط یک هفت هشت ده ورق ایشان دودفعه بحثها را تکرار میکند اما اصل مطلب خیلی خوب است و آن این است که در این جا باید بحث شجاج کرد نه بحث جراح، بحث جراح سابقاً شده و آن چه باید گفته بشود آن جا یک قاعده کلی هر کجا تقدیر است تعبداً طبق آن تقدیر عمل میشود هرکجا هم تقدیر نیست دیگر مراجعه میشود به حکومت ،آن وقت راجع به شجاج هم همین جور میشود دیگر از این نظر جراح وشجاج تفاوت ندارد هم شجاج دلیل داریم هم جراح روایت داریم هر چه روایت داریم بر طبق شجاج عمل میشود هر چه روایت نداریم مربوط به حکومت میشود مثلاً جائفه که در این آخر کار خواندیم خب در این جائفه آیا جائفه سر است ؟ جائفه بدن است؟ که ماگفتیم جائفه سر مراد است جائفه بدن نمیشود مراد باشد حالا اگر یک کسی یک سوزن فرو کرد توی سر انگشت کسی و از آن طرف آورد بیرون این چقدر باید بدهد ؟ دلیل نداریم ، حکومت، یا یک سوزن فرو کرد در شکمش و ول کرد رفت توی شکم رفت توی رودهها دلیل نداریم حالا چه؟ حکومت. لذا راجع به شجاج هم یک قاعده کلی هر کجا دلیل داریم دلیل، هر کجا دلیل نداریم بر میگردد به حکومت و اما این فرمایش مرحوم محقق در این جا با یک جمله این اولاً که مخالف با آن فرمایشات قبلشان است و بعد هم این دلیل ندارد حالا اگر راجع به انگشت دلیل داشته باشید چه جور انسان میتواند از انگشت برود به پهلو خب ما احکام پهلو را حسابی، احکام پشت را، احکام ورک و امثال این ها حسابی تقریباً یک سال صحبت کردیم دیگر، حالا مرحوم محقق در این جا نمیدانم چه جور شده میفرماید و مثلها یعنی شجاج فی البدن بنسبه دیه العضو الذی یتفق فیه من دیه الراس و ظاهراً کسی هم نگفته یعنی با آن تحقیق وتدبری که من کردم کسی را پیدا نکردم که گفته باشد اما صاحب جواهر مثل این که در آن ماندهاند و این قول مشهور را میخواهند درست بکنند درست میشود قول مشهور میخواهند درست بکنند آن وقت روایت اسحق بن عمار را میآورند جلو که راجع به انگشت است راجع به انمله، اما ما بقی چه ؟ قیاس میکنند میگوید آقا جزء است چه جور کل ؟ میگوید عدم قول به فصل ،بعد خودشان هم میفرمایند این روایت که من میخواهم استدلال به آن بکنم این روایت در آخر کار میفرمایند الی آخر ما ذکر فیه مما بعضه موافق لضابط المزبور یعنی این فرمایش مرحوم محقق و بعضه مخالف الا انه یمکن الاستدلال بالموافق منه متمما بما عرفت یعنی اجماع ، و لا ینافیه البعض المخالف کما هو مقرر فی محله، به یک روایت به بعضی عمل بکنیم به بعضی عمل نکنیم بگویند طوری نیست یعنی به بعضی از روایت نمیشود عمل کرد مخالف دارد مخالف روایی، اصلاً نگفتهاند فقهاء میگویند طوری نیست به بعضی از اجزایش عمل میکنیم به بعضی عمل نمیکنیم روایت حجت است حالا آنها هم که نمیشود عمل بکنیم با عدم قول به فصل درست میکنیم مسلم روایت در وقتی که بعضی این جوری باشد بعضی آن جوری قرر فی محله این که روایت حجت نیست این روایت دیگر نمیشود بگوییم همهاش حجت است اما عمده همین است مرحوم صاحب جواهر میخواهند درستش کنند اما جوری میفرمایند که با شأن مرحوم صاحب جواهر جور نمیآید، بعد خودشان میفرمایند خب اگر از اول همین جور فرموده بودند که آقا ما یک تقدیری داریم در روایات آن تقدیر در روایات را بگیر یعنی برو در باب دیات آن مقدرات در روایات را بگیر وآنها که نه مراجعه کن به حکومت. میگویند هذا کله مع فرض وقوعها فی ماله مقدر اما مالا مقدر له فالظاهر الحکومه این الظاهر نمیدانم چه مرادشان است خب وقتی تقدیر نباشد خودشان به ما گفتهاند حکومت حالا این جا میفرمایند فالظاهر الحکومه، خب معلوم میشود که صاحب جواهر مثل این هفته گذشته ما در آن لنگ است دیگر، ولی واقعا این جوری آن که صاحب جواهر یاد ما داده این است برو در باب دیات هر چه مقدر است بگو یعنی هر چه روایت روی آن داریم وآن جا که مقدر نیست روایت روی آن نداریم دیگر بگو حکومت آن وقت خود مرحوم صاحب جواهر این جا مثال میزند در حالی که عجب هم هست خود صاحب جواهر خود مرحوم محقق راجع به این چیزهایی که این جا مثال میزند میگوید حکومت ، حکومت نیست در باب دیات احکامش را گفتیم حسابی میفرمایند که فالظاهر الحکومه، بل فی القواعد وفی المقدر مما لا عظم له کالذکر و اللسان و الشفه و الثدی آن هم حکومت و الا لزم تساوی الجراحات که ایشان قبول نمیکنند نباید این را از مرحوم محقق پذیرفته باشند، آقا در باب دیات هم راجع به شفه و شقه و راجع به عورتین زن و عورتین مرد که عورتین را ببرد، بشکند عورتین را بالایش را ببرد حشفه را ببرد اینها همه آنجا روایت داشتیم و عرض میکنم یک سال معطل آن شدیم دیگر، بعد میخواهند درستش بکنند میفرمایند که میتوانیم آیا استخوان را مناط قرار بدهیم یا نه؟ نمیتوانند میفرمایند و لکن لا یخفی علیک ما فیه ما عرفت من اطلاق الروایه، همین روایتی که خودشان میگویند فقط مختص یک جاست خب مطلب تمام شد دیگر، یک هفته روی این زحمت کشدیم اما من عقیده دارم به عقیده ما خوب درست کردیم و اگر شما دیگر چیزی داشته باشید خوب تر که باید داشته باشید شماها جوانید ما پیریم من اگر وظیفهام باشد دو ساعت مطالعه کردن وظیفه شما 6 ساعت مطالعه کردن است و من الان 10 ، 14 ساعت کار میکنم تقاضا از شما دارم نصف این را کار بکنید ثلث این را کار بکنید در فقه ولی نمیکنید دیگر. خب اینتا اینجا .
المسئله الثامنه نمیدانم چرا مرحوم محقق چهار پنج تا مسئله تکراری دارند حالا من جمله این مسئله و آن این است که اگر یادتان باشد راجع به دیه زن گفتند که تا ثلث زن و مرد ندارد زائد بر ثلث گفتند ثلث میشود و تعبد هم هست یک انگشت ببرد گفتند 10 شتر چه مرد و چه زن دو تا انگشت ببرد 20 تا سه تا انگشت ببرد 30 تا چهار تا انگشت ببرد در مرد 40 تا در زن 20 تا که روایات داریم این که بعضی گفتند روایت نداریم فقط یک روایت است و آن هم ضعیف السند است این خیلی حرف غلطی است صحیح السند است روایات داریم مرحوم صاحب جواهر هم اینجا روایات نقل میکند و این مسلم پیش اصحاب است و سابقاً راجع به این که دیه زن تا ثلث مساوی با مرد است وقتی به ربع به بالاتر نصف میشود یک امر مسلم پیش اصحاب است روایت هم روی آن داریم روایات هم صحیح السند است .
مسئله نهم هم راجع به ذمی است و راجع به عبد، این هم اگر یادتان باشد راجع به ذمی صحبت کردیم مشهور در میان اصحاب این است که دیه ذمی 800 درهم است و در رساله من نوشتهام مراجعه شود به حکومت برای این که این سر و صداها که حالا همیشه برای فقه ما خود ماها درست کردهاند خیلی سر و صدا روی این است که یعنی چه 800 درهم؟ برای یک مسلمان اگر بکشند 1000 دینار برای یک کافر که در ذمه اسلام است اگر بکشند 800 درهم؟ خب 800 درهم دیگر یهودی کشی نصرانی کشی ریاد میشود که ما گفتیم ولو این که روایت روی عبد هست عبد سالبه به انتفاء موضوع است راجع به کفار هم کافر حربی که هیچ، آن مهدور الدم است اما ما همه دنیا را گفتیم کافر حربی نیستند فقط کافر حربی صهیونیستها هستند حالا، اگر کسی هم آمریکا را بتواند جزء بکند ولی بالاخره صهیونیستها مسلم اینها کافر حربی هستند اما دیگر در ما بقی اینها مهدور الدم نیستند مهدور المال هم نیستند حالا اگر یک مسلمانی یک کافری را کشت کافر غیر حربی را، دیهاش چقدر؟ ظاهراً بهترین راه این است بدهیم دست حکومت هم خودمان را خلاص کردیم، ایجاد شبهه نکردیم دیه هم راستی احتیاطش همین است حتی آن جاهایی که دیه معلوم است این دیه را بدهیم به حکومت که به طبق مصالح و مفاسد عمل بکند معلوم است بهتر است .
وصلی الله علی محمد و آل محمد