< فهرست دروس

درس خارج  فقه الطهارت آیت الله مظاهری

87/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الطهارت

جلسه: 2

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    دیروز عرض کردم که آب را منقسم کرده‌اند به مطلق و مضاف و مطلق را منقسم کرده‌اند به آب جاری، آب چشمه، آب چاه، آب باران و آب کر، که مفصل در این 5 آب صحبت کرده‌اند که صحبت هم دارد.

    دیروز عرض کردم که آب مضاف اصلاً به آن مضاف می‌گویند برای این که مضاف الیه دارد، اما چیزی که باید توجه کنیم مضاف الیه آن مثل فصل برای آن است جزء برای آن است و مثلاً مثل آب میوه نمی‌شود گفت آب الا این که مثلاً بخواهد مسخره کند بگوید که این آب میوه که آب است و اما راستی بخواهد بگوید آب نمی‌شود که دیروز می‌گفتم به منزله فصل است نه آن فصل منطقی اما دخالت دارد در هویتش بله بعضی مضاف الیه‌ها دخالت در هویتش ندارد لذا آب مضاف  هم به آن نمی‌گوییم مثل آب حوض، آب دریا، پس مضاف این است که مضاف الیه دارد مضاف الیه آن هم جزء آن است به منزله‌ی فصل ان است.

    فرموده‌اند این آب مضاف طاهر است اما مطهر نیست. این یک مسئله.

    یک مسئله هم این آب مضاف به ملاقات نجس نجس می‌شود که باز هم این بحث دارد که به ملاقات نجس نجس می‌شود حالا مثلاً یک دریا آب نمک اگر ما دست نجسمان را زدیم توی این دریا نجس می‌شود یا نه؟ خب ما می‌گوییم نه بعد درباره‌اش صحبت می‌کنیم اما علی کل حال الان در متون فقهیه آمده است که آب مضاف طاهر است مطهر نیست آب مضاف به ملاقات نجس نجس می‌شود ولو زیاد باشد.

    در دو تا مسئله اجتماع هست هم از قدماء هم از متأخرین، اما مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه فرموده‌اند که آب مضاف مطهر از حدث است یعنی می‌شود با آن وضو گرفت البته ایشان مثال زده‌اند به گلاب مثال نزده‌اند به چیز دیگر، اما فرموده‌اند آب مضاف مطهر است اما مثال که زده‌اند مطهر از حدث نه از خبث.

    مرحوم سید مرتضی و مرحوم مفید رضوان الله تعالی علیهما این‌ها عکس مرحوم صدوق گفته‌اند، گفته‌اند مطهر است از خبث نه از حدث یعنی با آن نمی‌شود وضو گرفت اما تطهیر دست به واسطه آن می‌شود کرد مثلاً دست نجس است به واسطه گلاب دست را تطهیر بکند گلاب بریزد از گلاب پاش، گلاب بریزد روی دست، دست را طاهر بکند، مرحوم سید مرتضی و مرحوم مفید فرموده‌اند مطهر از خبث.

    آن که این‌ها مسئله تمامش کرده‌اند فرموده‌اند خب هر دو قول مخالف با اجماع است و چون مخالف با اجماع است بنابراین هیچ.

    اما یک مقداری بیش از این باید درباره‌اش صحبت بکنیم حالا صحبت الان روی قول صدوق رضوان الله تعالی علیه است مرحوم صدوق تمسک کرده‌اند به یک روایتی که روایت صحیح السند و ظاهر الدلاله است. روایت را مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل روایت 1 از باب 3 از ابواب ماء مضاف نقل کرده‌ است صحیحه یونس عن ابی الحسن علیه السلام و خود آن راوی از اصحاب اجماع است و علی کل حال روایت از نظر اصحاب صحیح السند است، قلت له یعنی به موسی بن جعفر سلام الله علیه قلت له الرجل یغتسل بماء الورد و یتوضأ به للصلاه قال لابأس بذلک. دلالتش هم خیلی خوب است با آب گلاب با گلاب یعنی آب مضاف وضو بگیرد گفته‌اند طوری نیست.

    حالا یک حرف در این است که می‌توانیم از گلاب تجاوز کنیم به هر مضافی دستش را می‌خواهد با آب هندوانه تطهیر بکند، می‌شود؟ روایت دلالت دارد؟ گفته‌اند که بله برای این که اگر آن مضاف الیه دخالت در مضاف داشت دیگر معنایش این است که هر مضافی می‌شود با آن وضو گرفت حالا این مثال زده به گلاب، از گلاب سؤال کرده، تو گلاب را بردار آب هندوانه به جایش بگذار برای این که از این نظر که مضاف است با هم تفاوت ندارد لذا مرحوم صدوق از روایت عام فهمیده و فرموده است که با آب مضاف می‌شود رفع حدث کرد وضو گرفت یا غسل کرد.

    خب چه ردش کرده‌اند؟ مرحوم شیخ طوسی رضوان الله تعالی علهی در تهذیب فرموده است انه خبر شاذ اجتمعت العصابه علی ترک العمل بظاهره، گفته اعراض اصحاب روی آن است وقتی اعراض اصحاب روی آن است روایت متهمه است و حجت نیست معمولاً هم اگر کتابها را مطالعه کرده باشید همین جورها جلو آمده‌اند و مطلب را تمام کرده‌اند گفته‌اند با آب مضاف نمی‌شود غسل کرد نمی‌شود وضو گرفت برای این که روایت صدوق این معرض عنها عند الاصحاب است خب این تا این جا مسئله تمام است .

     اما چیزی که مسئله را مشکل کرده این است که خب حالا این کسانی که می‌گویند مضاف نمی‌توانیم با آن وضو بگیریم و غسل بکنیم دلیلشان چیست؟ چون که اجماع در مسئله بوده همین گفته‌اند اجماع و یک کمرنگ تمسک به بعضی از روایات کرده‌اند که این روایت ها دلالتش پیش من ناتمام است.

    گفته‌اند قرآن می‌گوید با آب مضاف نمی‌شود وضو گرفت، کجا قرآن گفته؟ اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق بعد آمده فان لم تجدوا ماء فتیمموا صعیداً طیباً، گفته خب این آیه شریفه حصر کرده رفع حدث را یکی آب و یکی خاک دیگر غیر از آب و خاک نمی‌شود و مضاف آب نیست مثل درخت است مثل علف است همان طور که با آن تیمم نمی‌شود کرد با آن هم وضو نمی‌شود گرفت حالا این حصر از کجا استفاده می‌شود؟ برای این که قرآن آن اندازه که دارد فاغسلوا بگویید با آب اگر آب نداشته باشید خاک، خب حالا کدام آب؟ حصر به این که آب مطلق این اول کلام است یعنی اصلاً بحث ما همین است که آیا به آب مضاف که آب نمی‌گویند می‌شود وضو گرفت یا نه؟ ما بخواهیم بگوییم قرآن گفته با آب وضو بگیر، حصر هم کرده اگر آب نباشد به خاک، می‌گوییم خب این حصرش در مقابل خاک است یعنی آب و خاک، درخت نه، علف نه، غیر از آب و خاک نه، اما آب یعنی آب مطلق، دیگر دلالت ندارد یعنی به عبارت دیگر حصرش حصر اضافی است، آب را گرفته در مقابل خاک هم گفته یعنی غیر از آّب و خاک نه، اما حالا با آب مضاف که آب است، آب که هست مضاف الیه دارد آیا می‌شود یا نه؟ این حصر ما که آقایان گفته‌اند دلالت ندارد اگر حصر حقیقی بود خوب بود اما این جمله که حصر الطهور فی الماء و الصعید، می‌گوییم خب بله حصر در ماء و صعید حصر حقیقی است یا حصر اضافی؟ یعنی با هیچ چیز دیگر این از قرآن استفاده نمی‌شود آن که استفاده می‌شود این است که فان لم تجدوا ماء فتیمموا آن هم روی خاک اما غیر از آب غیر از خاک دیگر چیز دیگر آری یا نه؟ مفهومش است دیگر و این مفهومش حجت است؟ فاغسلوا وجوههم و ایدیکم الی المرافق خب فان لم تجدوا ماء خاک، حالا غیر از آب مطلق و غیر از خاک به چیز دیگر می‌شود تیمم کرد یا نه؟ باید از این حصر مفهوم گیری کنیم اگر حصر حقیقی باشد مفهوم دارد و اما در مفاهیم خب یکی از مفاهیم که شما می‌گویید حجت است شما می‌گویید مفهوم حصر است اما به شرطی که علیت تامه به دست بیاوریم یعنی بگوییم از آیه شریفه استفاده می‌شود غیر از آب مطلق و غیر از خاک دیگر به هیچ چیز نمی‌شود حصر حقیقی نیست حصر اضافی است یعنی آب در مقابل خاک این یک حرف است.

    یک حر ف هم خب اگر آن صدوق آن روایت یونس باشد اگر مفهوم داشته باشد تخصیص می‌زند، این دلیل اول است که این‌ها گفته‌اند از آیه شریفه حصر استفاده می‌شود حصر حقیقی پس بنابراین آب مضاف آب نیست و قرآن می‌گوید به دو چیز یکی آب مطلق یکی هم خاک والا می‌شود فاقد الطهورین همان که در فقه ما آمده.

    یکی هم تمسک شده به روایات خاصی، روایات باب 1 ابواب ماء مضاف، که گفته‌اند این روایت‌ها می‌گوید که با آب مضاف نمی‌شود وضو گرفت یکی از آن روایت‌ها را بخوانم عن ابی عبدالله علیه السلام فی الرجل یکون معه اللبن ایتوضا منها للصلاه ؟قال انما هو الماء و الصعید گفتند ولو این که لبن ماء نیست اما این جمله که حضرت می‌فرمایند انما هو الماء و الصعید خب این حصر است یعنی باید آب باشد و خاک، به غیر از آب و خاک نه، گفته‌اند حصر است، اشکالی که هست این است که این حصردر مقابل شیر است یعنی آن که اصلاً آب نیست آن را می‌خواهد بیرون کند یعنی چیزی که لایصدق علیه الماء مثل نفت مثل شیرکه لایصدق علیه الماء را می‌خواهد بیرون کند بگوید این‌ها نه اما با ماء مضاف هم نه؟ اگر بگویید حصر حقیقی است از مفهوم استفاده می‌کنیم والا نمی‌شود استفاده کرد آن اندازه که می‌شود استفاده کرد این است که با شیر نمی‌شود پس چه باید باشد؟ آب اما در مقام بیان این است که با آب مضاف ؟ دیگر در مقام بیان نیست الا این که از حصرش استفاده بکنید بگویید که فقط آب و خاک و چون در مقام بیان رد لبن است نمی‌شود اطلاق گیری کرد یعنی نمی‌شود از آن حصر استفاده کرد اگر حصر حقیقی باشد آقایان از این حصر حقیقی فهمیده‌اند اگر حصر حقیقی باشد استفاده کردنش خوب است و اما اگر حصر حقیقی نباشد دیگر استفاده کردن کار مشکلی است.

    این عده روایات این جوری زیاد است که گفته‌اند در روایات آمده با آب وضو بگیر اما حالا با آب وضو بگیر آیا با غیر آب یعنی با آب پرتقال با گلاب که صدوق می‌گوید، می‌شود وضو گرفت یا نه؟ خب یا مفهوم لقب است یا مفهوم حصر است مفهوم لقبش که هیچ، مفهوم حصر است مفهوم حصر حصر اضافی است نه حصر حقیقی، وقتی حصر اضافی شد دیگر از آن مفهوم نمی‌شود گرفت.

    سوم چیزی که تمسک شده به روایت فقه رضوی است این خیلی خوب است فرموده کل ماء مضاف لایجوز التطهیر به خب این دو تا اشکال دارد یک اشکال فقه رضوی است و فقه رضوی خب معلوم است این مال کیست مال چیست اصلاً صاحب این کتاب معلوم نیست کیست، معلوم است یک مرد ملایی بوده و اقوال فقهاء و متون روایات و این‌ها را جمع کرده یک کتاب فقهی کرده شاید هم اسمش آقا رضا بوده، آشیخ رضا، آسید رضا، لذا اسمش را گذاشته فقه الرضا، لذا اصلاً نمی‌دانیم این چیست؟

    یکی هم وقتی آدم برود در فقه الرضا می‌بیند یک کتاب استدلالی فقهی است که اقوال فقهاء را در آن جا زیاد نقل کرده در حقیقت یک کتابی است که یکی از متون فقهیه است حتی مثلاً نسبت می‌دهند به مرحوم صدوق می‌گویند مال مرحوم صدوق است مثل مقنع است علی کل حال نمی‌شود سند برایش درست بکنیم و نمی‌دانیم چیست؟

    یکی هم این جمله که می‌گوید لایجوز التطهیر به یعنی رفع قذارت رفع نجاست، نه این که لایجوز التطهیر به یعنی حدث، این ظهور این لایجوز التطهیر به این در مقابل مرحوم سید مرتضی و مرحوم مفید که می‌گویند یجوز التطهیر به این در مقابل آن خوب است و اما لایجوز التطهیر به یعنی لایجوز التوضأ و الغسل به که تطهیر مراد تطهیر حدثی باشد نه خبثی ظاهراً دلالت ندارد .

     لذا دیگر چیزی نداریم برای این که مرحوم صدوق را رد بکنیم، مرحوم صدوق دلیل دارد حسابی، ما هم دلیل نداریم حسابی.

     فقط دو چیز می‌ماند یکی استصحاب خب استصحاب خیلی خوب است با گلاب وضو گرفت نمی‌داند آیا حالا وضو دارد یا نه؟ نه، استصحاب می‌گوید تو محدث بودی الان هم هستی، استصحاب خیلی خوب کار می‌کند .

     یکی هم همان اجماع البته اجماعش اجماع مدرکی است و گذشتن از این اجماع کار مشکلی است انصافاً اما باید توجه داشته باشیم که اجماع ما اجماع مدرکی است یعنی همین چیزهایی که گفتم این دو سه تا روایتی که گفتم این دلیل اجماع است که دلیل‌ها هم پیش ما ناتمام است برای این که عمده استفاده کردن از قرآن و استفاده کردن از آن روایت است به قاعده حصر، حصرش حقیقی نیست، حصرش اضافی است دلالت ندارد مفهوم ندارد اما استصحاب خیلی خوب است ممکن است مثلاً یک کسی مشکل است بگوید اصلاً مدرک اجماع استصحاب است اگر یک کسی حالا آن را ما نمی‌گوییم اما مثل مثلاً مرحوم آقای خویی مرحوم آقای حکیم در اصول این‌ها نمی‌دانم از کی هم گرفته‌اند مرحوم نائینی که ندارند بالاخره هر دو این‌ها استصحاب در احکام را حجت نمی‌دانند خب اگر کسی استصحاب را هم حجت نداند که دیگر یک دفعه است.

    خلاصه حرف این شد مرحوم صدوق دلیل دارد دلیل خوب دارد هم از نظر سند هم از نظر دلالت روایت تمام است و مشهور دلیل ندارند عمده دلیل این‌ها اجماع است همین طور که اگر مطالعه کرده باشید همه آنها دیگر شیخ المشایخ ما مرحوم صاحب جواهر دل خوش کرده است به همین اجماع و حرف مرحوم شیخ طوسی را هم نقل کرده‌اند اجتمعت الاصحاب بر این که با ماء مضاف نمی‌شود وضو گرفت. لذا چیزی که ایراد وارد است مثلاً مثل مرحوم آقای خویی در اصول در فقه بعضی اوقات این اجماع ها را قبول ندارد اصلاً اعراض اصحاب از روایت را قبول ندارد در رجال ایشان خیلی صاف خیلی داد و فریاد اعراض اصحاب از روایات یعنی چه؟ آقای خویی باید بگوید که روایت مرحوم صدوق روایت ظاهرالدلاله روایت عالی باید به آن عمل کرد اگر هم حصری در کار باشد حصر را باید تخصیص داد، حرف مرحوم صدوق هم باید زنده بشود این مبنای مرحوم آقای خویی باید این جوری ما جلو برویم یعنی حصر حقیقی هم درست بکنید، مرحوم آقآی خویی حصر حقیقی درست می‌کند، به مرحوم آقای خویی عرض می‌کنیم آقا حصر حقیقی درست کردی ما قبول نداریم اما خیلی خوب سلمنا اما شما روایت صدوق را با چه می‌خواهید بیندازید؟ می‌گوید با اعراض اصحاب می‌گویم اعراض اصحاب را که تو قبول نداری شما که حسابی داد می‌زنی ما اجماع مدرکی قبول نداریم ما اعراض اصحاب قبول نداریم روایت را باید به آن عمل کرد و اعراض اصحاب نمی‌تواند روایت را از بین ببرد اما اگر مطالعه کرده باشید دیگر استصحاب هم که این ها قبول ندارید و اصلاً نوبت هم به استصحاب نمی‌رسد اما استصحاب را هم ایشان و مرحوم آقای حکیم قبول ندارند می‌گویند استصحاب در احکام جاری نیست، هیچ، حرف مرحوم صدوق زنده می‌شود اما چون که نمی‌توانستند بزنند قطعاً ترس هم دارد می‌ترسیدند لذا به همین اندازه درست کردند حرف مرحوم صدوق اعراض اصحاب است آن روایت‌ها آن آیه شریفه هم حصر حقیقی است بنابراین با آب مضاف نمی‌شود وضو گرفت.

    حالا خلاصه حرف ما این شد که روایت صدوق معرض عنهاست درست است. با اعراض اصحاب روایت متهم می‌شود اصلاً حجت نیست چه جور می‌شود روایت در مرآی و منظر باشد و به آن عمل نشود؟ معلوم می‌شود  که خدشه‌ای داشته لذا روایت صدوق معرض عنهاست قولش هیچ، آن ادله‌ای هم که اصحاب آورده‌اند برای این که با ماء مضاف نمی‌شود وضو گرفت فقط حصر در قرآن و روایات است حصرش حصر حقیقی نیست اضافی است و هیچ، استصحاب می‌ماند، استصحاب به ما می‌گوید که با ماء مضاف نمی‌شود وضو گرفت. اگر اعراض اصحاب را شما اهمیت ندهید این جور می‌شود ادله قوم قرآن است و روایت، قرآن و روایت را هم گفته‌اند به واسطه این جمله است که خواندم دیگر عن ابی عبدالله علیه السلام فی الرجل یکون معه اللبن ایتوضأمنها للصلاه ؟ قال لا انما هو الماء و الصعید گفتند این صدرش به درد ما نمی‌خورد آن جمله انما هو الماء و الصعید به درد ما می‌خورد برای این که حصر است راجع به قرآنش هم گفته‌اند فان لم تجدوا ماء فتیموا صعیدا طیبا تقریب کردند گفتند حصر الطهور فی القرآن فی الماء و الصعید اصلاً همه حرفهای قوم برمی‌گردد به همین حصر ما هم می‌گوییم بابا حصر حقیقی نیست تا مفهوم از آن بگیریم حصر اضافی است وقتی حصر اضافی شد حصر اضافی مفهوم ندارد بنابراین هیچ، اگر حصر باشد آن روایت تخصیص می‌زند اگر حصر نباشد آن روایت به حال خود باقی است و آن هم به حال خود باقی، با هم منافات ندارد فقط حرف می‌ماند این جا که روایت معرض عنها عند الاصحاب ما قبول داریم روایت معرض عنها عند الاصحاب این حصر هم حصر اضافی این‌ها همه هیچ، نوبت می‌رسد به اصل، اصل استصحاب است. استصحاب می‌گوید با ماء مضاف با گلاب نمی‌شود وضو گرفت، وضو می‌گیرد نمی‌داند آیا حدثش رفع شده یا نه؟ نه، محدث بوده الان نمی‌داند؛ این رفع حدث شد یا نه؟ نه، وضو گرفت مسلم در استصحاب یک تغییری باید پیدا بشود دیگر، حالا این محدث بود الان نمی‌دانیم آیا محدث است یا نه ؟ استصحاب می‌گوید محدث است، اعراض اصحاب روی روایت است، می‌گویند این روایت اگر داشتیم تخصیص می‌زد، حصر را تخصیص می‌زد برای این که اگر کسی حصر بفهمد مفهومش عام است تخصیص می‌خورد اما می‌گویند نمی‌تواند تخصیص بزند چرا؟ معرض عنها عند الاصحاب است. آن وقت این‌ها را مثل مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خویی، نجفی‌ها این ها را قبول ندارند جای دیگر، اما این ها همه این‌ها را پذیرفته‌اند یعنی وقتی رسیده‌اند به روایت صدوق گفته‌اند معرض عنهاست و حجت نیست وقتی رسیده‌اند به این حصر گفته‌اند حصر حقیقی است پس بنابراین حصر حقیقی‌ دلالت می‌کند تخصیص هم نمی‌تواند بخورد برای این که مخصص ندارد بله تمسک به استصحاب هم کرده‌اند هم آقای حکیم هم مرحوم آقای خویی هر دو تمسک کرده‌اند به استصحاب اگر دلیل نداشته باشیم، حالا دلیل که نداشتیم اما استصحاب به خوبی دلالت دارد شما هستید که باید یک دلیل قانع کننده‌ای و متأسفانه در این جاها خیلی کم لطفی شده و از بحث گذشته‌اند و عمده هم همین است می‌دیدند که یک چیز متعارف پیش فقهاست یک چیز مسلم پیش فقهاست دیگران قلت قلت روی آن نکرده‌اند حتی مثلاً مرحوم محقق همدانی حاج آقا رضا خب ایشان خیلی تفصیل در این گونه مطالب می‌دهند با آن قلم خوششان با آن قلم زیبایشان، با آن قلم پر محتوایشان اما این جا می‌بینیم که با نصف صفحه مطلب را تمام کرده‌اند و رفته‌اند سر مطلب دیگر.

    حالا بحث فردا راجع به این که آیا می‌شود تطهیر کرد مثلاً با گلاب استنجا بکند می‌شود یا نه؟ آیا با گلاب می‌تواند دستش را بشوید یا نه؟ عجب این جاست که مثل سید مرتضی و شیخ مفید گفته‌اند نمی‌تواند دستش را تطهیر بکند و این‌ها چه دلیلی دارند؟ مرحوم مفید یک روایت دارد که می‌گوید علیه الروایات، مرحوم سید مرتضی هم یک دلیل عقلی دارد می‌فرماید آقا تو رفع نجاست می‌خواهی خب با هر چه چه فرق می‌کند آب باشد یا گلاب باشد؟ رفع قذارت می‌خواهی خب هر دو می‌کند وقتی رفع قذارت کرد دیگر باید بگوییم گلاب و آب مطلق با هم تفاوت ندارد حالا این را مطالعه کنید ببینید آیا این حرف درست است یا نه؟ حرف مرحوم مفید هم آیا روایت داریم یا نه؟

                                               وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo