درس خارج فقه الطهارت آیت الله مظاهری
87/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الطهارت
جلسه: 5
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم سید در عروه فرموده بودند که ماء مضاف به ملاقات نجس نجس میشود فرموده بودند ولو بسیار هم باشد و آن نجس هم بسیار کم باشد نظیر دریا و یک سر سوزن نجس یا متنجس .
مسئله مشهور در میان اصحاب است و این را هم به شما بگویم که معمولاً مرحوم صاحب عروه اقوال مشهور را گرفته است خیلی جاها فتوای خودشان هم نبوده اما چون مشهور بوده است فتوای به همان مشهور دادهاند و حتی مشهور است مرحوم صدر آسید اسماعیل صدر که یکی از مراجع بزرگ از خواص در آن زمان بوده است یک رفاقت خاصی با مرحوم سید داشته است اما وقتی مرحوم سید عروه را نوشتند ترک رابطه با مرحوم سید کردند و گفتند در عروه تو خلاف مشهور دیده میشود و این حرفها از بزرگان مثل مرحوم سید و آقای صدر باید برای ما سر مشق باشد ولو ان قلت قلت طلبگی هم بکنیم اما توجه به این مطالب لازم است بالاخره قول مرحوم سید یک قول مشهور در میان قدماء و متأخرین است .
دیروز که مباحثه کردیم بالاخره مطلب رسید به اینجا که بر روی هم روایات ما دلالت بر این مطلب دارد مخصوصاً این که مشهور هم عمل به این روایات استدلال به این روایات کردهاند .
مباحثه امروز ما که مباحثه مشکلی است این است که این روایات آیا حرف سید را مطلقا میتواند اثبات بکند؟ در مثلاً مثل یک دیگ آبگوشت ولو آن دیگ خیلی بزرگ باشد که مرحوم آقای خویی میفرمایند من در بادیه نشینها دیدهام یک دیگهایی که بیش از یک تن آبگوشت میگیرد 1000 نفر به بالا را میتواند غذا بدهد خب اینجور چیزها را بگوییم که روایتها میتواند اثبات بکند آبگوشت در هر چه باشد حالا ولو ظرف یک دفعه یک قابلمه است یک دفعه هم آن دیگ بسیار بزرگ یا مثلا یک حوضچه درست کردهاند برای شربت، همین چند روز قبل که تولد حضرت رضا سلام الله علیه بود دیدم که تقریباً یک ماشین تانکر شیر آورده بودند از طرف حضرت رضا علیه السلام از طرف آستان در مسجد حکیم اینها را بگویید اما تا برسد به اینجا بخواهیم دریا نمک را هم بگوییم دریا نمک مضاف است یا البحر الکبریت من نمیدانم هست یا نه؟ بوده یا نه؟ خب این یک دریاست یا مثلاً سیلاب میآید این زاینده رود پر از آب گل است حالا اگر یک کسی دستش نجس باشد و این دست نجس را بزند توی این دریا بگوییم این دریا نجس شد خیلی بعید است انسان بتواند ملتزم بشود، مرحوم سید در عروه ملتزم شده است نه مرحوم سید مشهور در میان قدماء و متأخرین ملتزم شدهاند گفتهاند بله فرق که نمیکند ما ماء مضاف میخواهیم و ملاقات، ملاقات نجس متنجس و دریا نمک باشد همین است اگر هم یک قابلمه آبگوشت باشد همین است این قول مشهور است.
قول مرحوم محقق همدانی رضوان الله تعالی علیه برای خاطر همین استبعاد من نتوانستهاند بپذیرند فرمودهاند که از مثل دریاها و از مثل نهرها و نهرهای سیلابی آب گل از اینها منصرف است و مختص است به آنجا که یک نحو حصری باشد مثل دیگ آبگوشت ولو خیلی بزرگ یا مثلاً دیگ شربت حتی حوضچه شربت 1000 نفر را میخواهد پذیرایی بکند یک حوض شربت درست کرده میفرماید این جاها را بگو اما برسیم به الانهار الکبیره و البحار الکبیره اینها را بخواهیم بگوییم نمیشود، چرا نمیشود؟ میفرماید انصراف دارد، خب استبعادشان در مقابل مشهور، مرحوم محقق همدانی غیر از عروه است آن خلاف مشهور خیلی دارد اما البته با استدلال مرد فوق العاده پر محتوایی بوده هم از نظر تقید به اقوال مشهور هم از نظر علمی بالا بوده مرحوم حاج آقا رضا و اینجا فرمودهاند که انصراف یعنی در مقابل مشهور فرمودهاند که مثل بحار کبیره و انهار کبیره را نمیگیرد برای این که عرفاً انصراف دارد به آن جاهایی که محصور باشد مثل حُب و مثل دیگ و مثل حوضچه و امثال اینها،
خب ایرادی که به مرحوم حاج آقا رضا هست این است این چه انصرافی است؟ به مرحوم حاج آقا رضا میگوییم شما انصراف را یاد ما دادید انصراف حجت آن است که لفظ کوتاه باشد تاب گرفتن معنایی را نداشته باشد مثل این که آب بگویند و آب مضاف اراده بکنند آب بگویند و گلاب اراده بکنند و آن مضاف الیه آن را بیندازند این جاها بگویید انصراف خوب است میگوید یک مقدار آب بیاور بخورم شما یک شربت برایش ببری خب میگوید من که شربت نخواستم من آب خواستم این آب از نظر لفظ به قول اینها حاق لفظ حقیقت لفظ این جاها را نمیگیرد هر کجا که لفظ کوتاه باشد برای گرفتن یک مصداق به این میگوییم انصراف، اما اگر انصراف انصراف غلبهای شد انصراف از فرد نادر شد این انصراف حجت نیست مثل این که الان بگوییم آب، در ذهن همهما میآید آب معمولی آب همین لولهکشیهائی که ما میخوریم اما هیچ وقت به ذهن نمیآید آب دریا، این فرد نادر است این انصراف نیست ، به قول خودشان این انصراف انصراف بدوی است و الا آب را وضع کردهاند برای آن میعان برای آن چیزی که به قول امروزیها مرکب از اکسیژن وهیدروژن است برای این وضع کردهاند ، بالاخره در انصرافی که حاج آقا رضا یاد ما داده یعنی همین ، گفتهاند انصراف این است انصراف باید از حاق لفظ باشد تا بشود حجت ، حجت بودنش هم از باب تخصص است یعنی لفظ معنا را نمی گیرد مصداق را نمیگیرد در حقیقت این انصراف که میگویند تخصص است نه تخصیص یعنی وقتی میگویند لفظ منصرف از این معناست یعنی لغت وضع برای این نشده این مصداق آن لفظ نیست این را میگوییم انصراف هر کجا غیر از این شد دیگر انصراف نیست به آن میگویند بدوی ، به آن میگویند انصراف از فرد نادر ، به آن میگویند انصراف که با تأمل مصداق درست میشود خب اگر انصراف این باشد ایراد به حاج آقا رضا وارد است وآن این است که آقا این آب مضاف انصراف از آب نمک دریا دارد به چه دلیل ؟ آب مضاف است ، آب با اضافه میخواهیم یک دفعه در یک دیگ است آب شور رفته از دریا یک آب شور آب نمک ، رفته از آن دریا یک مشک آورده ریخته در این حب ، این آب شور است خود آن دریا هم آب شور است لفظ تاب گرفتن معنا را دارد حب باشد حوضچه باشد یا دریا باشد مثلاً آب گل یک دفعه این زایندهرود است واین زایندهرود سیل آمده آبهایش آب گل است خب مضاف است یک دفعه آن آب گل را بر میدارند میآورند توی حوض، حوض را پر از این آب گلها میکنند یا میرود یک مشک آب از آن جا بر میدارد میآورد میریزد توی ظرفی خب آب گل است آن حّب آب گل است آن زاینده رود آب گل است آن حوضچه هم آب گل است و آب گل یعنی آب مضاف هم شامل آن زاینده رود میشود هم شامل آن حب میشود هم شامل آن حوضچه میشود بلا این که بخواهیم مجازی قائل بشویم بلا این این که ادعا مؤونهای در کار باشد خب به این میگوییم انصراف ، انصراف نه، در این جا میگوییم که این آب این آب گل همین جور که آن دریا را میگیرد همین جور زایندهرود را میگیرد همین طور که زایندهرود را میگیرد حوضچه را میگیرد همینجور که حوضچه را میگیرد آن حُب را میگیرد بدون تفاوت، لذا همه موضوعات که من گفتم برای شما درست شد دیگر یعنی آب گل آب نمک، آن دریا نمک است یعنی الان داریم در این ایران آب نمک که میروند از همان دریا از اطرافش که نمک شده نمک میآورند و قابل خوردن هم نیست آب هم نیست آب نمک است حالا آن آب نمک را میآورند یک نهری درست میکنند میآورند اینجا آب نمک است یک مشکی میآورند آب نمک است آن صدق لفظ از نظر لغت بر همه اینها صادق است وقتی بر همه اینها صادق شد انصراف دیگر معنا ندارد حالا اگر اینجا به ما بگویند آب نمک یک مثلاً ظرفی را یک مقدار نمک ریختهاند روی آن که دیگر قابل خوردن نیست میگویند آب نمک اما حالا این آب نمک آیا فرق میکند بین این ظرف و بین آن دریا؟ نه هر دو آب نمک است و اگر گفتند مضاف به ملاقات نجس نجس میشود خب هم آن دریا را میگیرد هم این ظرفی که الان پیش ماست، چه تفاوت میکند؟
مرحوم آقای حکیم رضوان الله تعالی علیه یک حرف دیگر دارند آن حرف خیلی خوب است مرحوم آقای حکیم میفرمایند که نه، انصراف نه، ایشان نمیگویند انصراف نه، ایشان میفرمایند که این عرفاً کثرت معتصم است مثل کریت در شرع چه جور اگر آب کر باشد اذا بلغ الماء قدر کر لاینجسه شیئ اعتصام است و آبها قلیل را از آن بالا بریزند روی دست یهودی در رسالهها دارد دیگر از گلاب پاش روی دست یهودی اتصال پیدا میشود اما چون تدافعی است عرف میگوید که اعتصام است میگوید سرایت از پایین به بالا نمیکند، دفع است، مرحوم حاج آقای حکیم میگویند آن دوتا را چه جور میگویی؟ اینجا را هم بگو، بگو دریا لکثرته این مثل کر است معتصم است وقتی معتصم شد آب مضاف است اما به ملاقات نجس نجس نیست لکثرته، آن هم ادعای عرف میکنند خیلی حرف خوبی است میفرمایند عرفاً بعض آبها معتصم است وقتی آب مضاف زیاد شد یک دفعه محصور است مثل همان دیگهای یک تنی، دیگهای دوتنی یک دفعه محصور است آن کثرت نمیتواند معتصم باشد آنجا اگر بخواهیم معتصم بشود باید که یهودی بیاید ما یک مقدار شربت بریزیم توی کاسهاش تا بشود معتصم عرفاً یا مثلاً اگر آب مضاف نباشد باید کر باشد معتصم میشود و اما یک اعتصام دیگر داریم عرفاً و آن این است که مثل یک نهر، زایندهرود سیل آمده آب گل شده میفرماید این دست بزنند در آن عرفاً نجس نمیشود نمیگویند که این زایندهرود نجس شد، نمیگویند به بچه آی چه کردی، زایندهرود را نجس کردی، میگویند؟ چون نمیگویند پس بنابر این دیگر باید ببینیم عرفاً کجا را میگوید کثرت به قول آقای حکیم قدرمتیقن چاههای نفت و این خارجیها که میآیند و دست میزنند بگوییم همه نفتها نجس است برای این که مثلاً یک ارمنی دستش با یک شیری ملاقات کرده که همه این نفتها نجس شده، میگویند خب نمیشود گفت، بگوییم همه نفتها نجس است این را عرف از ما نمیپسندد چرا نمیپسندد؟ برای این که دریا نفت یا نظیر دریا نفت مثل همین لولهها که یک نهر فوق العاده مهمی است این لولهها کثرت بسیار مهم است نظیر یک نهر خیلی مفصلی که تدافعی هم هست حالا یک دست نجس روی یکی از این لولهها ما بگوییم همه نفتها نجس است مرحوم آقای حکیم مثال به همین نفت میزنند میگویند نمیشود گفت، عرفاً نمیشود عقلا بگویید و عقل که نمیشود گفت خب عقلا به قول ایشان عقلا راجع به اینکه دست یهودی یا دست ما نجس است آب میریزیم روی آن، آب قلیل خب دست ما پاک میشود آن آب قلیل هم نجس نمیشود در حالی که اتصال عقلی که هست اما عرف تدافعی را اتصال نمیداند اتصال است لذا اگر این تدافعی نباشد مثل این که آب قلیل مثلا ته آفتابه این جوری باشد که متصل بشود به ته مستراح و متصل به هم باشد، تدافعی نباشد عرف میگوید این نجس شد و اما اگر تدافعی شد از بالا به پایین شد یا از پایین به بالا مثل فواره شد دیگر آن تدافعی میشود متعصم خب عقلا متصل است اما عرفاً اتصال نیست وقتی نشد ما هم باید تابع عرف باشیم عرف میگوید پاک است ما هم میگوییم پاک است خیلی حرف خوبی است انصافاً .
اگر حرف آقای حکیم را نشنوید یک چیزی در مسئله هست که غفلت کردهاند مشهور و آن چیز دیگر حرف مرحوم حاج آقا رضا و حرف مرحوم قای حکیم را درست میکند و آن چیست؟ در همین رسالهها نوشته اگر یک سگ بیفتد در دریاچه نمک و نمک بشود گفتهاند استحاله پاک است خب اگر دریا به ملاقات نجس نجس بشود این سگ که میافتد در این دریا اول دریا را نجس میکند بعد استحاله پیدا میشود اما همه فقهاء در رسالههای عملیه هم آمده که اگر سگی بیفتد در دریاچه نمک و نمک بشود استحاله میشود وقتی استحاله شد دیگر این نمک سگ پاک است همین سگی که نمک شده میشود نمکش را خورد برای خاطر استحاله ، لذا این حرف هم حرف مرحوم آقای حکیم را درست میکند برای خاطر این که اگر ما بگوییم که این طور که مرحوم سید دارند اگر بگوییم آب مضاف به ملاقات نجس نجس میشود ولو دریا ولو رأس أبره به همین مرحوم سید عرض میکنیم آقا یک سگ افتاد در دریا خب به مجردی که میافتد در دریا دریا نجس میشود ، چرا ؟ ملاقات نجس با دریای مضاف ، وقتی نجس شد حالا این سگ استحاله هم بشود باز هم دریا نجس است هم سگ نجس است اما شما میفرمایید دریا پاک است آن سگ هم پاک است به قاعده استحاله این دلیل بر این است که حرف مرحوم آقای حکیم خیلی حرف به جایی است لذا بر میگردد به این که ولو مشهور گفته اما خود مشهور در مثل استحاله و امثال استحاله شما میتوانید بگردید ، کار نمیکنید اگر کار بکنید درس خیلی مفید میشود شما میتوانید بگردید چند تا از این مثالها که من گفتم که مسلم پیش فقهاست پیدا بکنید اصلاً ملتزم هم نمیشوند راستی یک کسی بدنش نجس است حالا آمد رفت در دریاچه نمک شنا کرد ولو اینکه بدنش پر از نمک شده حسابی بدش نمک دار شده اما مسلم است هیچکس نمیگوید این دریا نجس شد یا بدن این پاک نشد اینها را نمیشود گفت، بر میگردد به همین مطلب مرحوم آقای حکیم و آن اینکه هر چه باشد به ملاقات نجس نجس میشود اما اگر کثرت به اندازهای شد که عرفاً تدافعی شد عرفاً آن کثرت را معتصم دانستند نظیر کریت در شرع یعنی در حقیقت کریت در شرع را هم بعد میآییم صحبت میکنیم من عقیده دارم اصلاً معنای کریت یعنی آب زیاد عرفی حالا بعد در باب کریت صحبت میکنیم همین جور که در شرع مقدس مثلاً سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب و نیم یعنی 42 وجب آب را معتصم میداند و اگر کسی سر تا پا نجس باشد و برود در این حرضچه بدنش پاک میشود خودش هم پاک میشود لا عتصامه همینجور آب مضاف اگر کثیر باشد این آب کثیر نظیر کریت معتصم است نظیر آن آب قلیل که از بالا به پایین ریخته بشود در حالی که اتصال هست اما معتصم است همه اینها هم عقلا نه، عرفاً و ما باید ببینیم عرفاً آیا طاهر میداند یا نه؟ آیا معتصم میداند یا نه؟ میگوییم آب مضاف به ملاقات نجس نجس میشود حتی من عقیده دارم عرفاً اما اگر معتصم شد دیگر آب مضاف به ملاقات نجس نجس نمیشود کی معتصم است؟ یک) همین که الان میگوییم اگر گلاب را بریزید روی دست یهودی، کی معتصم است؟ مرحوم حکیم میگویند مثل یک شیر نفت، کی معتصم است؟ آقای حکیم میگویند مثل یک دریاچه نمک، حرف خیلی خوب است انصافاً .
بله قول مشهور است اما آقای حکیم روی آن فتوی دادهاند عرض کردم این نقض هم هست مجبور است مشهور بپسندد و آن این است که خود مشهور میگویند اگر سگ افتاد در دریاچه نمک و نمک شد دریاچه پاک است آن سگ هم که نمک شد پاک است از آن نمک خوردن، از آن سگ همان سگ که نمک شده، نمکهای آن سگ را هم خوردن ولو جثهاش هست جثه سگ را بر دارند ببرند خانه ذره ذره روزها نمکش را بخورند خب همه میگویند پاک است چرا پاک است؟ میگویند نمک است، استحاله این است عرفاً میگویند نمک است، بعضی از بزرگان در همین استحاله یک حرفهای غریب و عجیب رفتهاند روی هیولای اولی و هیولای دومی، خدا رحمت کند مرحوم آقای اراکی یک دو صفحه سه صفحه روی هیولای اولی و هیولای دومی و هیولای اولی هست و هیولای دومی نیست و یک حرفها، نباید اصلاً این حرفها را بزنیم، حرفهای استاد بزرگوارشان مرحوم حاج شیخ را باید بزنیم و باید ما بگوییم آقا فقه ما بر میگردد روی بنای عقلاء یعنی مدرک فقه ما روایات است و قرآن است و عقل، عقل نه عقل هیولایی یعنی بنای عقلاء یعنی عرف به این میگوییم عقل، و اجماع لذا روی هیولا که نه، آن که آقای حکیم میگویند عرف، عرف این جثه سگ که نمک شد در بیاورند بیاورند خانه و از این نمک استعمال بکنند خب همه میگویند نمک خورد نمیگویند سگ خورد ولو این که از اول سگ بوده اما الان نمک است دیگر خب پاک است چرا پاک است؟ استحاله اما اگر این استحاله را بگویید که میگویند در رسالهها الان بخوانید رسالههای قدیمی را رسالههای جدیدی را میفرمایند از جمله مطهرات استحاله است استحاله را میخواهند معنا کنند به همین مثال میزنند که سگ بیفتد در دریاچه نمک و نمک بشود میفرمایند که این استحاله شد و چون دیگر سگ نیست پاک است من عرض میکنم که خیلی خوب درست است اما یک حرف دیگر هست و آن این است که آقایان که میگویید که آب مضاف به ملاقات نجس نجس میشود خب الان این سگ که افتاد در دریاچه نمک و تا آمد نمک بشود دریاچه را نجس کرد دریاچه که نجس شد سپس استحاله میشود خب آن سگ استحاله شده دریاچه نجس بوده چه چیزی پاکش کرده؟ خب هیچ، میمانند، فقط باید چه بگویند؟ حرف آقای حکیم را، بگویند سگ وقتی بیقتد در دریا نجس نمیشود بلکه پاک هم میشود به قاعده استحاله . حرف خوبی است دیگر، حالا دیگر من خسته شدم بحث فروعات برای بعد .
من نمیدانم این را اجازه از شماها باید بگیرم آیا کلیات برویم جلو خیلی طول نمیکشد کتاب طهارت یا این که جزئیات برویم جلو اگر جزئیات برویم جلو یعنی فرع فرع هفت هشت سال طول میکشد کلیات برویم جلو سه چهار سال طول میکشد اگر کلیات بخواهیم برویم جلو که من عقیده دارم دیگر مباحثه فردا راجع به آب جاری که اگر بو و رنگ آن تغییر کند نجس است این مسئله ما میشود اگر جزئیات برویم جلو بحث فردا این است که مرحوم سید یک مسئله عجیبی دارند میفرمایند آب نجس اگر بخار بشود و برگردد پاک است و اما آب مضاف اگر بخار بشود و بر گردد باز آب مضاف است، این عجیب است از ایشان حالا دیگر اگر آن بحث کلی باشد این را متعرض نمیشویم فردا آب جاری اگر جزئیات بخواهید فردا راجع به این مسئله صحبت میکنیم .
وصلی الله علی محمد و آل محمد