درس خارج فقه الطهارت آیت الله مظاهری
87/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الطهارت
جلسه: 44
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله آخر که در باب میته است مسئله پر دغدغهای است و آن این است که مشهور در میان اصحاب گفتهاند میته را نمیشود خرید و فروش کرد اما مشهور منجمله مرحوم سید در عروه میفرماید اگر نفع محللی داشته باشد میتواند از آن منفعت استفاده بکند و اما بخواهد بفروشد نمیشود و این از عجایب است برای اینکه اگر بشود از منفعت آن استفاده کردمنفعت محلله خب همان منفعت را هم میشود فروخت تا آن از آن منفعت محلله استفاده کند ، اگر هم نمیشود مطلقا حالا تعبد غیر تعبد بگویید که فروش مطلق نجاسات آن هم که این جا میته آوردهاند از باب مثال است فروش مطلق نجاسات اشکال ندارد ، اگر بفروشد برای این که از منفعت محلله آن استفاده بشود مثلاً زمان ما خون را میفروشد برای این که تزریق کنند در بدن مریض یادر بدن دیگری یا مثلاً کود را میفروشد نجس هم هست اما برای این که آن که میخرد پای درختش بریزد توی صحرایش بریزد ، یا مثلاً آن دنبههایی که جدا میشود از میته یا میتهای که دنبه دارد آن دنبههایش را میفروشد برای این که مثلاً استفاده صابونی از آن بشود یا آن وقت ها که در روایات آمده به جای روغن چراغ استعمال بکنند ، لذا نمیدانیم این مسئله را چه جور حل بکنیم؟
از یک طرف ادعای اجماع میشود راستی هم قول خیلی بالاست همینطور که اگر یادتان باشد مرحوم شیخ انصاری در این باره خیلی مفصل صحبت کردهاند ندیدهایم کسی مفصلتر از ایشان صحبت کند اما علی کل حال مثل صاحب جواهر مثل دیگران قدماء متأخرین گفتهاند که میته را بلکه مطلق نجاسات را نمیشود فروخت آن وقت حرف آوردهاند در متنجسات که میشود یا نه؟ گفتهاند اگر قابل تطهیر باشد آری اگر قابل تطهیر نباشد نه مثل این که مثلاً یک موش افتاد توی آب گوشتها و این موش را زنده بیرون آوردند حالا اینها را میشود فروخت یا نه؟ گفتهاند نه برای این که اینها قابل تطهیر نیست اما متنجس که قابل تطهیر باشد مثل این که دست کافر به لباس، پارچه نویی هست میگویند که خرید و فروش این طوری نیست برای این که میگویند آب بکش، لذا مخصوصاً این تفصیل که مرحوم سید ودیگران دارند ، نمیشود فروخت اما خود میتواند استفاده محلله بکند اگر نمی شود فروخت استفاده محللهاش را خب خودش هم نمیتواند اگر هم میتواند استفاده محلله بکند استفاده محلله را میفروشد خیلی یک تعبد حسابی میخواهد و این چنین تعبدی هم در روایات نداریم.
روایات خیلی در هم برهم است اگر هم مسئله دغدغهدار شده برای خاطر همین روایات است که روایات خیلی در هم برهم است و میان عامه هم همینطور لذا مثلاً این میته را عامه هم نجس میدانند لذا دیروز مباحثه کردیم که پوستش را عامه گفتهاند اگر دباغی کنی پاک میشود اما ما گفتیم که نه ، دباغی کردن هم فایدهای ندارد معلوم میشود عامه میته را نجس میدانند لذا روایات هم حمل بر تقیه که بعضی فرمودهاند این هم وجهی ندارد.
این بحث را مفصل که این جا نمیشود کرد این بحث میطلبد هفت هشت ده روز بحث را جایش هم در مکاسب انشاءالله خواندهاید و درست کردهاید و برای شما اشکالی نیست و آنچه ما میفهمیم از روایات این است که نجس را متنجس را اگر منفعت محلله داشته باشد میشود فروخت ، همینطور که خودش میتواند استفاده بکند همان استفاده راهم میتواند بفروشد و این شهرتی که گفتهاند نه اگر بتوانیم حملش بکنیم بر اینکه گفتهاند نه برای خوردن میته را بفروشد، به خورد دیگران بدهد آن بخواهد بخورد خب این جایز نیست برای این که میخواهد یک چیز حرامی را بیع و شراء روی آن بکند نمیشود لذا اگر بتوانیم روایتها را این جور درست بکنیم آن وقت حرف درست میشود و آن این است که اگر نجس یا متنجس منفعت محلله داشته باشد استفاده طوری نیست خرید وفروش هم طوری نیست اما مرحوم صاحب عروه و بسیاری از محشین میگویند بیعش جایز نیست اما اگر منفعت محلله دارد منفعت محلله را خودش استفاده بکند طوری نیست لذا اول مرحوم سید میفرماید که فروش میته جایز نیست بعد مسئله دیگر میفرماید اگر منفعت محلله داشته باشد خود میتواند استفاده بکند که گفتم این یک فتوی خیلی بعیدی است یک دلیل حسابی میخواهد و در مسئله دلیل نیست.
حالا ما در میان این روایتها دو تا روایت میخوانیم شما خودتان این دو تا روایت را جمع بکنید .
مرحوم صاحب وسائل در باب 6 از ابواب مایکتسب به جلد 12 وسائل یک روایاتی آن جا نقل میکند اما در همین جلد دوم در باب نجاسات آن جا هم در باب 12 روایات فراوانی نقل میکند حالا از آن روایتها دو تا روایت که قدر متیقن است میخوانیم ببینیم چه باید گفت صحیحه بزنطی روایت 6 از باب 6 از ابواب مایکتسب به جلد 12 وسائل ، عن الرضا علیه السلام فی الغنم یقطع من البانها و هی احیاء هل یصلح له ان ینتفع بما قطع؟ قال نعم اما حضرت بعد قال نعم را معنا کردند گفتند یذیبها و یسرج بها و لا یأکلها ولایبیعها ، این همین حرف مرحوم سید در عروه است که میفرماید اگر منفعت محلل داشته باشد خودش میتواند از این منفعت استفاده کند اما بخواهد بفروشد نمیشود آن سئوال کرد که اگر نفعی منفعت محللی داشته باشد آیا میشود استفاده کرد یا نه؟ گفتند میشود آن وقت خود حضرت فرمودند که مثل همین یذبیها و یسرج بها اما بعد فرمودند ولا یأکلها ولا یبیعها خب این روایت میگوید که میته هم دخالت ندار همه نجاسات یا متنجساتی که قابل تطهیر نیست همه اینها نه میشود خورد نه میشود فروخت اما اگر منفعت محلله داشته باشد میتواند آن منفعت را استفاده بکند
روایت 4 از باب 6 ابواب مایکتسب به روایت صیقل، برای این که روایت را از کار بیندازند گفتهاند صیقل مجهول است ، این صیقل گاهی در روایات ما آمده ابوالقاسم صیقل یعنی کنیهاش ابو القاسم است لقبش هم صیقل بوده گاهی آمده قاسم ابن القاسم صیقل، یعنی قاسم اسمش بوده ابوالقاسم کنیهاش بوره و صیقل لقبش بوده و در روایات ما گاهی قاسم آمده گاهی ابوالقاسم آمده گاهی صیقل آمده یعنی معمولاً در روایات ما آن لقب آمده ، لذا گفتهاند صیقل ما نداریم در رجال بنابر این مجهول است اما قاسم بن ابی القاسم صیقل ما در روایات داریم و تصریح هم کردهاند برای این که ابن ابی عمیر از او روایت نقل میکند صفوان از او روایت نقل میکند و بسیاری از بزرگان از او روایت نقل میکنند ولی بس است همین که ابن ابی عمیر و صفوان از این قاسم روایت نقل میکنند لذا این که گفتهاند روایت مجهول است نه باید بگوییم مصححه ، صحیحه نیست اما مصححه است برای این که مثل ابن ابی عمیر لایروی الاعن ثقه .خب این سند روایت اما دلالت میفرماید که کتبوا الی الرجل یعنی موسی بن جعفر سلام الله علیه انا قوم نعمل السیوف و انما علاجنا من جلود المیته ما شمشیر میفروشیم اما جلدش را از میته درست میکنیم فیحل لنا عملها و شرائها و بیعها و مسها بایدینا و ثیابنا ؟ فکتب اجعلوا ثوباً للصلوه گفتند بله خوب است اینها که گفتید و طوری نیست اما چون که میته به لباست برخورد میکند که این هم میشود مستحبی به عبارت دیگر لباس کارت با لباس نمازت یا مثلاً لباس کارت با لباس خانهات اینها با هم تفاوت داشته باشد فرمود اجعلوا ثوباً للصلوه یعنی اینهایی که گفتیم همهاش جایز است که یحل لنا عملها،شرائها،بیعها،مسها،با یدینا و ثیابنا فرمودند اینها همه هیچ طوری نیست اما لباس نماز غیر از این لباس باشد که این هم معلوم است میشود یک امر استحبابی حالا این مراد ما نیست یک کسی بگوید نه امر استحبابی هم نیست بالاخره ظاهرش امر استحبابی است که معلوم است انسان همینطور که سفارش شده زیاد سجاده داشته باشد لباس نمازش با لباس توی کوچهاش باید تفاوت داشته باشد مثل امام دوم سلام الله علیه در روایات دارد مثل داماد که میخواستند حجله بروند غسل میکردند بعد از غسل لباسهای این جوری میپوشیدند، سجاده، در نماز میایستادند همه آنها این طور بودند ، خب این تا این جا،
بنابر این آن روایت میگوید لایبیعها ، نظیرش هفت هشت ده تا روایت داریم این روایت میگوید یجوز بیعها هفت هشت ده تا روایت داریم و این روایتها بر روی هم به قاعده جمع عرفی باید بگوییم بیعش برای منفعت محلله اشکال ندارد ، احتیاج هم نداریم که جمع دلالی به این معنا که بگوییم حمل ظاهر بر نص ، این را میشود گفت ، اما احتیاج نداریم برای این که روایت بزنطی را که خواندم این جور بود که فی الغنم یقطع من البانها وهی احیاء هل یصلح له ان ینفع بما قطع هع قال نعم یذیبها یسرج بها و لایأکلها ولا یبیعها برای اکل برای این که منفعت محللهاش طوری نیست اما لا یأکلها یعنی برای اکل دیگر خواه نا خواه آن ولا یأکلها ولایبیعها معنایش این جور میشود خوردنش منفعت محلله نیست بیع برای اکل هم منفعت محلله نیست پس جایز نیست ، اما منفعت محلله جایز است یذیبها یعنی آبش کن جای روغن چراغ استعمال بکن خب بنابراین جای روغن چراغ استعمال کردن اکل نیست منفعت محلله است گفتهاند طوری نیست آن وقت ولایأکلها منفعت غیر محلله است اما یسرج بها برای این که منفعت محلله است یعنی اگر ما روایت هم نداشتیم به غیر از همین روایت خود ما میگفتیم که منفعت محللهاش اشکال ندارد منفعت غیر محللهاش اشکال دارد فروشش هم همین است فروش برای منفعت محلله طوری نیست برای منفعت غیر مححلله جایز نیست. لذا حرف مرحوم سید را نمیتوانیم بپذیریم که بیعش جایز نیست اما منفعت محلله برای خودش جایز است، نه دیگر روایتها بر روی هم به ما میگوید که بیعش جایز نیست برای اکل، بیعش جایز نیست آن جا که بخواهد استفاده منفعه غیر محلله بکند ، همان مثل اکل لذا خود این روایت میگوید یذیبها ،یسرج بها ولایأکلها آن وقت دیگر خواه ناخواه ولا یبیعها برای اکل ، حالا شاهد جمع و لا یاکلها برای اکل خود روایت است اما قطع نظر از این آن روایت صیقل شاهد این که ولایبیع ها للاکل، جمع بین روایات میشود.
روایت صیقل گفت که بخرم بفروشم بسازم دست به آن بگذارم همهاش را فرمودند جایز است ، این روایت که میگوید که یذیبها و یسرج بها یعنی منفعت محلله جایز است اما لایأکلها منفعت غیر محللهاش جایز نیست ولایبیعها برای این اکل برای منفعت غیر محلله، لذا جمع بین همه روایات میشود ثمن المیته سحت یعنی للاکل، این روایت هم اگر یادتان باشد مرحوم شیخ که ثمن العذره سحت ولابأس ببیع العذره مرحوم شیخ در مکاسب گفتند که یعنی عذره انسان و عذره حیوان ، به مرحوم شیخ عرض میکنیم آقا این جمع جمع تبرعی است و جمع حسابی که تبرعی نیست همین است ثمن العذره سحت از برای این که منفعت غیر محلله بکند لابأس ببیع العذره آن جا که منفعت محلله بکند و ما عذره را بخواهیم از آن روث معنا بکنیم یعنی عذره حیوان . اصلاً عذره بر آن اطلاق نمیشود اما عرض من دیگر حسابی درست میشود همه روایتها هم همین است در باب دم داریم خون را نمیشود فروخت برای چه؟ للاکل خون را میشود فروخت برای چه ؟ برای تزریق در بدن دیگران مثل این که شیخ طوسی که خودشان هم قبول ندارند گفتهاند که مراد ضمیمه است و این که چون غلاف شمشیر را با خود شمشیر میفروشد حضرت فرمودند طوری نیست که همان را هم به مرحوم شیخ طوسی میگوییم آقا اگر طوری است خب دیگر ضمیمه و غیر ضمیمه چه فرقی میکند؟ اگر هم طوری نیست خب طوری نیست ، ربا که نیست که با حیله شرعیه غیر صحیح بخواهند درستش بکنند لذا مرحوم شیخ طوسی رسمشان این است که در تهذیب تا بتوانند روایتها را طرد نمیکنند یک جمعی به نظرشان میآید روی جمع هم فکر نکردهاند به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند خب این فرمایش مرحوم شیخ طوسی روی آن مطالعه نکردهاند برای این که عمر مبارکشان را بخواهیم قسمت کنیم روی این حرفها یک دفیقه بیشتر به این حرف ایشان نمیرسد خیلی تعریف شیخ طوسی را میکردند حالا دو تا روایت میبینند ایشان تهذیب را نوشتهاند برای این که مثل کافی روایات اهل بیت را جمع بکنند ولی معمولاً این جوری است که وقتی تعارض میبینند یک چیزی به نظرشان میرسد آن را میفرمایند حالا این جا در روایت صیقل گفتهاند که مراد ضمیمه است یعنی بفروشی طوری نیست برای این که ضمیمه کردی خود شمشیررا با غلاف شمشیر ، ولی معلوم است این حرف درست نیست برای این که اگر بیع فاسد باشد ضمیمه و غیر ضمیمه ندارد اگر هم بیع فاسد نباشد ضمیمه و غیر ضمیمه ندارد حرفی که من زدم خیلی خوب است انصافاً یعنی جمع بین همه روایات کردم با همین دو تا روایت و علی الظاهرجمع عرفی هم هست جمع دلالی هم هست حمل ظاهر بر نص هم هست و بالاخره یک جمع عرف پسندی العرف وفّق جمع بین دلیلین بکند با آن چه من عرض کردم بر میگردد به این که منفعت محلله از نجاسات جایز است هر نجسی باشد حالا آن نجس یک دفعه عذره باشد خون باشد میته باشد یا متنجس باشد مثل آب گوشت ، مثل گوشت در آب گوشت ، هرچه،منفعت محلله داشته باشد استفاده کردن بلا اشکال است مسلم خون الان مالیتش خیلی بالاست منفعت یعنی مالیت این که میگوییم منفعت محلله داشته باشد یعنی مالیت داشته باشد مالیتی که در چیزهای حلال استعمال میشود اصلاً منفعت یعنی مالیت اتفاقاً همه نجاسات منفعت محلله داشته الان هم منفعت محلله زیاد دارد.
پنجم از نجاسات خون است .
در این که اصل خون نجس است حتی پیش عامه اشکالی نیست در مسئله این که الدم نجس علی سبیل قضایای طبیعیه ، الدم نجس ، و وقتی برویم توی روایات روایات به اندازه تواتر معنوی در مسئله داریم مثلاً دماغم خون آمده چه بکنم ؟ زن سئوال میکند از خون حیض از خون نفاس از خون استحاضه آنها جواب میدهند ، لذا اصل دم نجس است ضرورت در فقه ما ضرورت در مذهب ما ، نه ، ضرورت در دین اسلام خون نجس است اما هر خونی ؟ نمیتوانیم این را اثبات بکنیم ، خیلی هم نتیجه دارد برای این که اگر بتوانیم یک عامی درست بکنیم من گفتم علی سبیل قضایای طبیعیه ، یکی بتواند علی قضایای استغراقیه حالا یا عام یا اطلاق ، بگوید کل دم نجس الاما اخرجه الدلیل ، آن وقت اگر یک جا شک کردیم کل دم برای ما کار میکند میگوید نجس است و اما اگر نتوانستیم اطلاق درست کنیم نتوانستیم عام درست بکنیم دیگر هر کجا شک کردیم اصاله الطهاره دارد لذا میشود که دم نجس است اما آیا خون که دم سائله نیست مثل خون پشه آیا پاک است یا نه؟ خون ماهی آیا پاک است یا نه؟ اگر عام داشته باشیم میگوییم نجس است اگر عام نداشته باشیم میگوییم پاک است . اگر عام داشته باشیم تمسک به عام میکنیم اگر عام نداشته باشیم تمسک به کل شیئ طاهر میکنیم. لذا مسئله خیلی مفید است که بتوانیم یک عام درست بکنیم و ما که نتوانستیم دیگر این مال شما انشاءالله یک عامی درست بکنید ما که نتوانستیم این عموم را پیدا بکنیم .
مرحوم حاج آقارضا همدانی رضوان الله تعالی علیه ایشان اصراردارد روی دو چیز یک دلیل عقلی یک دلیل نقلی ، دلیل عقلی میفرماید ارتکاز متشرعه ، اجماعات ، ارتکازات، یقینات ، هی پشت سرهم میفرماید که کل دم نجس که این را مرحوم آقای خویی هم از ایشان گرفتند و خیلی پافشاری این که ارتکاز متشرعه میگوید که هر خونی نجس است، ولی این یک اشکال حسابی به آن وارد است که ارتکازات اجماعات ، تسلمات اینها عقلی است و عقل که اطلاق ندارد عقل که عموم ندارد عقل هر کجا شک بکند میماند همین که در اصول هم هست که اجماع قدر متیقنش حجت است و اما غیر متیقن آن جا که مشکوک است دیگر اجماع و تسلم و ارتکاز و اینها برای ما نمیتواند کار بکند برای این که لفظ ندارد تا تمسک به عمومش بکنیم لفظ ندارد تا تمسک به اطلاقش بکنیم ، لذا این فرمایش مرحوم حاج آقا رضا و دیگران منجمله مرحوم آقای خویی که خیلی هفت هشت صفحه مرحوم آقای خویی صحبت کردهاند .
مرحوم حاج آقا رضا زود رد شدهاند اما ایشان روی این دو دلیل مرحوم محقق همدانی خیلی پافشاری دارند این یک دلیلش است که عرض میکنیم بابا ما این چنین عامی از هیچ عقلی نمیتوانیم استفاده بکنیم اصلاً عقل لفظ ندارد تا تمسک به عامش بکنیم یا تمسک به اطلاقش بکنیم هرکجا شک کردیم در ارتکازات و در اجماعات و امثال این ها حتماً باید قدر متیقن گرفت،
عقل در احکامش کلی است آن الا ندارد کم پیدا میشود عقل آن عقل دقی فلسفی یعنی در فلسفه الا داشته باشیم یک کسی اصاله الوجودی باشد بگوید الا در انسان ، این چنین چیزی که نمیشود.
بحث ما بحث عقلائی است نه آن عقل دقی فلسفی ، عقلاء همین طور که همه این اصول ما از باب بنای عقلاء حجت است این بنای عقلا یعنی قرار داد میکنند بنا میگذارند بر این که مثلاً خبر واحد حجت باشد برای این که اختلال نظام لازم نیاید ، یا ارتکازات مثل خون نجس است یا اجماع خون نجس است اینها همه نه عموم دارد نه اطلاق هرکجا شک کردیم قدر متیقن باید بگیریم ، و سببش هم همین است مثلاً مثل مرحوم آقای خویی خون ماهی را نجس میداند که بعد در بارهاش صحبت میکنیم و ایشان همین حرف را میزند و میفرماید که دلیل برای نجاست هر حیوانی که نفس سائله ندارد بخواهیم بگوییم، نمیشود، روی مثل پشه که روایت داریم میگوییم بخواهیم روی ماهی بگوییم نمیشود وقتی نشد اصاله العموم که کل دم نجس آن میگوید خون ماهی نجس است لذا ایشان عام درست میکنند برای همین عرض کردم فقهاء خیلی در صدد این هستند که عامی درست بکنند به این که کل دم نجس اگر بتوانید شما یک دلیل پیدا کنید خیلی عالی است . این دلیل عقل.
دلیل نقلی هم عمده این موثقه عمار است دیگر وقت گذشت روز چهار شنبه روی این موثقه عمار صحبت میکنیم انشاء الله
وصلی الله علی محمد و آل محمد