< فهرست دروس

درس خارج  فقه الطهارت آیت الله مظاهری

87/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الطهارت

جلسه:61

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی .

    بعضی از قدماء نظیر مرحوم صدوق و سید مرتضی فرموده‌اند ولد الزنا نجس است اما این نجاستی که فرموده‌اند سرچشمه می‌گیرد از یک حرف دیگری، فرموده‌اند ولدالزنا کافر است و معلوم است این حرف حرف عجیبی حرف غریبی در فقه است ،

    ولدالزنا نظیر سایر مردم اگر شهادتین بگوید تقید به ظواهر شرع داشته باشد یک مسلمان و اگر راستی بتواند تقید به ظواهر شرع داشته باشد باید بگوییم اجر و پاداشش از یک مسلمان حلال‌زاده خیلی بالاتر است برای این که پدر و مادر ناجنس این را در سنگلاخ انداخته و راه برای این سنگلاخ است و بتواند این راه سنگلاخ را بپیماید غیر از آن آقازاده است که پدر و مادر او را در راه آسفالته انداخته، هر دو این‌ها را وقتی مقایسه کنیم هر دو بهشتی هستند اما پاداش آن خیلی بالاتر از پاداش یک حلال‌زاده است و وجهی برای کفر او برای نجاست او و امثال این‌ها نداریم لااقل شک داریم آیا طاهر است یا نه؟ آیا کافر است یا نه؟ آیا اسلامش پذیرفته می‌شود یا نه؟ خب همه‌ این‌ها اصالة الاسلام می‌گوید که پذیرفته می‌شود .

    بعضی از متأخرین تمسک به این جمله‌ای که روایتش را سابقاً خواندیم که می‌فرماید که لایطهر سبعه آباء یعنی این طاهر نیست نه خودش، بچه‌اش، نه بچه‌اش، بچه بچه‌اش، نه بچه تا هفت پشت روایت صحیح السند هم بود و یا در بعضی از روایات فرمودند که از آن غساله حمام غسل نکن برای این که ولد الزنا هم آب غساله آب غسلش در آن چاله ریخته می‌شود . و این‌ها روایاتی نیست که انسان بتواند به آن تمسک بکند برای کفر ولدالزنا یا برای نجاست ولدالزنا، بلکه شکی نیست که ولد الزنا خیلی تفاوت می‌کند با یک حلال‌زاده غذای حرام بخورد و با نطفه حرام باشد بچه توی یک شکم گناهکار پرورش بشود این غیر از آن است که پدر و مادر مراعات صد در صد بکنند برای تولد اولاد از نظر غذا از نظر مراعات اجتناب از گناه با اعمالی که برای پدر در شب عروسی برای مادر در شب انعقاد نطفه گفته شده، معلوم است این‌ها تأثیر دارد . چنانچه انعقاد نطفه از حرام انعقاد نطفه از مال حرام انعقاد نطفه از یک آدم فاسق و فاجر این‌ها معلوم است تأثیر دارد، همین طور که گفتم که الشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه را هم همین‌جور ما معنا کردیم یعنی بعضی اوقات پدر و مادر‌ها این‌ها موجب سعادت برای بچه‌ می‌شوند یعنی اقتضائات بعضی اوقات هم موجب شقاوت می‌شود یعنی اقتضائات، پدر و مادر زمینه فراهم می‌کنند برای این‌که بچه خوش بخت بشود سعید بشود یا این بچه بدبخت بشود شقی بشود خب این حرفها هست پروردگار عالم هم این جوری است که ان الله لایضیع‌اجر المحسنین، اگر پدر و مادر بد بودند و این بچه زمینه برای بدی داشت و اما بعد هم راستی خوب شد البته با آن راه سختی که می‌پیماید آن زمینه‌ها را که یکی پس از دیگری زیر پا می‌گذارد معلوم است پاداش این خیلی بالاست اما اگر زمینه سعادت داشت اما رفیق بد او را بد کرد جعفر کذابش کرد پسر نوحش کرد خب این هم باید جهنمش را برود، ولو این که زمینه‌ها دست این نبوده از نظر سعادت یا از نظر شقاوت، اما این‌ها هیچ کدام اراده را از ولدالزنا گرفتن اراده را از آن کسی که پدر و مادرش فاسق است اراده را گرفتن این معلوم است عرفیت ندارد شرعیت هم ندارد و از آن طرف هم زیاد دیده شده یک بچه‌ای که زمینه سعادت داشته رفیق بد او را شقی کرده یا خودش، شهوت و هوی و هوس او را بی چاره کرده در حالی که آقازاده بوده بعضی اوقات دیده‌ایم یک آدم‌هایی که پدر و مادرشان بد بودند اما با اراده خودش توانسته است پا بگذارد روی هوی و هوس اجتناب بکند از رفیق بد اجتناب بکند از محیط بد و یک آدم حسابی از کار در بیاید لذا این لایطهر سبعه آباء مثل همان السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه است یک تهدید است علاوه بر تهدید گفتن یک واقعیت است و این که زنا تأثیر دارد در این بچه انعقاد نطفه از غذای حرام یا در شکم مادر فاسق این تأثیر دارد در شقاوت این بچه، لذا همه این روایت‌ها من جمله لایطهر سبعه آباء که تمسک به آن شد یا نظیر السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه که عجب است مرحوم آخوند هم تمسک به آن کرده این‌ها هیچ کدام یک مدرک فقهی که انسان بتواند تمسک به آن بکند نیست . آن آب غساله هم سابقا درباره‌اش حرف زدیم گفتیم همین روایتی که می‌فرماید غسل نکن همین روایت دلالت بر این دارد که غسل درست است اما معلوم است یک غسل که از آب زنا باشد غساله از آب زنا مخلوط آن باشد از کافر مخلوط آن باشد معلوم است این آب میکروبی است از نظر معنا چنانچه اصل آب هم آب پر از میکروب است و غسل کردن در آب کثیف مثل غسل کردن در آب مثلا حرام یا غسل کردن در آب میکروب‌دار، لذا مشهور در میان اصحاب این است ظاهراً هم نمی‌دانم هم چیست حالا راستی مرحوم صدوق خب این تسلط بر روایات اهل بیت علیهم السلام دارد یا مرحوم سید مرتضی تسلط بر احکام اسلام از نظر عقلی دارد یک کدامشان اصولی به تمام معنا یک کدام اخباری به تمام معنا حالا این دو بزرگواری که تمسک به اسلام عزیز دارند از نظر احکام بلکه از نظر اخلاق و اعتقادات حالا بگویند ولدالزنا کافر است ولدالزنا نجس است دیگر حالا این از عجایب است و بعضی اوقات هم این جوری است مشهور است که یک چیزی که خواجه حافظ شیرازی دارد که کشتی نشستگانیم یا کشتی شکستگانیم یکی پرسید این نشسته است یا شکسته؟ گفت چون خواجه حافظ نیست معلوم نیست ما را اگر بود از او می‌پرسیدیم ببینیم کشتی شکستگانیم یا کشتی نشستگانیم خیلی این حرف‌ها هم اینجوری است اگر شخص او بود از او می‌پرسیدیم ظاهراً غیر از این بود که نقل بکنند صدوق گفته است ولدالزنا کافر است یا سید مرتضی گفته‌ است ولدالزنا نجس است، علی کل حال گفته باشند یا نگفته باشند ولدالزنا هم مسلمان است و هم پاک است ، بله مگر این‌که پدر و مادرش کافر باشند مسئله دیروز جلو می‌آید که آیا ملحق به پدر و مادر است ؟ که ما گفتیم نه این الحاق بجه به پدر و مادر این مختص به جنگ است و پیروزی مسلمانها و استرقاق کردن زن و بچه‌ها و برای این‌که این بچه‌ها را به سعادتی برسانند خب دیگر این‌ها را از پدر و مادر جدا می‌کنند به یک سعادتی برسند مختص به آن‌جاست اما بیاوریم آن را در فقه دیروز گفتیم که دلیلی برای الحاق نداریم و این‌که مشهور شده بچه یهودی نجس است یا بچه نصرانی نجس است گفتیم وجهی نیست به غیر از آن سه چهار تا دلیل که دیروز مباحثه کردیم و نتوانستیم درستش بکنیم اما اجماع در مسئله بود و راجع به خودش اگر ممیز است اگر عاقل است شهادتین می‌گوید که معلوم است و اگر هم بالغ باشد شهادتین بگوید مسلمان است مگر این که راستی بزرگ که شد خودش کافر بشود آن برمی‌گردد به حرف دیگر ، مرتد هم نیست و آن برمی‌گرددبه حرفهای دیگر و سابقاً در باب حدود در باره‌اش صحبت کردیم

    مسئله مهمی که امروز داریم این قضیه وحدت وجوداست به اندازه‌ای مسئله مشکل است که آقای حکیم و آقای خویی هر دو رضوان الله تعالی علیه در آخر کار می‌گویند ما نمی‌دانیم فلاسفه چه می‌گویند بنابراین ما روی وحدت وجود بخواهیم حرف بزنیم اصلاً نمی‌دانیم چه می‌گویند تا ما حکمش را بگوییم یعنی آقای خویی و آقای حکیم می‌گویند موضوع برای ما معلوم نیست در حالی که مخصوصاً مرحوم آقای خویی از شاگردهای مرحوم آقای قاضی است گرچه وحشت هم داشته درس ایشان برود اما مرید ایشان است و آقای خویی هم از نظر فلسفه هم از نظر عرفان غیر از آقای حکیم است بالاست انصافاً ولی علی کل حال خب آقای حکیم یک مرد ملایی است انصافاً یک مرد ملای متدین عاقلی است و این مستمسک هم دلیل بر عقلش است دلیل بر علمش است دلیل بر تقوایش است ولی بالاخره این دو بزرگوار در این بحث وحدت وجود که مرحوم سید متعرض شده‌اند ایشان می‌گویند ما نمی‌دانیم این‌هت چه می‌خواهند بگویند ، این وحدت وجود همین طوری که مرحوم صدر المتألهین و همچنین مرحوم حاجی در منظومه البته در حاشیه منظومه این وحدت وجود را منقسم کرده‌اند به چهار قسم ، گفته‌اند که وحدت وجود وموجود این را مرحوم صدرالمتألهین و مرحوم حاجی هردو نسبت داده‌اند به صوفیه این‌ها می‌گویند جهله از صوفیه یک مشت آدمهای نادانی یک مشت آدمهایی که چشم را می‌بندند و دهان را باز می‌کنند می‌گویند این مال آنهاست ، از خانقاه در آمده اما نه از افراد عاقل فهمیده عالم، می‌گویند از آنها نیست ، و معنای وحدت وجود و موجود این جوری که صدر المتألهین معنا می‌کند یا این جور که مرحوم حاجی در حاشیه بر منظومه خودشان معنا می‌کنند می‌گویند بعضی‌ها قائلند ما یک وجود در این دنیا بیشتر نداریم و آن خداست الا این‌که این خدا متطور می‌شود به افرادی فی السماء سماء و فی الارض ارض و فی الشجر شجر و فی الانسان انسان،

    من خیلی بعید می‌دانم که جهله صوفیه هم که ملا صدرا نسبت به آنها می‌دهد راستی این جور بخواهند بگویند این صوفی‌ها که مشهور است بعضی‌ها گفته‌اند که لیس فی جبتی سوی الله این غیر از وحدت وجود است دو چیز نسبت به این‌ها می‌دهند یکی وحدت وجود به این معنا که یک وجود در این عالم نیست الا این‌که مختلف می‌شود همان خداست که در آسمان خدا است در زمین هم خداست در انسان هم خداست و تا آخر من خیلی بعید می‌دانم یک آدم این قدر نادان باشد بتواند این جور حرف بزند اما لیس فی جبتی سوی الله آن یک حرف دیگری است آنها را دارند و این است که می‌گویند اگر منیت از این انسان گرفته بشود نظیر قطره باران است که در دریا بیفتد دریا می‌شود و این لیس فی جبتی سوی الله که نسبت به آن آقا می‌دهند همین را می‌گوید ، می‌گوید که دیگر از خود خودیت ندارد مثل قطره باران از خود خودیت دارد وقتی بیفتد در دریا خودیتش گرفته می‌شود می‌شود دریا بعضی انسانها این جوری است در اثر ریاضت‌ها در اثر رابطه خودیتش را از دست می‌دهد آن وقت که خودیت را از دست داد می‌شود خدا لیس فی جبتی سوی الله ، این را دارند که حتی عجب هم هست مولوی در دیباچه ششم ایشان مدعی است همین حرف مشهور را که اگر انسان  به حقیقت برسد دیگر از عبادات ساقط می‌شود تمسک هم می‌کنند به این و اعبدربک حتی یا تیک الیقین عبادت کن تا یقین پیدا کنی وقتی یقین پیدا کردی دیگر اعمال از تو ساقط است مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیه در نهج الحق یک کتاب خوبی است اعتقادات است ایشان می‌فرماید من رفتم کربلا در رواق مطهر دیدم یک عده‌ای دارند نماز می‌خوانند یکی از آنها صاف نشسته به من گفتند این‌ها صوفی‌ها هستند وقتی که نمازشان تمام شد من از یکی از این‌ها پرسیدم این دیوانه است؟ گفتند نه، گفتم خب حائض هم که نیست برای این که مرد که حائض نمی‌شود این چرا نماز نخواند؟ گفت آقا این به مقام یقین رسیده و چون به مقام یقین رسیده دیگر و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین می‌گوید نماز و روزه و همه چیز از تو ساقط است دیگر هر غلطی بکنی طوری نیست و هر عبادتی هم لازم نیست، این را دارند بعضی از آنها که اگر مثلا باز هم افواهی بود می‌گفتیم که خب از جهله صوفیه است اما مثل مولوی با آن همه بالا بودن در عرفانش این هم در دیباچه ششم همین حرفی که مرحوم علامه از بعضی نقل می‌کند خود مولوی در دیباچه ششم دارد اما این غیر از وحدت وجود است آن وحدت وجود یک حرف دیگری است اصلا ربطی به این حرفها ندارد و ایراد به این‌ها هم خیلی واضح است آقا پیامبر اکرم به مقام یقین رسیده بود یا نه؟ طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی برای او نازل شده و آیه شریفه هم که می‌گوید و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین این را می‌خواهد بگوید که یقین از راه عبادت پیدا می‌شود نه از راه استدلال همه ما مخصوصاً ما طلبه‌ها دو جور اعتقادات باید داشته باشیم یکی برهانی مثلا با برهان نظم اثبات بکنیم خدا هست با آن ادله‌ای که برای معجزه قرآن است اثبات بکنیم که قرآن حق است خب معلوم است قرآن 20 معجزه دارد بالاتر، ما باید این‌ها را بدانیم اثبات بکنیم حقانیت نبوت تا برسد به معاد جسمانی بلکه بالاتر از این‌ها هر شیعه‌ای در همین رساله‌ای که من نوشته‌ام در آخر 40 فرمول 40 تا مسئله شیعه دارد که من آن‌جا آورده‌ام و این مسائل اعتقادی مربوط به شیعه که بعضی از آنها از اسرار هم هست همه ما باید با برهان بدانیم مخصوصاً ما طلبه‌ها همه باید بدانند اما مخصوصاً ما طلبه‌ها به این می‌گویند اعتقادات عقلی.

    اما یک حرف دیگر هم هست که از علم الیقین می‌رود بالاتر می‌شود عین الیقین می‌شود حق الیقین این‌ها از کجا پیدا می‌شود این‌ها برهانی نیست، حق الیقین کثرت عبادت نماز شب است که مقام محمود می‌دهد مقام محمود یعنی به یقین می‌رسد یعنی راستی در وقتی که نماز می‌خواند می‌یابد خدا را نظیر آدم تشنه که می‌یابد تشنگی را یا می‌یابد سیری را در وقتی که آب بخورد این یابیدنی‌ها که مربوط به دل است نه مربوط به عقل، به عبارت حضرت امام رضوان الله تعالی علیه انسان باور کند، گاهی عقل ما می‌گوید این باور نیست گاهی دل ما می‌گوید این باور است، آن عقل ما برهان می‌خواهد آن دل ما برهان نمی‌خواهد رابطه می‌خواهد عبادت می‌خواهد آیه شریفه این را می‌گوید و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین اگر به مقام یقین می‌خواهی برسی که تازه اول کار می‌شود تازه اول ریاضتها و عبادات می‌شود از راه عبادت باید بیایی جلو نه از راه اعتقادات به قول همین مثنوی خیلی عالی می‌گوید پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود انسان عقلش یک وقت کار می‌کند باید کار بکند اما یک دفعه عقلش نه، بالاتر، دل کار می‌کند عقلش کار بکند برهان می‌خواهد مرحوم صدر المتألهین در اسفار 40 تا دلیل برای اثبات وجود خدا می‌آورد خب این برهان‌ها برای همه ما طلبه‌هاست دیگر، برهان نظم باید بدانیم برهان امکان بدانیم برهان حدوث بدانیم از شما طلبه‌ها برهان صدیقین می‌خواهند این‌ها همه مسلم همه همه مخصوصاً ما طلبه‌ها این 40 مسئله اعتقادی که من در آخر رساله گفته‌ام و آورده‌ام این 40 تا مسئله اعتقادی که مربوط به شیعه است ما باید باور کنیم علاوه بر این که باید بدانیم از نظر عقلی لذا این مقام یقین به همان قسم است که منقسم کرده‌اند گفته‌اند علم الیقین داریم عین الیقین داریم حق الیقین داریم و نه معنایش این است که من می‌گویم خدا، در وقتی که راستی به مقام یقین رسید باور، خدا هست نظیر کسی که آب بخورد سیراب بشود باور می‌کند سیراب شده .

    من خیال می‌کنم این حرفی که وحدت وجود گفته‌اند وحدت وجود وحدت موجود این‌ها یک بحث لغوی شاید بخواهند بکنند آن خوب است از نظر لغت این لفظ وجود وضع شده برای مطلق وجود این معنای وحدانی هم صادق بر خداست هم صادق بر پیامبر اکرم است هم صادق بر ما هم صادق بر ابی جهل هم صادق بر امیر المومنین علیه السلام وحدت وجودی که اگر شماها منظومه خوانده باشید همان اوایل منظومه مرحوم حاجی نه از نظر لغت از نظر معنا می‌گوید فهلویین که یک عده‌ای بودند در ایران به عنوان پهلوی به عنوان فهلوی و این‌ها از فلاسفه دقیق هم بودند آن‌ها از نظر صدقی می‌گفتند همین جور که وجود بر خدا صادق است بر ما هم صادق است الا این که آن وجودی که بر خدا صادق است تشکیکی است دیگر ما فوق التمام است آن وجودی که بر ما صادق است خب یک وجود ضعیفی است دیگر این حرفها خوب است یعنی از نظر لغت ما قائل به وحدت وجود وحدت موجود بشویم یا از نظر قول فهلویین ما قائل به وحدت وجود وحدت موجود بشویم باز هم معنا این که آن حقیقت وجودی که در خارج است این به نحو تشکیک بر خدا صادق است و بر ممکن هم صادق است . این خلاصه حرف است .

    لذا این قسم اول که گفتند وحدت وجود و وحدت موجود و گفته‌اند مرحوم صدرالمتألهین و مرحوم حاجی می‌گویند جهله صوفیه این حرف را می‌زنند که خود مرحوم صدر المتألهین عبارتش را مرحوم آقای خویی هم در همین تنقیح آورده‌اند این عبارت مرحوم صدرالمتألهین است که بعضی‌ها که من خیال نمی‌کنم وجود خارجی داشته باشد بعضی‌ها می‌گویند این وجود در آسمان آسمان است در خدا خداست در زمین زمین است در مثل زید هم زید است در مثل عمرو هم عمرو است پس بنابر این همه‌ این‌ها یک چیز و خداست که تطور می‌کند در عالم وجود خیلی بعید است انسان یک چنین حرفی را نسبت به یک آدم عاقلی بدهد الا این که بگوییم سفیه هستند همین‌طور که مرحوم صدرالمتألهین می‌گویند جهله صوفیه بگوییم یک مشت افراد پیدا می‌شوند در آن ولع ولع کردنشان در خانقاه یک حرفهای این جوری هم می‌زنند اما باز هم این را توجه داشته باشید این که این‌ها( صوفیه) البته بعضی از آنها که قائل به خدا هستند راجع به بزرگانشان لیس فی جبتی سوی الله می‌گویند این‌ها غیر از آن وحدت وجود است آنها قائل به این هستند که خواص ما در اثر ریاضات می‌رسند به آن‌جا که به مقام یقین و مقام یقینش هم می‌رسد به آن‌جا که دیگر منیت‌ها و خودیت‌ها از او گرفته می‌شود وقتی منیت‌ها وخودیت‌ها از او گرفته شد می‌شود خدا و لیس فی جبتی سوی الله این معنایش است تمسکش هم به همین آیه، حالا آنها تمسک شهودی می‌کنند و اعبدربک حتی یاتیک الیقین، خب این یک قسمت .

    معنای دوم در وحدت وجود که اسمش را می‌گذارند وحدت وجود و کثرت موجود و معنا می‌کنند که این وحدت وجود و کثرت موجود این است که این وجود وقتی بیاید در خارج یک مصداقش خداست دیگر آن ماهیات که خدا ماهیت ندارد دیگر این لباس وجود را می‌پوشند لذا پروردگار عالم صرف وجود است موجودات دیگر این‌ها صرف وجود نیستند وجود با ماهیت هستند و این را اسمش را می‌گذارند وحدت وجود و کثرت موجود .

    خب این مرحوم صدرالمتألهین خودشان در اول عمر اصاله الماهوی بودند مرحوم میرداماد هم اصاله الماهوی بودند و مرحوم صدر المتألهین از استادشان از میرداماد گرفت اصاله الماهوی شد اما در وقتی که می‌خواست اسفار را بنویسد دیگر خودش می‌نویسد که در مثل کهک آن جا ریاضت‌ها می‌کشیدم کم‌کم مقام شهود برایم پیدا شد و من اصاله الوجودی شدم یحصل لنا عقیب الکشف و الخلوات و اقمنا علیه البرهان همان جا هم می‌گوید که بعضی اوقات من گیر می‌کردم و نمی‌توانستم درست بکنم می‌رفتم پیاده قم سر قبر حضرت معصومه و از حضرت معصومه استمداد می‌کردم سر قبر حضرت معصومه شبهه‌ام را حل می‌کردم که این حرف در اسفار هست در شفاهم هست مرحوم شیخ الرئیس آن هم همین را می‌گوید می‌گوید من در علوم نابغه بودم هر علمی که پیش استاد می‌خواندم چند روزی طول نمی‌کشید من می‌شدم استاد، آن می‌شد شاگرد من‌جمله علم هندسه می‌گوید من دو سه روز بیشتر شاگردی نکردم اما بعد از دو سه روز دیگر من شدم استاد آن استاد هندسه شد شاگرد من، می‌گوید اما در علوم الهی یعنی فلسفه بعضی اوقات چهل مرتبه مطالعه می‌کردم باز هم مسئله برای من حل نمی‌شد لذا متوسل می‌شدم به عالم ملکوت شبهه‌ام را از آن‌جا می‌گرفتم که یک ملا سلیمانی هست شاگردش است حاشیه بر شفا نوشته او در حاشیه بر شفا می‌گوید که مراد شیخ الرئیس این است که یک مسجد کوچکی بود درب خانه بعضی اوقات نصف شب به آن طرف می‌رفت در آن مسجد نماز می‌خواند و متوسل به حق و در آن‌جا شبهه‌اش را حل می‌کرد اما در خود شفا دارد که بعد از مطالعه‌ها نمی‌توانستم مراجعه می‌کردم به عالم ملکوت .

    مرحوم صدرالمتألهین در اواخر اصاله الوجودی شده و حتی ادعای بداهت هم می‌کند و ادعا می‌کند این اصاله الوجود را من از عالم ملکوت گرفته‌ام اما اقمنا علیه البرهان خیلی اوقات در اسفار این حرف را دارد هذا یحصل لنا عقیب الکشف و الخلوات و اقمنا البرهان مسئله برایم شهودی شد اما آن باور را باید در قالب عقلم بریزم برهان هم برایش آوردم آن اصاله الماهوی این قسم دوم را می‌گویند و حرف خوبی هم هست اگر ما اصاله الماهوی بشویم حرف بسیار عالی است و اما اگر حرف را قبول نداشته باشیم و اصاله الماهوی نشویم و اصاله الوجودی بشویم دیگر این حرف دوم قسم دوم هم سالبه به انتفاء موضوع می‌شود حالا دو قسم دیگر هم مانده انشاء الله برای فردا .

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo