< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   بحث امروزمان يك بحث جنجال آفريني است و راستي يك جنجال علمي راجع به اين مسأله شده است ديگران منجمله مرحوم آخوند يك اشكال كردند در مسأله و آن اين است كه انشاء الله يك امر جزئي است كلي نيست سنخ نيست براي اينكه از معاني حرفيه است از ايجاديات است و ما ايجادش مي كنيم انشاء را مثل صيغه افعل و ما بمعناست كه بواسطه صيغه افعل مولا امر مي كند به ديگران اقم الصلاه لدلوك الشمس الي غسق الليل اين هيأت اقم ، هيأت افعل دلالت مي كند بر ترغيب و تحريص اما انشاء است يك وجود جزئي ، يك فعل جزئي است كه از آخر سر مي زند اين اقم الصلاه يك ماده¬اي دارد كه اسمش را مي گذاريم منشاء يك هيأتي دارد كه اسمش را مي گذاريم انشاء يك كسي انشاء مي كند اسمش را مي گذاريم آمر يك كسي هم مخاطب است اسمش را مي گذاريم مأمور .

لذا انشاء يك امر جزئي است از ايجاديات است وقتي ايجاديات شد مي¬شود جزئی وقتی جزئی شد دیگر کلی نیست تا شوما بگوئید که ان جائک زید فاكرمه آيا سنخ حكم است يا جزء حكم ؟ آيا فرد است يا كلي ؟ كه اگر جزء باشد گفتيد كه مسلم يك امر جزئي است موجود مي شود در خارج و اصلاً نزاعي نيست اذا انتفي الجزء انتفي الكل ، انتفاء عند الانتفاء و آن نزاع اينست كه آيا سنخ الحكم باشد كلي ؟ آنوقت نزاع مي آيد كه آيا مفهوم هست يا مفهوم نيست ؟

لذا ديروز مرحوم آخوند مي فرمودند در باب وقف و نذر و اينها چونكه جزئي است سنخ الحكم نيست پس اصلاً مفهومي در كار نيست تا نزاع بكنيم اين مفهوم حجت است يا حجت نيست ؟ مفهوم از كجا استفاده مي شود ؟

لذا اينجا هم اين براي اينها جلو آمده ، گفتند كه باب مفاهيم آنجاست كه سنخ الحكم باشد يعني انشاء سنخ الحكم باشد و اما اگر سنخ الحكم نباشد معنا ندارد كه ما نزاع بكنيم آيا اين مفهوم دارد يا مفهوم ندارد ؟

خب بخواهيم اينجا سنخ الحكم بكنيم درست نيست براي اينكه انشاء يك امر جزئي است اين مربوط به مرحوم آخوند نيست شيخ انصاري هم دارند و حتي مرحوم شيخ انصاري 3 – 2 جا مسأله را متعرض شدند 3 – 2 جواب مختلف هم دارند معلوم مي شود خدشه در ذهن مبارك ايشان بوده .

مرحوم آخوند خودشان را فارغ كردند همان حرفي كه هميشه مي زنند اينجا هم زدند گفتند نه ، انشاء يك كلي است جزئي نيست براي اينكه وضع عام است موضوع له عام است مستعمل فيه عام است نحوي استعمال خاص است يا مستعمل فيه خاص است و اما وضع عام است موضوع له هم عام است اينجا مي فرمايند مثل اخبار ، اخبار هم وضع عام است موضوع له عام است مستعمل فيه خاص است پس اينجا هم همين است انشاء عام است و هم وضع عام است هم مستعمل فيه عام است وقتي عام شد مي توانيم بگوئيم سنخ الحكم است يا وضع الحكم اين حرف مرحوم آخوند است و همان اول كفايه كه وارد شدند هي مي گويند تا آخر كفايه شايد بيش از 8 – 7 مرتبه اين فرمايش را دارند كه وضع عام است موضوع له عام است پس اينكه انشاء جزئي است نه ، انشاء كلي است و نمي دانيم هم چه مي گويند كه اين وضع عام نيست يعني چه ؟ شارع مقدس انشاء را وضع كرده براي يك معناي عامي مثل اخبار كه ايشان مي گويند مثل اخبار يا اينكه نه ما در خارج كه ببينيم ، مي بينيم كه انشاء وابسته به اين آمر است توي خارج هم برويم مي بينيم وابسته به ماده است هيأت بدون ماده كه نمي تواند وجود خارجي پيدا كند .

لذا آنكه ايجادش مي كند يك چيز جزئي را ايجاد مي كند آنهم كه توي خارج است خب مسلم يك امر جزئي است و اين وضع عام ، موضوع له عام مستعمل فيه هم بعضي اوقات مي گويند عام است و بعضي اوقات مي گويند مستعمل فيه خاص است اينها را نمي توانيم درك بكنيم اصلاً نمي تواند انسان درك بكند اخبارش هم همينطور است مخبر به ما خب معلوم است عام است اما اخبار را هم مثل انشاء مي بيند هيچ تفاوت با هم ندارد اخبار هم يك امر ايجادي است و امر ايجادي ديگر بخواهيم ، نخواهيم وابسته مي شود به آمر و مي شود يك امر جزئي ايجاد مي كند وجوب صلاه را .

لذا وجوب كه يك امر انشائي است وابسته به آمر است و اين وابستگي اش يك امر جزئي است اصلاً بواسطه كلي نمي تواند انشاء بكند ، نمي شود انشاء شود آنكه توي خارج است يعني مي گويد بيا برو ، نماز بخوان اينها همه يك امورات جزئي هستند از ايجاديات¬اند اخبارش هم همين است زيد ايستاد ، آن زيد و آن ايستادن اينها كه مخبر به است كلي است و مستقل بالمعني است و اما اين نسبت زيد قائم كه مال گوينده است خب اين مسلم آنكه مي گويد يك امر جزئي است گفتند يا حتي بعضي اوقات اشاره مي كند بجاي اينكه بگويد بيا با سر اشاره مي كند با دست اشاره مي كند با زبان بگويد بيا اينها همه يك امورات جزئيه اند اخبارش همين است ، انشائش هم همين است ، بعضي اوقات مرحوم آخوند چيزهائي مي گويند آدم انصافاً تعجب مي كند مثلاً در باب حروف كه ايشان مي گويند وضع عام است موضوع له عام است مي گويد اگر كسي مثلاً بگويد سرت من البصره الي الكوفه اين بجاي من ابتدا بگذارد بگويد سرت ابتدائي بصره ، انتهائي كوفه ايشان گفتند درست است .

لذا مي گفتند من با ابتدا ، از نظر معنا مترادفند ولي اينها را خب ديگر مرحوم آخوند هستند و آن شاگردهاي خيلي بالا كه مي گويند بيش از 1000 مجتهد تحويل جامعه داده ديگر آنها گفتند و ما نمي توانيم بپذيريم كه عام ، موضوع له عام يعني چه ؟ نمي توانيم بپذيريم كه انشاء يك امر كلي است .

بنابراين حرف مرحوم آخوند كه يك لغز است انصافاً آنكه عرف و واضع مي فهمد و واضع صيغه افعل و ما بمعنا را وضع كرده براي آن كاري كه شما مي كنيد در خارج يعني لغت و وضع گفته است كه صيغه افعل را تو بكار ببند براي اينكه به او بگوئي بيا ، برو.

لذا مي شود وضع خاص موضوع له خاص يك امري كه مستقل بالمفهوميه نيست مستقل در خارج نيست وابسته 100 درصد است پس ايراد آن آقا هست ايراد همين است كه انشاء يك فعل است و اين فعل كه ديگر نمي شود كلي باشد ، جزئي است ديگر معنا ندارد سنخ الحكم ، سنخ الحكم آنجاست كه كلي باشد وضع عام باشد موضوع له عام باشد آنجاها شماها مي توانيد سنخ الحكم درست بكنيد اما انشاء يك امر جزئي است ، سنخ الحكم معنا ندارد اين حرف مرحوم آخوند .

استاد بزرگوار ما حضرت امام تبعاً مرحوم شيخ انصاري در كتاب طهارت توي فرائدنه اين 2 بزرگوار فرمودند كه اصلاً تعليق در انشاء نيست تعليق در ماده اي است كه وابسته به شرط و جزاست يعني در حقيقت تعليق مربوط به انشاء نيست واقعاً لباً تعليق بين شرط و جزاست آنهم ماده بين ماده شرط ، ماده جزا ان جائك زيد فاكرمه ، تعليق بين مجيئ و اكرام .

لذا وجوب تعليق ندارد و اينكه شما گفتيد وجوب امر جزئي است ما هم مي گوئيم تسليم مي شوند مرحوم شيخ در طهارت ، استاد بزرگوار ما حضرت امام در درس تسليم مي شدند مي گفتند اشكال اين آقا اشكال واردي است هيأت ، وجوب امر ايجادي است و اينكه گفته امر ايجادي است و نمي شود سنخ الحكم باشد بله حرف خوبي است اما ما اصلاً تعليق را مي بريم روي ماده جزا و ماده شرط وقتي او باشد ديگر آن معناي اسمي است آن معناي اسمي سنخ الحكم باشد درست است يعني حرف در همين بود سابقاً كه اگر آن ماده جزا ، آن جزا اگر سنخ الحكم باشد حرف زدن راجع به مفهوم درست است اگر شخص الحكم باشد درست نيست ، خب اين فرمايش اين 2 بزرگوار .

ايرادي كه هست اينكه اين يك تأويل است اصلاً ما كه داريم حرف مي زنيم قضيه شرطيه مفهوم دارد يا نه ؟ خب معنايش اينست كه انشاء اين نسبت جزا به شرط ، شرط به جزا اين آيا مفهوم دارد يا نه ؟ كه ما گفتيم خود همين « ان » اين شرط وضع شده براي علّت منحصره يا مثل مرحوم آقا ضياء ( رض ) كه اطلاق گيري كردند گفتند كه جزا اطلاق دارد ، سنخ الحكم است يا مثل مرحوم آخوند گفتند در شرط خب همه اينها حتي خود حضرت امام در آن شبهه اي كه قبل بود در آن مسأله قبل خب ايشان هم همين را مي گفتند كه انشاء كه آن هيأت كه روي ماده شرط روي ماده جزا آمده اين سنخ الحكم است .

لذا اين يك نحو برگشت است و عرفيت هم ندارد كه ما بگوئيم تعليق اصلاً مربوط به شرطيت نيست اصلاً مربوط به انشاء نيست لباً تعليق مربوط به جزا و شرط است .

لذا مي گوئيم شما الان كه مي خواهي اينرا تركيب بكني چه مي گوئي ؟ مي گوئي شرطي داريم آن « ان » هم آمده نسبت بين شرط و جزا درست كرده آن جزا را متعلق به شرط ، شرط را متعلق به جزا كرده در حقيقت آن نسبت بواسطه اين « ان » است بواسطه اين انشاست و ما بخواهيم بگوئيم اصلاً انشاء هيچ كاره تعليق بين ماده جزا و ماده شرط اين تقريباً تسليم به اشكال است .

اشكال به اندازه اي مشكل شده پيش اينها كه استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي تسليم به اشكال مي شدند مي گفتند بله اشكال وارد است الا اينكه اصلاً ما انشاء نداريم در شريعت مقدس اسلام مي گفتند تمام اينها اخبار است اگر شارع گفته اقم الصلاه لدلوك الشمس الي غسق الليل اين اخبار داده از واقع بر مي گردد به اينكه الصلاه واجب عند دلوك الشمس آقاي بروجردي مي فرمودند اين صورت شرط است اما واقعاً اخبار است .

لذا وقتي اخبار باشد سنخ الحكم در اخبار خيلي عالي در مي آيد

اينهم فرمايش آقاي بروجردي كه ما مي پذيريم واقعاً يك مصالح و مفاسد نفس الامري داريم كه آن اقم الصلاه كاشف از آن مصلحت نفس الامري است اما بالاخره اين واقع است الان مائيم و اين الفاظ مائيم و اقم الصلاه اين اقم الصلاه آيا مي تواند كلي باشد يا نه ؟ آن آقا مي گويد نه براي اينكه انشاء است و از ايجاديات است كلي نمي تواند بشود ، سنخ الحكم نمي تواند بشود پس اصلاً بحث مفهوم سالبه به انتفاء موضوع است همچنين به حضرت امام عرض مي كردم كه آقا واقع و نفس الامر شما تعليق درست كن اما اين ظواهر را ما بايد درست بكنيم الان اقم الصلاه لدلوك الشمس نسبت بين چه و چه است ؟ اين « ان » چكاره است ؟ چه جوري ما انشاء كرديم ؟ اين انشاء چكاره است ؟ و اين ظواهر را ما كه نمي توانيم از همه اش دست برداريم همه اينها جزئيات است يعني مستقل بالمفهوميه نيست وابسته 100 درصد به ماست يعني به آن كسي كه ايجاد مي كند اين حرفها اما ما 2 تا حرف داريم يكي اش را سابقاً زديم يكي را الان . سابقاً زديم گفتيم آقا اصلاً اين سنخ الحكم از شما درآمده ، سنخ الحكم يعني چه ؟ به قول آقاي بروجردي مي فرمودند لا افهم منه شيئاً اصلاً سنخ الحكم يعني چه ؟ جزاي ما سنخ الحكم باشد يا شخص الحكم باشد اگر آن شرط باشد هست اگر نباشد نيست . ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء حالا بفرمائيد آن جزا كلي اما بالاخره شرط كه رفت ديگر اذا انتفي الشرط انتفي المشروط .

ديگر شمائيد كه بايد حسابي مطالعه كنيد و حسابي بررسي كنيد و آنچه به نظرتان مي رسد به من بگوئيد .

لذا اين يك جواب است كه ما اشكال را سالبه به انتفاء موضوع مي كنيم .

يك اشكال ديگر باز همين است كه كسي نگفته انشاء كلي يا جزئي حرف در منشأ است يعني اين آقا ايجاد مي كند چه چيزي را جزئي را ياكلي را ؟ اين حرف است .

لذا منشأ ما سنخ الحكم است يا جزء الحكم ، جزئي است يا كلي و اما انشاء خب معلوم است يك امر جزئي اصلاً بحث ما هم نيست آن كساني كه مي گويند سنخ الحكم روي منشأ رفتند يعني اينكه انشاء مي كند چه چيزي انشاء مي كند ؟ مي تواند كلي انشاء كند مي تواند جزئي انشاء كند منشأ ما يا جزئي است يا كلي و اما انشاء مسلم يك امر جزئي است آنوقت قضيه درست در مي آيد آن كسي كه مثلاً گفته بايد سنخ الحكم باشد تا مفهوم گيري بكنيم والا اگر شخص الحكم باشد مثل باب نذور و اوقاف و امثال اينها معنا ندارد ما مفهوم گيري بكنيم خب حرفش درست در مي آيد و آن اينست كه آقا انشاء ما جزئي است منشأ ما يا جزئي است يا كلي كه او گفت در باب وقف جزئي است در باب احكام كلي است وقتي سنخ الحكم است آنوقت او گفت كه ممكن است شرط نباشد جزاي از ناحيه اين شرط نباشد اما جزاي از ناحيه مابقي شرطها باشد بنابراين حرف ما راجع به رفع اين نقيصه 2 چيز است ؛

يك ، اصلاً قبول نداريم كه سنخ الحكم مورد بحث ما باشد جزاي ما مي خواهد جزئي باشد مي خواهد كلي باشد اذا انتفي الشرط انتفي المشروط حالا مفهوم چه ؟ اين هيأت شرطيه آيا وضع شده براي علّت منحصره يا نه ؟ اگر گفتيد وضع شده براي علّت منحصره مي گوئيم مفهوم دارد اگر گفتيد وضع نشده و فقط وضع براي علّت تامه است مي گويم مفهومي توي كار نيست يا شك داريم كه مفهومي دارد يا مفهوم ندارد پس قضيه سنخ الحكم كه مشهور در ميان بزرگان شده براي گرفتن مفهوم اينرا ما مي گوئيم هيچ وجه ندارد ، اينكه بحث ديروز بود و اصل بحث را زديم .

و اما راجع به جواب اگر ما قائل شويم كه سنخ الحكم و جزء الحكم اين جزاي ما گاهي جزء الحكم است گاهي سنخ الحكم قبول كنيم اينرا خب حرف ديگر مي آيد جلو كه انشاء يك امر جزئي است اما اين اصلاً سنخ الحكم و جزء الحكم و امثال اينها كه در آن بحث نيست آن يك امر ايجادي است آن منشأ ماست كه ممكن است كلي باشد ممكن است جزئي باشد .

حضرت امام قبول نمي كردند اما شايد مرحوم شيخ انصاري كه مي گفتند لباً تعليق بين جزا و شرط است بين ماده جزا و ماده شرط است همين حرف من را بخواهند بفرمايند اگر بپذيرند ما را به مرحوم شيخ به مرحوم حضرت امام عرض مي كنيم كه اين حرفي كه شما مي زنيد كه تعليق واقعاً بين جزا و شرط است بين ماده جزا و ماده شرط است اين حرف خيلي خوبي است آنوقت برمي گردد باز به اين حرف كه تعليق در انشاء نيست بلكه تعليق و انتصاب بين 2 تا ماده است ، ماده شرط و ماده جزا آنوقت ما مي شويم تابع مرحوم شيخ انصاري و حضرت امام آنها هم مي شوند فرمانده ما .

لذا همان ماده اختلاف مي شود كه اين 2 تا ماده جزا و شرط كه آيا جزئي هستند يا كلي ؟ آيا سنخ الحكم است يا شخص الحكم اگر گفتيد شخص الحكم است بحث مفهوم نيست اگر گفتيد سنخ الحكم است آنوقت بحث مي كنيم كه آيا شرط رفته باز مشروط هست يا نه ؟ علّت منحصره هست يا نه ؟

اگر بپذيريد اين 2 تا حرف ما ظاهراً اين رفع مي شود والا من نتوانستم اين را در اصول رفع بكنم به گفته بزرگاني كه برايمان چيز گفتند .

بحث روز يكشنبه ما اينست اذا تعدد الشرط و التحد الجزا چه بايد بكنيم لااقل كفايه را ببينيد خوب تا عرض من خوب جا بيفتد .

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo