< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

89/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : آیا اجازه مبرز می‌خواهد یا شاهد حال کافی است؟

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  دیروز عرض کردم این مسئله این‌که در اذن گاهی صریح است گاهی تضمنی و التزامی است که به آن می‌گویند فحوی، گاهی هم شاهد حال قطعی است و این مشهور در میان فقهاست لذا مرحوم سید این‌جا فرموده‌اند و حاشیه‌ای هم بر کلام ایشان نیست که الاذن اعم من الصریح اوالفحوی او شاهد الحال القطعی، گفتم که الا این‌که بعضی از بزرگان می‌گویند شاهد حال قطعی این فایده ندارد این رضایت است و رضایت باید مبرز داشته باشد.

  در مثل این جاها گفتم که صاحب عروه فرموده‌اند و حاشیه‌ای هم برایش نیست اما در جاهای دیگر این مبرز را هم در باب عبادات فرموده‌اند هم در باب معاملات که باطن نمی‌تواند کار کند باید ظاهر باشد آن ظاهر مبرز از آن باطن باشد مثلاً در باب عقود شما می‌دانید که این دختر خانم حاضر است رضایت دارد این‌که ازدواج بکند با فلانی و صد در صد هم راضی است صد در صد هم ما می‌دانیم این راضی است حالا آیا می‌شود بگوییم که دیگر عقد نمی‌خواهیم و صرف آن رضایت کفایت بکند حتی آن کسانی‌که نکاح معاطاتی را جایز می‌دانند می‌گویند مثلا توی سفره عقد بنشینند یا آن فعلش کاشف از رضایتش باشد و اما شاهد حال قطعی نمی‌تواند کار بکند مبرز می‌خواهد در باب همه معاملات این مبرز را گفته‌اند اما در مثل این جاها نفرموده‌اند فرموده‌اند شاهد حال قطعی کفایت می‌کند و این اذن دادن بگوید بله برو نمازش را بخوان این لازم نیست لذا گفته‌اند مبرز این جا نمی‌خواهد اما مثلاًدر باب نکاح در باب طلاق در باب همه معاملات گفته‌اند مبرز می‌خواهد، در باب عبادات بخواهد دل کار بکند مثلا صوفی‌ها یک ذکر دارند به نام ذکر قلبی که می‌گویند آن ذکر قلبی است که می‌رساند انسان را به آن جا که نفس‌هایش می‌شود سبحان‌الله مثلا اگر ذکر سبحان‌الله قلبی باشد لذا می‌گوید 1000 مرتبه توی دل بگو لا اله الا الله اما فقهاء هیچ قبول ندارند می‌گویند ذکر باید لفظی باشد، بله اگر زبان هم با قلب بگوید لا اله الاالله خیلی خوب است اما ذکر قلبی فقط نمی‌شود، حالا این را نسبت به صوفی‌ها نمی‌شود داد اما نسبت به بعضی از بی‌حیاهایشان نماز نمی‌خوانند و مرحوم علامه حلی رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید کربلا در حرم مطهر دیدم یک عده‌ای ایستاده‌اند نماز جماعت اما یک آقا رفت نشست در مقابلشان و نماز نخواند من بعد از نماز از یکی از این‌ها پرسیدم این کیست؟ گفت رئیسمان است گفتم چرا نماز نخواند؟ گفت این به مقام وصل رسیده و دیگر نماز از او ساقط شده، این ذکر قلبی را بدون لفظ بعضی‌ها گفته‌اند اما اسلام قبول ندارد یک کسی بخواهد نماز قلبی بخواند در باب همه عبادات این جوری است در باب همه معاملات این جوری است که می‌گویند آن زبان باید کاشف از قلب باشد حتی اگر زبان باشد و آن قلب نباشد کفایت می‌کند در باب معاملات حتی مثلاً گفته‌اند که این رضایت ندارد اما زبان می‌گوید قبول دارم و بله می‌گوید سر سفره عقد بعد بخواهد بگوید راضی نبودم می‌گویند پذیرفته نمی‌شود همین لفظ کاشف از آن قلبش است و آن قلب می‌خواهد باشد می‌خواهد نباشد این لفظ را بگوید دیگر به آن می‌گیرند.

  لذا مسئله یک مقدار مشکل است که در ما نحن فیه بگوییم که خب معلوم است زن این حاضر است این را از خانه بیرونش ببرند، نمازش را بخوانند و کفنش بکنند دفنش بکنند حالا این کفایت می‌کند؟ می‌گویند بله شاهد حال قطعی هست دیگر رضایت نمی‌خواهد از او بگیریم برای این‌که می‌دانیم این راضی است، مبرز نمی‌خواهد، مشکل است انسان بگوید اما از آن طرف هم یک شهرت به سزایی در این گونه چیزها، در باب معاملات نه، در باب عبادات نه، در این گونه چیزها مثلا تصرف در مال مردم خب حق الناس است خیلی مشکل است اما این تصرف در مال مردم را گفته‌اند یک دفعه اذن می‌دهد غذا را بخور یک دفعه اذن می‌دهد برو وضو بگیر، اما این اذن دومی صریح نیست فحوی است یعنی خب حالا که راضی است توی رستورانش برویم بنشینیم راضی است این‌که برویم وضو بگیریم و اگر این‌ها هم نه شاهد حال قطعی، می‌دانیم که راضی است این غذایش را بخوریم گفته‌اند کفایت می‌کند برای این‌که شاهد حال قطعی جای آن لفظ می‌نشیند حالا آن لفظ یک دفعه صریح است یک دفعه فحوی تضمنی التزامی است گفته‌اند شاهد حال جای آنها می‌نشیند بلکه بالاتر.

  مسئله پیش من مشکل است حالا بنا شد چیزی داشته باشید چیزی پیدا بکنید که بگوییم شاهد حال بدون مبرز کفایت می‌کند دیگر ببینید جایی پیدا می‌شود که یک دلیلی داشته باشیم.

  یک کسی فرق بگذارد بگوید در تصرف در اموال تصرف در انفس این‌ها شاهد حال قطعی کفایت می‌کند مبرز نمی‌خواهد اما در باب معاملات این مبرز می‌خواهد اگر بخواهی مال مردم را بخوری شاهد حال قطعی کفایت می‌کند اما اگر می‌خواهی مال مردم را همان مال را انتقال به خودت بدهی مبرز می‌خواهد این دیگر زور است انصافاً که خوردن و تلف کردن و این‌ها مبرز نمی‌خواهد اما منتقل کردن مبرز می‌خواهد و آن چه در عبارات قوم هست همین است تصرف کردن در اموال مثل این‌که یک کسی از مال پدرش می‌خورد حالا آن‌جا شاید مبرز هم باشد بگوییم که می‌دانیم پدر راضی است من بروم توی خانه و بخورم لذا بعضی از بزرگان گفته‌اند این‌که در قرآن شریف آمده این یک تعبد است می‌خواهد یاد مردم بدهد این تعبد را که شاهد حال قطعی کفایت می‌کند یعنی مردم با خویش و قومها با رفقا باید جوری باشند که تصرف در اموالشان لازم نباشد از هم اجازه بگیرند قانون تعاون بگوید که چه خود بخورد چه دیگران می‌گوید بابا یک تعبد است اما مشهور در میان اصحاب گفته‌اند نه این تعبد نیست بلکه شاهد حال قطعی است و تصرف در اموال مردم با شاهد حال قطعی، حق الماره را هم همین طور گفته‌اند، بعضی‌ها گفته‌اند این حق الماره یک تعبد است برای این‌که به مردم بفهمانند که تصرف در اموال یک دیگر تصرفات جزئی این‌ها اذن نمی‌خواهد اما بعضی گفته‌اند همین هم تعبد است، لذا دیگر تصرف در مال و جان که فرق نمی‌کند باید آن اذن بدهد این مرده را از خانه ببر بیرون خب این از اولیاست اگر ولی نباشد اگر کسی بخواهد مرده را از خانه ببرد بیرون که مسلم درست نیست دیگر، لذا این تصرف در اموال و انفس و اعراض که این‌ها گفته‌اند احتیاط بکنید لذا گفته‌اند شاهد حال قطعی کفایت می‌کند اما وقتی که می‌رسند به معاملات می‌گویند شاهد حال قطعی کفایت نمی‌کند بلکه مبرز می‌خواهد حالا همین مثال کوچکش گفته‌اند که سفره را پهن کرده خب برای این‌که من غذا بخورم شاهد حال قطعی هست دیگر نمی‌خواهد به او بگویم که آقا اجازه می‌دهید، یا صریح است یا تضمن است یا التزام یا هیچ کدام نیست شاهد حال قطعی است و مبرز دیگر نمی‌خواهد این‌که، بفرمایید، اما بعضی‌ها گفته‌اند در باب معاملات مبرز می‌خواهد این‌جاها هم مبرز می‌خواهد هر کجا نه یا باید عقلی باشدو امضاء کرده باشد یا باید تعبدی باشد تعبدی را که می‌خواهند مثال بزنند می‌گویند مثل حق الماره و این افرادی که در قرآن آمده که می‌توانید از خانه پدرتان حتی می‌رسد به آن‌جا از خانه رفیقتان بخورید بیاشامید این خلاصه حرف است، حالا باز هم یک فکری روی آن بکنید ببینید که آیا این شاهد حال قطعی مبرز می‌خواهد یا نه؟ مشهور در میان این‌گونه چیزها می‌گویند مبرز نمی‌خواهد.

  مسئله بعدی می ‌فرماید اذا علم مباشره بعض المکلفین یسقط وجوب المبادره و لا یسقط اصل الوجوب الا بعد اتیان العمل یک کسی مرده حالا این می‌داند که عده‌ای آمده‌اند این مرده را بردارند خب این می‌تواند برود سر کارش اما ایشان می‌فرماید که این وجوب مبادره از بین رفت اصل جوب از بین نرفته لذا اگر مثلا بفهمد در مغازه‌اش که این کسانی که رفته‌اند این را دفن کنند منصرف شده‌اند مثلا ترسیده‌اند فرار کرده‌اند مرده روی خاک مانده این باید در مغازه‌اش را ببندد برود مرده را خاک بکند اصل مطلب خوب است اما آیا آن‌که باید برود امر دوم است یا همان امر اول است مرحوم سید می‌گویند همان امر اول است، مشکل است انسان بگوید فرق گذاشته‌اند ما یک وجوب مبادره داریم یک وجوب اصل داریم یعنی وجوب غسل دادن می‌گوید این وجوب غسل دادن وجوب کفن کردن وجوب دفن کردن این هست تا آن وقتی که مرده را خاک بکنند آن وقت ساقط می‌شود اما اگر ببیند یک عده رفتند این را دفن بکنند وجوب مبادره یعنی این‌که این هم باید برود می‌گویند این دیگر نه و داریم توی فقه یک جایی وجوب مبادره‌اش از بین برود اصل وجوب به حال خود باقی بماند مثلا در واجبات موقت چه می‌گویید؟ نماز ظهر و عصر ازظهر تا مغرب خب این می‌تواند اول وقت بخواند و سارعوا الی مغفره من ربکم، نمی‌خواند، دو ساعت بعد سه ساعت بعد خب وقت فضیلت را از دست می‌دهد و تا برسد نزدیک مغرب که دیگر آن واجب موقت می‌شود واجب مضیق، حالا در همین جا می‌توانیم بگوییم که وجوب مبادره از بین رفته اصل وجوب به حال خود باقی مانده؟ نمی‌گوییم آن‌جا، آن‌جا می‌گوییم این وجوب کش دارد همان اول که اذا زالت الشمس صل می‌آید صل تا مغرب که نماز را دیگر تا آن وقت باید بخواند اما هر چه زودتر بهتر، ولی یک جا داشته باشیم وجوب مبادرت از بین برود اصل وجوب به حال خود باقی بماند مثل این‌که نمی‌شود پیدا کرد مرحوم سید این‌جا پیدا کرده‌اند می‌گوید وقتی که ببینیم جمعیت هست در خانه یک کسی مرده این دیگر واجب نیست برایش، اما نه واجب نیست نمی‌گوید واجب ساقط شد می‌گوید مبادرت ساقط شد ولی اگر یک کسی بگوید که نه بابا وقتی که ببیند یک عده هستند واجب کفایی است واجب کفایی دیگر ساقط می‌شود.

  می‌گوید که برو این میت را دفن بکن که می‌توانی، آنها نتوانستند تو باید بروی دفن بکنی حالا نتیجه عملی نداریم اما راستی اگر بحث طلبگی بخواهیم بکنیم این‌که مرحوم سید می‌فرمایند وجوب مبادرت از بین می‌رود اصل وجوب باقی می‌ماند هر وقتی که دفنش کردند اصل وجوب ساقط می‌شود در حیقت مرحوم سید دوتا وجوب درست می‌کند در واجب کفایی یکی وجوب مبادرت یکی وجوب اصل وجوب کفایی، بعید است انسان بگوید همه واجبات کفایی منقسم می‌شود مرکب از دو وجوب است یکی وجوب مبادرت مثل این‌که نماز در وقت که اول ظهر تا مغرب دوتا امر داریم یکی وجوب اصل نماز یکی استحباب نه وجوب، استحباب به این‌که سارعوا الی مغفره من ربکم این جا خوب است انسان بگوید یک واجب داریم یک مستحب و اما در واجب کفایی بگوییم که دو تا واجب داریم در آن جا در همان واجب کفایی بعد هم روایت داریم صحبت می‌کنیم ممکن است کسی بگوید که هم وجوب کفایی داریم هم استحباب کفایی هرچه زودتر این میت را بلند کنید دیگر هرچه زودتر غسلش بدهید هرچه زودتر کفن کنید دفن کنید این استحباب هست لذا یک وجوب است یک استحباب، وجوب است روی اصل، استحباب است روی تعجیلش این خیلی خوب است و کسی مثلا می‌خواهد غسلش بدهد یک ساعت طول می‌کشد خب این استحبابش از بین رفته وجوبش به حال خود باقی است اما مسئله ما این است که می‌فرماید می‌بیند یک عده‌ای رفتند برای این‌که میت را دفن بکنند می‌گوید می‌تواند این برود دنبال کارش، وجوب مبادرت از او رفته اما اصل وجوب باقی مانده، کی واجب ساقط می‌شود؟ وقتی که دفن بکنند اما اگر یک کسی بگوید که نه در همان وقتی که می‌بیند یک عده رفته‌اند وجوب از این ساقط است هم مبادرتش ساقط است هم وجوبش ساقط است برای این‌که می‌بیند این‌ها دارند می‌روند این کارها را انجام بدهند استحباب مبادرت دیگر ندارد وجوب هم ندارد اما اگر یک وقت آنها نتوانستند دفن بکنند وجوب دوم استحباب دوم برای این می‌آید جلو یعنی واجبی که ساقط شده دو دفعه عود می‌کند لذا این فرمایش ایشان که وجوب مبادرت از بین رفته این را ظاهراً نظیرش را نداریم نمی‌توانیم پیدا بکنیم استحباب هست اسمش را سارعوا الی مغفره من ربکم، استحباب مبادرت در همه واجب‌ها هست، در باب حج باید حج را برود حالا نتوانست برود سال دیگرباید برود اگر هم امسال توانست همین امسال باید برود یک وجوبی دارد اما وجوب مبادرت، نه، حجی است که وقت ندارد الان وقتش رسیده یعنی وقت ندارد به این معنا که مثل نماز نیست که از اول وقت تا مغرب باشد این وجوب وجوب فوری است وقتی استطاعت پیدا کرد وجوب فوری است این وجوب فوری را اگر به‌جا آورد به جا آورد اگر نیاورد سال دیگر باید به‌جا بیاورد، این‌جا که ایشان می‌گوید فرض ما این است که این وجوب از این رفته، مرحوم سید می‌گویند وقتی که می‌بیند یک عده‌ای دارند دفنش می‌کنند وجوب رفته اما نه اصل وجوب، وجوب مبادرت رفته، به او می‌گوییم چرا؟ خب اصل وجوب رفته دیگر، برای این‌که می‌بیند یک عده مبادرت کرده‌اند خب دیگر واجب نیست عرفا هم این جور است دیگر به او نمی‌گویند ترک واجب کرده که، بگویند وجوب مبادرت را این به‌جا آورده اصل وجوب را ترک کرده، مسلم ترک نکرده دیگر، آن وقتی‌که ببیند یک عده‌ای دارند دفنش می‌کنند خب تمام شد دیگر عرفا می‌گویند دیگر برای دیگران واجب نیست نه وجوب مبادرت، می‌گویند واجب نیست، حالا یک وقت نشد دودفعه آن وجوب عود می‌کند ، بعید است انسان بگوید که وجوب مبادرت، در همه واجب‌های کفایی اگر یک عده‌ای آمدند دخالت کردند اصل وجوب باقی است اما وجوب مبادرت از بین نرفته، مثل کسی که نماز اول وقت باید بخواند هم استحباب مبادرت دارد هم وجوب اصل نماز حالا مبادرت را از دست می‌دهد یا عمداً یا عذراً نماز اول وقت نمی‌خواند خب استحباب رفت از بین، اصل وجوب به حال خود باقی است آن استحباب و وجوب خوب است اما عبارت مرحوم سید را ببینید اذا علم مباشره بعض المکلفین یسقط وجوب المبادره یا این‌که یسقط اصل وجوب دیگر، ولا یسقط اصل الوجوب الا بعد اتیان العمل و اگر کسی بگوید وقتی که عده‌ای متحمل شدند این واجب را، از گردن دیگران ساقط است مگر این‌که یک صحنه‌ای جلو بیاید و آنها نتوانند دفن بکنند این دو دفعه واجب است براین‌ها بروند او را دفن بکنند می‌شود واجب بعد از واجب این هم این مسئله.

  استحباب که داریم یعنی سارعوا الی مغفره من ربکم این واجب نیست این مستحب است در واجب کفایی هم هست در واجب موقت هم هست سارعوا الی مغفره این استحباب مبادرت در همه واجبات هست من‌جمله در همین مسئله ما اما وقتی که نماز را خواند دیگر خب تمام شد حالا یک عده‌ای رفتند دنبال این‌کار خب تمام شد از گردن دیگران ساقط شد اگر یک دفعه نشد آن واجب دو دفعه عود می کند مثل این‌که یک کسی الان مثلا مرده است.

  مسئله بعدی می‌فرماید الظن بمباشره الغیر لایسقط وجوب المباشره فضلا عن الشک اگر انسان مظنه دارد که این مرده را آیا دفن می‌کنند یا نه؟ یا شک دارد معلوم است این وجوب مباشرت از بین نمی‌رود برای این‌که واجب کفایی این است که بر همه واجب است این کار را بکنند حالا در صورت شکش شک عقلایی مثلا برف آمده وضع بد است شک دارد آیا مردم می‌روند این را دفن بکنند یا نه؟ بگویید که این وجوب به حال خود باقی است و این باید اقدام بکند اما یک دفعه مظنه عقلایی یعنی ظهور این‌که همسایه‌ها نمی‌گذارند این میت روی خاک بماند حالا این برف آمده وضع بد است آیا واجب است پا شود برود ببیند چه خبر است؟ مرحوم سید می‌گویند بله، مظنه کافی نیست باید یقین داشته باشد این‌که مردم این را بلند کردند بردند برای تغسیل، اگر مثلا شک داشته باشد که آیا این‌ها می‌توانند غسلش بدهند یا نه؟ بگویید این شک فایده‌ای ندارد باید برود به دنبال، اما یک دفعه مظنه دارد مظنه عقلایی این‌که این‌ها رفتند و مسلم غسالخانه هست و این‌ها می‌توانند این را غسل بدهند و کفن کنند و دفن بکنند، یقین ندارد چون وضع هوا خیلی بد است یا ناامنی است خیلی بد است اما مظنه دارد مرحوم سید می‌گویند کافی نیست، ظاهراً باید بگوییم کافی است مخصوصاً ظن متآخم با علم که حتما کافی است اما همین مظنه عقلایی کفایت می‌کند یا نه؟ مرحوم سید می‌گویند نه، روی آن قاعده اصولی می‌گویند نه، الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل که می‌گویند امارات و امثال امارات، قواعد فقهیه، ظاهراً مرحوم سید روی این قاعده آمده‌اند جلو.

  مرحوم شیخ انصاری می‌گویند الاصل حرمه عمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل شاگرد بزرگوارشان مرحوم آخوند تبدیل کرده‌اند الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل و دلیل هم همین چیزها که آوردند من‌جمله ظهور و امارات و قواعد فقهیه مرحوم سید روی این قاعده آمده‌اند جلو، اما راستی این جور موارد این مظنه‌ها حجت است یا نه؟ باید بگوییم پیش عقلاء خیلی از مظنه‌ها حجت است شارع مقدس هم ردع نکرده و من‌جمله ما نحن فیه، ما نحن فیه نمی‌داند آیا یک عده‌ای رفتند این را دفن بکنند یا نه؟ نمی‌داند یقین ندارد اما مظنه عقلایی دارد یعنی مظنه‌ای که عقلا قبول دارند، نه ظهور است نه اماره است نه قواعد فقهیه است اما این مظنه را عقلا حجت می‌دانند به معنا اگر این نرفت به او نمی‌گویند چرا نرفتی؟

  می‌گوید که خب معمولاً معلوم بود که من نروم دیگران می‌روند این میت را دفن می‌کنند اگر بپسندید این قول من را که خیلی جاها هست می‌گوییم که آن جا که عقلا روی مظنه ترتیب اثر بدهند این مظنه حجت است ولو این اخرجه الدلیل توی کفایه نباشد یعنی از ظواهر نباشد اماره نباشد قواعد فقهیه نباشد اما یک مظنه‌هایی است که عقلا روی مظنه ترتیب اثر می‌دهند اگر کسی این حرف من را بزند خیلی راه‌هاهم توی اصول باز می‌شود آن وقت مسئله ما نحن فیه باید بگوییم که یقین یا مظنه عقلایی، اگر این حرف من را کسی نزند فرمایش مرحوم سید خیلی خوب است و آن این است که الاصل حرمه عمل بالظن یا عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل این جا اماره که نیست ظهور بیانی هم که نیست و قواعد فقهیه هم که نیست پس بنابراین مظنه‌اش حجت نیست باید برود جلو تا این‌که آن میت دفن بشود یقین کند دفن شده آن وقت وجوب می‌رود اما اگر حرف من را بزنید بگویید مظنه عقلایی یعنی مظنه‌ای که عقلا ترتیب اثر روی آن می‌دهند، چرا روی آن نمی‌گویند حرمت عمل بالظن نیست به قول مرحوم شیخ انصاری، اگر این مظنه‌ها حجت باشد ما نحن فیه این مظنه حجت است معمولاً هم این جوری است دیگر، که خب می‌داند یک عده می‌روند این را دفن می‌کنند دیگر خواه ناخواه تکلیف از این ساقط می‌شود ما که می‌گوییم اصل تکلیف ساقط می‌شود مرحوم سید می‌فرماید مبادرت ساقط می‌شود، ما می‌گوییم اصل تکلیف ساقط می‌شود دلیلش هم اگر گفتید چرا؟

  می‌گوید که معلوم است یک عده‌ای می‌روند این را دفن می‌کنند این هم این مسئله،

  روی قواعد حرف مرحوم سید درست است روی آن مسئله توی اصول ما می‌گوییم که خیلی از مظنه‌ها عند العقلاء حجت است من‌جمله این جا مظنه تغسیل و تکفین و تدفین مظنه به آن کفایت می‌کند از این‌که واجب را ساقط می‌کند.

  مسئله بعدی مسئله فردا که خیلی هم حرف دارد در اولیائی است که باید اذن بدهند از حرف مرحوم سید دیروز فهمیده شد که این منحصر به طبقه اول است و نمی‌دانم چرا؟ این جا خود مرحوم سید می‌فرمایند همه طبقات ولی مشکل است، این را مطالعه کنید تا فردا انشاءالله.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo