< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 ‌
 فرمودند شرط اول در تیمّم، نیّت است. آن هم نیّت با قربت یعنی نیّت قربیه.
 در اینکه نیّت قوام عمل است، اشکال ندارد و اصلاً مُحال است یک فعل اختیاری را بدون نیّت انجام داد. لذا وقتی میخواهد تیمّم کند، در قوام آن نیّت خوابیده است. لذا در این باره نباید حرف بزنیم. معلوم است که قوام تیمّم، متوقف بر نیّت است. تا نیّت نکنیم، دست روی خاک زدن، نیّت نیست. یک دفعه همینطور دست را روی خاک میزند و یا دستها را به صورت میمالد که این معلوم است تیمّم نیست. تیمّم در وقتی متحقق میشود که با نیّت باشد. اما اینکه باید با قصد قربت باشد، در باب وضو و غسل گفتند و اینجا هم میفرمایند که این طهارات ثلاث را باید قربة الی الله به جا آورد. اگر مثلاً دستها را بزند روی خاک، ریاءاً یعنی به دیگران نشان دهد، گفتند این عمل باطل است. باید به عنوان تیمم، قربة الی الله باشد. دلیلی برای مطلب نیاوردند. در باب وضو و غسل مفصل صحبت کردیم و ادلّهای که آورده شده ناتمام است الاّ اینکه ما آنجا گفتیم این طهارت ثلاث، اجماع هست، ضرورت هست به اینکه باید قربة الی الله آورده شود و اما اگر قربةً الی الله آورده نشد، هم وضو و هم غسل و هم تیمّم باطل است.
 لذا این را هم در اینجا خیلی بحث نکردند. مرحوم سید همین مقدار فرموده است که: یُشترطُ در تیمّم، نیست است. حتی نیّت قربیه را هم در اینجا نیاورده و به وضوح باقی گذاشتند. ظاهراً در این باره هم، چون ضرورت هست و اجماع هست، نباید بحث کرد و بحث هم نشده است. آنچه بحث شده و مشکل هم هست، اینست که این دست زدن جزء تیمم است یا نه. اگر جزء تیمّم باشد، دست زدن قصد قربت میخواهد و اما اگر جزء تیمّم نباشد و تیمّم از مسح صورت پیدا شود یعنی اول تیمم مسح صورت و بعد مسح دو پشت دست و به عبارت دیگر تیمم دو جزء دارد. یک جزئش کشیدن دستها به صورت و یک جزئش هم دست کشیدن دو تا کف دست به دو تا پشت دست. مرحوم سید باز بحث این را نکردند اما فهماندند که زدن دو تا دست، مقارناً للنیّة. این هم ادّعای شهرت شده و ادعای اجماع شده که ضرب الیدین علی الأرض، جزء تیمم است. مرحوم علامه در بعضی کتابهایشان، مرحوم فیض کاشانی در مفاتیح، گفتند نه، دلیلی بر اینکه این ضرب علی الأرض جزء تیمم باشد، نداریم بلکه این مقدمه است و توسلی میشود ولو به قصد قربت هم نیاید، طوری نیست و حتی این را هم نفرمودند و شما بفرمایید که دو تا دست را زد روی خاک و قبل از اینکه به صورت بمالد، مُحدث شد، حال آیا دوباره باید دست را روی زمین بزند یا نه؟ مرحوم علامه و مرحوم فیض کاشانی گفتند نه. برای اینکه جزء تیمم نیست. مثل وضو که جزء تیمم نیست. اگر وضو گرفت و یک ساعت بعد نماز خواند، طوری نیست. إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا، در اینجا هم مرحوم محقق، مرحوم علامه و مرحوم فیض کاشانی گفتند مثل وضو و غسل است. شرط است اما جزء نیست به این معنا که مقدمه است و یک واجب توسل است و نه اینکه واجب تعبّدی باشد. دو تا دلیل هم آوردند. عمده دلیل آیه قرآن است. گفتند قرآن میفرماید: فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَ أیدیکُم. گفته که قرآن میفرماید تیمم دو جزء دارد. قرآن که نفرموده فضربوا علی الأرض فامسحوا بوجوهکم، و ظهور آیه شریفه اینست که اول جزء تیمم، مالیدن دستها به صورت است. لذا اگر آن دو تا دست را چون توسلی است، به صورت ریاءاً و یا اینکه قصد قربت نکرده و یا اینکه مُحدث شد و بعد تیمم کرد و تیمم به معنای اینکه دستها را زده روی خاک و بعد محدث شده و بعد دستها را به صورت میمالد، گفته قرآن میفرماید که درست است. فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَ أیدیکُم. این یک دلیل است.
 یک دلیل دیگر هم به یک روایت تمسّک کرده است. روایت را مرحوم صاحب وسائل آورده است.
 روایت پنج از باب نه، از ابواب تیمّم: إن خاف على نفسه من سبع او غیره وخاف فوت الوقت فلیتیمّم یضرب بیده على اللُبد و يُتيمّم و يصلّي. گفته ببین از این وَ یُتیمَّم وَ یُصَلّی، معلوم میشود که ضرب بید، جزء تیمم نیست. اما علیهالسلام فرمودند دستها را چون نمیتوانی به خاک بزنی پس بزن به جُل اسبی که سواری و تیمم کن و نماز کن. گفته و يُتيمّم و يصلّي. این هم دلیل دوم .
 لذا دلیل اول گفته که آیه شریفه جزء اول تیمم را مسح صورت میداند و این روایت شریف هم تیمم را غیر ضرب یَد میداند. حضرت فرمودند که یضرب بیده على اللُبد و يُتيمّم.
 مرحوم آقای خوئی میخواهند دو تا دلیل را رد کنند و نمیتوانند. میفرمایند دلالت روایت خوب است اما در سند روایت، احمد بن هلال است و احمد بن هلال، نه موثق نیست بلکه دین هم ندارد. اما این احمد بن هلال را مرحوم شیخ در عدّة فرموده که یُعتَمدُ علی روایاةِ. مرحوم نجاشی فرموده است که انّهُ صالح الروایة. مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات، مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر، اینها او را توثیق کردند و آقای خوئی هر دو را قبول دارد. یعنی هم تفسیر علی بن ابراهیم را قبول دارد که روایاتش موثق است برای اینکه علی بن ابراهیم در اول تفسیر میفرماید هرچه آوردم،حجت است. ابن قولویه هم در اول کامل الزیارات میگوید هرچه آوردم درست است. لذا چهار نفر این را توثیق کردند. مرحوم کلینی بیش از صد تا روایت، از این نقل کرده است و خیلی بعید است که مرحوم کلینی اول کافی میگوید هرچه روایت آوردم موثق است، آنوقت صد تا روایت از یک نفر نقل میکند و بگوییم که احمد بن هلال در پیش کلینی غیرموثق بوده است. بله یک حرف دیگر هست، اینکه ممکن است عاقبت خود احمد بن هلال به خیر نشده باشد، مثل علی بن حمزه بطائنی. و مرحوم شیخ انصاری که میفرمایند دین ندارد، اما روایتش را قبول میکند. آنوقت که روایت نقل میکرد، معتمد عند الاصحاب بود و آن وقت هم که مثل علی بن حمزه بطائنی مطرود شد، اصلاً به قول روایات ما، مثل سگ آبدیده، سگ باران دیده، از او اجتناب کردند و از سلک شیعیان بیرون رفت. از همین جهت هم شیخ طوسی میفرماید یُعتمد علی روایته و نمیگوید که انّه صدقة و یا مرحوم نجاشی میگوید صالح الروایة و نمیگوید انّه صالحٌ یا انّه صقةٌ. مرحوم قولویه و علی بن ابراهیم هم میگویند هرچه روایت در کامل الزیارت است ولو از شمربن ذی الجوشن باشد، که این کامل الزیارت یک روایت از شمر بن ذی الجوشن دارد، میگوید آن روایت معتمدٌ علیه است و نه خودش. قدما اینطور بودند. این حرفی که ما به عنوان روایت صحیح و حسن و موثق و سند و ضعیف درست کردیم، از زمان علامه (رضوان الله تعالی علیه) است و الاّ قبلاً همه قدماء روی فرد حساب نمیکردند. اگر روایت مورد اعتمادشان بود، میگفتند روایت موثقه است و به عبارت دیگر روایت معتمدٌ علیها را قُدماء میگفتند روایت موثقه؛ و اگر مورد اعتمادشان نبود ولو اینکه راوی جلالت قدر هم خیلی داشت، میگفتند روایت ضعیفه. قدماء تا زمان علامه اینطور بوده است. لذا این احمد بن هلال که آن را هم من خیلی عقیده ندارم ، برای اینکه وقتی میخواستند این راویها را از صحنه بیرون کنند، خیلی به آنها تهمت میزدند. علمای شیعه و به آن کسانی که مورد اعتماد شیعه بودند، با تهمت میخواستند او را از صحنه بیرون کنند. لذا من هنوز از احمد بن هلال چیزی به دست نیاوردم، اینکه مرحوم شیخ انصاری میگوید مذهب ندارد و مرحوم آقای خوئی از شیخ انصاری گرفته که مذهب ندارد، این را نمیدانم اما چیزی که میدانم اینست که روایت احمد بن هلال، صحیح قدمایی است. یعنی قدماء به روایت احمد بن هلال، عمل کردند و روایاتش معتمدٌ علیهاست و به قول نجاشی صالح الروایات است و از نظر سند اشکال ندارد.
 خلاصه اینکه باید دستها را روی زمین بزند اما قرآن میگوید که جزء نیست. قرآن میگوید فَامسَحوا بِوُجوهِکُم و این روایت میگوید دستها را به خاک بزند و سپس تیمم کن. پس اول جزء تیمم، دستها را به صورت کشیدن است.
 مرحوم آقای خوئی راجع به آیه میفرمایند این مِنهُ، یعنی ضَرب علی الیدین. آیا میشود این را درست کرد. فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَ أیدیکُم من الیضربوا ثمَّ یَمسَحوا. بنابراین فرمایش آقای خوئی راجع به آیه درست نیست و ظهور آیه اینست که اول جزء تیمم، کشیدن دستها به صورت است. البته نه کشیدن دستها بدون زدن روی خاک بلکه باید دستها را روی خاک بزند؛ اما اول جزء را قرآن میفرماید کشیدن دستها به صورت است. آیا باید دستها را روی خاک بزند یا نه؟ بله. این شرط است یا جزء است؟ مرحوم علامه میگوید شرط است و جزء نیست. اگر این حرف یادتان باشد در باب نماز هم هست که آیا نیّت جزء نماز است یا نه، که تمسّک کردند و گفتند که أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ، غیر از اذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلوةِ فاغْسِلُواْ است. آن شرط است و آن نیّت هم شرط است، أوله تکبیر، آخره تسلیم. نگفته که اوله نیّت و آخره التسلیم. این حرف در آنجاها هم هست. لذا مرحوم علامه در اینجا گفته است که خودِ نیت شرط است. حتی ضرب یدین علی الأرض هم شرط است.
 تیمم دو جزء دارد، یکی فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ، و یکی فَامْسَحُواْ بأیدیکُم. لذا این فرمایش مرحوم خوئی را اگر بخواهیم درست کنیم و خود مرحوم آقای خوئی تصدیق دارند، اینکه ظهور روایت همین است و روایت را با ضعف سند رد میکنند و ظهور روایت را هم با منهُ فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَ أیدیکُم منه، میگویند منه یعنی ضرب علی الأرض و ما به ایشان میگوییم بله، ضرب علی الأرض را که نمیگوییم نباشد، بلکه مسلّم باید دو تا دست را روی زمین بزند اما حالا دو تا دست را ریاءاً روی زمین زد و بعد مسح صورت کرد قربةً الی الله، آیا این درست است یا نه؟ مرحوم علامه میگویند درست است برای اینکه جزء نیست و شرط است. یا مثلاً مُحدث شد و بعد از آنکه محدث شد، دستها را کشید به صورت و به پشت دستها، علامه میگوید این تیمم درست است. فیض کاشانی هم میگوید درست است و میگویند برای اینکه این روایت میگوید تیمم، غیر از ضرب علی الیدین است و یا قرآن میفرماید اول جزء تیمم، فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ است. بله یک مسئله دیگر هست که نمیدانم علامه این را چه کار کرد است و آن ظهور روایات است. یعنی اینکه روایات صحیح السند و ظاهرالدلاله، اینطور میگوید که به امام علیه السلام عرض کردم تیمم کنید. دو دست مبارک را زدند روی زمین و کشیدند به صورت و کشیدند به پشت دستها. ظهور این روایت اینست که اول جزئش ضرب یدین است و یا مثلاً امام علیه السلام در روایاتی که سابقاً خواندیم و مرحوم صاحب وسائل این روایات را هفت ـ هشت ده تا در باب نه از ابواب تیمم نقل کردند، حضرت میفرمایند که یضربُ یدیه علی الأرض فمسح وجهه و یدیه. ظهور این میگوید تیمم اینست که سه جزء دارد. یکی زدن دستها روی زمین و یکی هم مسح کردن صورت و یکی هم مسح کردن پشت دستها. یکی ادعای ظهور در روایتها بکند. ظاهراً مرحوم علامه و مرحوم فیض توجه به این مطلب هم داشتند که ظهور روایات اینست، الاّ اینکه میگویند ما دست از ظهور برمیداریم و نمیگوییم که ضرب ید علی الأرض نمیخواهیم بلکه میگوییم اول جزء تیمّم فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ است. روایتها میگوید سه چیز است و شما میگویید جزء است و ما میگوییم سه چیز است. یکی ضرب دستها روی زمین و یکی کشیدن دستها به صورت و یکی هم کشیدن دستها به پشت دست با یکدیگر. لذا باز هم حرف مرحوم علامه و حرف مرحوم فیض کاشانی جا باز میکند، به راستی یک دلیل قانع کنندهای برای مطلب بیاوریم، اینکه تیمّم سه جزء دارد؛ نه اینکه اصلاً ضرب یدین بیرون است که مرحوم علامه میگوید شرط است و مثل وضو برای نماز است و شرط است و نه اینکه جزء باشد. لذا ممکن است مرحوم علامه و همچنین فیض کاشانی بگوید آن که حضرت فرمودند دستها را بزن روی زمین، از باب شرط است و نه اینکه از باب جزء باشد و اینکه شما میگویید ظهور دارد، برفرض هم که ظهور داشته باشد، ظهورش فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ که میگوید اولش فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ است آن ظهور را از دست ما میگیرد یا ظهورش که میفرماید امام علیهالسلام دستها را زدند به زمین و مالیدند به صورت و ظهورش اینست که اول جزء است، آن روایتی که میگوید دستها را بزن و سپس تیمم کن، ظهور را از دست ما میگیرد. حرف انصافاً قوی است. آنجاها هم که فعل است که گاهی هم فعل نیست و امر است. فرمودند اِضرب یدیک علی الأرض، فامسَح بوجهک و کفین ولی باز این حرف میآید که ظهور اینکه جزء است نه، ظهور دارد که تیمم سه چیز است. و اما دو تا دستها را به زمین بزنیم، شرط است یا جزئش است، ممکن است چنین ظهوری را بگوییم نه. و اگر هم کسی بگوید ظهور که مرحوم صاحب جواهر روی این ظهور خیلی پافشاری دارد و همچنین مرحوم آقای حکیم و دیگران مرحوم حاج آقا رضای همدانی روی این ظهور خیلی تأکید دارند، این هم ظاهراً ظهور نیست و اگر هم ظهور باشد، مرحوم علامه میگویند فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ، ظهور دارد و اول جزء تیمم اینست که دستها را به صورت بمالیم یا آن روایت شریف احمد بن هلال میگوید دستها را بزن ثم تیمم کن، فالیتیمّم، این فاء، فاء تفریع است و فاء تفریع معنایش اینست که اول جزء تیمّم اینست که دستها را به صورت بکشید و نه دستها را به زمین بزنید.
 مرحوم آقای حکیم ادعای ارتکاز میکنند که این همان اجماع است. اگر کسی از اجماع بترسد، لذا حرف مرحوم علامه و مرحوم فیض کاشانی با اجماع رد شود. مثلاً بگویید اجماع فقهاء اینست. مرحوم آقای حکیم قدری بالاتر یعنی اجماع را صاحب جواهر و دیگران فرمودند و آقای حکیم مقداری بیشتر میفرمایند که ارتکاز متشرعه اینست که این دست زدن جزء تیمم است. حالا ایشان این ارتکاز را از کجا آورده است. اصلاً حالا مردم نمیگویند که دست زدن روی زمین نباید باشد، اما اینکه دست زدن روی زمین جزء است، این ارتکاز باشد، نمیدانم. اما ظاهراً غیر واحد از اصحاب و من جمله صاحب جواهر ادعای اجماع کرده با اجماع مرحوم علامه، لذا میگویند از جمله مجمعن خود علامه است. برای اینکه مرحوم علامه فقط در یک کتابشان یعنی در قواعد اما در مابقی کتابهایشان جزء گرفتند. لذا میگویند که قدماء و متأخرین همه مسئله را متعرض شدند و جزء گرفتند و من جمله خود علامه؛ بنابراین مخالف فقط فیض کاشانی است و مرحوم فیض کاشانی خیلی مورد اعتماد نیست. این از مسئله اول.
 این مسئله یک تتمه دارد که این هم مسئله خوبی است و آن اینست که آیا لازم است بگوید تیمم میکنم برای نماز یا نه؟. قصدالغایه در فقه. همین که در میان عوام مشهور است که میگویند نماز میخوانم نماز ظهر یا نماز عصر. آیا این قصد وجه، قصد تمیز، قصد الغایه شرط است یا شرط نیست.
 مشهور در میان فقها گفتند شرط نیست و همین مقدار که تیمم کند ولو قصدالغایه هم نکند، تیمم صحیح است. یا همین مقدار که وضو بگیرد و قصدالغایه هم نکند، وضو صحیح است یا غسل کند و قصدالغایه نکند، غسل صحیح است.
 لذا اینجا مرحوم سید میفرمایند تیمم بکند ولو نگوید برای نماز، گفتند تیمم صحیح است. اصل مطلب خوب است و مرحوم صاحب جواهر در جای دیگر چیزی فرمودند و مرحوم آخوند آن چیز را گرفتند و در جلد دوم کفایه آوردند. میفرمایند آن چیزهایی که عام البلوا باشد، سؤالاً و جواباً در آن ذکری نشده باشد، همین دلیل بر اینست که واجب نیست. لذا مرحوم صاحب جواهر مثال زده به قصد وجه و به قصد تمیز و مرحوم آخوند در کفایه هم همان حرف مرحوم صاحب جواهر را مثال زده به قصد وجه، به قصد تمیز و اینجاها هم بزرگان چه صاحب جواهر و چه مرحوم حاج آقا رضا همدانی و چه مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی، همان حرف صاحب جواهر را در اینجا آوردند و گفتند که این تیمم، غسل، وضو و نماز یک عام البلوا در میان مردم است. اما اینکه نماز میخوانم واجب، یعنی قصد الغایه کند و یا نماز صبح میخوانم یا نماز ظهر میخوانم یعنی قصد تمیز، گفتند اینها در روایات ما نیامده است. سؤال نشده و آنها هم نگفتند؛ در اینجا یعنی در این گونه چیزها، عدم الوجدان یدلُّ علی العدم الوجود. و ما نحن فیه از آن چیزهاست یعنی عام البلوا است. سؤالاً و جواباً راجع به این تیمم چیزی گفته نشده؛ لذا این هفت هشت ده تا روایت اینطور است که دستها را بزن روی خاک، اینکه برای نماز، ندارد. اینکه دستها را بزن روی خاک بمال به صورت و بمال به دستها، یعنی این سه چیز. حال آن دست زدن روی خاک مثل آن نیّت، آیا جزء است یا شرط است، بالاخره مربوط است. اما در هفت هشت ده تا روایت داریم که دستها را بزن روی زمین و نگفته که دستها را بزن روی زمین برای چه چیز. پس اینکه برای چه چیز، لازم نیست. توجه به وجوب و استحباب و توجه به اینکه میخواهم متطهر بشوم برای نماز و امثال اینها لازم نیست. اینهم مسئله دوم.
 بله تیمم در رابطه با نماز است، ما میگوییم نیّت تفصیلی میخواهد یا نه؟ یعنی آیا باید این غایت، متوجه الیه باشد یا نه و الاّ که مسلم است که تا آب باشد که تیمم نمیشود. حال زمینه برای تیمم هست، حال آیا باید این زمینه را تفصیلی کند یا نه، لازم نیست.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo