< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

90/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 
 یکی از فضلای جلسه از مرحوم شیخ طوسی در خلاف، چیزی نقل کردند و برای احترام به شما و به شخصیت این فاضل، این چیزی را که در خلاف آمده نقل میکنم.
 مرحوم شیخ طوسی در مقابل عامه فرمودند ازدواج مستحب است و نه واجب. بعد شش دلیل برای استحبابش آوردهاند. گفتم معمولاً فقها مسئله را اصلاً متعرض نشدند و مفروقٌ عنه گرفتند که ازدواج مستحب است و مطلوب است و قصد قربت هم نمیخواهد. فقها همینطور از مسئله گذشتند و مفروقٌ عنه گرفتند. مرحوم شیخ طوسی این را خوب فرمودند که ازدواج مطلوب و مستحب است و واجب نیست. برای عدم وجوبش یک ـ اینکه تمسّک کردند به اجماع؛ همان چیزی که همه فرمودند. تمسّک کردند به اجماع فرقه حقّ، یعنی شیعه. یکی هم اینکه تمسّک کردند به یک روایتی یعنی به یک تاریخی. یک دخترخانمی آمد خدمت پیغمبر اکرم (ص) و گفت یا رسول الله حق شوهر به زن چیست؟ حضرت فرمودند سه حق دارد. یک ـ اینکه از نظر غریزه جنسی، هروقت تمایل داشت باید او را ارضاء کنی. گفت چشم. فرمود حق دوم اینکه باید خیانتکار نباشی و دزد در خانه نباشی و مواظب کامل از مال و عفتش داشته باشی. گفت چشم. پیغمبر فرمودند شرط سوم اینست که اگر قهری جلو آمد، نخوابی تا او را راضی کنی. این گفت یا رسول الله! ولو اینکه تقصیر هم با او باشد و با من نباشد، آیا من باید آشتی کنم. حضرت فرمودند بله. نمیدانم چرا این احساساتی شد و گفت به خدا قسم من ازدواج نمیکنم. حال این را ندارد که پیغمبر اکرم به این چه گفتند.
 مرحوم شیخ طوسی به این روایت تمسّک میکند و اینکه اگر واجب بود، پس باید پیغمبر اکرم جلوی این را گرفته باشد و همین که جلوی این نگرفتند، معلوم میشود که ازدواج واجب نیست. به شیخ طوسی عرض میکنیم که ندارد که پیغمبر اکرم چه کردند و چه گفتند. ممکن است پیغمبر اکرم فرموده باشند باید ازدواج کنی. ازسکوت این تاریخ، ما نمیتوانیم استفاده کنیم که چرا پیغمبر متعرض این نشدند. ممکن است پیغمبر اکرم متعرض این شده باشند و در این تاریخ ذکر نشده است. بنابراین به شیخ طوسی عرض میکنیم که این عدم تعرض نمیتواند برای ما کارساز باشد. آن اجماع را هم که این دو سه روز گفتم و نه اجماعهای خلاف که یکی از شبهاتی که همیشه داریم و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم درحالی که ارادت عجیبی به شیخ طوسی داشتند و آقای بروجردی اگر یک وقت میخواستند شیخ طوسی را رد کنند با یک مقدماتی ایشان را رد میکردند و خیلی به علمیت و تقوای ایشان علاقه داشتند. اما این اجماعها که مرحوم شیخ طوسی در مقابل عامه صدِ نود و پنج از مسائلش میگوید دلیلنا اجماع الفرقه. درحالی که فرقه اصلاً مسئله را متعرض نشدند و یا اگر متعرض شدند، اختلافی است. لذا نمیدانیم مرادشان از این اجماعها چیست. آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه میفرمودند که مرادشان اینست که دلیلنا النّص؛ یک روایتی بوده و ایشان میدیدند که این روایت ظاهرالدلاله است و هرکه ببیند میگوید درست است لذا میگفتند دلیلنا اجماع الفرقه. معلوم است توجیه آقای بروجردی درست نیست. و با آن علاقه عجیبی که ایشان به شیخ طوسی داشتند، نباید اینطور توجیه کنند. ولی علی کل حالٍ هیچ کس نمیداند مراد از این اجماعهای در خلاف شیخ طوسی چیست. دلیلنا اجماع الفرقه. این اجماع در خلاف یک در ده آن هم مسئله اجماعی نیست. نه تا اختلافی است و یکی اجماع است. ولی ایشان وقتی مسئله را نقل میکنند در مقابل عامه میگوید دلیلنا اجماع الفرقه. لذا اینجا هم فرمودند «دلیلنا اجماع الفرقه» و نمیدانیم این اجماع چیست. اما بارها این دو سه روز گفتم که امتیاز شیعه در این مسئله هست، اینکه همه و همه گفتند که نکاح مستحب نفسی است و واجب نیست. اما بلافاصله هم گفتند واجب نیست برای اینکه روایات دلالت دارد برای استحباب و روایتها هم اگر ظهور در حرمت داشته باشد، حمل بر کراهت میکنیم، بنابراین آیات و روایات و اینها هم دلالت ندارد. درحالی که این دو سه روز دیدیم که هم عقلاء و هم آیات و هم روایات به ما میگفت که نکاح یک واجب است. همچنین انکاح یک واجب است. اما این اجماع در کلمات است و من جمله در کلمات دیگران هم که به راستی ادعای اجماع میکنند و نه خلاف که نمیدانیم اجماعهای خِلاف چیست. اما علی کل حالٍ دلیل دوم ایشان هم اجماع است. آنگاه چهار دلیل هم از دو آیه استفاده کردند. این دو آیه را بخوانم و ببینید که دلالت دارد یا نه؟
 آیه اول، آیه 3 از سوره نساء است. وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.
 این ای آیات متشابه است. لذا بعضی از کسانی که قائل به تحریف قرآنند، گفتند اینجا آیاتی بوده و حذف شده است. اما معنای ظاهر آیه اینست که اینها میرفتند یک زنهایی که بچه یتیم داشتند، میگرفتند برای اینکه مال این بچه یتیمها را بخورند و مالشان را حیف و میل کنند. و این یک عیبی شده بود. لذا آیه شریفه آمد که شما ها نمیتوانید امانتدار باشیدو مال بچه یتیمها را حفظ کنید، پس بروید و بِکر بگیرید، دختر بگیرید. مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء. یکی دو تا یا سه تا و چه داعی دارید که خودتان را در دردسر بیندازید. یا اینکه کنیز بگیرید. ازدواج کنید با یک کنیزی و آن زن بیوه سار را نگیرید و خودتان را در دردسر بیندازید. برای اینکه نمیتوانید عدالت را حفظ کنید، پس یک زن بس است و اگر هم آن یکی را هم نمیتوانید بگیرید، آنگاه با کنیزها ازدواج کنید. این آیه است که این آیه را بعد درباب تعدد زوجات باید صحبت کنیم و ببنیم اصلاً این آیه شریفه میخواهد چه بگوید. آیا استثناست و آیا به راستی یک حکم شرعی است؟ اینها برای بعد است.
 حال آنچه شیخ طوسی به آن تمسّک کرده است از دو جهت است. یکی از جهت اینکه زن بگیرید، یکی دو تا و سه تا یا چهار تا؛ میگوید اینها که واجب نیست و وقتی واجب نشد؛ پس بنابراین اینکه میخواهید بگویید که نکاح واجب است، نکاح واجب نیست. بعد هم أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ. میگوید واجب نیست که کنیز بگیرید پس بنابراین زن گرفتنش هم واجب نیست. بعد برای اینکه قدری مطلب را داغتر کنند، فرمودند که أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ، مباح است و نمیشود آن دیگری واجب باشد. برای اینکه لنگه تخییر نمیتواند واجب باشد. این هم استشهاد به این آیه که تقریباً میخواهند دو دلیل برای استحباب، در ذیل این آیه استعمال کنند. و این را هم به شیخ طوسی میگوییم چه مانعی دارد. وجوب و مباح یا وجوب و استحباب، پیش هم در بیاید. میگوید این کار را بکن و واجب است وگرنه آن کار را بکن. نظیر ترتّب. این هم اینطور است که یک زن بگیر و اگر نمیتوانی کنیز بگیر و حالا آن کنیز گرفتن را بگوید مباح است و استحباب دارد که این را هم عرض نمیکنند. حال اگر کسی بگوید، اما آنچه یک زن بگیر، ما بگوییم چون کنیز گرفتن مباح است پس آن آزاد گرفتن هم مباح است و چون پیش هم درآمده پس تخییر است، به شیخ طوسی میگوییم نه، مانعی ندارد.
 قرآن شریف میگوید اگر نمیتوانی یک زن بگیر و اگر نمیتوانی کنیز بگیر. حسابی دلالت دارد و لذا منافات ندارد که قرآن شریف میگوید اگر نمیتوانی آن بیوه را بگیری برای اینکه خیانت میکنی پس بِکر بگیر. سه چهار تا هم بگیرو اگر نمیتوانی کنیزک بگیر. هیچ کدام از اینها دلالت بر وجوب و استحباب ندارد. حال اگر شما بگویید دلالت دارد، ما که میگوییم هرکدام از اینها در مقام بیان دیگری است و این فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء، امر در مقام توهم حذر است و اصلاً نه دلالت بر وجوب دارد و نه دلالت بر استحباب دارد و میخواهد یک مطلب دیگری بگوید. مطلب هم همین است که اگر میتوانی به عدالت رفتار کنی و مال بچه یتیم را حفظ کنی، زن بیوه بگیر و اگر نمیتوانی زن بِکر بگیر و اگر نمیتوانی کنیزک بگیر. حال به اینکه اینها واجب است، دلالت ندارد و به اینکه مستحب است، دلالت ندارد و یا به اینکه مباح است، دلالت ندارد. در مقام بیان یک امری است که اصلاً ربطی به اصل تشریع نکاح برای وجوب و یا برای استحباب، هیچکدام ندارد. حال قطع نظر از این عرض من، این فرمایش شیخ طوسی که چون أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ در پیش آن نکاح گذاشته شده است، این که مستحب است پس آن هم مستحب است. به مرحوم شیخ طوسی میگوییم اولاً اینکه هردو واجب است. نکاح واجب است و وقتی نکاح واجب است، هرکه را میشود بگیرید. اگر میخواهی آن زن آزاده را بگیری، باید عدالت حفظ شود و اگر میخواهی آن بِکر را بگیری، یکی و دو تا و سه تا، باید عدالت حفظ شود و اگر میخواهی أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ باشد، این هم میشود. یا این و یا آن. اصلاً من میگویم دلالت بر وجوب هم دارد. اما حال این را نگویید، اما نه دلالت بر وجوب و نه دلالت بر استحباب. و اینکه أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ را در پیش این واحده گذاشته پس این مستحب است و آن هم مستحب برای اینکه نمیشود که لنگه تخییر واجب باشد؛ میگوییم لنگه تخییر واجب، زیاد داریم و و یک نحو ترتّب میشود و این آیه شریفه، این نحو ترتّب را میفرماید که اگر میخواهی زنی که بچه یتیم دارد را بگیری، بگیر اما باید عدالت حفظ شود. اگر نمیتوانی بِکر بگیر و یا آن زنی را بگیر که بچه یتیم نداشته باشد. اگر نمیتوانی یک کنیزک بگیر و خودت را ارضاء کن. و هرسه را هم به نحو ترتّب بگوییم وجب است. دلالت ندارد اما شما بگویید وجوب و اینکه مباح پهلوی وجوب گذاشته شده است و لنگه تخییر است، پس باید آن طرفش هم واجب باشد. مسلّم آیه شریفه این را دلالت ندارد. این دو دلیلی مرحوم شیخ میخواهند از این آیه بیرون بیاورند.
 آیه بعد، آیه 25 از سوره نساء است. میفرماید: وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم. اگر نمیتوانی زن آزاده بگیری، پس زن کنیز بگیر. تا اینجا حسابی به وجوب دلالت دارد و آن اینست که انسان باید زن دار باشد و اگر میتواند زن آزاده و اگر نمیتواند مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم. این هم طولی است و طولی ان واجب نیست بلکه یک دستور است که آقا اگر میتوانی باید زن بگیری و اگر میتوانی زن آزاده بگیری پس زن آزاده بگیر و اگر نمیتوانی، پس لاأقل مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم را بگیر. تا اینجا ما میگوییم دلالت بر وجوب دارد. ندارد ولی اگر شیخ طوسی بخواهند بگویند که مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم، دلالت بر استحباب دارد پس آن اولی هم دلالت بر استحباب دارد؛ به ایشان عرض میکنیم که هر دو دلالت بر وجوب دارد. و آن اینست که مرد باید زن دار باشد، به هر طور که میشود. این را خودمان هم زیاد استعمال داریم که آقا هرطور میشود برو زن بگیر. اگر میتوانی ولیمه بده و اگر میتوانی از زنهای کفّ خودت بگیر و اگر نمیتوانی بالاخره باید زن دار باشی. حال بگوییم هر دو دلالت بر وجوب دارد. تا اینجا دلالت بر وجوبش خیلی خوب است و دلالت بر استحباب ندارد که مرحوم شیخ از جمله مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم، میخواهند استفاده کنند که اولی هم استحباب دارد. آنگاه بعد که مرحوم شیخ طوسی روی این پافشاری دارد. ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ. اینکه میگوییم کنیزک بگیر درصورتی است که احتیاج داشته باشی و نتوانی صبر کنی و الاّ اگر بتوانی صبر کنی پس صبر کن و زن آزاده بگیر. از خود آیه هم استفاده میشود. آن زمانها اینطور بود که اگر این مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم؛ مال خودشان بود، حلال بود اما بالاخره اینطور نبود که در مقابل زن آزاده باشد. آقا زن داشت و زندگی داشت، یک کنیزک هم میخرید و وقتی آن کنیزک را میخرید، میتوانست با او مباشرت کند اما در یک محدودیتهای خیلی بالا. آن زن اصلی نمیگذاشت این کار بشود. و این کم بود که به دنبال کنیز برود تا ازدواج کنند، به خاطر اینکه این نحس بود و میگفتند کُف باید مراعات شود و حُرّ با مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم، کُف نیستند. این مشهور بود. آیه شریفه آمد و گفت حال که این شهرت هست، ما هم میگوییم که زن بگیر و اگر میتوانی آزاد بگیر و اگر نمیتوانی کنیزک بگیر. اگر هم بتوانی صبر کنی و کنیزک نگیری، پس نگیر. آن آیه شریفه به خوبی دلالت دارد. وَلْیَسْتَعْفِفِ ٱلَّذِینَ لَ یَجِدُونَ نِکَاحً حَتَّىٰ یُغْنِیَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِ. به مرحوم شیخ طوسی میگوییم که آیه را چطور معنا میکنید. معنای اینست که اگر میتوانی زن بگیر که بگیر و اگر نمیتوانی استعفاف کن و خودت را به گناه نینداز و به اینطرف و آن طرف نزن. به راستی استعفاف کن، وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ؛ تا اینکه اگر به راستی استعفاف کنی و گناه نکنی، خدا تو را بی نیاز میکند. آن آیه با این این آیه وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ؛ یک گونه است. آن آیه میگوید: وَلْیَسْتَعْفِفِ ٱلَّذِینَ لَ یَجِدُونَ نِکَاحً حَتَّىٰ یُغْنِیَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِ، این هم میگوید وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ؛ صبر کن، خدا به تو آزاده عنایت خواهد کرد. اگر هم در گناه میافتی برو کنیزک بگیر، ولو کُفّ تو هم نیست، هیچ اشکال ندارد. لذا هیچکدام از این دو آیه، دلالت بر بحث ما ندارد، اگر نگوییم که هر دو آیه دلالت دارد بر اینکه مرد باید زن داشته باشد و زن باید شوهر داشته باشد. این قضیه طبیعیه. اصلاً طبیعت انسان داد میزند و میگوید مرد وقتی بالغ شد، باید زن بگیرد و الاّ مفاسد اجتماعی پیدا میشود. زن وقتی که شوهرخواست باید شوهر بکند و الاّ مفاسد پیدا میشود. همان که پیغمبر اکرم (ص) روی منبر داد میزدند که اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دينَهُ وَ اَمانَتَهُ يَخْطُبُ اِلَيْكُمْ فَزَوِّجُوهُ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ. داد میزدند و میگفتند دخترتان اگر به حد ازدوج برسد مثل میوه است. اگر این میوه را نچینید، میافتد و میگندد. دخترهایتان را هرچه زودتر شوهر بدهید. روی منبر میگفتند ای مردم! پسرهایتان را هرچه زودتر زن بدهید. و الاّ اگر دیر شد؛ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ. طبیعت انسان میگوید که نکاح واجب است. پیغمبر اکرم (ص) هم میفرمود نکاح واجب است. ائمه طاهرین هم میگفتند و همان امام باقر (ع) میفرمایند اگر تمام دنیا را به من بدهند و من یک شب زن نداشته باشم، من حاضر نیستم. میخواهند بگویند که برو زن بگیر و برو شوهر کن و ما با اینطور تمحلّهایی که شیخ بزرگوار در خلاف کردند، نمیتوانیم بگوییم که نکاح و انکاح واجب نیست. بلکه وجوب طبیعی است. وجوبی هم نیست که اسلام تحمیل کرده باشد بلکه یک واجب طبیعی است و یک واجبی است که طبع انسان و فطرت انسان و غریزه انسان میگوید حتماً باید عزب در جامعه نباشد. اگر عزب در جامعه پیدا شد. اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ. اگر حالا همه دخترها شوهر کنند و اگر نمیتوانند آنها را شوهر دهند و پسرها زن بگیرند و اگر خودشان نمیتوانند، آنها را زن بدهند و عزوبت برداشته شود، صدِ پنجاه و صدِ شصت و هفتاد این فساد اخلاقی برداشته میشود. اگر کسی بگوید نه، عقلش را زیر پا گذاشته است و الاّ اگر به راستی عزوبت نباشد، همان که پیغمبر فرمودند أکثر أهل النار العُزّاب. اگر این عزوبت نباشد، این فساد اخلاقی که الان ریشه نظام را میکَند و الان خطر عجیبی برای اجتماع و عفت اجتماع جلو آورده؛ اگر به راستی عزوبت را برداریم؛ مثلاً ما آخوندها حسابی پافشاری کنیم که نکاح واجب است و حکومت حسابی جلو بیاید و بخواهد حسابی کار کند و نه اینکه داد و فریاد کند و مردم هم این تجمل گرایی را کنار بگذارند و حتی تجمل گرایی دینی مثل عمره رفتن و خواندن این روضه های تشریفاتی و غیره را کنار بگذارند و همه بچسبند و تلاش کنند برای رفع عزوبت، آنگاه فساد اخلاقی برداشته میشود و این فساد اخلاقی که الان هست، هم گردن ما آخوندهاست و هم گردن دولت است و هم گردن ملت است و مسلّم به گردن خود جوانها هم هست. مثلاً دختر شوهر نمیکند و میخواهد به دانشگاه برود. این غلط است. شوهر یا دانشگاه کدام مقدم است؟ باید شوهر کند. و یا پسر زن نمیگیرد برای اینکه میگوید نمیتوانم. باید به او بگویند که میتوانی یعنی تجمل گرایی را کنار بگذارند و تجمل گرایی را نابود کنند، آنگاه صدِ هشتاد این فساد اخلاقیها رفع خواهد شد. و این را به شما بگویم که مرحوم شیخ طوسی یک افتخار برای عالم اسلام و برای تشیّع است و انصافاً خیلی بالاست. هم از نظر علم و هم از نظر تقوا. اما این خِلاف که نوشته شده، این خِلاف ردّ سنیهاست؛ و وقتی میخواستند در مقابل سنّیها چیزی بتراشند و سنّیها که معمولاً استدلال ندارند و ایشان هم بعضی اوقات یک استدلالهایی در فراخور سنّیها میآورد، من جمله اینجا. شاید هم خود ایشان قبول داشته باشند که هیچکدام از این شش دلیلی که آوردند، درست نیست. اما در مقابل عامه که میگویند بَه بَه، چیز خوبی است و مثل اجماعی است که مرحوم شیخ طوسی در خلاف آوردند.
 حال گفتم که برای احترام این شخصیت فاضل، و برای اینکه شما را به حرف در بیاوریم و این مصیبتی که ما در میان شما داریم، همین است که نمیتوانیم شما را به حرف درآوریم. حال ولو یک روز هم بحث را روی گفته شما بگذاریم،باز نمیتوانیم شما را به حرف درآوریم. لذا برای اینکه شما را به حرف درآوریم؛ الان مشهور شده و چیز خوبی هم هست، اینکه میگویند انسان اگر بتواند درس آزاد بگذارد، خوب است. یعنی علاوه بر اینکه ما فقه و اصول داریم، یک درس آزاد هم داشته باشیم و هرکه، هرچه بخواهد بگوید و بنویسند و با هم مباحثه کنند.
 حال از شما تقاضا دارم که روی این بحث کار کنید. اگر به راستی کسی این نکاح را بنویسد، من چاپ میکنم. یکی از مفاسدی که در اصفهان هست، همین است که جزوه نمینویسید چه رسد به اینکه جزوه را بخواهیم چاپ کنیم. اگر به راستی این نکاح را بنویسید، چاپ کردن و انتشار آن از من و شما بنویسید و ما هم چاپ میکنیم و امتیاز هم به شما میدهیم. اما اینطور نیست. ما دلمان میخواهد شما حرف بزنید. البته حرف خوب بزنید که هم من استفاده کنم و هم دیگران.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo