درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب النکاح
92/06/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدار عدّهی زن حامله
بحث دیروز گرچه نتیجهی عملی کم دارد، اما از نظر فقهی مسئلهی مشکلی بود و آنجایی هم که مصداق است، نتیجهی بزرگی دارد و اینست که زن آبستن دوقلو یا بیشتر باشد و شوهرش او را طلاق داده است. او باید عده نگاه دارد و عدهی او وضع حمل اوست. حال یک بچه به دنیا آمد و هنوز بچهی دوم به دنیا نیامده و زن مُرد. آیادر طلاق رجعی ارث میبرد یا نه؟!
اگر بگویید وضع حملش شده، پس عدهاش تمام شده و ارث نمیبرد و اما اگر بگویید به واسطهی بچهی دومی که به دنیا نیامده، هنوز آبستن است، بنابراین عده تمام نشده و این ارث میبرد. مرحوم محقّق در اول طبق روایت فتوا میدهند، برای اینکه روایتی که دیروز خواندیم، میگوید عدهاش تمام شده و اما نمیتواند نکاح کند تا بچهی دوم به دنیا بیاید. مرحوم محقق اول طبقاً لشهرة میفرمایند عدهاش تمام شده و اما نکاح نکند و ازدواج نکند تا بچهی دوم به دنیا بیاید، که خواه ناخواه باید بگوییم ارث میبرد. اما بعد میفرمایند اشبه اینست که بگوییم تا بچهی دوم به دنیا نیاید، این در عده است.
مرحوم صاحب جواهر هم همین را انتخاب میکنند، درحالی که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله میفرمود در عده نیست. لذا مرحوم صاحب جواهر برای اینکه حرف محقّق و حرف خودش را درست کند، میفرماید روایت ضعیف السند است و از آن طرف استصحاب داریم. این خانم در عده بوده و نمیدانیم از عده بیرون آمده یا نه و استصحاب میگوید از عده بیرون نیامده، پس بنابراین اگر مُرد، ارث میبرد. لذا دیروز میگفتم مسئله، مسئلهی مشکلی است؛ برای اینکه به حسَب ظاهر وضع حمل او شده است، اما از آنطرف هم هنوز بچهی دوم در شکم اوست و از این نظر وضع حمل نشده است. دلالت روایت هم خیلی خوب است و دیروز ما میگفتیم که ضعیف السند هم نیست برای اینکه مرحوم صاحب جواهر روی جعفر بن سماعه حرف دارد و جعفر بن سماعه توثیق نشده و اما مرحوم نجاشی میفرماید جعفر بن سماعه همان جعفر بن محمد خضرمی است که توثیق شده است. لذا میگفتیم روایت صحیح السند است. حال اگر بخواهیم طبق روایت فتوا دهیم، حضرت میفرمودند عدهاش تمام شده و اما به خاطر بچهی دوم نمیتواند ازدواج کند و باید صبر کند تا بچهی دوم به دنیا بیاید. نمیتوانیم این را خوب معنا کنیم، اگر عدهاش تمام شده، بچهی دوم هیچ و میتواند ازدواج کندو ارث هم نمیبرد و اگر به خاطر بچهی دوم نمیتواند ازدواج کند، پس عدهی او هم هست. (وَ أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ...). دیروز میگفتم یک تعبّد است. آنگاه اگر تعبّد گفتیم بر طبق روایت، خواه ناخواه باید بگوییم عدهاش تمام است و این اگر مُرد و هنوز بچهی دوم به دنیا نیامده، ارث نمیبردو اما اگر نمرده و بخواهد با دیگری ازدواج کند، نمیتواند تا بچهی دوم هم به دنیا بیاید و این یک تعبّد است.
روایت این بود:
روایت 1 از باب 10 از ابواب عدد:
صحیحه عبدالرحمن بن أبی عبداللّه البصری عن أبی عبداللّه(ع) قال: سألته عن رجل طلّق إمرأته و هی حبلی و کان فی بطنها إثنان فوضعت واحداً و بقی واحد؟ قال: تبین بالاوّل و لاتحلّ للأزواج حتّی تضع ما فی بطنها;
یک بچه به دنیا آمده و یک بچه هنوز به دنیا نیامده است، حضرت فرمودند عدهی او تمام است. اما بعد فرمودند عده تمام شده، اما حق ازدواج ندارد تا بچهی دوم بیاید و اگر روایت نبود، میگفتیم یک فقیه احتیاط کرده است اما به آقا نمیتوان نسبت داد که آقا احتیاط کرده است. لذا نسبت به بچهی اول (أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ) صادق است و وضع حمل کرده و عده تمام است. وقتی عده تمام است، میتواند ازدواج کند و همهی آثار بر او بار است و ارث هم به او نمیرسد و اما اینکه نمیتواند ازدواج کند، برای اینست که هنوز در عده است، بنابراین ارث هم میبرد، اما حضرت جمع بر هر دو کردند و فرمودند راجع به عده، عدهاش تمام است و اما راجع به ازدواج، باید ازدواج نکند. حال لفظ اینکه ازدواج نکند، میگوید ارث نمیبرد. اما علی کل حالٍ اگر کسی بگوید، همینطور که مرحوم محقق در اول جزماً طبق روایت فتوا میدهد و میفرماید اگر زنی حامله باشد و شوهرش او را طلاق دهد و یک بچه به دنیا آمده باشد و یک بچه به دنیا نیامده باشد، عدهاش تمام است و نمیتواند ازدواج کند. اول درست فتوا میدهند و بعد میفرمایند «والاشبه انها لاتبیین الاّ بوضع الجمیع». أقوی اینست که عدهاش تمام نمیشود مگر اینکه بچهی دوم به دنیا بیاید. حال با روایت چه کنیم؟!
صاحب جواهر میگوید و محقق قبول میکنند که روایت را رها کن زیرا ضعیف السند است، لذا دلیلی نداریم جز اصول عملیه و اصول عملیه در اینجا استصحاب است. بچهی دوم به دنیا نیامده و نمیدانیم عدهی این تمام هست یا نه، پس استصحاب میکنم بقای عده را و وقتی بقای عده را استصحاب کردم، اگر این زن بین دو حمل مرده باشد، باید بگوییم ارث میبرد. این هم حرف صاحب جواهر که حرف مرحوم محقق را درست میکند. در اول مرحوم محقق جزماً میفرماید زنی که دوقلو باردار است، اگر یکی را زایمان کرد و دیگری را نکرد، عدهاش تمام است و نمیتواند ازدواج کند. بعد میفرمایند والاشبه اینکه بگوییم عدهاش تمام نیست و عده با زایمان دومی تمام میشود.
مرحوم صاحب جواهر میبینند که چرا عدهی او تمام نیست. این زن وضع حمل کرده و بچه به دنیا آمده و (أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ) صادق است و باید بگویید عدهاش تمام است و اگر مُرد، ارث نمیبرد. آنگاه ایشان به استصحاب و بقای عده تمسّک میکنند و میفرمایند بنابراین تا بچهی دوم به دنیا نیاید، عده باقی است؛ که حرف صاحب جواهر هم خلاف شهرت است و هم خلاف روایت است. به شهرت اهمیت ندادند و روایت را هم ضعیف السند دانستند و دلیل ایشان استصحاب است. حال در اینجا استصحاب جاری هست یا نه؟! یعنی یک خانم در عده بوده است و بچه به دنیا آمده و (أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ) صادق است و وقتی صادق باشد، یقین داریم که عدهاش تمام شده است، پس استصحاب چه چیزی بکنیم؟!
ما میگوییم این خانم وضع حمل کرده و بچه به دنیا آمده و اگر بگویید حمل اضافه شده و دلالت بر عموم دارد؛ اما بالاخره وضع بچهی دوم چگونه است! بچهی اول که به دنیا آمد، میدانیم که وضع حمل کرده است. حال بچهی دوم هیچ و مثل اینست که این خانم یک سال دیگر زایمان کند. آنچه ربط دارد، اینست که این خانم وضع حمل کرده، بنابراین همینطور که مشهور گفتند «تبیین من عدتها» است.
بچه سالم به دنیا آمده و آیهی شریفه هم میگوید خانم وقتی وضع حمل کند، عدهاش تمام است. حال این بچه به دنیا آمده و خانم وضع حمل کرده و عدهاش تمام است و میتواند ازدواج کند. آن بچهی دوم هم هیچ و مثل اینست که خانم یک بار دیگر زایمان کند. ما در اینجا وضع حمل میخواهیم و این خانم وضع حمل کرده است. لذا اگر کسی احتیاط کند، خوب است اما باز نمیدانیم که آیا میشود احتیاط کرد یا نه؛ برای اینکه اگر وضع حمل کرده باشد، ارث نمیبرد و اگر وضع حمل نکرده باشد، ارث میبرد. پس احتیاطش هم مشکل است الاّ اینکه تصالح و امثال اینها با ورثه باشد. مرادم اینست که اگر قول مشهور بود، میگوییم احتیاط کردند اما در روایت نمیتوان گفت امام «سلاماللهعلیه» احتیاط کردند. (أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ) هست و امام هم فرض نمودند که وضع حمل هست و لذا امام فرمودند «تبین» یعنی عدهاش تمام شد.
سألته عن رجل طلّق إمرأته و هی حبلی و کان فی بطنها إثنان فوضعت واحداً و بقی واحد؟ قال: تبین بالاوّل
به واسطهی حمل اول، عده تمام شد اما بعد حضرت فرمودند: «و لاتحلّ للأزواج حتّی تضع ما فی بطنها;»، پس چرا این را فرمودند؟! اگر عده تمام شده، میتواند ازدواج کند و اگر عده تمام نشده، نمیتواند ازدواج کند و ارث هم نمیبرد. اگر بگویید تعبّد است، خوب است. ما دیروز عرض کردیم که این یک تعبّد است. بعضی اوقات به اینجا که میرسیدیم، استاد بزرگوار ما حضرت امام میفرمودند امام «سلاماللهعلیه» فرمودند فضولی موقوف. پس طبق روایت فتوا بده اما روایت را ضعیف سند کنی وجهی ندارد. باز اگر بگویید روایت ضعیف السند است، پس چرا استصحاب را میآورید. درحالی که یقین داریم وضع حمل شده است و اصلاً قضیهی مشکوکه نداریم تا بخواهیم استصحاب کنیم. مگر اینکه کسی استصحاب کلی جزء دوم بکند که این هم بحث ما نیست و مراد صاحب جواهر هم نیست. لذا قضیهی مُتیقّنه مسئله ندارد.
قرآن میفرماید: (وَ أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ...)، و نمیشود که ما بگوییم (أن یَضعنَ حملهُنّ) اگر دوقلو باشد، (أن یَضعن حمل الاول والثانی). ظاهرا ً اگر حرف مر بزنید، بلااشکال میشود و اینست که این خانم وضع حمل کرده و عدهاش تمام شده است، اما نمیتواند ازدواج کند، به دلیل بچهی دوم و اگر بچهی دوم به دنیا بیاید، آنگاه میتواند ازدواج کند، زیرا امام صادق «سلاماللهعلیه» فرمودند و این یک تعبّد است. روایت ظاهرالدلاله و صحیح السند داریم، بنابراین طبق روایت عمل میکنیم و همان حرف اول محقق که حرف مشهور است، میزنیم. شاید هم مشهور که مسئله را فرمودند، طبقاً از روایت فرمودند و مرحوم محقق هم اول طبقاً از مشهور عین روایت را میفرمایند و اینکه عده تمام است اما نمیتواند ازدواج کند تا وضع حمل دوم شود و بعد میفرماید والاشبه اینکه عده تمام نشده است. ظاهراً عرض من خوب است که تمسّک به روایت کنیم و نتوانیم از نظر قاعده درست کنیم و بگوییم ما خیلی چیزها را از نظر قاعده نمیتوانیم درست کنیم و یک تعبّد است و تعبّد به ما میگوید که وضع حمل شده و عده تمام شده، اما نمیتواند ازدواج کند.
مسئلهی 5:
میفرمایند: لو طلق الحائل طلاقاً رجعیا ثمّ مات فی العدة استأنفت عدة الوفاة.
مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع میکند و میفرماید این زن اوست. برای اینکه فرض اینست که خانمی حامله است و شوهرش او را طلاق داد و بعد شوهر مُرد، حال عدهی او چیست؟ میفرمایند: عدهی او وفات است. عدهی حمل برمیگردد به عدهی وفات.
اگر آنجا بتوان درست کرد خوب است که این وضع حمل کرده باشد و هنوز عدهی وفات باقی باشد. اگر قول را اینطور معنا کنیم، خوب درمیآید. روایاتی که به آنها تمسّک میکنند، فراوان است؛ من جمله:
روایت 1، از باب 26 از ابواب عدد:
صحیح هشام بن سالم عن أبی عبدالله علیهالسلام: فی رجل کانت تحته امراة فطلّقه ثم مات، قبل أن ینقضی عدّتها قال: تعتدّ أبعد الأجلین عدة المتوفی عنها زوجها.
اگر روایت را اینطور معنا کنیم، عالی درمیآید و اینست که اگر زنی حامله باشد و شوهرش او را طلاق دهد، عدهاش وضع حمل است. حال اگر شوهر مُرد، این زن باید عده نگاه دارد و چون در طلاق رجعی است و زنش است و باید عده نگاه دارد و عده هم چهارماه و ده روز است. حال یک دفعه عدهی حاملهاش یک ماه یا دو ماهی گذشت و بچه به دنیا آمد، پس باید 4 ماه و ده روز عده نگاه دارد. یک دفعه به عکس است و شوهر این زن را طلاق داد و بچهاش یک ماه بعد یا همان موقع به دنیا آمد، این زن باید 4 ماه و ده روز عده نگاه دارد. «أبعد الاجلین» معنایش همین است که هرکدام از عدهها که دیرتر تمام میشود، همان مناط است. لذا نباید بگویند أستأنفت بلکه باید بگویند «عدتها أبعد الاجلین»، اما ظاهر عبارت اینست که عدهی حمل برمیگردد به عدهی وفات. یعنی عده 4 ماه و ده روز میشود و نمیشود گفت که اگر 4 ماه و ده روز عدهی وفات نگاه داشت و هنوز آبستن است، عدهی او تمام شده است. در طلاق باین میشود اما در طلاق رجعی نمیتوانیم بگوییم طلاقش تمام شده است. مثلاً در اول حامله بودنش، او را طلاق داد و 4 ماه و ده روز عدهی وفات تمام شده اما عدهی این زن تمام نشده برای اینکه «أبعد الاجلین» است و معنایش اینست که برعکس قضیه، این زن 9 ماه آبستن بوده و الان طلاق داده شده و شوهرش مرده است. اگر شوهرش نمرده بود، عدهاش به وضع حملش بود و اما الان عده به وضع حملش نیست و باید بعد از وفات شوهرش 4 ماه و 10 روز صبر کند. لذا گاهی عدهی حامل مقدم میشود، گاهی هم عدهی وفات.
طبق فرمایش مشهور طبقاً للروایت چارهای نداریم جز اینکه همینطور معنا کنیم. «لاطلّق الحامل طلاقا رجعیا ثم مات فی العدة استأنفت عدة الوفاة» نه اینکه معنایش این باشد که عدهی حمل برمیگردد به عدهی وفات بلکه معنای «استأنفت عدة الوفاة» اینست که بگوییم «تعتدّ أبعد الاجلین». آنگاه اینطور میشود که گاهی عدهی وفات هنوز باقیست و این زن وضع حمل میکند و عدهاش تمام نشده و گاهی 4 ماه و 10 روز عدهی وفات تمام شده و این هنوز آبستن نیست و عدهاش تمام نشده است. زمانی عدهاش تمام میشود که أبعد الأجلین باشد یعنی به عبارت دیگر در وقتی که نه عدهی وفات داشته باشد و نه عدهی حمل داشته باشد. غیر از این هم نمیتوان معنا کرد و ظاهراً مراد اصحاب هم همین باشد و این کلمهی استأنفت که در کلمات روایت و کلمات اصحاب آمده باید همین باشد.
روایت اینست:
فی رجل کانت تحته امراة فطلّقه ثم مات، قبل أن ینقضی عدّتها قال: تعتدّ أبعد الأجلین عدة المتوفی عنها زوجها.
اگر «عدة المتوفی عنها زوجها» نبود خیلی عالی درمیآمد و اما فرض کرده که أبعد الاجلین اینست که این زایمان کرد و هنوز 4 ماه و ده روز وفات تمام نشده و حضرت فرمودند باید صبر کند. «عدة المتوفی عنها زوجها» را آنجا فرض کردند که بچه به دنیا آمده و عدهی این خانم تمام شده و اما 4 ماه و ده روز عدهی وفات تمام نشده و فرمودند عدهی وفات باید تمام شود. لذا اگر این جملهی «عدة المتوفی عنها زوجها» نبود که در خیلی از روایات هم نیست، آنگاه مطلب صاف بود و اینکه سؤال کرد: فی رجل کانت تحته امراة فطلّقه ثم مات، قبل أن ینقضی عدّتها قال: تعتدّ أبعد الأجلین عدة المتوفی عنها زوجها.
هم فتوا روی آنست و هم اختلاف نیست و هم روایات فراوانی است، لذا خواه ناخواه باید یک تصرفی در روایت هشام بن سالم بکنیم و اگر آن جملهی «عدة متوفی عنها زوجها» نبود، مسئله صاف بود. حال شما هم «عدة المتوفی عنها زوجها» را ندیده بگیرید و مسئله این شد که اگر زنی را طلاق رجعی دادند، باید عدهی وفات یعنی 4 ماه و ده روز نگاه دارد و اگر حامله باشد، باید عده نگاه دارد تا بچه به دنیا بیاید و اگر 4 ماه و ده روز تمام شد و بچه هنوز به دنیا نیامده، این زن هنوز عده دارد و اما اگر 7 ماهه بود و این زن را طلاق داد و این بچه به دنیا آمد، عدهی حملش تمام شده اما عدهی وفات باقیست و باید صبر کند تا عدهی وفاتش تمام شود. در این مسلّم اشکالی نیست و مجبوریم عبارت را همینطور معنا کنیم.