< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيا کسي که حج بر او واجب است، مي‌تواند حجّ نيابي به‌جا آورد؟

مشهور در میان أصحاب اینست که اگر کسی حج بر ذمّه‌اش باشد و بخواهد در آن سال به حج نرود و حج نیابی برود، یا اینکه مثلاً نذر کرده که حج نذری برود. یا یک حج مستحبی برویم و راه را یاد بگیریم و بعد به حج واجب برویم، لذا به عنوان حج مستحبی برویم، آیا این می‌شود یا نه؟!
مشهور فرمودند که نمی‌شود برای اینکه الان مستطیع است و حج برایش واجب فوری است و اگر بخواهد برای سال دیگر بیندازد، عقب انداختن یک واجب فوریست. تا اینجا معلوم است که نمی‌شود، مگر اینکه یک عذر موجهی باشد که نتواند آن حج واجب را به جا بیاورد و الاّ تا آن عذر نباشد، باید حج خودش را به جا بیاورد، و الان هم مسئله زیاد پیدا می‌شود. می‌تواند روحانی کاروان شود و می‌تواند حج نیابی بگیرد و اما حج برای خودش برای ده سال دیگر اسم نوشته است. اگر چنین باشد، آن حرمت نیست. اما مسئله‌ای که مشکل شده، اینست که گفتند اصلاً این حج باطل است. اگر کسی حج بر ذمّه‌ی خودش باشد و بخواهد برای دیگری حج برود، اصلاً این حج باطل است.
سه ـ چهار دلیل آوردند، هم دلیل عقلی و هم دلیل نقلی.
دلیل عقلی آوردند و گفتند امر به شیء مقتضی نهی است و از ضد خاص است و این امر دارد که حج برای خودش به جا بیاورد و اگر حج را برای غیر به جا بیاورد، منهیٌ عنه است. به قاعده‌ی امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص است، الاّ اینکه در اصول این امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ را بحث کردند و معمولاً می‌گویند امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ عام است، یعنی از ترک و اما مقتضی از ضدّ خاص هم باشد، امر دلالت بر این مطلب ندارد. بعضی هم فرمودند امر به شیء مقتضی نه از ضدّ خاص هم باشد، باز نهی، نهی تبعی است و نهی اصلی نیست؛ یعنی اگر منهیٌ عنه است، به خاطر حج خودش است و نه اینکه خود ذاتاً مبغوض باشد. پس این حجش صحیح است و اما گناه هم کرده برای اینکه باید حج خودش را به جا بیاورد ولی واجب فوری را تأخیر انداخته است.
این دلیل اول است که گفتند امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص است، بنابراین این حجی که می‌خواهد نیابی یا غیرنیابی به جای حج خودش به جا بیاورد، منهیٌ عنه است و وقتی منهیٌ عنه باشد، آنگاه نهی در عبادت موجب فساد است. دلیل دومی که آورده شده، اینست که گفتند این اصلاً امر ندارد. آنچه امر هست، روی حج خودش است و اما روی حجّ نذری و حج استحبابی و حج نیابی، امر ندارد و عبادت باید مأمورٌ به باشد. اگر چیزی مأمورٌ به نیست، آنگاه از خود درآوری و بدعت می‌شود و باطل است.
این بحث در همان امر به شیء مقتضی نه از ضد هست که اگر یادتان باشد در اصول، مرحوم آخوند در کفایه جواب دادند که ما امر به فعل در عبادات لازم نداریم و ملاک می‌خواهیم و اما اگر ملاک و محبوبیت پیدا کردیم، ولو امر به فعل هم نداشته باشد، آن عبادت صحیح است. اگر حج مأمورٌ به برای خودش شود مثلاً حج نیابی، این امر را ندارد. در نذری و استحبابی نیز همین است و در حج نیابی هم همین است. الان اگر بخواهد أوفوا بالعقود بگوید مرجوح است، به این معنا که امر و مطلوبیت ندارد، لذا گفتند این عبادت باطل است که یک روحانی کاروانی که خودش واجب الحج است، بخواهد حج نیابی قبول کند.
مرحوم آخوند در اینگونه مطالب فرمودند ما امر نمی‌خواهیم و ملاک می‌خواهیم و اگر ملاک باشد و محبوبیت باشد ولو امری در کار نباشد، این عبادت صحیح است. در مانحن فیه ولو اینکه امر ندارد، به خاطر مزاحم و به خاطر حج خودش، اما حج مطلوبیت دارد و وقتی مطلوبیت بالذات داشت، ولو امری در کار نباشد، ملاک، مطلوبیت می‌تواند حج نیابی یا حج استحبابی و یا حج نذری را به جا بیاورد و حج صحیح شود، ولو اینکه امری هم در کار نباشد.
یک مسئله هم بهتر از مسئله‌ی مرحوم آخوند هست که مرحوم آخوند در کفایه قبول ندارد و آن قضیه‌ی ترتّب است و قضیه‌ی ترتّب یک امر عرفی است و امریست که در خیلی جاها واقع می‌شود. مثلاً به او می‌گویند حج خودت را به جا بیاور و اگر به جا نمی‌آوری، پس حج نیابی را به جا بیاور. به او می‌گویند نماز بخوان و اگر نماز اول وقت نمی‌خوانی، لاأقل در جلسه‌ی گناه ننشین و گناه نکن. و این ترتب یعنی امر بعد از امر یک امر عرفی است و اگر یادتان باشد، مرحوم آخوند قبول ندارد و خیلی این طرف و آن طرف می‌زند و خودشان نیز در کفایه می‌فرمایند با مرحوم میرزای بزرگ خیلی جرّ و بحث داشتیم که مرحوم میرازی بزرگ می‌خواستند ترتّب را قبول کنند و ما قبول نمی‌کردیم و در کفایه هم بردند در امور عقلی و اما این جمله فراموش شده که ترتّب یک امر عرفی است و در میان مردم ما زیاد ترتّب داریم.
در مانحن فیه همینطور است. به او می‌گویند حج خودت را به جا بیاور و اگر گناه می‌کنی و اگر می‌توانی حج خودت را به جا بیاوری و اما به جا نمی‌آوری و طمع کردی و الان پولی برای نیابت هست و می‌گویی امسال نیابی و سال دیگر حج خودم را انجام می‌دهم، آنگاه گناه کردی، ولی حج صحیح است.
حرف سومی که گفته شده، اینکه گفتند حج خودش واجب فوری است. وقتی واجب فوری باشد، مانند واجب موقت می‌شود. مثلاً کسی در وقت نمازش که اگر نماز را نخواند، نمازش قضا می‌شود، حال بخواهد نماز مستحبی بخواند. همینطور که این باطل است، پس آن هم باطل است. به عبارت دیگر گفتند حج خودش واجب فوریست و معنای واجب فوری اینست که باید آن عبادت را به جا بیاورد و اگر بخواهد به جای آن عبادت دیگری به جا بیاورد، باطل است. این نیز ظاهراً جواب دارد و اینست که این واجب فوری است و اما اگر این واجب فوری را به جا نیاورد و به جای آن واجب دیگری و یا مستحب دیگری به جا آورد، به چه دلیل این باطل باشد! به عبارت دیگر این واجب سومی که صاحب جواهر و دیگران آوردند دلیل در حین مدعا می‌شود. در اینکه کسی که حج به ذمه‌اش باشد و می‌تواند به حج برود و اما نرود، معلوم است که گناه کرده است. اما حال این گناه را کرد و واجب فوری را به جا نیاورد، چرا قرآن خواندن و کمک به خلق خدا باطل باشد! واجب فوری منافات ندارد بر اینکه یک واجب موسّعی به جای آن بنشیند. مگر اینکه برگردد به امر به شیء مقتضی نهی از ضد که قبول نکردیم و برگردد به اینکه مأمورٌ به نیست که باز این را قبول نکردیم؛ بنابراین مأمورٌ به است و اما کتک هم می‌خورد روی اینکه می‌گویند چرا واجب فوری را به جا نیاوردی.
باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که واجب فوری غیر از واجب موقت است. واجب موقت، قید و واجب مشروط است، مانند (أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا) [1]که در این آیه‌ی شریفه برای نماز پنجگانه شرط می‌آورد و اینکه باید در وقت بخوانی. یعنی از اول طلوع فجر تا قبل از طلوع آفتاب. به این واجب موقت و واجب مشروط می‌گویند. مشروط است برای اینکه شرط دارد و موقت می‌گویند برای اینکه شرطش وقت است. اما واجب فوری آنست که قیدی در کار نیست و عرف از همه‌ی واجبات، فور را به دست می‌آورد. یعنی اگر مولا امری کرد، ولو قید است و نگفته فوراً و این می‌توانست امر را به جا بیاورد و اما مخالفت کرد، اما گذاشت یک ساعت دیگر انجام داد، این گناه کرده اما نه به معنای اینکه واجبی را که شرطش فور بوده، نیاورده بلکه اصل وجوب را نیاورده است و فرق است بین اینکه آیا امر دلالت بر فور می‌کند یا نه و یا امر موقت است یا نه. مثل حج که نگفته در امسال، اما وقتی می‌گوید (... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ...) [2]، این موقع حج باید به حج برود زیرا استطاعت دارد. نه اینکه مقید به امسال باشد، بلکه اصلاً مقید به امسال نیست و مقید به استطاعت است. واجب مشروط است و مقید به استطاعت است و بعد هم واجب مشروط است از اینکه هرکدام از اعمال دوازده گانه را به جای خود به جا بیاورد، لذا اصلاً حج واجب موقت نیست که این آقا گفته چون واجب موقت است، پس الان که به جا نیاورد، چیزی را نمی‌توان به جای آن نشاند، آنگاه این دو اشکال پیدا می‌کند. یکی اینکه چرا نمی‌شود چیزی را به جای آن نشاند، باید بگوییم آن امر ندارد. گفتیم امر به شیء مقتضی نهی به ضد نیست و گفتیم اگر امر نداشته باشد، ملاک کفایت می‌کند.
یک حرف در اینست که آیا واجب فور هست یا نه؟! بله، ما در اصول گفتیم همه‌ی واجبات ولو اینکه فور در آن نخوابیده، یعنی نگفته مولا الان بیاور، اما وقتی امر شد، مولا امر کرد که عرف می‌گوید در اول ازمنه‌ی امکان. لذا عرفاً همه‌ی اوامر دلالت می‌کند بر فور. البته در اصول گفته نشده بلکه در اصول گفتند صیغه‌ی افعل فقط و فقط دلالت بر ترغیب و تحریص می‌کند و اما ترغیب فوراً در آن نخوابیده است و ما می‌گوییم عرفاً اگر مولا امری کرد، عرف می‌گوید که بدون عذر نمی‌شود آن را به تأخیر انداخت. حال اگر این حرف ما را نزنیم که اصلاً واجب فور نیست و اگر حرف من زده شود، واجب موقت نیست و فرق است بین واجب موقت و واجب فور. واجب موقت آنست که بگوید امسال حج را به جا بیاور و قرآن نمی‌گوید امسال حج را به جا بیاور بلکه قرآن می‌گوید مستطیع هستی و باید حج به جا بیاوری و عرف می‌گوید در اول ازمنه‌ی امکان. اگر در اول ازمنه‌ی امکان به جا نیاوردی، گناه کردی. بنابراین اینکه گفته است حج واجب فوری است، پس اگر واجب دیگری در آن آورده شود، باطل است؛ دو اشکال داشتیم. یکی اینکه بگویید واجب فوری است و بگویید باید حج را همین امسال به جا بیاوریم، زیرا قید هم دارد و واجب مشروط هم هست و اما اگر معصیت کرد و آن واجب را به جا نیاورد، می‌خواهد چیز دیگری به جای آن بنشاند، در این صورت گناه کرده و آن واجب مشروط را به جا نیاورده و می‌خواهد به جای آن عبادت دیگری انجام دهد. آن واجب فور دلالت نمی‌کند به اینکه چیزی دیگری نمی‌تواند به جای من بنشیند. مثلاً می‌تواند و گناه کرده است. اما چیزی که هست اینکه نباید بگوییم این واجب موقت است بلکه واجب فور غیر از واجب موقت است و این واجب را باید فورا به جا بیاورد و اگر به جا نیاورد، کتک می‌خورد ولو اینکه سال دیگر هم به جا بیاورد. به او می‌گویند چرا سال گذشته که می‌توانستی حج را به جا بیاوری، اما عقب انداختی؛ و اما به جا نیاورد و به جای آن حج نیابی به جا آورد، حال چرا این باطل باشد!باید برگردد به اینکه ملاک ندارد و عبادت باید امر داشته باشد و گفتیم امر به شیء هم مقتضی نهی از ذئب نیست و اگر باشد، نهی تبعی است و آن هم که گفتید امر ندارد، به قول مرحوم آخوند ملاک دارد و ما امر منجز لازم نداریم و ملاک می‌خواهیم و اگر عبادتی ملاک داشته باشد، ولو امر نداشته باشد، آن امر منجز است. مثال می‌زنند به اینکه بچه در حوض افتاده و به پدر و مادر نمی‌گویند بچه را بگیر، اما ملاک هست. ولو امر نیست اما ملاک هست و این باید بچه را نجات دهد و اگر بچه را نجات نداد، کتک می‌خورد و به او می‌گویند چرا غریق را نجات ندادی و نمی‌تواند بگوید کسی به من امر نکرده بود و می‌گویند ملاک یعنی نجات غریق در مانحن فیه بود. لذا به عنوان مثال کسی در ماه مبارک رمضان عمداً روزه نمی‌گیرد و در روز یک جزء قرآن هم می‌خواند، در این حال نمی‌توانید بگویید جزء قرآنش باطل است. کتک می‌خورد برای اینکه می‌گویند چرا روزه نگرفتی و اما اگر قرآن بخواند، منافاتی با واجب موقت ندارد و منافات ندارد که واجب فور را رها می‌کند و واجب غیر فوررا می‌گیرد و باید برای فسادش دلیل بیاوریم درحالی که دلیل نداریم. حال تمسک کردند به دو روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله و عجب اینجاست که مرحوم صاحب جواهر دو روایت را قبول دارند و می‌خواهند بگویند این دو روایت می‌گوید اگر به جای حج خودش، حج غیر را به جا بیاورد، آن حج باطل است به خاطر تعبّد و نه به خاطر تعقّل.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo