< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اگر کسي نايب شود، آيا بايد در همان سال حج به‌جا بياورد؟

در مسئله‌ی 14 فرمودند اگر کسی نائب شود که حجی به جا بیاورد، ظهور آن اقتضاء می‌کند که همان سال حج را به جا بیاورد؛ و اگر در آن سال حج را به جا نیاورد، آیا حجی که سال آینده به جا می‌آورد، فاسد است یا نه؟!
سابقاً درباره‌ی مسئله صحبت کردیم و مشهور در میان أصحاب این بود که حج فاسد می‌شود. علت هم آورده بودند به اینکه این عقد اقتضای تعجیل دارد و باید همان سال به جا آورده شود و نظیر ماه مبارک رمضان است که مختص به روزه است و چیزی نمی‌تواند به جای روزه بنشیند، پس در اینجا هم چنین است.
این آقا نائب شده که حج را در همین سال به جا بیاورد و اگر در این سال به جا نیاورد، ولو سال دیگر هم به جا بیاورد، فایده ندارد و این حج فاسد است و اجرتی که گرفته باید برگرداند.
سابقاً اگر یادتان باشد، مشهور چنین می‌گفتند؛ اما در این مسئله‌ی 14 مشهور فرمودند حج صحیح است. گفتند اگر در آن سال برای منوب عنه حجی به جا نیاورد و مثلاً برای خودش حج را به جا آورد، گفتند این حج صحیح است. سابقاً می‌گفتند این حج فاسد است و الان اگر مطالعه کرده باشید، مرحوم صاحب جواهر در بیش از یک ورق این طرف و آن طرف می‌زنند و از اقوال نقل می‌کنند و بالاخره در آخر کار فهمیده می‌شود که شهرت گفته آن حج صحیح است.
یک مسئله اینست که آیا این عقد اقتضای تعجیل دارد یا نه؛ و اگر این حج را به جا نیاورد و حج دیگری به جا آورد، آیا فاسد است یا نه. لذا دو مسئله داریم.
قاعده اقتضاء می‌کند که این حج معجّل باشد. برای اینکه نائب شده که امسال حج را به جا بیاورد و این مثل سایر عقود است. عقد ازدواج اقتضاء می‌کند تعجیل را. نه اینکه امر اقتضای فور دارد، بلکه اقتضای فور داشته باشد یا نداشته باشد، هر عقدی که خوانده شد، خواه از عقود باشد، خواه از ایقاعات باشد، بلافاصله معلول اعتباری آن موجود می‌شود. نظیر وجودات تکوینی که به مجردی که علت موجود شد، معلول هم موجود می‌شود. در اینجا هم همینطور است. هر عقدی ولو اعتباری باشد و آن علت و معلول تکوینی در آن راه ندارد، اما رسم فقها این شده که اعتباریات را با تکوینیات مثل هم دانستند. عرف نیز همینطور است و معمولاً در اعتباریات علت و معلول را مثل علت و معلول تکوینی حساب می‌کنند. به مجرد اینکه می‌گوید هی طالق یا انت طالق، این طلاق به واسطه‌ی این لفظ حاصل می‌شود. اگر بخواهیم بگوییم امروز طلاق داده و فردا جدایی حاصل می‌شود، این عرفیت ندارد. اگر بحث علت و معلول را جلو بیاوریم که علت معنا ندارد که مقدم بر معلول باشد و یا معلول مؤخر از علت باشد و اگر هم امر اعتباری باشد، عرف این اعتبار را مثل علت و معلول می‌داند. در ازدواج به مجردی که می‌گوید «انکحتُ» و دیگری می‌گوید «قبلتُ»، ازدواج حاصل می‌شود و اینکه عقد را امروز بخواند و محرمیت فردا حاصل شود، درست نیست. یا در ملکیت به مجرد اینکه بگویند «بعتُ و قبلتُ»، ملکیت پیدا می‌شود یعنی این امر اعتباری پیدا می‌شود. درباره نیابت هم همین است. درباره نیابت می‌گوید من تو را نائب کردم برای اینکه حجة‌الاسلام را به جا بیاوری و او می‌گوید قبلتُ. به مجرد اینکه این جمله و این عقد گفته می‌شود، این نیابت حاصل می‌شود. در عقود و ایقاعات تعجیل خوابیده است. آن بحث اصولی که آیا امر دلالت بر فور دارد یا نه که ما می‌گوییم دلالت بر فور دارد و آقايان می‌گویند نه. یا آن بحث که آیا دلالت بر مره دارد یا نه و ما می‌گوییم عرفاً دلالت بر مرّه دارد ولو از نظر ماهیت نداشته باشد، آن بحث ربطی به اینجا ندارد. برای این تعجیل اگر بخواهیم مثال بزنیم، برای مثال اصولی باید ببریم در علت و معلول. یعنی در امور اعتباریه ما عللی داریم البته علل اعتباری و معلولهای اعتباری داریم و به مجرد اینکه علت پیدا می‌شود، معلول هم پیدا می‌شود، لذا می‌گوییم اصل در عقود و ایقاعات، تعجیل است.
مسئله‌ی دوم اینکه فرض کنیم تعجیل دارد، اما اگر این به جای حجة الاسلام است، یک حجة الاسلام برای خودش یا یک حج نیابی برای خودش و یا حج نیابی برای دیگری در آن سال به جا آورده است، آیا این حج باطل است یا نه؟!
سابقاً اگر یادتان باشد، می‌فرمودند باطل است. ما می‌گفتیم که حج باطل نیست برای اینکه حج اولش احرام و آخرش طواف نساء است و همه‌ی اینجا به جا آورده شده و اگر اشکالی هست، در شرط است. یعنی باید در این سال آورده شود و در سال دیگر آورده شده است. باید در این سال آورده شود و به جای اینکه در این سال حج برای منوب عنه باشد، حج برای خودش است. لذا از طرف حج فسادی نیست بلکه از طرف شرط فساد است. یعنی اقتضاء می‌کرد که این امسال حج را به جا آورد و اما این امسال حج را به جا نیاورد و در این صورت اگر منوب عنه راضی باشد، این می‌تواند سال دیگر حج را به جا بیاورد و اگر منوب عنه راضی نباشد، می‌تواند فسخ کند و خیار تأخّر شرط دارد، نظیر خیار تأخّر ثمن و تأخّر مثمن است. در وقتی خانه را فروخت، اقتضاء می‌کند که همان وقت خانه را تحویل دهد و او هم همان وقت پول را تحویل دهد. حال اگر پول را همان وقت تحویل دهد، عقد صحیح است و این اقتضای تعجیل نیامده است، لذا شما در مکاسب می‌فرمایید اگر ثمن و مثمن نیامد، عقد صحیح است، اما خیار تأخّر ثمن یا خیار تأخّر مثمن دارد. اگر خیارش را اعمال کند، معامله فسخ می‌شود وگرنه معامله همینطور می‌ماند تا او پول را رد کند و معامله متزلزل است به این معنا که می‌شود این معامله را برهم زد. و اما اگر او با یک مشتری ساکت ماند و تسامح کرد و اهمیت نداد و بالاخره نگفت «فسختُ»، پس مسلم پیش اصحاب است و یکی از خیارات، خیار تأخّر ثمن یا خیار تأخر مثمن است و در اینجا هم همینطور است.
همان حرفی که ما چند روز قبل داشتیم و بعضی از شما فضلا نمی‌پذیرفتید و مشهور در میان اصحاب هم نمی‌پذیرفت و مثال می‌زد و می‌گفت این مثل ماه مبارک رمضان است. معنای این نیابت اینست که این حج نیابی را در این سال به جا بیاورد و اگر در این سال به جا نیاورد و چیزی جای آن نشاند، مثلاً یک حج نیابی از غیر و یا یک حجة الاسلام برای خودش به جای آن نشست، این استعمال شیء در غیر ماوضع له است و باطل است. زمزمه همان حرف در اینجا هست و اگر مطالعه کرده باشید، می‌بینید که مرحوم صاحب جواهر بعد از اینکه از این و از آن رد و ایراد و قبول می‌کنند و همین عرضی که چند روز قبل کردم در رد صاحب جواهر، امروز خود صاحب جواهر خودشان را رد می‌کنند. و در این مسئله 14 انسان می‌بیند یک تهافتی در کلمات پیدا می‌شود. قبلاً یک شهرتی بود که در حج نیابی اگر حج نیابی را به جا نیاورد و حج دیگری به جا بیاورد، آن حج فاسد است، در این مسئله 14 می‌فرمایند حج فاسد نیست. بله، حج را به جا نیاورده و حجة الاسلام خودش را به جا آورده و یا نائب دیگری شده و حج دیگری را به جا آورده و الان آن آقا خیار فسخ دارد. خیار فسخ هم اینطور نیست که بگوید حج برای خودت باشد بلکه حج برای او واقع شده و می‌تواند جبران خسارت کند، که در تأخیر ثمن و مثمن گفتیم اگر نتواند ثمن و مثمن را تحویل دهد، باید ارش دهد. البته اختلاف هست که باید ارش بدهد یا ندهد و ما مطلقا در همه‌ی خیارات قائل به فسخ و ارش هستیم و می‌گوییم می‌تواند فسخ کند و می‌تواند ارش بگیرد. در مانحن فیه اینطور می‌شود که اگر کسی نائب شد که حجی را به جا بیاورد، این نیابت اقتضاء می‌کند تعجیل را. تا اینجا خوب است.
گفتم نمی‌خواهیم بگوییم عقد اقتضای فور دارد. اما عرف می‌گوید عقدی که خواندی، باید بعد از عقد، مقتضای عقد را ایجاد کنی. در عالم اعتبار اقتضای عقد ایجاد شده است و مؤجل شده است. معنایش اینست که این الان عرفاً نائب است و تعهد عرفی دارد به اینکه حج را امسال به جا بیاورد و این امسال به جا نیاورد، پس حج باطل نیست برای اینکه آن نیابت جزء اعمال حج نیست. اول اعمال حج میقات و آخرش طواف نساء است و این در اول نیت کرده و تا آخر هم طواف نساء را به جا آورده و بالاخره حجی رابه جا آورده است. این حجی که امسال به جا آورده، صحیح است. برای نائب یا برای خودش و یا برای غیر صحیح است. اگر نائب بگوید من حج امسال می‌خواستم و تو می‌خواهی حج سال دیگر را به من تحویل دهی و این فور که یک امر عرفی است، نیامده و به عبارت دیگر شرط در نیابت است. نیابت اقتضاء می‌کرد فور را و این شرط نیامد. وقتی شرط نیامد، می‌تواند معامله را فسخ کند. در اینجا نمی‌تواند معامله را فسخ کند زیرا حج آمده است. باید یا ببخشد و یا جبران خسارت کند و سال دیگر حج را برای نائب به جا بیاورد.
تقریباً آقایان بعد از ان قلت قلت، این عرض مرا می‌پذیرند، اما سابقاً آقایان این عرض مرا نمی‌پذیرفتند.
پس این یک حقی دارد و بگویید حق فور دارد، اما در حج، این حق فور نخوابیده بلکه در نیابتش حق فور دارد. اما این در نیابت تخلف کرده است. الان این نائب شده، درصورتی که حتی اگر به زبان بیاورد و بگوید من تو را نائب می‌کنم که امسال حج را به جا بیاوری. حال این آقا حج او را به جا نیاورد و حج خودش را به جا آورد و یا نائب دیگری شد و حج دیگری به جا آورد، پس نیابت از بین نرفته بلکه شرطش از بین رفته است و در حج نیز نیابت نخوابیده بود. پس خود حج باید صحیح باشد و این عقد هم باید صحیح باشد، مگر اینکه نیابت را به هم بزند و بگوید شرط کرده بودم که حج را امسال به جا بیاوری و تو به شرط عمل نکردی، پس باید علاوه بر اینکه اجرت مرا می‌دهی، باید جبران خسارت نیز بکنی. از جاهایی که باید جبران خسارت کند، همین جاست.
خلاصه‌ی حرف اینست، یعنی کسانی که گفتند نه و الان می‌گویند آری، تقریباً این اقتضاء را شرط ندانستند. گفتم مثل وقت ماه مباره رمضان است و همینطور که در ماه رمضان، روزه مختص به ماه مبارک رمضان است و چیزی نمی‌تواند جای آن بنشیند. در حج نیابی هم به جا آوردن حج در امسال، قید است و یا جزء است. در اینجا می‌گویند اقتضاء است. و چون قید نیامد، مقیّد نیامده، پس حجی که این برای خودش و یا برای دیگری به جا اورده، باطل است.
ما در آنجا می‌گفتیم قید باشد یا اقتضاء باشد یا شرط باشد، به خیار تأخّر مثمن برمی‌گردد. مثلاً خانه را فروخته و باید فوراً تحویل دهد و اما تحویل نمی‌دهد. معامله صحیح است اما می‌گوییم خیار تأخّر مثمن است و می‌تواند معامله را به هم بزند و اگر معامله را به هم زد، آقایان می‌گویند هیچ و ما می‌گوییم باید جبران خسارت نیز بشود.
این آقا که این خانه را صد میلیون خریده و الان یک ماه یا ماه این پول مانده و قدرت خرید این کم شده، پس باید برای این قدرت خرید جبران خسارت کند، این را هم در تأخر ثمن و هم در تأخر مثمن می‌گوییم.
در مانحن فیه نیز همینطور است. این می‌خواهد حج پدرش همین امسال انجام شود، حال این حج را به جا آورده اما امسال به جا نیاورده و این تأخر حج می‌شود و یا تأخر مثمن می‌شود. این هم می‌تواند معامله را به هم بزند و جبران خسارت هم بکند و بگوید حج را باید امسال برای پدرت به جا می‌آوردی و اما نیاوردی، پس علاوه بر اینکه باید پول را برگردانی، باید جبران خسارت هم بکنی. اما چرا حج باطل باشد؟! برای اینکه در حاق حج نخوابیده و در نیابت هم به عنوان شرط است و حتی قید است و همه‌ی قیودات در باب خیارات به شروط برمی‌ردد. مثل اینکه خانه را خریده به قید اینکه صد متر باشد و الان 95 متر بود باز به خیار تأخر شرط برمی‌گردد. قیدش نیز به شرط برمی‌گردد و اگر اقتضاء هم باشد به شرط برمی‌گردد. این حرفهایی که سابقاً زدیم و بعضی از شما نمی‌پذیرفتید، امروز می‌بنیم که صاحب جواهر می‌گوید و صاحب جواهر از کسانی است که می‌گوید این عقد صحیح است.
بله حق دیگری است، اما نمی‌شود حق دیگری را نداد. مثل اینکه در خیار تأخر ثمن و مثمن حق دیگری را نمی‌دهد، اما کسی نمی‌گوید معامله باطل است بلکه حقش داده نشده است. یا الان با پول آن آقا رفته است، پس چرا حجش باطل باشد. اگر با پول یا فیش کسی به حج بروند، حج باطل نیست. یا اینکه با پول کسی به حج رود حج صحیح است پس چرا نیابت باطل باشد. برای اینکه نیابت یک عقد است و ایجاب و قبولش آمده است. بله، شرطش نیامده است. اگر ایجاب و قبول و امثال اینها از ارکان نیامده باشد، حرفیست و اما اگر قیود که برمی‌گردد به شروط، نیامده باشد، همه برمی‌گردد به خیار تأخر ثمن و خیار تأخّر مثمن.
بله این کار حرام به جا آورده و فرق است بین اینکه کار حرام به جا بیاورد، حرام تکلیفی یا حرام وضعی. سابقاً می‌گفتند حرام وضعی و ما می‌گفتیم حرام تکلیفی است. مسلماً باید امسال حج را به جا بیاورد و نیاورده و گناه کرده است. آقایان در آنجا می‌گفتند علاوه بر اینکه گناه کرده، عقد هم باطل است. همین حرف که ما می‌گفتیم عقد صحیح است، الان در این مسئله‌ی 14 خیلیها و من جمله صاحب جواهر می‌فرمایند عقد صحیح است. بله گناه کرده، برای اینکه باید امسال حج را به جا بیاورد و حق این آقا را خورده است. مثل تأخیر ثمن یا أخیر مثمن حرام است و اما معامله صحیح است، آنگاه برای جبران خسارت آقایان گفتند خیار تأخّر ثمن یا خیار تأخّر مثمن و ما می‌گوییم خیار تأخر ثمن یا خیار تأخّر مثمن و یا جبران خسارت و یا هر دو. یعنی هم خیار تأخّر ثمن دارد و هم جبران خسارت. در مانحن فیه نیز همینطور است. هم خیار دارد که چرا اینطور کردی و من نمی‌خواهم و دیگری را وامی‌دارم که سال دیگر حج به جا بیاورد و یا می‌تواند اجرت را از او بگیرد. این کار حرام کرده و باید اجرت را رد کند و اما باید جبران خسارت هم بکند. مثلاً اگر بین امسال و سال دیگر هفت ـ هشت ده میلیون فرق داشته باشد، این نائب که تخلف کرده باید این هفت ـ هشت میلیون را بدهد.
در مسئله‌ی 15 می‌فرمایند معلوم است اگر کسی بخواهد برای دو نفر نیابت کند، نمی‌شود. یعنی هم از خودش نائب باشد و هم از منوب عنه. در وقتی که نیت می‌کند، هم برای خودش و هم برای دیگری نیت کند و یا برای دو نفر نائب شود و بخواهد این حج را با دو نیت به جا بیاورد و یک حج باشد، معلوم است که این نمی‌شود، اما هذا کلّ نمی‌شود اگر حج واجبی باشد و اما اگر حج مستحبی باشد، چند روز قبل گفتیم و روایتش را خواندیم که می‌تواند یک حج برای ده نفر به جا بیاورد. یعنی ده نیت کند. بلکه گفتیم برای ذوی الحقوق به جا بیاورد. مثلاً می‌گوید حج مستحبی به جا می‌آورم به نیابت خودم و همه. من گفتم از اینجا پی می‌بریم که می‌شود حتی نیت وجوب برای دو نفر کرد، اما تعبد و روایت می‌گوید نمی‌شود. اما آقایان می‌گفتند نه و مثال می‌زدند به ماه رمضان و می‌گفتند غیر از روزه کار دیگری نمی‌تواند بکند. و ما می‌گفتیم در حج مستحبی می‌شود و این دلیل بر اینست که می‌تواند دو نیت کند و یک حج به جا بیاورد و آن یک حج، دو نیت شود به نیت تداخل. اما راجع به حج واجبش می‌گوییم از روی تعبد نمی‌شود.

روایت 5 از باب 28 از ابواب نیابت از حج:
صحیحه موسی بن جعفر علیهماالسلام: عن الرجل يشرك في حجته الاربعة والخمسة من مواليه؟ فقال : إن كانوا صرورة جميعا فلهم أجر، ولا يجزي عنهم الذي حج عنهم من حجة الاسلام، والحجة للنوی حجاً.
این حجة الاسلام از خودش است و مابقی اجر دارند اما اینطور نیست که بگوییم حج دارند. فرمودند اینطور نیست که چهار نیت کند برای چهار نفر تا اینکه چهار حج شود. اما نمی‌دانم معنای «فله اجرٌ» چیست. آیا یعنی مثل حج نیابی است و این می‌تواند در حج واجبش چند نفررا بیاورد. در حج نیابی بگوید حج نیابی برای خودم و استحباباً برای پدر و مادرم. اگر معنایش این باشد، برمی‌گردد به اینکه در حج واجب هم می‌تواند شریک قرار دهد، اما نه به عنوان حج واجب بلکه به عنوان حج مستحب. اگر هم معنایش این نباشد، از آن روایتها استفاده کنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo