< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اگر کسي بميرد و حجّ واجب بر ذمّه داشته باشد، آيا از اصل مال اجير مي گيرند يا از ثلث؟

مرحوم محقق بعد از آنکه 14 مسئله راجع به نیابت حج فرمودند، دوباره 8 مسئله اضافه کردند، لذا به عنوان ثمانیة مسائل، 8 مسئله در آخر کار فرمودند. بعضی از آن مسائل هم دو ـ سه مسئله هست، یعنی دو یا سه مسئله را یک مسئله کردند.
در مسئله‌ی اول فرمودند اگر کسی نائب شود اما اجرت تعیین نشود، آیا حج واجب است یا نه و این برمی‌گردد به اجرت المثل. یعنی ببینند که حج نیابی قیمتش امسال چقدر است و همان مقدار را حق دارد که بگیرد، نه زیادتر و نه کمتر.
مسئله تا اینجا واضح است. بعد می‌فرمایند این اجرت المثل را اگر حج واجب باشد، باید از اصل ترکه بدهند. اگر حج مستحبی است، باید از ثلث بدهند. این را نیز سابقاً گفتم و تقریباً تکرار است. اگر کسی حجة الاسلام به جا نیاورده باشد و بمیرد، این را مثل دِین می‌بینند و همینطور که اگر خمس بدهکار باشد و یا به مردم بدهکار باشد، از اصل مال برمی‌دارند، راجع به حجة الاسلام نیز از اصل مال برمی‌دارند. راجع به سایر دیون یعنی حق الله‌ مثل اینکه نماز و روزه بدهکار است، در میان فقها اختلاف است. بعضی از مراجع مثل مرحوم سید و خیلی از محشین می‌گویند مطلق واجبات را باید از اصل بردارند. اما بعضی از محشین هم من جمله ما گفتیم که اگر حقّ الناس باشد، باید از اصل بردارند برای اینکه وقتی بمیرد، آنچه بدهکار است، اصلاً به ورثه منتقل نمی‌شود، علاوه بر اینکه قرآن می‌فرماید: (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ ...) ﴿النساء، 12﴾؛ و دین در اینجا یعنی حق الناس. و اما اگر حقّ الله باشد، این اگر وصیت کرده باشد، از ثلث برمی‌دارد و اما اگر وصیت نکرده باشد، چیزی بر ورثه واجب نیست. بدبختی آن را باید خودش بکشد زیرا نماز نخوانده است. ولی معلوم است که اگر ورثه این را نجات دهند، خیلی خوب است. لذا مسئله‌ی الان اینست که حج واجب به ذمّه‌ی اینست و استثناء شده از حق الله و مسلّم مثل حق الناس است. لذا باید از اصل بردارند. و اما اگر حج مستحبی باشد، باید از ثلث مال بردارند. برای اینکه از اصل مال برای حج واجب برمی‌دارند و بعد صحبت می‌کنند و قبلاً هم گفتیم که آیا برای حج نذری و امثال اینها از اصل برمی‌دارند یا نه. و اما الان آنچه متعرض هستند، حج نیابی یعنی حج مستحبی است که از ثلث مال برمی‌دارند. حرف در اینست که اگر وصیت به ثلث نکرده باشد، چیزی در میان عوام مشهور است و بعضی از فقها هم طبق آن فتوا دادند، اما فتوای اخلاقی است و اینست که خوب است که ورثه میت را راحت کنند، چه وصیت به ثلث کرده باشد یا نکرده باشد، مسئله‌ی اخلاقی اینست که می‌گویند ولو اینکه وصیت به ثلث نکرده باشد، اما ثلث مال میّت از خود میّت است. این یک شهرت عوامانه دارد که خیال می‌کنند ثلث مالش، چه وصیت کرده باشد و چه نکرده باشد، مال خودش است و باید در کارهای خیر صرف کنند. اگر چیزی بدهکار است برای بدهکاری او بدهند و اگر بدهکار نیست در کار خیر صرف کنند. اما معلوم است که مسئله اخلاقی و عوامانه است. اگر این میت وصیت نکرده باشد، چیزی به غیر از حقّ الناس واجب نیست که ورثه بدهند. بله، درباره حج واجب یعنی حجة الاسلام در روایت خواندیم و بعد هم می‌خوانیم که به منزله حق الناس است. و آیه که می‌فرماید (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ ...)، این حق واجب را می‌گیرد و باید از اصل بدهند و اما اگر حج واجب نباشد، اگر وصیت به ثلث کرده باشد، از ثلث مال می‌دهند و اگر وصیت به ثلث نکرده باشد، باید بگوییم نه از ثلث مال و نه از اصل مال بدهند. از اصل مال نباید بدهند برای اینکه حج واجب نیست و از ثلث هم نباید بدهند برای اینکه وصیت روی ثلث نکرده است. اما ظاهر عبارت مرحوم محقّق و همچنین مرحوم صاحب جواهر این نیست، بلکه ظاهر عبارت اینست که اگر حج واجب باشد، از اصل بدهند و اگر حج مستحب باشد، از ثلث بدهند.
مسئله‌ی دیگری که هست، اینست که اگر وصیت کرده و به عنوان مثال گفته ده میلیون از باب حج من بدهید و این حج را ولو بلدی باشد با 5 میلیون می‌توان انجام داد، حال 5 میلیون باقیمانده را چه کنند؟!
یک دفعه وصیت به ثلث کرده و گفته ثلث مالم از خودم باشد و ده میلیونش را برای حج بدهید و مابقی را صرف خیرات کنید. در اینجا معلوم است آن 5 میلیونی که اضافه آمده، صرف خیرات و مبرات می‌کنند و اما اگر گفته باشد ده میلیون پول حج مرا بدهید و الان با 5 میلیون پول حج او را دادند و 5 میلیون باقی مانده است. حال این 5 میلیون از ورثه است یا از میت است؟!
اگر وصیت به ثلث نکرده باشد، می‌توانیم بگوییم این 5 میلیون از ورثه است. برای اینکه این حج می‌خواسته و حج او را به جا آوردند و این قید 10 میلیون که کرده، 5 میلیون آن را دادند و حج را به جا آوردند و الان 5 میلیون اضافه آمده و باید بگوییم این 5 میلیون در میان ورثه قسمت می‌شود. بله خوب است اگر این 5 میلیون باقیمانده را صرف میّت کنند، مثلاً پول نماز و روزه دهند و یا دو حج برای او بدهند و یا صرف خیرات و مبرات کنند و اما اگر کم بیاید. مثلاً گفته 5 میلیون از بابت حج من باشد و روی این وصیت کرده و الان برای حج 10 میلیون می‌خواهد. در این موقع وجهی ندارد که از اصل مال بردارند و یا وجهی ندارد که ورثه بدهند. بگوییم پول به ورثه برمی‌گردد. برای اینکه از قرآن یک قاعده‌ی کلی فهمیده می‌شود و اینکه وقتی میّت مُرد، مطلقا مالش مال ورثه است، الاّ در وصیت و در دین. ظاهر (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ ...) که چهار ـ پنج مرتبه در قرآن تکرار شده، اینست که این میّت وقتی مُرد، مالش به ورثه منتقل می‌شود مگر اینکه وصیت به ثلث کرده باشد و مگر اینکه بدهکار باشد. لذا این گفته حج مرا با 5 میلیون بدهید و الان با 5 میلیون به حج نمی‌روند. وقتی حج نرفتند، اگر بگوییم از ثلث بردارند، او وصیت به ثلث نکرده و اگر بگوییم از اصل مال بردارند، در این موقع هم وصیت به حج کرده و نمی‌شود از اصل مال برداشت. پس بگوییم این مال برمی‌گردد به ورثه، برای اینکه یک وصیتی کرده و نمی‌شود به این وصیت عمل کرد و وقتی نشد به این وصیت عمل کرد، مال بدون صاحب می‌ماند و صاحبش ورثه است. این هم وجهی ندارد. بنابراین این گفته برای من حجی با 5 میلیون تومان به جا بیاورید و الان با 5 میلیون کسی به حج نمی‌رود. وقتی کسی نرفت، یکی باید اضافه‌ی آن را بدهد. اگر بگویید ورثه بدهد، وجهی ندارد. اگر بگویید از ثلث یا از اصل ترکه بدهند، وجهی ندارد، خواه ناخواه باید بگویید مال بی صاحب است و باید به ورثه برگردد. این خوب است و بعضی از فقها هم روی آن فتوا دادند که ورثه این کار خیر را بکنند، ولو اینکه میت حقی ندارد اما این کار را انجام دهند تا حج او ادا شود، ولو نصف آن از وصیتش باشد و نصف دیگر را نیز ورثه مجاناً برای میت خرج کنند.
مسئله‌ی بعدی اینست که این اجرت است و بفرمایید درست است. یعنی وصیت کرده که حج مرا به 10 میلیون بدهید و اینها هم نائب گرفتند که حج او را به 10 میلیون بدهند. آیا این نائب به مجردی که عقد را خواندند، مالک این پول می‌شود؟! آیا مالک نمی‌شود تا اینکه حج را به جا بیاورد و در وقتی حج را به جا آورد، مالک می‌شود؟!
قاعده‌ی عرفی درباب اجاره‌ی اعمال اینطور است که اگر مثلاً شما یک عمله گرفتید و در صبح عمله بگوید من اجاره‌ی امروز تو هستم، بنابراین 50 تومانی که باید بدهی، الان بده؛ این عرفیت ندارد. ولو عقد هم باشد، معاطاتی یا بالصیغه. چه وقت حق دارد؟ همان که امام رضا «سلام‌الله‌علیه» در روایت دارد که وقتی این کارش را کرد، زود پولش را بدهید و به قول عوام هنوز عرقش خشک نشده، پولش را بدهید و مواظبت کامل در وقت عمل هم از او داشته باشید.
از مرحوم محقق فهمیده می‌شود که این به مجرد خواندن عقد، استحقاق پیدا می‌کند، اما حق ندارد که بگوید پول را بده، بلکه باید صبر کند تا اعمال حج را به جا بیاورد و وقتی اعمال حج را به جا آورد و تمام شد، آنگاه مالک می‌شود و وقتی مالک شد، می‌گوید پولم را بدهید. این یک بین بینی است. به این معنا که به مجردی که عقد را خواندند، عقد اقتضاء می‌کند استحقاق را. مثل اینکه وقتی خانه را بفروشد، به مجردی که بگویند «بعتُ و قبلتُ»، آن مشتری مالک خانه می‌شود و باید در خانه بنشیند و صاحب خانه هم مالک پول می‌شود و باید پول او را بدهند. این اقتضای عقد است. اما در عقد اجاره که تملیک منفعت است، مرحوم محقق می‌گویند همان موقع که می‌گوید «آجرتکَ»، این استحقاق اجرت را پیدا می‌کند اما نمی‌تواند بگوید پولم را بده، بلکه بعد از اینکه عمل را انجام دهد، می‌تواند بگوید پولم را بدهید. مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند این عرفیت ندارد. یعنی می‌خواهند حرف مرحوم محقق را به تعارف درست کنند، یعنی عرفیت ندارد، ولو اینکه خلاف قواعد هم باشد، اما عرف اینطور بفهمد، یعنی وقتی عقد را خواندند استحقاق پیدا می‌کند و وقتی عمل را به جا می‌آورد، مالک عمل می‌شود. بعد مرحوم محقق نتیجه هم می‌گیرند و می‌فرمایند نتیجه هم دارد و اینست که اگر بگوییم به مجرد خواندن عقد، استحقاق پیدا می‌کند، اگر این مال الاجاره نمایی داشته باشد، مال اجیر است و مال مستاجر نیست و اما اگر بگوییم استحقاق ندارد، آنگاه نما از مستاجر است و از اجیر نیست. باز صاحب جواهر این را نیز قبول می‌کنند و آیا تعارف اینگونه هست که وقتی عقد را خواندند، استحقاق پول پیدا می‌شود. این یعنی چه؟!
اگر بخواهید بگویید ملکیت، یعنی وقتی عمل را انجام داد، مالک می‌شود معنا ندارد و اگر نگویید ملکیت، این استحقاق مال این و نما هم مال این باشد، معنا ندارد. مثلاً به طلبه‌ای می‌گوید حج پدرم را برو و این خانه‌ی پدرم هم مال تو باشد. به مجردی که می‌گوید «آجرتُ» و او هم می‌گوید «قبلتُ»، آنگاه یا مالک این خانه هست یا نه. اگر مالک است، اجاره‌ی این خانه و استفاده از این خانه از اجیر است و گرنه از مستأجر عنه است. و اینکه مرحوم محقق می‌فرمایند استحقاق دارد، اما مالک نیست و نما از اجیر است، این علی الظاهر با تعارفی که صاحب جواهر می‌گوید، نمی‌توان درست کرد. لذا باید بگوییم اگر این قید کند و مثلاً بگوید من می‌خواهم به مکه بروم و چیزی ندارم و تو باید پولم را بدهی تا به مکه بروم و اگر پول ندهی، نمی‌توانم بلیط بگیرم و خرج و مخارج را بدهم. پس این قید کند. یا اینکه او مجاناً پول را بدهد و اما اگر قید نکنند و او هم بگوید من پول را نمی‌دهم تا اینکه عمل را انجام دهی، معنایش اینست که این اقای اجیر مالک نیست تا اینکه عمل را به جا بیاورد و باید عمل را تحویل دهد و در مقابل عمل پول بگیرد و یا استحقاق داشته باشد. بنابراین یا باید بگویید به مجردی که می‌گوید «آجرتُ» و دیگری می‌گوید «قبلتُ»، آنگاه مالک پول است و باید پول را بگیرد و یا باید بگوییم مالک نیست مگر اینکه قید کند. تا وقتی که عمل را به جا آورد و آنگاه مالک است. تعارف عرفی اینطور است اما به مجرد اینکه بگوید «آجرتُک» و او بگوید «قبلتُ»، این مالک اجرت یا مالک مال الاجاره شود. این اجرت در مقابل عمل است و هنوز عملی به جا نیاورده، این مالک عمل شود؛ صاحب جواهر می‌فرمایند این تعارف عرفی دارد اما ظاهراً تعارف عرفی ندارد. عمله‌ای صبح بگوید من تا شب برایت کار می‌کنم و او هم بگوید کار کن و عمله بگوید پس 50 تومان مرا بده و من مالک این 50 تومان هستم. این تعارف عرفی ندارد. لذا استحقاقش هم نیست چه رسد که ملکیتش باشد. لذا وقتی عمل را به جا آورد، می‌گوید پولم را بده و گرنه مردم می‌گویند این مال مردم خور است. این برایش کار کرده و باید پولش را بدهد و اما پولش را نمی‌دهد و اما در صبح که این می‌خواهد او را برای کار ببرد، بگوید مالم را بده، مسلّم این عرفیت ندارد. لذا نمی‌دانیم معنای استحقاق یعنی چه؛ که مرحوم محقق می‌فرماید به مجرد خواندن عقد، استحقاق این پول را دارد، اما نمی‌تواند به زور بگیرد تا اینکه عمل را به جا بیاورد و اخذ پول بعد از عمل است و استحقاقش حین العقد است. صاحب جواهر می‌فرمایند این عرفیت دارد. مرحوم محقق نتیجه هم می‌گیرد و می‌گویند اگر این حرف را زدیم، مال اجیر می‌شود، مثل اینکه بگوید امروز برایم کار کن و این درخت از تو باشد. حال این درخت بالفعل زردآلو دارد، مرحوم محقق می‌فرماید در زمانی که این هنوز کار نکرده، زردآلوها از اجیر است. گفتن این حرف مشکل است. لذا ظاهراً باید بگوییم عقد اجاره غیر از عقد بیع است. عقد اجاره اینست که بگوید من این خانه را یکساله اجاره می‌کنم به ماهی صد تومان. یک دفعه می‌گوید باید جلو پول را بدهی، که این شرط است و باید به شرط عمل کنند. اما یک دفعه به صرف اجاره کردن خانه، من زمانی بدهکار می‌شوم که یک ماه در خانه بنشینم و سر ماه پو را بدهم. برای اینکه یک ماه استفاده بردم و مالک این منفعت شدم و به ازای این ملکیت باید پول دهم، و اما همان وقتی که بگوییم «آجرتُ قبلتُ» این مالک نمی‌شود. اما علی الظاهر این نمی‌شود که کلمه‌ی استحقاق با ملکیت یکی باشد برای اینکه اگر استحقاق باشد، یعنی ملکیت و اگر ملکیت باشد، یعنی استحقاق و اینکه استحقاق را از ملکیت جدا کنیم، عرفیت ندارد. بنابراین مثل همه‌ی اجاره‌ها در وقتی به مستاجر می‌تواند بگوید پولم را بده که این در خانه نشسته باشد و یا مکه را به جا آورده باشد مگر اینکه بگوید من مکه را می‌روم به شرط اینکه پولش را زودتر بدهی. باز روی این فکر کنید و ببینید که حرف من درست است یا حرف صاحب جواهر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo