درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
تروک احرام(جدال، کشتن جانوران، انگشتری به دست کردن)
مسئله قبل مسئله مشکلی بود و مربوط به جدال است، (فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ).[1]
مطالعه کردید مرحوم صاحب جواهر دو سه صفحه در اینجا ان قلت قلت دارند و خوب واضح است مسئله پیش صاحب جواهر هم مشکل بوده است. آنچه قرآن دارد، اینست که جدال باید در حج نباشد. جدال بین دو برادر مسلمان برای اینکه ضربه به محبت میزند باید نباشد. در حج به طریق اولی باید نباشد، علاوه بر اینکه اگر پیدا شد، کفاره دارد. از نظر اینکه کفاره دارد، از روایات استفاده میکنیم و بعد هم دربارهاش صحبت میکنیم. مسئله تا این اندازه حرفی ندارد. هم لارَفث و هم لافُسوق و هم لاجدال تفسیر شده و حرفی در آن نیست. اما یک روایت است و مثل اینکه این یک روایت یک تحیّری برای بزرگان آورده است، که روایتش را در جلسه قبل خواندیم. سوال میکند که اگر من در حج با کسی بخواهم صحبت کنم و حرفم را اثبات کنم و بگویم به جان خودم چنین است، آیا این لعمری گناه دارد؟ آیا موجب کفاره است؟!
امام «سلاماللهعلیه» فرمودند نه، آنچه موجب کفاره است، اینست که بگوید «لا والله و بلی والله».
حال دو اشکال در مسئله پیدا میشود و انصافا حل کردن دو مسئله هم مشکل است. یکی «لاوالله و بلی والله» که یک مقاوله و پس گردان و تأکید برای حرف است و نه قسمی در کار است و نه جدالی در کار است. در جلسه قبل گفتم مثل اینکه خیلیها یک پسگردان یا اتصال حرفی دارند به اینکه عرض میشود. بالاخره باید چنین شود. عجمها و عربها این را دارند. عربها «لا والله و بلی والله» دارند و اگر بخواهیم این را قسم بگوییم، اصلاً قسم نیست و اگر بخواهیم بگوییم جدال است، اصلاً جدال نیست بلکه یک محاورهای است که در میان عربها مشهور است.
اشکال دیگر اینکه این قسم نیست و اینکه صاحب جواهر در آخر کار میفرمایند «لا والله و بلی والله» قسم است و چون قسم است کفاره قسم دارد. اما اصلاً قسم نیست. این «لا والله و بلی والله» یک پس گردان در کلمات است و به واسطه آن نمیخواهد قسم بخورد. حال اگر مجادله نباشد ولو قسم باشد، از بحث ما بیرون است. قسم خوردن در حال احرام اشکال ندارد. حتی قسم دروغ که گناهش خیلی بزرگ است، باز کفاره ندارد و گناه ندارد و اینکه صاحب جواهر میفرمایند گناه دارد و کفاره دارد، برای اینکه قسم است؛ اینطور نیست. (لایؤاخذکم الله باللغو فی أیمانکم) [2]میگوید اینگونه قسمها اصلاً مؤاخذه ندارد. (...وَ لٰکِنْ يُؤَاخِذُکُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ) [3] ؛ یعنی باید به راستی قسم باشد، حال یا دروغ و یا راست باشد. صاحب جواهر در روایت مانده که چطور معنا کند. بالاخره ایشان «لاوالله و بلی والله» را قسم حساب میکند و میگوید چون قسم به الله است، کفاره دارد. به صاحب جواهر میگوییم قسم به والله باشد، باز جدال نیست و کفاره هم ندارد. لذا مثلاً روایت را معنا کنیم و بگوییم جایی که با «لا والله و بلی والله» مجادله باشد. در مجادلهها یعنی به راستی بخواهد غلبه پیدا کند و حرف میزند برای غلبه کردن و برای مشاجره و مثل بعضی بحثهای طلبگی، و انسان بگوید این روایت آن مشاجره را میگوید. آنجا که «لا والله و بلی والله» در مشاجرهها باشد، اگر در غیر احرام باشد، حرام است و اگر در احرام باشد، حرام است و کفاره دارد. لذا درحقیقت «لاوالله و بلی والله» هیچکاره شد و صفت به حال متعلق موصوف است و این یعنی جدال حرام است و ما پیاده کردیم روی «لا والله و بلی والله». لذا نمیتوانیم از روایت چیزی پیدا کنیم مگر آنچه از قرآن پیدا میشود. بله اگر روایت نداشتیم میگفتیم حرام است و کفاره ندارد و روایت داریم و میگوییم حرام است و کفاره دارد. برای کفاره که بحث بعد ماست و بحث میکنیم که کفاره دارد. حرام است برای اینکه جدال است و قرآن میفرماید «لا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج» آنگاه جدال است و مطلقا حرام است و اما در باب حج چون در حج است، حرمتش بیشتر است و علاوه بر این کفاره هم دارد.
مسئله دیگر راجع به هوام است. مشهور در میان اصحاب که در مناسکها هم آمده، اگر مثلاً پشهای یا شپش یا کک در بدن انسان باشد، حق ندارد آنها را بکشد و حق ندارد آنها را بیرون بریزد. مثلاً حق ندارد کنه را از لباسش بردارد و دور بیندازد. مشهور در میان اصحاب گفتند هوام که همان حشرات اینگونه مثل کک و کنه و شپش و امثال اینهاست، یک شهرتی پیدا کرده است. کفاره هم برای آن قائل شدند و اما کفارهاش کم است و گفتند به اندازه یک مشت گندم است. اما بالاخره از جاهایی که کفاره برایش تعیین شده و بعد دربارهاش صحبت میکنیم، قتل هوام است. این یک شهرت بسزایی در میان بزرگان من جمله الان در مناسکها دیده میشود. درحالی که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که قتل هوام جائز است و حرام نیست. اینکه کنه را در بدن بکشد، طوری نیست چه رسد به اینکه دور بیندازد. یا شپش و یا کک اطرافش را گرفته باشد و این ککها را بکشد و خودش را از آنها دور کند، اشکال ندارد. اگر روایتی داشته باشیم که بگوید اشکال دارد، جمع بین روایات اقتضاء میکند که خوب است کاری با آنها نداشته باشیم. آنها در بدن انسان جایی پیدا کردند و آنها را از جایشان تکان نده و آنها هرکاری خواستند بکنند، اما بالاخره دلالت بر حرمت نمیشود.
روایت 9 از باب 18 از ابواب تروک احرام:
صحیحه معاویة بن عمار: اذا احرمت فاتق قتل الدواب کلها الا الافعی و العقرب و الفأرة... [4]
این روایت میگوید نمیتوان آنها را کُشت. حتی صحیحه حماد روایت اول است و میفرماید:
يبين القملة عن جسده فيلقيها قال: يطعم مكانها طعاماً.[5]
یعنی شپش روی لباسش است و آن را دور میاندازد. فرمودند نه، اگر این کار را بکند باید کفاره دهد و مشهور در میان اصحاب هم هست، مخصوصاً مرحوم آقای داماد خیلی پافشاری داشتند که این کفارهها دلالت میکند بر حرمت. ولو اینکه بعضی اوقات کفارهها دلالت بر حرمت ندارد، اما بالاخره کفاره دلالت بر حرمت دارد. لذا این روایت حماد میگوید هم حرام است و هم کفاره دارد.
و اما روایت 2 از این باب 79:
صحیحه ابن فضال عن أبی عبدالله علیهالسلام: لا بأس بقتل البرغوث والقمّلة والبقّة فی الحرم.[6]
اگر شپش یا کک یا کنه را در حرم بکشی، اشکال ندارد. آیا میتوان گفت لا بأس بقتل البرغوث والقملة والبقة فی الحرم یعنی آنجا که محرم نباشد. یعنی در حرم است اما مُحرم نیست چون حیوانات در حرم را نمیتوان صید کرد و کشت، امام «سلاماللهعلیه» این را فرمودند. حال بگوییم آن دو روایت تخصیص دهد این روایت را و مراد از حرم این باشد که «فی الحرم اذا لم یکن بمحرمٍ»، اگر بتواند این را بگوید اینست و الاّ قاعده اقتضاء میکند که اصل مطلب حرام نیست و اصل مطلب کفاره ندارد. بله خوب است که کفاره دهد و اینها را از بدنش جدا نکند تا اینکه احرامش تمام شود. بالاخره اینطور است که اگر لفظ فی الحرم را معنا کردید و گفتید «لا بأس بقتل البرغوث والقملة والبقة فی الحرم»، آنگاه مسئله برمیگردد به مسئله قبل که در حرم ولو محرم هم نباشد، نمیتواند حیوانها را اذیت کند. حال اگر محرم باشد، بگوییم علاوه بر اینکه نمیتواند کفاره هم دارد. جمع بین روایتها را اینطور کنیم. آنگاه قول مشهور درست میشود و هر دو در مناسکها هم آمده است. اگر یادتان باشد، سابقاً راجع به ملخ صحبت کردیم که ملخ اگر دریایی نباشد و بری باشد، گرفتنش جایز نیست و بالاخره مطلق حیوانها در حرم آزادند. حال محرم باشد یا محرم نباشد، نمیتواند ضررش به حیوانها برسد، اما اگر محرم باشد، و ضرر بزند، ضررش بیشتر است و کفاره هم دارد. اینطور گفتن انصافاً مشکل است، الاّ اینکه چیزی که انسان را گیر میاندازد، همین شهرتهاست و البته شهرتها هم چه قدماء و چه متأخرین از روی احتیاط جلو آمدند. مسائل حج معمولاً با چکش احتیاط جلو رفته، چه در قدماء و چه در متأخرین و چه مناسکی که الان از مراجع در دست مقلدین است. این هم خلاصه قتل هوام، یعنی کشتن نظیر پشه و شپش و کک و کنه و امثال اینها.
فقها معمولاً همین الان مرحوم محقق و صاحب جواهر روی قتل هوام صحبت کردند. مثالها همه رفته روی شپش و الحمدلله الان ورافتاده، مثل عقرب که آن وقتها زیاد بوده و الحمدلله الان ورافتاده است. این نعمت بالایی است و آن بلا الان دفع شده و آن وقتها مخصوصاً کک خیلی اذیت میکرده، اما پشه کوری و مگس در مناسکها نیامده، درحالی که این مثالش قویتر و مشهورتر و مبتلابه تر است و قتل هوام اینها را میگیرد، حال یا حرف من باشد که اصلاً کشتنش مکروه است و حرام نیست و یا فرمایش آقایان باشد که حرام است. حال پشه کوری باشد یا پشه معمولی باشد و یا کک باشد و یا شپش و یا کنه باشد. اما نمیدانم چرا اسمی از پشه آورده نشده درحالی که این پشه مخصوصاً پشه کوریها در شب خیلی اذیت میکنند و معنایش اینست که اگر پشه کوری در شب به اطاق ریخت بگذارند هر غلطی میخواهند بکنند و تو اگر بخواهی امشی بزنی و آنها را بکشی، نمیشود. بله بحث دیگری هست و اینست که اگر ضرورت جلو آمد، آن ضرورت توبیح المحذور است و بگوییم آنوقت کشتنش مانعی ندارد چنانچه راجع به ملخ این را فرمودند. نمیدانم آن ضرورت در ملخ خیلی کم است و شاید باید ملخ باران باشد تا بحث ملخ را بکنند که در راه و یا در ظروف و یا در خانه هست. اما راجع به پشه کوری که هر روز و همیشه هست، و یا راجع به مگس.
منصور دوانیقی با امام صادق «سلاماللهعلیه» نشسته بودند. یک مگس آمده بود روی منصور و اذیت میکرد. هرچه منصور با دستش میزد، مگس آن طرف مینشست. منصور عصبانی شد و به امام صادق «سلاماللهعلیه» گفت خدا چرا اینها را خلق کرده است؟ حضرت فرمودند: «لیضل به الجبابره». برای اینکه ظالم و ستمگر بفهمد که قدرتش به اندازه یک مگس هم نیست. امام صادق به طور کنایه به او گفتند که ظلم نکن. حال ای کاش بحث این شده بود و نمیدانم چرا بحثش نشد.
یازدهم: انگشتر است.
معمولاً شما به حاجیها میگویید انگشترت را در بیاور. درحالی که انگشتر عقیق که اینقدر ثواب دارد و در روایات دارد برای هر رکعت خداوند هفتاد ثواب میدهد، اما نمیگذارد انگشتر دستش کند و روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که راوی میگوید من دیدم که امام موسی کاظم «سلاماللهعلیه» را در طواف واجب، که انگشتر در دست مبارکشان بود. حتی به اندازهای روایت دلالت دارد که نمیتوان حمل بر کراهت کرد برای اینکه امام کراهت به جا نمیآورد. لذا این مسئله هم یک مسئله مشکل شده و من یک روایت میخوانم و این مسئله هم تمام شود.
روایت 4 از باب 46 از ابواب تروک احرام:
صحیحه مسمع عن أبي عبد اللّٰه (عليه السلام): و سألته أ يلبس المحرم الخاتم؟ قال: لا يلبسه للزينة
و آن روایتی که میگوید جایز است:
صحیحه ابن بزیع: رأيت العبد الصالح (عليه السلام) : و هو محرم وعليه خاتم وهو يطوف طواف الفریضة.[7]
بگوییم امر قصدی است و اگر کسی قصد زینت کند، جایز نیست و اگر قصد زینت نکند، جایز است و علی کل حالٍ این انگشتری که زینت نیست و معمولاً این انگشتر خاتمی که در دست ماست، زینت نیست و روایت صحیح السند میگوید طوری نیست و اما مشهور در میان فقها در مناسکها و غیر مناسکها گفتند انگشتر ولو انگشتر عقیق در دست نکند. ولو اینکه این بحثها جزئی است اما از این نظر که خوب به آن نرسیدند کلی است و به راستی جواب دادن به حرف من به راستی مشکل است.
مسئله قبل مسئله مشکلی بود و مربوط به جدال است، (فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ).[1]
مطالعه کردید مرحوم صاحب جواهر دو سه صفحه در اینجا ان قلت قلت دارند و خوب واضح است مسئله پیش صاحب جواهر هم مشکل بوده است. آنچه قرآن دارد، اینست که جدال باید در حج نباشد. جدال بین دو برادر مسلمان برای اینکه ضربه به محبت میزند باید نباشد. در حج به طریق اولی باید نباشد، علاوه بر اینکه اگر پیدا شد، کفاره دارد. از نظر اینکه کفاره دارد، از روایات استفاده میکنیم و بعد هم دربارهاش صحبت میکنیم. مسئله تا این اندازه حرفی ندارد. هم لارَفث و هم لافُسوق و هم لاجدال تفسیر شده و حرفی در آن نیست. اما یک روایت است و مثل اینکه این یک روایت یک تحیّری برای بزرگان آورده است، که روایتش را در جلسه قبل خواندیم. سوال میکند که اگر من در حج با کسی بخواهم صحبت کنم و حرفم را اثبات کنم و بگویم به جان خودم چنین است، آیا این لعمری گناه دارد؟ آیا موجب کفاره است؟!
امام «سلاماللهعلیه» فرمودند نه، آنچه موجب کفاره است، اینست که بگوید «لا والله و بلی والله».
حال دو اشکال در مسئله پیدا میشود و انصافا حل کردن دو مسئله هم مشکل است. یکی «لاوالله و بلی والله» که یک مقاوله و پس گردان و تأکید برای حرف است و نه قسمی در کار است و نه جدالی در کار است. در جلسه قبل گفتم مثل اینکه خیلیها یک پسگردان یا اتصال حرفی دارند به اینکه عرض میشود. بالاخره باید چنین شود. عجمها و عربها این را دارند. عربها «لا والله و بلی والله» دارند و اگر بخواهیم این را قسم بگوییم، اصلاً قسم نیست و اگر بخواهیم بگوییم جدال است، اصلاً جدال نیست بلکه یک محاورهای است که در میان عربها مشهور است.
اشکال دیگر اینکه این قسم نیست و اینکه صاحب جواهر در آخر کار میفرمایند «لا والله و بلی والله» قسم است و چون قسم است کفاره قسم دارد. اما اصلاً قسم نیست. این «لا والله و بلی والله» یک پس گردان در کلمات است و به واسطه آن نمیخواهد قسم بخورد. حال اگر مجادله نباشد ولو قسم باشد، از بحث ما بیرون است. قسم خوردن در حال احرام اشکال ندارد. حتی قسم دروغ که گناهش خیلی بزرگ است، باز کفاره ندارد و گناه ندارد و اینکه صاحب جواهر میفرمایند گناه دارد و کفاره دارد، برای اینکه قسم است؛ اینطور نیست. (لایؤاخذکم الله باللغو فی أیمانکم) [2]میگوید اینگونه قسمها اصلاً مؤاخذه ندارد. (...وَ لٰکِنْ يُؤَاخِذُکُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ) [3] ؛ یعنی باید به راستی قسم باشد، حال یا دروغ و یا راست باشد. صاحب جواهر در روایت مانده که چطور معنا کند. بالاخره ایشان «لاوالله و بلی والله» را قسم حساب میکند و میگوید چون قسم به الله است، کفاره دارد. به صاحب جواهر میگوییم قسم به والله باشد، باز جدال نیست و کفاره هم ندارد. لذا مثلاً روایت را معنا کنیم و بگوییم جایی که با «لا والله و بلی والله» مجادله باشد. در مجادلهها یعنی به راستی بخواهد غلبه پیدا کند و حرف میزند برای غلبه کردن و برای مشاجره و مثل بعضی بحثهای طلبگی، و انسان بگوید این روایت آن مشاجره را میگوید. آنجا که «لا والله و بلی والله» در مشاجرهها باشد، اگر در غیر احرام باشد، حرام است و اگر در احرام باشد، حرام است و کفاره دارد. لذا درحقیقت «لاوالله و بلی والله» هیچکاره شد و صفت به حال متعلق موصوف است و این یعنی جدال حرام است و ما پیاده کردیم روی «لا والله و بلی والله». لذا نمیتوانیم از روایت چیزی پیدا کنیم مگر آنچه از قرآن پیدا میشود. بله اگر روایت نداشتیم میگفتیم حرام است و کفاره ندارد و روایت داریم و میگوییم حرام است و کفاره دارد. برای کفاره که بحث بعد ماست و بحث میکنیم که کفاره دارد. حرام است برای اینکه جدال است و قرآن میفرماید «لا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج» آنگاه جدال است و مطلقا حرام است و اما در باب حج چون در حج است، حرمتش بیشتر است و علاوه بر این کفاره هم دارد.
مسئله دیگر راجع به هوام است. مشهور در میان اصحاب که در مناسکها هم آمده، اگر مثلاً پشهای یا شپش یا کک در بدن انسان باشد، حق ندارد آنها را بکشد و حق ندارد آنها را بیرون بریزد. مثلاً حق ندارد کنه را از لباسش بردارد و دور بیندازد. مشهور در میان اصحاب گفتند هوام که همان حشرات اینگونه مثل کک و کنه و شپش و امثال اینهاست، یک شهرتی پیدا کرده است. کفاره هم برای آن قائل شدند و اما کفارهاش کم است و گفتند به اندازه یک مشت گندم است. اما بالاخره از جاهایی که کفاره برایش تعیین شده و بعد دربارهاش صحبت میکنیم، قتل هوام است. این یک شهرت بسزایی در میان بزرگان من جمله الان در مناسکها دیده میشود. درحالی که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که قتل هوام جائز است و حرام نیست. اینکه کنه را در بدن بکشد، طوری نیست چه رسد به اینکه دور بیندازد. یا شپش و یا کک اطرافش را گرفته باشد و این ککها را بکشد و خودش را از آنها دور کند، اشکال ندارد. اگر روایتی داشته باشیم که بگوید اشکال دارد، جمع بین روایات اقتضاء میکند که خوب است کاری با آنها نداشته باشیم. آنها در بدن انسان جایی پیدا کردند و آنها را از جایشان تکان نده و آنها هرکاری خواستند بکنند، اما بالاخره دلالت بر حرمت نمیشود.
روایت 9 از باب 18 از ابواب تروک احرام:
صحیحه معاویة بن عمار: اذا احرمت فاتق قتل الدواب کلها الا الافعی و العقرب و الفأرة... [4]
این روایت میگوید نمیتوان آنها را کُشت. حتی صحیحه حماد روایت اول است و میفرماید:
يبين القملة عن جسده فيلقيها قال: يطعم مكانها طعاماً.[5]
یعنی شپش روی لباسش است و آن را دور میاندازد. فرمودند نه، اگر این کار را بکند باید کفاره دهد و مشهور در میان اصحاب هم هست، مخصوصاً مرحوم آقای داماد خیلی پافشاری داشتند که این کفارهها دلالت میکند بر حرمت. ولو اینکه بعضی اوقات کفارهها دلالت بر حرمت ندارد، اما بالاخره کفاره دلالت بر حرمت دارد. لذا این روایت حماد میگوید هم حرام است و هم کفاره دارد.
و اما روایت 2 از این باب 79:
صحیحه ابن فضال عن أبی عبدالله علیهالسلام: لا بأس بقتل البرغوث والقمّلة والبقّة فی الحرم.[6]
اگر شپش یا کک یا کنه را در حرم بکشی، اشکال ندارد. آیا میتوان گفت لا بأس بقتل البرغوث والقملة والبقة فی الحرم یعنی آنجا که محرم نباشد. یعنی در حرم است اما مُحرم نیست چون حیوانات در حرم را نمیتوان صید کرد و کشت، امام «سلاماللهعلیه» این را فرمودند. حال بگوییم آن دو روایت تخصیص دهد این روایت را و مراد از حرم این باشد که «فی الحرم اذا لم یکن بمحرمٍ»، اگر بتواند این را بگوید اینست و الاّ قاعده اقتضاء میکند که اصل مطلب حرام نیست و اصل مطلب کفاره ندارد. بله خوب است که کفاره دهد و اینها را از بدنش جدا نکند تا اینکه احرامش تمام شود. بالاخره اینطور است که اگر لفظ فی الحرم را معنا کردید و گفتید «لا بأس بقتل البرغوث والقملة والبقة فی الحرم»، آنگاه مسئله برمیگردد به مسئله قبل که در حرم ولو محرم هم نباشد، نمیتواند حیوانها را اذیت کند. حال اگر محرم باشد، بگوییم علاوه بر اینکه نمیتواند کفاره هم دارد. جمع بین روایتها را اینطور کنیم. آنگاه قول مشهور درست میشود و هر دو در مناسکها هم آمده است. اگر یادتان باشد، سابقاً راجع به ملخ صحبت کردیم که ملخ اگر دریایی نباشد و بری باشد، گرفتنش جایز نیست و بالاخره مطلق حیوانها در حرم آزادند. حال محرم باشد یا محرم نباشد، نمیتواند ضررش به حیوانها برسد، اما اگر محرم باشد، و ضرر بزند، ضررش بیشتر است و کفاره هم دارد. اینطور گفتن انصافاً مشکل است، الاّ اینکه چیزی که انسان را گیر میاندازد، همین شهرتهاست و البته شهرتها هم چه قدماء و چه متأخرین از روی احتیاط جلو آمدند. مسائل حج معمولاً با چکش احتیاط جلو رفته، چه در قدماء و چه در متأخرین و چه مناسکی که الان از مراجع در دست مقلدین است. این هم خلاصه قتل هوام، یعنی کشتن نظیر پشه و شپش و کک و کنه و امثال اینها.
فقها معمولاً همین الان مرحوم محقق و صاحب جواهر روی قتل هوام صحبت کردند. مثالها همه رفته روی شپش و الحمدلله الان ورافتاده، مثل عقرب که آن وقتها زیاد بوده و الحمدلله الان ورافتاده است. این نعمت بالایی است و آن بلا الان دفع شده و آن وقتها مخصوصاً کک خیلی اذیت میکرده، اما پشه کوری و مگس در مناسکها نیامده، درحالی که این مثالش قویتر و مشهورتر و مبتلابه تر است و قتل هوام اینها را میگیرد، حال یا حرف من باشد که اصلاً کشتنش مکروه است و حرام نیست و یا فرمایش آقایان باشد که حرام است. حال پشه کوری باشد یا پشه معمولی باشد و یا کک باشد و یا شپش و یا کنه باشد. اما نمیدانم چرا اسمی از پشه آورده نشده درحالی که این پشه مخصوصاً پشه کوریها در شب خیلی اذیت میکنند و معنایش اینست که اگر پشه کوری در شب به اطاق ریخت بگذارند هر غلطی میخواهند بکنند و تو اگر بخواهی امشی بزنی و آنها را بکشی، نمیشود. بله بحث دیگری هست و اینست که اگر ضرورت جلو آمد، آن ضرورت توبیح المحذور است و بگوییم آنوقت کشتنش مانعی ندارد چنانچه راجع به ملخ این را فرمودند. نمیدانم آن ضرورت در ملخ خیلی کم است و شاید باید ملخ باران باشد تا بحث ملخ را بکنند که در راه و یا در ظروف و یا در خانه هست. اما راجع به پشه کوری که هر روز و همیشه هست، و یا راجع به مگس.
منصور دوانیقی با امام صادق «سلاماللهعلیه» نشسته بودند. یک مگس آمده بود روی منصور و اذیت میکرد. هرچه منصور با دستش میزد، مگس آن طرف مینشست. منصور عصبانی شد و به امام صادق «سلاماللهعلیه» گفت خدا چرا اینها را خلق کرده است؟ حضرت فرمودند: «لیضل به الجبابره». برای اینکه ظالم و ستمگر بفهمد که قدرتش به اندازه یک مگس هم نیست. امام صادق به طور کنایه به او گفتند که ظلم نکن. حال ای کاش بحث این شده بود و نمیدانم چرا بحثش نشد.
یازدهم: انگشتر است.
معمولاً شما به حاجیها میگویید انگشترت را در بیاور. درحالی که انگشتر عقیق که اینقدر ثواب دارد و در روایات دارد برای هر رکعت خداوند هفتاد ثواب میدهد، اما نمیگذارد انگشتر دستش کند و روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که راوی میگوید من دیدم که امام موسی کاظم «سلاماللهعلیه» را در طواف واجب، که انگشتر در دست مبارکشان بود. حتی به اندازهای روایت دلالت دارد که نمیتوان حمل بر کراهت کرد برای اینکه امام کراهت به جا نمیآورد. لذا این مسئله هم یک مسئله مشکل شده و من یک روایت میخوانم و این مسئله هم تمام شود.
روایت 4 از باب 46 از ابواب تروک احرام:
صحیحه مسمع عن أبي عبد اللّٰه (عليه السلام): و سألته أ يلبس المحرم الخاتم؟ قال: لا يلبسه للزينة
و آن روایتی که میگوید جایز است:
صحیحه ابن بزیع: رأيت العبد الصالح (عليه السلام) : و هو محرم وعليه خاتم وهو يطوف طواف الفریضة.[7]
بگوییم امر قصدی است و اگر کسی قصد زینت کند، جایز نیست و اگر قصد زینت نکند، جایز است و علی کل حالٍ این انگشتری که زینت نیست و معمولاً این انگشتر خاتمی که در دست ماست، زینت نیست و روایت صحیح السند میگوید طوری نیست و اما مشهور در میان فقها در مناسکها و غیر مناسکها گفتند انگشتر ولو انگشتر عقیق در دست نکند. ولو اینکه این بحثها جزئی است اما از این نظر که خوب به آن نرسیدند کلی است و به راستی جواب دادن به حرف من به راستی مشکل است.