درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/06/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
وقوف در مشعر
بحث جلسه قبل درباره مشعر بود. یکی از واجبات حج بعد از عرفات، مشعر است، که باید بین الطلوعین در مشعر باشد. اول مستحباتی را ذکر فرمودند که با وقار و طمأنینه و با خضوع از عرفات تا مشعر را برود. در آن بین الطلوعین یعنی یک ساعت و نیم یک حالی داشته باشد و نماز صبح را در آنجا بخواند. و یکی از مستحبات هم فرمودند نماز مغرب و عشا را در مشعر بخواند. یعنی قبل از طلوع فجر وارد شود و یا اگر تا نصف شب یا قبل از نصف شب در مشعرالحرام باشد، نماز مغرب و عشا را در آنجا بخواند، ولو اینکه وقت فضیلت از بین میرود و در عرفات میتواند همان اول وقت نماز مغرب و عشا بخواند، اما مستحب است که نخواند و در راه هم نخواند و در مشعرالحرام بخواند. معلوم است مگر اینکه نتواند درک وقت کند و آنگاه یا باید در عرفات و یا در راه بخواند.
از جمله مستحبات فرمودند نوافل مغرب و عشا را در بعد از نماز عشا بخواند. یعنی چهار رکعت نافله ی مغرب را بعد از نماز عشا و نماز وتیره که دو رکعت است و نافله ی نماز عشا هم بعد از نماز عشاست. لذا شش رکعت نافله را نیز بعد از نماز عشا بخواند. آیا این مستحب است یا نه؟!
ابان بن تغلب که یکی از فقهاست، روایت نقل میکند که من دیدم امام صادق «سلاماللهعلیه» یک سال نوافل مغرب را قبل از نماز عشا خواندند و یک سال هم بعد خواندند. لذا اگر بخواهیم استحباب را اثبات کنیم، کار مشکلی است. یعنی بعد از اینکه امام صادق «سلاماللهعلیه» نوافل را قبلاً خواندند، معلوم میشود که مخیر است بین اینکه نوافل را به جا بخواند یا نوافل مغرب را بعد از نماز عشا بخواند. اما مشهور در میان اصحاب شده که مستحب است نوافل را بعد از نماز عشا بخواند. دلیلی هم در مسئله نیست مگر فعل اهل بیت «سلاماللهعلیهم». یعنی نماز مغرب و عشا را با هم بخواند، فعل ائمه طاهرین و فعل پیغمبر اکرم و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده است و اگر نوافل را بعد بخواند، فعل اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده است و در روایات ما فعل ذکر شده است. پیغمبر اکرم این کار را کردند، پس معلوم میشود که مستحب است. امام صادق این فعل را کردند و معلوم میشود که مستحب است. اثبات کردن این مشکل است، مخصوصاً با روایت ابان بن تغلب، اینکه امام صادق «سلاماللهعلیه» یک سال نافله ی مغرب را اول خواندند و بعد نماز عشا و یک سال هم اول نماز عشا را خواندند و بعد نوافل مغرب را خواندند. حال اگر بگوییم مستحب است که نوافل را بعد از نماز عشا بخوانیم، مشکل میشود. این یک فعل است و فعل دلالت بر ورود و جواز دارد اما دلالت بر استحبابش مشکل میشود. برای اینکه آن وقتی که امام صادق نوافل مغرب را بعد از عشاء خواندند، ممکن است غرض دیگری در کار بوده و آن غرض موجب شده نوافل را عقب بیندازد و نه اینکه مستحب باشد. دلالت بر جوازش خوب است اما دلالت بر استحبابش مشکل است. اما علی کل حالٍ مشهور در میان فقها شده که وقتی عرفات تمام شد، مستحب است به مشعر بیاید و ولو اینکه وقت فضیلت هم بگذرد، باز به مشعر بیاید و نوافل مغرب را نیز بعد از نماز عشا بخواند. اینها مستحب است، برای اینکه فعل پیغمبر اکرم و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» اینطور بوده است. حتی فرمودند بین نماز و مغرب و عشا تعقیبات را نخواند و نماز مغرب و عشا را پشت سر هم و بدون نافله بخواند. این را نیز گفتند مستحب است برای اینکه فعل ائمه طاهرین «سلاماللهعلیهم» و یا فعل پیغمبر اکرم چنین بوده که نماز مغرب و عشا را بلافاصله و بدون تعقیب میخواندند. مشکل است که انسان به واسطه این فعل بگوید اینها مستحب است. جوازش خوب اثبات میشود و اما استحبابش اثبات نمیشود الاّ اینکه کسی تمسک کند به شهرت و آن هم کار مشکلیست برای اینکه شهرت تمسک کردند به فعل رسول گرامی و فعل ائمه «سلاماللهعلیهم» که مستحب است با وقار و طمأنینه از عرفات به مشعر بیاید، ولو دو سه ساعت هم از شب رفته باشد، مستحب است نماز مغرب و عشا را در مشعر بخواند و بدون فاصله و بدون تعقیب بخواند و نوافل و تعقیب را بعد از نماز عشا بخواند. اثبات استحباب اینها مشکل است اما جوازش ظاهراً اشکال ندارد.
ممکن است اغراض دیگری در کار بوده و آن اغراض موجب شده نماز مغرب و عشا را تأخیر انداخته است. مثلاً امام صادق «سلاماللهعلیه» دیدند که قافله رفت و یا مثلاً پیغمبر اکرم دیدند صلاح در اینست که قافله زودتر حرکت کند و اما اینکه مستحب باشد نماز مغرب و عشا را نخوانند، همان که در فقه هم داریم و فعل دلالت بر جواز دارد و این هم فعلی از اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده است و این وقار و طمأنینه در عرفات هم مستحب است. در نماز یومیه ما نیز این وقار و طمأنیه و حضور قلب مستحب است. در مابقی حج نیز و حتی در طواف و سعی بین صفا و مروه مستحب است که با حضور قلب و با طمأنینه و با وقار باشد و قدمها آهسته برداشته شود، از همین جهت در سعی بین صفا و مروه به جایی میرسد که مستحب است هروله باشد. در آنجا دلیل داریم و الاّ اگر همین هروله را نیز به عنوان دلیل نداشتیم، میگفتیم مابقی سعی بین صفا و مروه از اول تا آخر مثل طواف، آهسته آهسته و با تواضع و وقار و طمأنینه باشد.
در رفتن به مشعر و در خود مشعر همین را میگوییم. آن یک ساعت و نیم جاذبه ی خاصی دارد و در آن یک ساعت و نیم با خضوع و با وقار و طمأنینه باشد و ذکر بگوید و خودش را مشغول حرفها نکند و با کسی حرف نزد و بالاخره آن یک ساعت و نیم فرصتی است و فرصت ر از دست نده. لذا ممکن است کسی بگوید این دو سه موردی که نمازها را با هم بخواند و تعقیب و نوافل نخواند و نوافل را بعد بخواند، همه ی اینها مستحب است برای اینکه امام باقر «سلاماللهعلیه» و یا پیغمبر اکرم چنین کردند. میگوییم ممکن است پیغمبر اکرم یک غرض شخصی یا نوعی داشتند و به واسطه آن غرض بوده که نوافل و تعقیب را نخواندند. ولی همینطور که مطالعه کردید، مرحوم شرایع و مرحوم محقق فرمودند و مرحوم صاحب جواهر هم ادعای اجماع کردند و تمسک به فعل اهل بیت «سلاماللهعلیهم» نیز کردند و به سادگی از مسئله گذشتند.
ظاهراً روایت هم نداریم به غیر از فعل و به آن روایت نمیتوان تمسک کرد و فعل است و فعل دلالت بر جواز دارد و دلالت بر استحباب ندارد.
مسئله ی اول در مشعر، نیت است. بارها گفتیم که نیت یک امر قلبی است و لازم نیست بگوید مثلاً یک ساعت و نیم در مشعر میمانم، قربة الی الله؛ و همین مقدار که از عرفات به مشعر حرکت میکند، نیت است. یعنی توجه به عمل است. در همه ی عبادات مثل نماز و روزه و من جمله اجزاء حج، به توجه به عمل نیت میگوییم. همانطور که در نماز میگوید الله اکبر و توجه دارد که نماز ظهر است و یا توجه دارد که میخواهد نماز عصر بخواند، همین نیت است. لذا نیت در اینجا نیز همین است. همین مقدار که توجه داشته باشد که در مشعر است و یا قبل از آن رو به مشعر میآید و مقدماتش مثل وقار و طمأنینه را به جا میآورد، همه ی اینها نیت است و اما در جایی نداریم که لازم باشد لفظ بیاورد و یا خطور به دل بکند. بعضی در باب حج من جمله مشعر گفتند حج باید با لفظ باشد و احرام باید با لفظ باشد و اعمال هم با لفظ باشد، ولی علی الظاهر نمیتوانند اثبات کنند. از همین جهت نیز شهرت همین است که نیت یعنی توجه به عمل. در مشعر هم همین مقدار که توجه دارد و مدتی باید در مشعر باشد، کفایت میکند. اما مسئلهای که در باب عرفات هم گفتیم و اینجا هم متعرض شدند، اینست که اگر کسی این نیت و توجه را نداشته باشد، مشعر او چگونه است؟!
حال اگر بخواهیم مثال بزنیم، مثل اینست که قبل از مشعرالحرام خوابش برده و این را در مشعرالحرام آوردند و تا طلوع آفتاب خواب بوده است. قبل طلوع فجر تا بعد طلوع فجر خواب بوده است. یا اینکه مغمی علیه بوده و اصلاً توجه نداشته که کجاست و باید نیت کند. آیا حج این صحیح است یا نه؟!
فرمودند صحیح نیست و مشعرالحرام نیامده برای اینکه نیت نداشته است. آنگاه گفتند اگر میتواند مشعرالحرام اضطراری یعنی از طلوع آفتاب تا قبل از ظهر روز عید را درک کند. لذا مثلاً قبل از ظهر از حال کما بیرون آمده و یا بعد از اینکه آفتاب زده از خواب بیدار شده و نماز صبحش هم قضا شده و این نماز صبح را بخواند و به مشعر بیاید و مقداری بماند و برگردد. مشعر اختیاری نیامده و مشعر اضطراری آمده و همین مقدار کفایت میکند.
روایت اینست:
إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (موسی بن جعفر) ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ حَدِّ جَمْعٍ فَقَالَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ.[1]
مازمین دو کوه بین عرفات و مشعر است، که الان علامت دارد و خیلی خوب است و اختلاف هم در میان عامه و خاصه نیست.
من نوشتم: والمأزمین من المحدود لا من الحد.
یعنی اگر کسی روی کوه رفت و در آنجا آن مدت را ماند، گفتند درست است.
روایت نقل کردم، قلت لابی عبدالله علیهالسلام: اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین.[2]
اصحاب گفتند معنایش اینست که اگر کثرت جمعیت نباشد، مستحب است که روی کوه نرود و مکروه است که روی کوه برود. لذا گفتند این روایت دالّ بر کراهت دارد و نه دالّ بر حرمت. و گفتند دو کوه مثل همان وادی محسّر است و همینطور که وادی محسّر خارج از مشعر است، آن جبلین یعنی دو کوه هم خارج از مشعر الحرام است. «مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ»، گفتند مأزمین حدّ است و وادی مُحسّر حد است و حد داخل در محدود نیست، پس بنابراین حق ندارد روی کوه رود چنانچه حق ندارد وارد وادی محسّر شود. مگر اینکه مجبور باشد. تمسّک کردند به این روایت که «اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین» و گفتند روایت دلالت میکند بر کراهت و اگر روی کوه رود، طوری نیست، اما ظاهراً باید بگوییم اشکال دارد و معنایش اینست که اگر ضرورتی باشد و روی کوه رود، طوری نیست و اما اگر ضرورت نباشد، باید پائین کوه باشد. در وادی محسّر روایت نداریم و مسلّم همه ی اصحاب گفتند حدّ است و داخل محدود نیست و حق در وادی محسّر ندارد و روایت زیاد است که وقتی آفتاب زد، میتواند حرکت کند و از وادی محسّر بگذرد و اما نمیشود تا آفتاب نزده بخواهد وارد وادی محسّر شود. در وادی محسّر گفتند حد داخل محدود نیست. اما در مأزمین گفتند حد داخل محدود هست، به این معنا که اگر روی کوه رود، حج او درست است الاّ اینکه مکروه است این کار را بکند مگر اینکه جمعیتی در کار باشد یا ضرورتی در کار باشد و روایت اسحاق بن عمار را حمل کردند بر کراهت. «اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین» گفتند میتواند روی کوه برود و اما مستحب است که نرود و یا مکروه است که برود و اگر رفت مشعرالحرامش را انجام داده است. گفتن این حرف انصافاً مشکل است و اگر انسان اینطور بگوید که همینطور که روایت اسحاق بن عمار را خواندم که: عَنْ حَدِّ جَمْعٍ فَقَالَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ. یعنی همینطور که وادی محسّر خارج از مشعرالحرام است، روی دو کوه هم حدّ است و رفتن به آنجا جایز نیست. البته در دامنه کوه طوری نیست و الان میدانید که دامنه کوه را صاف کردند و اما علی کل حالٍ روایت میگوید «مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ» و یک روایت هم از اسحاق بن عمار است که میفرماید: «اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین». حال جمع بین روایات اقتضاء میکند که حد یعنی مشعرالحرام و بین دو کوه تا وادی محسّر است، لذا همینطور که وادی محسّر خارج است، دو کوه نیز خارج است و اما اگر جمعیت باشد، راجع به وادی محسّر روایت نداریم و راجع به مأزمین روایت داریم که رفتن روی کوه مانعی ندارد و فقها روایت را حمل بر کراهت کردند. اگر همینطور که روایت فرمود «عَنْ حَدِّ جَمْعٍ فَقَالَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ»، به آن عمل کنیم، ظاهراً درست است. الاّ اینکه ضرورتی در کار باشد، مثل اینکه جمعیت زیاد است و نمیتواند مابین المأزمین باشد و روی کوه رود. و اما ایرادی که جلو میآید، اینست که اگر جمعیت باشد، آیا میتواند به وادی محسّر رود، مثل اینکه گفتند نه. در مأزمین یعنی رفتن روی کوه را روایت داشتیم که میشود و اما در وادی محسّر روایت نداریم و معمولاً ولو جمعیت باشد، باید گفت که نمیشود. حال اگر نشد، یعنی جمعیت به اندازهای است که نمیتواند در مشعرالحرام بماند، پس باید کجا بماند. گفتند نمیتواند در وادی محسّر بماند. حال اگر روی کوه هم نشد، ظاهراً بهترین حرفها این باشد که جمعیت میآید و مشعرالحرام پر میشود و تا هرکجا تا نرسیده به عرفات، همه جا مشعرالحرام اضطراری میشود. اما جرئت میخواهد که انسان بگوید که مشعرالحرام اصلی بین دو کوه تا وادی محسّر است و اما اگر جمعیت زیاد شد، مشعرالحرام روی دو کوه و پایین دو کوه تا وادی محسّر است. حال اگر جمعیت خیلی زیاد شد، اصحاب متعرض نشدند. اگر بخواهد وارد وادی محسّر شود، مشعرالحرام نیست و اگر بخواهد نرسیده به کوهها باشد، مشعرالحرام نیست و لذا بگوییم که جمعیت میآید و به وادی محسّر میرسد و آنجا منزل میکند تا برسد به مأزمین و هنوز نرسیده به مأزمین، جمعیت هست. حال میگوییم ضرورت اقتضاء میکند که نرسیده به دو کوه یعنی بین دو کوه منزل کند. آنگاه آیا کفایت میکند یا نه؟! آیا این مشعرالحرام اختیاری نیامده و مشعرالحرام اضطراری باید بیاید یا نه؟! این مسئله را متعرض نشدند. ظاهراً باید اینطور بگوییم که جمعیت تا وادی محسّر بیاید و از وادی محسّر رد نشود. مشعرالحرام پر میشود، چه در سطح زمین و چه دامنه کوهها و چه روی کوه پر میشود و هنوز هم جمعیت میآید و مشعرالحرام پر است، حال این چه کند؟! مجبور است همان جا توقف کند. حال اگر در آنجا توقف کرد، آیا کافیست یا نه؟!
ظاهراً باید بگوییم نه، اما وقتی جمعیت خالی میشود یعنی آفتاب زده میشود و جمعیت از مشعرالحرام بیرون میآید و کم کم به منی میرسد، این هم حرکت میکند و از مشعرالحرام رد میشود و همین رد شدن از مشعرالحرام وقوف اضطراری است و وقوف اختیاری را نتوانسته انجام دهد و همین وقوف اضطراری کفایت میکند. مسئله را متعرض نشدند و به وضوح باقی گذاشتند. حال روی این عرض من فکر کنید و اگر چیزی به ذهنتان رسید بگویید تا مسئله را تکرار کنیم.
بحث جلسه قبل درباره مشعر بود. یکی از واجبات حج بعد از عرفات، مشعر است، که باید بین الطلوعین در مشعر باشد. اول مستحباتی را ذکر فرمودند که با وقار و طمأنینه و با خضوع از عرفات تا مشعر را برود. در آن بین الطلوعین یعنی یک ساعت و نیم یک حالی داشته باشد و نماز صبح را در آنجا بخواند. و یکی از مستحبات هم فرمودند نماز مغرب و عشا را در مشعر بخواند. یعنی قبل از طلوع فجر وارد شود و یا اگر تا نصف شب یا قبل از نصف شب در مشعرالحرام باشد، نماز مغرب و عشا را در آنجا بخواند، ولو اینکه وقت فضیلت از بین میرود و در عرفات میتواند همان اول وقت نماز مغرب و عشا بخواند، اما مستحب است که نخواند و در راه هم نخواند و در مشعرالحرام بخواند. معلوم است مگر اینکه نتواند درک وقت کند و آنگاه یا باید در عرفات و یا در راه بخواند.
از جمله مستحبات فرمودند نوافل مغرب و عشا را در بعد از نماز عشا بخواند. یعنی چهار رکعت نافله ی مغرب را بعد از نماز عشا و نماز وتیره که دو رکعت است و نافله ی نماز عشا هم بعد از نماز عشاست. لذا شش رکعت نافله را نیز بعد از نماز عشا بخواند. آیا این مستحب است یا نه؟!
ابان بن تغلب که یکی از فقهاست، روایت نقل میکند که من دیدم امام صادق «سلاماللهعلیه» یک سال نوافل مغرب را قبل از نماز عشا خواندند و یک سال هم بعد خواندند. لذا اگر بخواهیم استحباب را اثبات کنیم، کار مشکلی است. یعنی بعد از اینکه امام صادق «سلاماللهعلیه» نوافل را قبلاً خواندند، معلوم میشود که مخیر است بین اینکه نوافل را به جا بخواند یا نوافل مغرب را بعد از نماز عشا بخواند. اما مشهور در میان اصحاب شده که مستحب است نوافل را بعد از نماز عشا بخواند. دلیلی هم در مسئله نیست مگر فعل اهل بیت «سلاماللهعلیهم». یعنی نماز مغرب و عشا را با هم بخواند، فعل ائمه طاهرین و فعل پیغمبر اکرم و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده است و اگر نوافل را بعد بخواند، فعل اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده است و در روایات ما فعل ذکر شده است. پیغمبر اکرم این کار را کردند، پس معلوم میشود که مستحب است. امام صادق این فعل را کردند و معلوم میشود که مستحب است. اثبات کردن این مشکل است، مخصوصاً با روایت ابان بن تغلب، اینکه امام صادق «سلاماللهعلیه» یک سال نافله ی مغرب را اول خواندند و بعد نماز عشا و یک سال هم اول نماز عشا را خواندند و بعد نوافل مغرب را خواندند. حال اگر بگوییم مستحب است که نوافل را بعد از نماز عشا بخوانیم، مشکل میشود. این یک فعل است و فعل دلالت بر ورود و جواز دارد اما دلالت بر استحبابش مشکل میشود. برای اینکه آن وقتی که امام صادق نوافل مغرب را بعد از عشاء خواندند، ممکن است غرض دیگری در کار بوده و آن غرض موجب شده نوافل را عقب بیندازد و نه اینکه مستحب باشد. دلالت بر جوازش خوب است اما دلالت بر استحبابش مشکل است. اما علی کل حالٍ مشهور در میان فقها شده که وقتی عرفات تمام شد، مستحب است به مشعر بیاید و ولو اینکه وقت فضیلت هم بگذرد، باز به مشعر بیاید و نوافل مغرب را نیز بعد از نماز عشا بخواند. اینها مستحب است، برای اینکه فعل پیغمبر اکرم و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» اینطور بوده است. حتی فرمودند بین نماز و مغرب و عشا تعقیبات را نخواند و نماز مغرب و عشا را پشت سر هم و بدون نافله بخواند. این را نیز گفتند مستحب است برای اینکه فعل ائمه طاهرین «سلاماللهعلیهم» و یا فعل پیغمبر اکرم چنین بوده که نماز مغرب و عشا را بلافاصله و بدون تعقیب میخواندند. مشکل است که انسان به واسطه این فعل بگوید اینها مستحب است. جوازش خوب اثبات میشود و اما استحبابش اثبات نمیشود الاّ اینکه کسی تمسک کند به شهرت و آن هم کار مشکلیست برای اینکه شهرت تمسک کردند به فعل رسول گرامی و فعل ائمه «سلاماللهعلیهم» که مستحب است با وقار و طمأنینه از عرفات به مشعر بیاید، ولو دو سه ساعت هم از شب رفته باشد، مستحب است نماز مغرب و عشا را در مشعر بخواند و بدون فاصله و بدون تعقیب بخواند و نوافل و تعقیب را بعد از نماز عشا بخواند. اثبات استحباب اینها مشکل است اما جوازش ظاهراً اشکال ندارد.
ممکن است اغراض دیگری در کار بوده و آن اغراض موجب شده نماز مغرب و عشا را تأخیر انداخته است. مثلاً امام صادق «سلاماللهعلیه» دیدند که قافله رفت و یا مثلاً پیغمبر اکرم دیدند صلاح در اینست که قافله زودتر حرکت کند و اما اینکه مستحب باشد نماز مغرب و عشا را نخوانند، همان که در فقه هم داریم و فعل دلالت بر جواز دارد و این هم فعلی از اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده است و این وقار و طمأنینه در عرفات هم مستحب است. در نماز یومیه ما نیز این وقار و طمأنیه و حضور قلب مستحب است. در مابقی حج نیز و حتی در طواف و سعی بین صفا و مروه مستحب است که با حضور قلب و با طمأنینه و با وقار باشد و قدمها آهسته برداشته شود، از همین جهت در سعی بین صفا و مروه به جایی میرسد که مستحب است هروله باشد. در آنجا دلیل داریم و الاّ اگر همین هروله را نیز به عنوان دلیل نداشتیم، میگفتیم مابقی سعی بین صفا و مروه از اول تا آخر مثل طواف، آهسته آهسته و با تواضع و وقار و طمأنینه باشد.
در رفتن به مشعر و در خود مشعر همین را میگوییم. آن یک ساعت و نیم جاذبه ی خاصی دارد و در آن یک ساعت و نیم با خضوع و با وقار و طمأنینه باشد و ذکر بگوید و خودش را مشغول حرفها نکند و با کسی حرف نزد و بالاخره آن یک ساعت و نیم فرصتی است و فرصت ر از دست نده. لذا ممکن است کسی بگوید این دو سه موردی که نمازها را با هم بخواند و تعقیب و نوافل نخواند و نوافل را بعد بخواند، همه ی اینها مستحب است برای اینکه امام باقر «سلاماللهعلیه» و یا پیغمبر اکرم چنین کردند. میگوییم ممکن است پیغمبر اکرم یک غرض شخصی یا نوعی داشتند و به واسطه آن غرض بوده که نوافل و تعقیب را نخواندند. ولی همینطور که مطالعه کردید، مرحوم شرایع و مرحوم محقق فرمودند و مرحوم صاحب جواهر هم ادعای اجماع کردند و تمسک به فعل اهل بیت «سلاماللهعلیهم» نیز کردند و به سادگی از مسئله گذشتند.
ظاهراً روایت هم نداریم به غیر از فعل و به آن روایت نمیتوان تمسک کرد و فعل است و فعل دلالت بر جواز دارد و دلالت بر استحباب ندارد.
مسئله ی اول در مشعر، نیت است. بارها گفتیم که نیت یک امر قلبی است و لازم نیست بگوید مثلاً یک ساعت و نیم در مشعر میمانم، قربة الی الله؛ و همین مقدار که از عرفات به مشعر حرکت میکند، نیت است. یعنی توجه به عمل است. در همه ی عبادات مثل نماز و روزه و من جمله اجزاء حج، به توجه به عمل نیت میگوییم. همانطور که در نماز میگوید الله اکبر و توجه دارد که نماز ظهر است و یا توجه دارد که میخواهد نماز عصر بخواند، همین نیت است. لذا نیت در اینجا نیز همین است. همین مقدار که توجه داشته باشد که در مشعر است و یا قبل از آن رو به مشعر میآید و مقدماتش مثل وقار و طمأنینه را به جا میآورد، همه ی اینها نیت است و اما در جایی نداریم که لازم باشد لفظ بیاورد و یا خطور به دل بکند. بعضی در باب حج من جمله مشعر گفتند حج باید با لفظ باشد و احرام باید با لفظ باشد و اعمال هم با لفظ باشد، ولی علی الظاهر نمیتوانند اثبات کنند. از همین جهت نیز شهرت همین است که نیت یعنی توجه به عمل. در مشعر هم همین مقدار که توجه دارد و مدتی باید در مشعر باشد، کفایت میکند. اما مسئلهای که در باب عرفات هم گفتیم و اینجا هم متعرض شدند، اینست که اگر کسی این نیت و توجه را نداشته باشد، مشعر او چگونه است؟!
حال اگر بخواهیم مثال بزنیم، مثل اینست که قبل از مشعرالحرام خوابش برده و این را در مشعرالحرام آوردند و تا طلوع آفتاب خواب بوده است. قبل طلوع فجر تا بعد طلوع فجر خواب بوده است. یا اینکه مغمی علیه بوده و اصلاً توجه نداشته که کجاست و باید نیت کند. آیا حج این صحیح است یا نه؟!
فرمودند صحیح نیست و مشعرالحرام نیامده برای اینکه نیت نداشته است. آنگاه گفتند اگر میتواند مشعرالحرام اضطراری یعنی از طلوع آفتاب تا قبل از ظهر روز عید را درک کند. لذا مثلاً قبل از ظهر از حال کما بیرون آمده و یا بعد از اینکه آفتاب زده از خواب بیدار شده و نماز صبحش هم قضا شده و این نماز صبح را بخواند و به مشعر بیاید و مقداری بماند و برگردد. مشعر اختیاری نیامده و مشعر اضطراری آمده و همین مقدار کفایت میکند.
روایت اینست:
إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (موسی بن جعفر) ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ حَدِّ جَمْعٍ فَقَالَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ.[1]
مازمین دو کوه بین عرفات و مشعر است، که الان علامت دارد و خیلی خوب است و اختلاف هم در میان عامه و خاصه نیست.
من نوشتم: والمأزمین من المحدود لا من الحد.
یعنی اگر کسی روی کوه رفت و در آنجا آن مدت را ماند، گفتند درست است.
روایت نقل کردم، قلت لابی عبدالله علیهالسلام: اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین.[2]
اصحاب گفتند معنایش اینست که اگر کثرت جمعیت نباشد، مستحب است که روی کوه نرود و مکروه است که روی کوه برود. لذا گفتند این روایت دالّ بر کراهت دارد و نه دالّ بر حرمت. و گفتند دو کوه مثل همان وادی محسّر است و همینطور که وادی محسّر خارج از مشعر است، آن جبلین یعنی دو کوه هم خارج از مشعر الحرام است. «مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ»، گفتند مأزمین حدّ است و وادی مُحسّر حد است و حد داخل در محدود نیست، پس بنابراین حق ندارد روی کوه رود چنانچه حق ندارد وارد وادی محسّر شود. مگر اینکه مجبور باشد. تمسّک کردند به این روایت که «اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین» و گفتند روایت دلالت میکند بر کراهت و اگر روی کوه رود، طوری نیست، اما ظاهراً باید بگوییم اشکال دارد و معنایش اینست که اگر ضرورتی باشد و روی کوه رود، طوری نیست و اما اگر ضرورت نباشد، باید پائین کوه باشد. در وادی محسّر روایت نداریم و مسلّم همه ی اصحاب گفتند حدّ است و داخل محدود نیست و حق در وادی محسّر ندارد و روایت زیاد است که وقتی آفتاب زد، میتواند حرکت کند و از وادی محسّر بگذرد و اما نمیشود تا آفتاب نزده بخواهد وارد وادی محسّر شود. در وادی محسّر گفتند حد داخل محدود نیست. اما در مأزمین گفتند حد داخل محدود هست، به این معنا که اگر روی کوه رود، حج او درست است الاّ اینکه مکروه است این کار را بکند مگر اینکه جمعیتی در کار باشد یا ضرورتی در کار باشد و روایت اسحاق بن عمار را حمل کردند بر کراهت. «اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین» گفتند میتواند روی کوه برود و اما مستحب است که نرود و یا مکروه است که برود و اگر رفت مشعرالحرامش را انجام داده است. گفتن این حرف انصافاً مشکل است و اگر انسان اینطور بگوید که همینطور که روایت اسحاق بن عمار را خواندم که: عَنْ حَدِّ جَمْعٍ فَقَالَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ. یعنی همینطور که وادی محسّر خارج از مشعرالحرام است، روی دو کوه هم حدّ است و رفتن به آنجا جایز نیست. البته در دامنه کوه طوری نیست و الان میدانید که دامنه کوه را صاف کردند و اما علی کل حالٍ روایت میگوید «مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ» و یک روایت هم از اسحاق بن عمار است که میفرماید: «اذا کثر الناس بجمع کیف یصنعون قال یرتفعون الی المأزمین». حال جمع بین روایات اقتضاء میکند که حد یعنی مشعرالحرام و بین دو کوه تا وادی محسّر است، لذا همینطور که وادی محسّر خارج است، دو کوه نیز خارج است و اما اگر جمعیت باشد، راجع به وادی محسّر روایت نداریم و راجع به مأزمین روایت داریم که رفتن روی کوه مانعی ندارد و فقها روایت را حمل بر کراهت کردند. اگر همینطور که روایت فرمود «عَنْ حَدِّ جَمْعٍ فَقَالَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ إِلَى وَادِي مُحَسِّرٍ»، به آن عمل کنیم، ظاهراً درست است. الاّ اینکه ضرورتی در کار باشد، مثل اینکه جمعیت زیاد است و نمیتواند مابین المأزمین باشد و روی کوه رود. و اما ایرادی که جلو میآید، اینست که اگر جمعیت باشد، آیا میتواند به وادی محسّر رود، مثل اینکه گفتند نه. در مأزمین یعنی رفتن روی کوه را روایت داشتیم که میشود و اما در وادی محسّر روایت نداریم و معمولاً ولو جمعیت باشد، باید گفت که نمیشود. حال اگر نشد، یعنی جمعیت به اندازهای است که نمیتواند در مشعرالحرام بماند، پس باید کجا بماند. گفتند نمیتواند در وادی محسّر بماند. حال اگر روی کوه هم نشد، ظاهراً بهترین حرفها این باشد که جمعیت میآید و مشعرالحرام پر میشود و تا هرکجا تا نرسیده به عرفات، همه جا مشعرالحرام اضطراری میشود. اما جرئت میخواهد که انسان بگوید که مشعرالحرام اصلی بین دو کوه تا وادی محسّر است و اما اگر جمعیت زیاد شد، مشعرالحرام روی دو کوه و پایین دو کوه تا وادی محسّر است. حال اگر جمعیت خیلی زیاد شد، اصحاب متعرض نشدند. اگر بخواهد وارد وادی محسّر شود، مشعرالحرام نیست و اگر بخواهد نرسیده به کوهها باشد، مشعرالحرام نیست و لذا بگوییم که جمعیت میآید و به وادی محسّر میرسد و آنجا منزل میکند تا برسد به مأزمین و هنوز نرسیده به مأزمین، جمعیت هست. حال میگوییم ضرورت اقتضاء میکند که نرسیده به دو کوه یعنی بین دو کوه منزل کند. آنگاه آیا کفایت میکند یا نه؟! آیا این مشعرالحرام اختیاری نیامده و مشعرالحرام اضطراری باید بیاید یا نه؟! این مسئله را متعرض نشدند. ظاهراً باید اینطور بگوییم که جمعیت تا وادی محسّر بیاید و از وادی محسّر رد نشود. مشعرالحرام پر میشود، چه در سطح زمین و چه دامنه کوهها و چه روی کوه پر میشود و هنوز هم جمعیت میآید و مشعرالحرام پر است، حال این چه کند؟! مجبور است همان جا توقف کند. حال اگر در آنجا توقف کرد، آیا کافیست یا نه؟!
ظاهراً باید بگوییم نه، اما وقتی جمعیت خالی میشود یعنی آفتاب زده میشود و جمعیت از مشعرالحرام بیرون میآید و کم کم به منی میرسد، این هم حرکت میکند و از مشعرالحرام رد میشود و همین رد شدن از مشعرالحرام وقوف اضطراری است و وقوف اختیاری را نتوانسته انجام دهد و همین وقوف اضطراری کفایت میکند. مسئله را متعرض نشدند و به وضوح باقی گذاشتند. حال روی این عرض من فکر کنید و اگر چیزی به ذهنتان رسید بگویید تا مسئله را تکرار کنیم.