< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بکر بودن سنگ‌ریزه‌ها

فرمودند شرط دوم در رمی جمرات اینست که باید سنگهایی که می‌زند، بکر باشد. یعنی قبلاً کسی با آن ریگها رمی جمرات نکرده باشد.
مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع بقسمیه روی مسئله می‌کند. دو روایت هم در این باره نقل می‌کنند.

مرسله حریز عن أبی عبدالله‌ علیه‌السلام في حصى الجمار قال: لا تأخذه من موضعين من خارج الحرم و من حصى الجمار.[1]
ریگهای خارج حرم را برندار و ریگهایی که با آن رمی جمره شده است، برندار.

روایت 2 از باب 5 از ابواب رمی جمره، ج 14، ص 60:
روایت عبدالاعلی عن أبی عبدالله علیه‌السلام: لاتأخذه من حصی الجمار.[2]
ریگهایی که با آن رمی جمره شده است، برندار. از نظر روایت و از نظر اجماع، چه قدماء و چه متأخرین و الان هم در مناسکها آمده و اینکه شرط در آن رمی جمرات اینست که ریگها بکر باشد و قبلاً کسی با آنها رمی جمرات نکرده باشد.
مسئله در زمان ما مشکل می‌شود و لذا مسئله را قبلاً هم متعرض شدند و مثل اینکه قبلاً هم چنین بوده است. این حوضچه‌هایی که ریگ در آنها جمع می‌شود، بعد از اینکه حاجیها کارشان تمام شد و رفتند، این ریگها را برمی‌دارند و در بیابان مشعرالحرام می‌ریزند. لذا حاجیها هم که در مشعرالحرام ریگ برمی‌دارند، بکر نیست یعنی قبلاً سال گذشته با این ریگها رمی جمرات شده است.
این دو روایتی که خواندیم قدر متیقنش اینست که از حوضچه‌ها برندارید. فقها هم اینطور از دو روایت استفاده کرده‌اند. از آن ریگهایی که به جمرات زده شده و اطراف جمرات جمع شده، برندار. فقها اینطور استفاده کردند و لذا مسئله را اینطور عنوان کردند و صاحب جواهر هم عنوان می‌کند که اگر از این حوضچه‌ها برندارد و از مشعرالحرام بردارد و اما می‌داند همان ریگهایی است که قبلاً با آن رمی شده است. آیا جایز است یا جایز نیست؟! اختلاف دارند و بعضی می‌فرمایند جایز است برای اینکه قدر متیقن از آن روایات اینست که همان وقت از حوضچه‌ها بردارد و یک ساعت قبل با این ریگها رمی جمرات شده و این از اطراف جمرات برمی‌دارد و رمی می‌کند. این کار نمی‌شود و اما اگر از حوضچه‌ها بیرون برده باشند و به جای دیگری برده باشند، آنگاه از حوضچه‌ها برداشته نشده، بنابراین جایز است، و با اشکال از مسئله می‌گذرند. اما چیزی که در مسئله هست، این حرف در این دو روایتی که خواندیم، نیست. برای اینکه دو روایت می‌فرماید: لاتأخذه الحصی من خارج الحرم و من حصی الجمار. این المجتمع فی الحیاض در روایت نیست. همچنین روایت عبدالاعلی اینست که: لاتأخذه من حصی الجمار. اما مثل اینکه مشهور می‌خواهند گردن این دو روایت بگذارند و مراد اینست که ریگهایی که در پائین جمرات در آن حوضچه‌ها جمع شده، برندار و لذا اگر ریگها را برده باشند و در مشعرالحرام متفرق کرده باشند یا در بیابان حرم متفرق کرده باشند، اشکال ندارد. اما قدر متیقن این خوب است و اما اگر بخواهیم گردن روایات بگذاریم، نمی‌شود. آنچه روایات دلالت دارد، اینست که این ریگی که ما می‌زنیم باید قبلاً کسی با این ریگ رمی جمرات نکرده باشد. لذا معمولاً فقها می‌فرمایند «یشترط أن تکون أبکارا»، یعنی آن ریگها باید بکر باشد. مثل اینکه فقها در مسئله ماندند که چه کنند. اگر بخواهند بگویند مطلقا باید بکر باشد، یک ضرورت جلو می‌آید و اینکه قبلاً به واسطه ی این ریگها رمی جمرات شده و بعد در بیابان متفرق کردند، چه در زمان ما و چه قبلاً. در آن وقتها هم که خلوت بوده، باز همینطور بوده و ریگها را در بیابانها می‌ریختند. لذا گفتند این روایتها می‌خواهد آنجا را بگیرد که بخواهد از پای جمرات ریگها را بردارد و ریگهایی که قبلاً زده شده، بزند و این جایز نیست.
دیروز مسئله را عنوان کردیم و گفتیم که اگر ضرورتی در کار آمد، قاعده ی «الضرورات تبیح المحذورات» می‌گوید از هرکجا برداری اشکال ندارد و قبلاً با آن رمی شده باشد یا رمی نشده باشد. ظاهراً الان هم مناسکها یا اقوال من جمله صاحب جواهر و دیگران بر روی هم هرچه بگویند، این را پذیرفتند که اگر این ریگهایی که در بیابان است، برداریم و با آنها رمی جمرات کنیم، چه قبلاً با آنها رمی شده باشد یا نشده باشد، اشکال ندارد. وقتی روایت می‌گوید «لاتأخذه من حصی الجمار» حال بخواهیم اختصاص دهیم به آن ریگهایی که پائین جمرات ریخته شده و یک ساعت قبل با آن رمی کردند، این خوب است و یک مصداقش است و قدر متیقن است.
شیخ طوسی فرمودند مراد اینست که آن ریگهایی که متفرق شده طوری نیست و آنچه اشکال دارد ریگهایی است که پای جمرات موجود است. خیلی از بزرگان هم از شیخ طوسی متابعت کردند و من جمله صاحب جواهر و گفتند «لاتأخذه من حصی الجمار» قدر متیقنش ریگهایی است که پای جمرات ریخته شده است و اما اگر پای جمرات نباشد و متفرق شده باشد، اشکال ندارد برای اینکه روایت دلالت ندارد. لذا اشکال اینست که روایت نداریم که بگوید «لاتأخذه من حصل الجمار التی تجتمع فی الحیاض» و شما بخواهید این را گردن روایات بگذارید، نمی‌شود و وقتی نشد، بگوییم آن روایتها که می‌گفت مستحب است از مشعرالحرام برداریم و یا روایت حریز که می‌گفت «لاتأخذه الحصی من خارج الحرم» یعنی از حرم بردار و از خارج حرم برندار و این را ندارد که بکر باشد یا بکر نباشد. و این روایتی که الان خواندیم «لاتأخذه الحصی من رمی الجمار» باید آن روایتها را تقیید کند و بگوییم نمی‌تواند تقیید کند. دیروز و دو روز قبل گفتیم که اصلاً بگوییم این شرط نیست. به دلیل اینکه معمولاً در زمان ائمه ی طاهرین هم اینطور بوده که بالاخره ریگها را دوباره در بیابان می‌ریختند و الان هم ریگها را در بیابان حرم و یا بیابان مشعرالحرام می‌ریزند. و ائمه ی طاهرین «سلام‌الله‌علیهم» هم فرمودند مستحب است 70 ریگ از مشعرالحرام برداری و نظیف کنی و حتی بیشتر هم بردار و رمی جمرات کن.
اگر انسان به راستی در روایات اهل بیت «سلام‌الله‌علیهم» رود، خواهد دید که اینگونه چیزها از مستحبات است و آنچه واجب است، اینست که ما رمی جمرات کنیم و اما بکرباشد یا نباشد و یا نظیف باشد یا نباشد، ویا نجس باشد یا نه، و اما معلوم است که اگر کسی بخواهد با ریگهای نجس رمی جمرات کند خیلی زشت و بد است و یا ریگها اگر کثیف باشد، دست و لباسش را کثیف می‌کند، در اینجا ریگها را بشوید. بالاخره آن استحبابهایی که مرحوم صاحب جواهر فرمودند و یا در مناسکها آمده و آن شرایط استحبابی که درباره ریگها گفته شده است. اینکه مستحب است ریگها را ببوسد. این مستحبات در روایات نیامده است و ما بگوییم آنچه واجب است رمی جمرات است و اما همه ی این خصوصیات استحبابی است و اگر این حرف را زدیم، درست می‌شود. لذا اگر ریگها را از پای رمی جمرات بردارد و بزند، طوری نیست. البته خلاف استحباب عمل کرده است. یا اگر ریگها را از ایران و از منزلش ببرد، یا یک تسبیح از ریگ درست کند و این دو سه روز با آن تسبیح رمی جمرات کند. حال اگر ما بخواهیم بگوییم نه، یک دلیل می‌خواهیم و ظاهراً ادلّه کفایت نمی‌کند در اینکه جایز نباشد. بله، چون درروایات این لفظ حصی زیاد استعمال شده، دیروز می‌گفتم باید ریگ باشد و اما اگر بخواهد با کلوخ و امثال اینها مثل تسبیح پخته و تسبیح تربت و امثال اینها رمی جمرات کند، نمی‌شود برای اینکه صدق حصی بر آنها نمی‌کند و اگر جرئت باشد بگوییم ما آنچه می‌خواهیم رمی جمرات است حال با هرچه باشد. این مجزی است حال با ریگ باشد یا با سنگ درشت باشد یا با کلوخ باشد یا با تسبیح تربت یا تسبیح عقیق و امثال اینها باشد.
خلاصه ی حرف اینست که اول فقها من جمله محقق فرمودند وصاحب جواهر هم ادعای اجماع بقسمیه کردند که مستحب است که این سنگها ریگ باشد و بعد هم بکر باشد. معمولاً مسئله را اینطور گفتند و از مسئله رد شدند و گفتند هم باید ریگ باشد و هم باید بکر باشد. بعد مثل صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر رفتند در خصوصیات و مسئله مشکل شده و یا کسانی هم که در خصوصیات رفتند، گیر کردند. مثلاً شیخ طوسی در این مسئله گیرند که آیا باید پاک باشد یا نه؛ و لذا می‌فرماید روایاتی که می‌گوید بشوی تا نظیف باشد، آن روایت می‌گوید به طریق اولی بشوی تا نجس نباشد. معلوم است مرحوم شیخ طوسی که تبحر عجییب در روایات اهل بیت دارد، می‌داند که از روایت اغسله بخواهی پی ببریم که شرط اینست که پاک باشد، نمی‌شود لذا رفتند در استحسانهای فقهی و من جمله دیروز می‌گفتم یک سنگ بزرگی را هفتاد ریگ می‌کند، این آیا می‌شود یا نه؟!
باز رفتند در خصوصیات و گفتند اینها حصی نیست و باید ذاتی کوچک باشد و اگر بخواهد کوچک باشد، نمی‌شود. یعنی برود در استحسانهای فقهی موافق با احتیاط. معلوم است که موافق با احتیاطش اینست که همینطور که الان مشهور است، یک کارحاجیها در مشعرالحرام همین است که ریگ جمع می‌کنند. آن یک ساعت و نیمی که در آنجاست و حال عجیبی دارد و باید بچسبد به عبادت و راز و نیاز با خدا، اما این به دنبال ریگ می‌گردد. الان مشهور اینست برای اینکه ما به آنها یاد دادیم که باید احتیاط کنید و از مشعرالحرام بردارید و مواظب باشید ریگ باشد و مواظب باشید که آن ریگ هم بکر باشد و امثال اینها.
اگر کسی جرئت داشته باشد، بگوید آنچه واجب است، رمی جمار است به هرچه باشد و اگر این جرئت نباشد، آنچه واجب است رمی جمار است و باید با سنگ باشد. اگر باز این جرئت نباشد، بگوییم اینهایی که فقها فرمودند، احتیاطات است و در باب حج باید احتیاط کنیم برای اینکه یک دفعه دچار مشکلاتی نشویم.
حال آنچه می‌شود اینست که یک قدر متیقن از روایت بگیریم و بگوییم ریگهایی که پای جمرات ریخته شده، برندار و اما این روایت نیست و حرف خودمان است. یعنی از روایت قدر متیقن گرفتیم و می‌گوییم مراد اینست که در شب ریگهای پای جمرات را برندار و مستحب است که ریگها را از مشعرالحرام برداری و یا واجب است که مشعرالحرام برداری. این استحبابها و قدر متیقن گیریها خوب است، اما انصافاً مشکل است که گردن روایات گذاشت. وقتی مشکل باشد، اینست که قرآن می‌فرماید باید رمی جمرات کنید. حال رمی جمرات به هرچه صادق باشد، جایز است. با کلوخ باشد یا با تسبیح تربت یا با تسبیح پخته یا با تسبیح عقیق یا غیره باشد و اما جرئت می‌خواهد و چنین جرئتی نیست که انسان در مناسکها بگویند، بعد از اینکه مرحوم محقق می‌فرمایند یشترط به اینکه بکر باشد و صاحب جواهر می‌فرمایند اجماعاً بقسمیه. این بحثها بحثهای طلبگی می‌شود.
بله، این بحث می‌ماند که اگر ضرورت در کار است، چه باید کرد؟!
یعنی الان ما می‌دانیم ریگهایی که این چند سال با آنها رمی جمرات شده، در بیابان مشعرالحرام متفرق شده و همه می‌دانند. حال چه کنیم؟!
بگوییم قاعده ی «الضرورات تبیح المحذورات» شرط را می‌اندازد، حال شرط مستحبی باشد یا شرط واجبی باشد. مثل اینکه انسان تا این اندازه را می‌تواند بگوید.
مسئله ی دیگر هم هست که مثلاً سال گذشته رمی جمرات شده و حال امسال می‌خواهند رمی جمرات کنند، آیا این تفاوت می‌کند یا نه؟! وقتی انسان در ضرورات واقع شد، بگوید سال گذشته هم با امسال تفاوت دارد.
مسئله ی آخر نیز همینطور است و اینست که گفتند در وادی محسّر مثل هروله در سعی که جائیست که علامت دارد و مستحب است که در آنجا هروله رود یعنی تند راه رفتن به طوری که بدن حرکت کند. در اینجا هم فرمودند مستحب است در وادی محسّر، هروله رود الاّ اینکه روایتی که به آن تمسک کردند، دالّ بر وجوب است. از همین جاست که عرض می‌کنم اگر بخواهیم ظاهر روایت رابگیریم و برای مردم مشکل کنیم و بگوییم این کارها واجب است، آنگاه با ذوق فقهی نمی‌سازد. یعنی انصافاً هیچ فقیهی نمی‌تواند بگوید که در سعی بین صفا و مروه، هَروله واجب است یعنی در جای مخصوصی تند رود. یا بعد از اینکه مشعرالحرام تمام شد و آفتاب زد و باید به منی روند، اول جایی که هست یک وادی به نام وادی محسّر هست که وقتی در این وادی رد می‌شوند، گفتند هروله رفتن مستحب است.

امام باقر «سلام‌الله‌علیه» به امام صادق فرمودند و همچنین در روایت دوم آمده به بعضی از اصحاب فرمودند.[3] آنها در وادی محسّر، هروله نرفته بودند و حضرت به پسرشان فرمودند: «یرجع و یسعی»، یعنی الان که هروله نرفته و به منی رسیدی، به مشعرالحرام برگرد و آنجا «یرجع و یسعی»، یعنی هروله را برو تا این هروله متحقق شود. آنگاه همین روایت که امام باقر به امام صادق یا به بعضی اصحاب فرمودند برگرد، گفتند این مستحب است. اگر ما باشیم و ظاهر روایت که فرمودند «یرجع و یسعی» دالّ بر وجوب است اما معلوم است که ذوق فقهی می‌گوید نظیر اینگونه چیزها هرچه هست، دال بر استحباب است. حال اگر بخواهد دلیل درست کند، بگوید اگر هروله واجب بود، باید یک شهرت بسزایی پیدا شود و این شهرت بسزا نیست، پس این روایت و امثال این روایت را نیز حمل بر استحباب می‌کنیم، اما فقها در همین جا روایت را درحالی که دالّ بر وجوب است، اما دالّ بر استحباب کردند.
ظاهراً این عرض من خوب باشد و در سر تا پای حج در مسائل می‌آید و اینکه اگر مسئله‌ای شهرت بسزایی در اسلام عزیز و در تشیع نداشته باشد و ما شک کنیم که آیا واجب است یا مستحب است، پس بگوییم مستحب است برای اینکه اگر واجب بود، یشاء و حیث اینکه این شیوع پیدا نکرده بنابراین دالّ بر استحباب است. اگر این را بپسندید، خیلی حرفها حل می‌شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo