درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
طواف
فرمودند در طواف مقدمات و اجزائی هست. راجع به اجزاء فرمودند 7 چیز است. اول نیت است؛ و این مسئله ی نیت را در این اجزاء حج در هرکجا رسیدند، فرمودند. و ما هم گفتیم اگر مرادشان از این نیت اینست که ریاکار نباشد یعنی طواف را خالصاً برای خدا به جا آورد و نه برای دیگران، حرفیست و اما اگر مرادشان غیر این باشد، معلوم است کسی که وارد مطاف میشود و برای طواف مهیاست، این توجه نیت برای طواف است. سابقاً در این باره صحبت کردیم و ممکن است کسی بگوید لفظ میخواهد، چنانچه بعضی از فقها گفتند و در احرام فرمودند و در اجزاء نیز کم و بیش فرمودند که لفظ میخواهد. مثلاً بگوید طواف برای حج تمتع و برای خودم به جا میآورم، قربة الی الله. اگر مراد این باشد، دلیلی بر تلفظ در نیت نداریم و همین دلیل نداشتن دلیل بر اینست که لازم نیست. به قول صاحب جواهر میفرمایند چیزهایی که عام البلواست، اگر دربارهاش گفتگویی نشده، دلیل بر اینست که واجب نبوده است. ایشان مثال میزند به قصد وجه که همین در اول جلد دوم کفایه است و مرحوم آخوند در اصول آوردند. بنابراین شرط اول توجه است و این خود به خود حاصل است.
دوم، «من الحجر الی الحجر» است یعنی از حجرالأسود شروع کند و به حجرالأسود ختم کند. این نیز چون امر واضح و ضروری بوده، خیلی دربارهاش روایت نداریم و اگر روایتی هم درباره ی آن داشته باشیم، راجع به چیز دیگریست. مثلاً وارد حجر اسماعیل شده و سوال میکند که من در طوافم وارد حجر اسماعیل شدم، حال چه کنم! حضرت میفرمایند طوافت باطل است برای اینکه طواف باید من الحجر الأسود الی الحجرالأسود باشد، لذا یک امر ضروریست.
این هم شرط دوم است الاّ اینکه ما این شرط را مشکل کردهایم و عامه مشکلی ندارند و میدانند که باید من الحجر الی الحجر باشد اما دقت عرفی که تقابل باشد، نمیدانند و ما نیز همینطور هستیم و باید این تقابل عرفی باشد و نه دقت عقلی. بنابراین با دقت عقلی اگر تقابل هم نباشد، همینطور که سمت حجرالأسود باشد، کفایت میکند. لذا من در اینجا عرض کردم اگر کسی بخواهد احتیاط کند، نرسیده به حجرالأسود نیت تعلیقی میکند و میگوید وقتی رسیدم، آخر این شوط من و اول شوط بعدی من باشد. آنگاه من الحجر الی الحجر میشود.
در شرط سوم گفتند کعبه باید طرف چپ ما باشد. معلوم است این یک امر ضروری است و روایتی هم بر طبق آن نداریم، لذا واضح بوده و لذا نفیا یا اثباتاً سوال و جوابی درباره ی آن نشده که باید کعبه طرف دست چپ باشد. الاّ اینکه با دقت عقلی بعضی اوقات این «من یساره» از بین میرود. یعنی قدری که جلو آمد گاهی کعبه پشت سر واقع میشود و گاهی در روبرو واقع میشود و اما اینها دقت عقلی است و نباید به آن اهمیت دهیم، چنانچه عامه اهمیت نمیدهند. برای اینکه آنچه ما میخواهیم طواف است و اینکه بگویند دور خانه ی خدا طواف کرد. حال با دقت عقلی اگر در جایی کعبه من یساره نشد بلکه مواجهه شد، اهمیت ندارد و در وضع فعلی هم باید به آن اهمیت ندهیم برای اینکه شناخته شویم به چیزهایی که در میان عامه نیست. بنابراین حال که راجع به من یساره شبهاتی در مناسکها شده و باید این شبهات نباشد و بگویند یک دور بزن و کعبه طرف دست چپت باشد و این یک امر عرفیست و اگر کسی یک دور بزند ولو اینکه با دقت عقلی بعضی اوقات من یساره هم نباشد، کفایت میکند و وسوسه گری در اینجا راه ندارد.
مسئله ی چهارم اینکه حجر اسماعیل باید خارج از طواف ما باشد و اگر کسی وارد حجر اسماعیل شود، طوافش باطل است. حال راجع به اینکه طواف باطل است، فتاوا و ان قلت قلتهایی در مناسکها دیده میشود. آیا مثلاً اگر کسی عمداً یا سهواً یا جهلاً وارد حجر اسماعیل شد و این اتفاق میافتد که کسی جاهل به مسئله است و برای اینکه از مردم جلو بیفتد وارد حجر اسماعیل میشود و از آن در بیرون میآید و از مردم جلو میافتد. این جهلاً فکر میکرد طوری نیست و اما طواف باطل است برای اینکه روایات زیادی داریم که حجر اسماعیل را وارد طواف نکن.
تا اینجا معلوم است اما اگر این حجر اسماعیل را در طواف کرد، آیا طواف باطل است یا همان دور باطل است. اگر بگوییم طواف باطل است، پس باید رها کند و از سر بگیرد و اما اگر گفتیم همان دور باطل است، آنگاه باید آن را جبران کند و به دو سه نمونه میتوان جبران کرد. یک نمونه اینکه این شوط را رها کند و با مردم تا حجر اسماعیل برود و وقتی به حجر اسماعیل رسید، اگر شوط هفتم بود، نیت شوط هفتم کند و یک دور بزند. یکی هم اینکه از حجر اسماعیل بیرون بیاید و دوباره از حجر اسماعیل از همان جایی که وارد شده، همان طواف را به جا بیاورد تا به حجر الأسود برسد و این اشکال ندارد. حرفی که هست در اینست که بعضیها گفتند عقب عقب رود و این لازم نیست و تفاوتی نمیکند و آنچه تفاوت میکند اینست که این شوطی که وارد شده، بگوییم مبطل است و البته گفتن مُبطل بودن آن هم مشکل است برای اینکه روایت خواندم که ظاهراً اینطور نیست که ما بگوییم طواف یا این شوط باطل است، طواف و شوط باطل نیست ولو اینکه عمداً باشد. اگر عمداً وارد حجر اسماعیل شد، طوافش باطل نیست و این باید من الحجر الأسود الی الحجر الأسود و خارج از حجر اسماعیل طواف دهد و حال وارد حجر اسماعیل شده و قدری هم در حجر اسماعیل مانده است. آنگاه باید بدون داخل شدن در حجر اسماعیل آن را جبران کند و جبران کردن هم به دو سه گونه است. هم میتواند از حجر اسماعیل بیرون بیاید تا از حجر اسماعیل رد شود و آنگاه تا اینجا طوافش درست بوده است. هیچ روایتی نگفته از مبطلات طواف دخول در حجر اسماعیل است بلکه شرط است که حجر اسماعیل در طواف نباشد. حال که این وارد حجر اسماعیل شده و تمام حجر اسماعیل را گشته و از آن طرف بیرون آمده، این فایده نداشته و باید جبران کند. یا عقب عقب یا جلو جلو بیاید در جایی که بوده و هنوز وارد حجر اسماعیل نشده و از آنجا شوط را شروع میکند تا به حجرالأسود برسد. میتواند با مردم هم برود و اما این شوط را حساب نکند و وقتی به حجرالأسود رسید این شوط را حساب نکند و یک شوط دیگر به جا آورد.
صحیحه حلبی، قلت لابي عبد الله عليه السلام : رجل طاف بالبيت فاختصر شوطا واحدا (فدخل) في الحجر كيف يصنع ؟ قال: يعيد الطواف الواحد.[1]
بعضیها معنا کردند و گفتند «یعید الطواف الواحد» یعنی طواف باطل است و از مبطلات طواف وارد شدن در حجر اسماعیل است و این بعید است که روایت را اینطور معنا کنند. بلکه «یعید الطواف الواحد» یعنی همین شوط باطل است و آن را اعاده کند و برای اعاده کردن هم میتواند از حجر بیرون بیاید و از جایی که هنوز به حجر نرسیده، شروع کند و هم میتواند با مردم به حجرالأسود برود و از آنجا شروع کند و یا با مردم بیاید به نرسیده به حجر اسماعیل و از آنجا که طواف نبوده، شروع کند. ظاهراً دلالت روایت نیز همین باشد که «کیف یصنع؟ قال: یعید الطواف الواحد».
بله اگر کسی در هر هفت شوط وارد حجر اسماعیل شده، معلوم است که مقداری از هفت شوط طواف نبوده و طواف آنست که خارج از حجر اسماعیل طواف کند.
مسئله ی بعد که آن هم الان بین عامه و خاصه تقریباً اجماعی و اتفاقی است که باید 7 شوط باشد. یعنی مثل نماز است و همینطور که نماز صبح باید دو رکعت باشد و اگر سه رکعت باشد، نمازش باطل است ولو اینکه عمداً باشد یا سهواً باشد؛ بزرگان گفتند این 7 شوط نیز همینطور است. اگر 6 شوط کند، طواف باطل است. الاّ اینکه 6 شوط کرده باشد و یک شوط را فراموش کرده باشد و به سعی بین صفا و مروه بیاید و در آنجا به یادش بیاید و یا به او بگویند و برگردد و همان شوط را انجام دهد، این طوری نیست و نمیتواند سعی بین صفا و مروه را به آن بچسباند و زمانی میتواند که 7 شوط انجام دهد. لذا اگر عمداً 8 شوط باشد، نمیشود و اگر 6 شوط باشد باز نمیشود. حال فروعاتی هست که اگر عمداً یا سهواً 8 شوط بشود، آیا میتواند 6 شوط دیگر بکند و دو طواف حساب کند یا نه؟! قاعده میگوید نه و روایات هم تقریباً میگویند نه و اما با این فرض روایاتی هم داریم که اگر بر 7 شوط اضافه کرد، میتواند آن را دو طواف حساب کند. حال اصل مطلب یک چیز ضروریست، هم پیش عامه و هم پیش خاصه و اینکه باید 7 شوط باشد و کمتر یا بیشتر نباشد.
روایت صحیحه حماد است. اشکال در سند کردند که حمّاد فطحی بوده درحالی که حمّاد از اصحاب اجماع است و اصحاب روی او حساب میکنند و از آن 6 نفریهاست. اما ظاهراً آن زمان اینطور بود که وقتی میخواستند کسی را طرد کنند، یک اَنگ عقیدتی به او میزدند و مثلاً میگفتند این 6 امامی یا 7 امامی است و غیره. البته دشمنها تهمت را جعل میکردند و خودمانیها پخش میکردند. و علی کل حالٍ حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است و روایت از نظر سند اشکال ندارد.
صحیحه حمّاد عن أبی عبدالله عن آبائه عن رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی! ان عبدالمطلب سن فی الجاهلیة خمس سنن اجراها الله له فی الاسلام .[2]
حضرت ابی طالب 5 سنت آورده است. تا اسلام نبوده، سنتها خود درآوری بوده و به آن عمل میکردند اما حکم نبوده است و وقتی پیغمبر اکرم آمدند، کار عبدالمطلب حکم شد.
یکی از حکمها این بود: ولم يكن للطواف عدد عند قريش فسن لهم عبد المطلب سبعة أشواط فأجرى الله عزّ وجلّ ذلك في الاسلام.
طواف عدد نداشت. گاهی یک مرتبه طواف میکردند و گاهی ده مرتبه و گاهی چهار مرتبه و بالاخره عدد در طواف نبود. خدا هم فرموده 7 شوط احتراماً از حضرت عبدالمطلب.
سند روایت خوب است و دلالتش هم خوبتر است و علی کل حالٍ این 7 شوط از طرف خداست و مثل نماز ظهر که چهار رکعت و نماز مغرب سه رکعت است، این طواف هم باید 7 تا باشد و کمتر یا بیشتر نباشد و اینکه اگر کمتر یا بیشتر شد، حکمش چیست، از فروعاتی است که انشاء الله بعد در این مورد صحبت میکنیم.
مسئله ی خیلی مهم اینست که مرحوم محقق میفرمایند و مرحوم صاحب جواهر هم ادعای اجماع میکنند که این طواف بین کعبه و مقام باشد. این در مناسکها هم آمده است و کسانی که آسان کردند گفتند اگر طواف مستحبی باشد، هرکجای مسجدالحرام که باشد و اما اگر طواف واجب و مثلاً برای حج تمتع است، باید بین کعبه و مقام باشد. حال چیزی که طواف را مشکلتر کرده، اینست که گفتند این 15 ذراع همیشه باید باشد و از مقام ابراهیم هم که گذشتیم، از 15 ذراع بیشتر نباید آن طرف رویم و همیشه در طواف ما فاصله بین کعبه و مقام، چه آنجا که مقام است و چه آنجا که از مقام گذشتیم، باید 15 ذراع باشد.
یک روایت در مسئله هست و مرحوم صاحب جواهر میگویند روایت ضعیف السند است و اما منجبر به عمل اصحاب است، اما روایت صحیح السند است و از یاسین ضریر است و مرحوم نجاشی راجع به یاسین ضریر میفرمایند له کتاب. الان در مناسکها هم بعضیها فرمودند روایت ضعیف السند است اما مرحوم نجاشی میفرمایند له کتاب. مرحوم شیخ طوسی میفرمایند مرحوم صدوق طریق دارد الی این کتاب. یعنی علاوه بر اینکه این یاسین زریر یکی از اصول اربعه را دارد، یکی از کسانی که از این کتاب روایت نقل میکند مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» در من لایحضر است. و از آن رجالی که الان برای مهم است، رجال نجاشی و رجال فهرست شیخ طوسی است. و اما مرحوم شهید اول او را در وجیزه توثیق میکنند و مرحوم میرداماد هم در رساله رجالیه، او را توثیق میکنند. حال فرمایش صاحب جواهر هم که شهرت به آن عمل کرده، جبر سند به عمل اصحاب است.
روایت اینست:
صحیحه محمد بن مسلم قال: سألته عن حد الطواف بالبيت الذي من خرج عنه لم يكن طائفا بالبيت، قال: كان الناس على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله يطوفون بالبيت والمقام وأنتم اليوم تطوفون ما بين المقام وبين البيت، فكان الحد موضع المقام اليوم، فمن جازه فليس بطائف، والحد قبل اليوم واليوم واحد قدر ما بين المقام و بين البيت من نواحي البيت كلها، فمن طاف فتباعد من نواحيه أبعد من مقدار ذلك كان طائفا بغير البيت بمنزلة من طاف بالمسجد لأنّه طاف في غير حد ولا طواف له. ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب مثله.[3]
این در تاریخ هم هست که عمر یکی از کارهایی که کرد و بعد پشیمان شد و دید خراب شد، این بود که دستور داده بود مقام را به خانه ی خدا بچسبانند و وقتی این کار را کرد، خیلی سر و صدا شد و گفتند این در زمان پیغمبر اکرم بوده و پیغمبر اکرم روی آن طواف میکرده و به آن اهمیت میداده است. و دوباره برگرداند و برای سال دیگر برگشته بود. لذا امام صادق «سلاماللهعلیه» میفرمایند حال شما درست طواف میکنید و بین مقام و البیت طواف میکنید و درست است. یعنی حد در زمان پیغمبر اکرم و حد الان یکیست و درست است.
دلالت روایت خیلی خوبست و سند را ما درست کردیم و مرحوم صاحب جواهر هم سند را منجبر به عمل اصحاب کردند، بنابراین اینست که در مناسکها مشهور شده و مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع بقسمین هم میکنند که باید اینطور باشد.
اما روایت 2 از این باب صریح در اینست که این واجب نیست. میفرمایند من دوست دارم بین البیت و المقام باشد و اما اگر ضرورتی در کار نباشد، این را دوست دارم و اگر ضرورتی در کار باشد، اینطور نیست. حتی اگر ضرورتی در کار باشد، مستحب هم نیست.
این روایت دوم، سندش عالی و دلالتش خیلی خوب است. و چون از مهمترین بحثهاست، تقاضا دارم روی آن فکری کنید تا ببینیم چرا این شهرت الان با این همه ضرورت هست. به راستی الان طواف کردن بین بیت و مقام کار بسیارمشکلی است و مشکلتر از آن نماز خواندن است و شاید بعضی اوقات نماز خواندن اشکال شرعی هم پیدا کند.
فرمودند در طواف مقدمات و اجزائی هست. راجع به اجزاء فرمودند 7 چیز است. اول نیت است؛ و این مسئله ی نیت را در این اجزاء حج در هرکجا رسیدند، فرمودند. و ما هم گفتیم اگر مرادشان از این نیت اینست که ریاکار نباشد یعنی طواف را خالصاً برای خدا به جا آورد و نه برای دیگران، حرفیست و اما اگر مرادشان غیر این باشد، معلوم است کسی که وارد مطاف میشود و برای طواف مهیاست، این توجه نیت برای طواف است. سابقاً در این باره صحبت کردیم و ممکن است کسی بگوید لفظ میخواهد، چنانچه بعضی از فقها گفتند و در احرام فرمودند و در اجزاء نیز کم و بیش فرمودند که لفظ میخواهد. مثلاً بگوید طواف برای حج تمتع و برای خودم به جا میآورم، قربة الی الله. اگر مراد این باشد، دلیلی بر تلفظ در نیت نداریم و همین دلیل نداشتن دلیل بر اینست که لازم نیست. به قول صاحب جواهر میفرمایند چیزهایی که عام البلواست، اگر دربارهاش گفتگویی نشده، دلیل بر اینست که واجب نبوده است. ایشان مثال میزند به قصد وجه که همین در اول جلد دوم کفایه است و مرحوم آخوند در اصول آوردند. بنابراین شرط اول توجه است و این خود به خود حاصل است.
دوم، «من الحجر الی الحجر» است یعنی از حجرالأسود شروع کند و به حجرالأسود ختم کند. این نیز چون امر واضح و ضروری بوده، خیلی دربارهاش روایت نداریم و اگر روایتی هم درباره ی آن داشته باشیم، راجع به چیز دیگریست. مثلاً وارد حجر اسماعیل شده و سوال میکند که من در طوافم وارد حجر اسماعیل شدم، حال چه کنم! حضرت میفرمایند طوافت باطل است برای اینکه طواف باید من الحجر الأسود الی الحجرالأسود باشد، لذا یک امر ضروریست.
این هم شرط دوم است الاّ اینکه ما این شرط را مشکل کردهایم و عامه مشکلی ندارند و میدانند که باید من الحجر الی الحجر باشد اما دقت عرفی که تقابل باشد، نمیدانند و ما نیز همینطور هستیم و باید این تقابل عرفی باشد و نه دقت عقلی. بنابراین با دقت عقلی اگر تقابل هم نباشد، همینطور که سمت حجرالأسود باشد، کفایت میکند. لذا من در اینجا عرض کردم اگر کسی بخواهد احتیاط کند، نرسیده به حجرالأسود نیت تعلیقی میکند و میگوید وقتی رسیدم، آخر این شوط من و اول شوط بعدی من باشد. آنگاه من الحجر الی الحجر میشود.
در شرط سوم گفتند کعبه باید طرف چپ ما باشد. معلوم است این یک امر ضروری است و روایتی هم بر طبق آن نداریم، لذا واضح بوده و لذا نفیا یا اثباتاً سوال و جوابی درباره ی آن نشده که باید کعبه طرف دست چپ باشد. الاّ اینکه با دقت عقلی بعضی اوقات این «من یساره» از بین میرود. یعنی قدری که جلو آمد گاهی کعبه پشت سر واقع میشود و گاهی در روبرو واقع میشود و اما اینها دقت عقلی است و نباید به آن اهمیت دهیم، چنانچه عامه اهمیت نمیدهند. برای اینکه آنچه ما میخواهیم طواف است و اینکه بگویند دور خانه ی خدا طواف کرد. حال با دقت عقلی اگر در جایی کعبه من یساره نشد بلکه مواجهه شد، اهمیت ندارد و در وضع فعلی هم باید به آن اهمیت ندهیم برای اینکه شناخته شویم به چیزهایی که در میان عامه نیست. بنابراین حال که راجع به من یساره شبهاتی در مناسکها شده و باید این شبهات نباشد و بگویند یک دور بزن و کعبه طرف دست چپت باشد و این یک امر عرفیست و اگر کسی یک دور بزند ولو اینکه با دقت عقلی بعضی اوقات من یساره هم نباشد، کفایت میکند و وسوسه گری در اینجا راه ندارد.
مسئله ی چهارم اینکه حجر اسماعیل باید خارج از طواف ما باشد و اگر کسی وارد حجر اسماعیل شود، طوافش باطل است. حال راجع به اینکه طواف باطل است، فتاوا و ان قلت قلتهایی در مناسکها دیده میشود. آیا مثلاً اگر کسی عمداً یا سهواً یا جهلاً وارد حجر اسماعیل شد و این اتفاق میافتد که کسی جاهل به مسئله است و برای اینکه از مردم جلو بیفتد وارد حجر اسماعیل میشود و از آن در بیرون میآید و از مردم جلو میافتد. این جهلاً فکر میکرد طوری نیست و اما طواف باطل است برای اینکه روایات زیادی داریم که حجر اسماعیل را وارد طواف نکن.
تا اینجا معلوم است اما اگر این حجر اسماعیل را در طواف کرد، آیا طواف باطل است یا همان دور باطل است. اگر بگوییم طواف باطل است، پس باید رها کند و از سر بگیرد و اما اگر گفتیم همان دور باطل است، آنگاه باید آن را جبران کند و به دو سه نمونه میتوان جبران کرد. یک نمونه اینکه این شوط را رها کند و با مردم تا حجر اسماعیل برود و وقتی به حجر اسماعیل رسید، اگر شوط هفتم بود، نیت شوط هفتم کند و یک دور بزند. یکی هم اینکه از حجر اسماعیل بیرون بیاید و دوباره از حجر اسماعیل از همان جایی که وارد شده، همان طواف را به جا بیاورد تا به حجر الأسود برسد و این اشکال ندارد. حرفی که هست در اینست که بعضیها گفتند عقب عقب رود و این لازم نیست و تفاوتی نمیکند و آنچه تفاوت میکند اینست که این شوطی که وارد شده، بگوییم مبطل است و البته گفتن مُبطل بودن آن هم مشکل است برای اینکه روایت خواندم که ظاهراً اینطور نیست که ما بگوییم طواف یا این شوط باطل است، طواف و شوط باطل نیست ولو اینکه عمداً باشد. اگر عمداً وارد حجر اسماعیل شد، طوافش باطل نیست و این باید من الحجر الأسود الی الحجر الأسود و خارج از حجر اسماعیل طواف دهد و حال وارد حجر اسماعیل شده و قدری هم در حجر اسماعیل مانده است. آنگاه باید بدون داخل شدن در حجر اسماعیل آن را جبران کند و جبران کردن هم به دو سه گونه است. هم میتواند از حجر اسماعیل بیرون بیاید تا از حجر اسماعیل رد شود و آنگاه تا اینجا طوافش درست بوده است. هیچ روایتی نگفته از مبطلات طواف دخول در حجر اسماعیل است بلکه شرط است که حجر اسماعیل در طواف نباشد. حال که این وارد حجر اسماعیل شده و تمام حجر اسماعیل را گشته و از آن طرف بیرون آمده، این فایده نداشته و باید جبران کند. یا عقب عقب یا جلو جلو بیاید در جایی که بوده و هنوز وارد حجر اسماعیل نشده و از آنجا شوط را شروع میکند تا به حجرالأسود برسد. میتواند با مردم هم برود و اما این شوط را حساب نکند و وقتی به حجرالأسود رسید این شوط را حساب نکند و یک شوط دیگر به جا آورد.
صحیحه حلبی، قلت لابي عبد الله عليه السلام : رجل طاف بالبيت فاختصر شوطا واحدا (فدخل) في الحجر كيف يصنع ؟ قال: يعيد الطواف الواحد.[1]
بعضیها معنا کردند و گفتند «یعید الطواف الواحد» یعنی طواف باطل است و از مبطلات طواف وارد شدن در حجر اسماعیل است و این بعید است که روایت را اینطور معنا کنند. بلکه «یعید الطواف الواحد» یعنی همین شوط باطل است و آن را اعاده کند و برای اعاده کردن هم میتواند از حجر بیرون بیاید و از جایی که هنوز به حجر نرسیده، شروع کند و هم میتواند با مردم به حجرالأسود برود و از آنجا شروع کند و یا با مردم بیاید به نرسیده به حجر اسماعیل و از آنجا که طواف نبوده، شروع کند. ظاهراً دلالت روایت نیز همین باشد که «کیف یصنع؟ قال: یعید الطواف الواحد».
بله اگر کسی در هر هفت شوط وارد حجر اسماعیل شده، معلوم است که مقداری از هفت شوط طواف نبوده و طواف آنست که خارج از حجر اسماعیل طواف کند.
مسئله ی بعد که آن هم الان بین عامه و خاصه تقریباً اجماعی و اتفاقی است که باید 7 شوط باشد. یعنی مثل نماز است و همینطور که نماز صبح باید دو رکعت باشد و اگر سه رکعت باشد، نمازش باطل است ولو اینکه عمداً باشد یا سهواً باشد؛ بزرگان گفتند این 7 شوط نیز همینطور است. اگر 6 شوط کند، طواف باطل است. الاّ اینکه 6 شوط کرده باشد و یک شوط را فراموش کرده باشد و به سعی بین صفا و مروه بیاید و در آنجا به یادش بیاید و یا به او بگویند و برگردد و همان شوط را انجام دهد، این طوری نیست و نمیتواند سعی بین صفا و مروه را به آن بچسباند و زمانی میتواند که 7 شوط انجام دهد. لذا اگر عمداً 8 شوط باشد، نمیشود و اگر 6 شوط باشد باز نمیشود. حال فروعاتی هست که اگر عمداً یا سهواً 8 شوط بشود، آیا میتواند 6 شوط دیگر بکند و دو طواف حساب کند یا نه؟! قاعده میگوید نه و روایات هم تقریباً میگویند نه و اما با این فرض روایاتی هم داریم که اگر بر 7 شوط اضافه کرد، میتواند آن را دو طواف حساب کند. حال اصل مطلب یک چیز ضروریست، هم پیش عامه و هم پیش خاصه و اینکه باید 7 شوط باشد و کمتر یا بیشتر نباشد.
روایت صحیحه حماد است. اشکال در سند کردند که حمّاد فطحی بوده درحالی که حمّاد از اصحاب اجماع است و اصحاب روی او حساب میکنند و از آن 6 نفریهاست. اما ظاهراً آن زمان اینطور بود که وقتی میخواستند کسی را طرد کنند، یک اَنگ عقیدتی به او میزدند و مثلاً میگفتند این 6 امامی یا 7 امامی است و غیره. البته دشمنها تهمت را جعل میکردند و خودمانیها پخش میکردند. و علی کل حالٍ حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است و روایت از نظر سند اشکال ندارد.
صحیحه حمّاد عن أبی عبدالله عن آبائه عن رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی! ان عبدالمطلب سن فی الجاهلیة خمس سنن اجراها الله له فی الاسلام .[2]
حضرت ابی طالب 5 سنت آورده است. تا اسلام نبوده، سنتها خود درآوری بوده و به آن عمل میکردند اما حکم نبوده است و وقتی پیغمبر اکرم آمدند، کار عبدالمطلب حکم شد.
یکی از حکمها این بود: ولم يكن للطواف عدد عند قريش فسن لهم عبد المطلب سبعة أشواط فأجرى الله عزّ وجلّ ذلك في الاسلام.
طواف عدد نداشت. گاهی یک مرتبه طواف میکردند و گاهی ده مرتبه و گاهی چهار مرتبه و بالاخره عدد در طواف نبود. خدا هم فرموده 7 شوط احتراماً از حضرت عبدالمطلب.
سند روایت خوب است و دلالتش هم خوبتر است و علی کل حالٍ این 7 شوط از طرف خداست و مثل نماز ظهر که چهار رکعت و نماز مغرب سه رکعت است، این طواف هم باید 7 تا باشد و کمتر یا بیشتر نباشد و اینکه اگر کمتر یا بیشتر شد، حکمش چیست، از فروعاتی است که انشاء الله بعد در این مورد صحبت میکنیم.
مسئله ی خیلی مهم اینست که مرحوم محقق میفرمایند و مرحوم صاحب جواهر هم ادعای اجماع میکنند که این طواف بین کعبه و مقام باشد. این در مناسکها هم آمده است و کسانی که آسان کردند گفتند اگر طواف مستحبی باشد، هرکجای مسجدالحرام که باشد و اما اگر طواف واجب و مثلاً برای حج تمتع است، باید بین کعبه و مقام باشد. حال چیزی که طواف را مشکلتر کرده، اینست که گفتند این 15 ذراع همیشه باید باشد و از مقام ابراهیم هم که گذشتیم، از 15 ذراع بیشتر نباید آن طرف رویم و همیشه در طواف ما فاصله بین کعبه و مقام، چه آنجا که مقام است و چه آنجا که از مقام گذشتیم، باید 15 ذراع باشد.
یک روایت در مسئله هست و مرحوم صاحب جواهر میگویند روایت ضعیف السند است و اما منجبر به عمل اصحاب است، اما روایت صحیح السند است و از یاسین ضریر است و مرحوم نجاشی راجع به یاسین ضریر میفرمایند له کتاب. الان در مناسکها هم بعضیها فرمودند روایت ضعیف السند است اما مرحوم نجاشی میفرمایند له کتاب. مرحوم شیخ طوسی میفرمایند مرحوم صدوق طریق دارد الی این کتاب. یعنی علاوه بر اینکه این یاسین زریر یکی از اصول اربعه را دارد، یکی از کسانی که از این کتاب روایت نقل میکند مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» در من لایحضر است. و از آن رجالی که الان برای مهم است، رجال نجاشی و رجال فهرست شیخ طوسی است. و اما مرحوم شهید اول او را در وجیزه توثیق میکنند و مرحوم میرداماد هم در رساله رجالیه، او را توثیق میکنند. حال فرمایش صاحب جواهر هم که شهرت به آن عمل کرده، جبر سند به عمل اصحاب است.
روایت اینست:
صحیحه محمد بن مسلم قال: سألته عن حد الطواف بالبيت الذي من خرج عنه لم يكن طائفا بالبيت، قال: كان الناس على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله يطوفون بالبيت والمقام وأنتم اليوم تطوفون ما بين المقام وبين البيت، فكان الحد موضع المقام اليوم، فمن جازه فليس بطائف، والحد قبل اليوم واليوم واحد قدر ما بين المقام و بين البيت من نواحي البيت كلها، فمن طاف فتباعد من نواحيه أبعد من مقدار ذلك كان طائفا بغير البيت بمنزلة من طاف بالمسجد لأنّه طاف في غير حد ولا طواف له. ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب مثله.[3]
این در تاریخ هم هست که عمر یکی از کارهایی که کرد و بعد پشیمان شد و دید خراب شد، این بود که دستور داده بود مقام را به خانه ی خدا بچسبانند و وقتی این کار را کرد، خیلی سر و صدا شد و گفتند این در زمان پیغمبر اکرم بوده و پیغمبر اکرم روی آن طواف میکرده و به آن اهمیت میداده است. و دوباره برگرداند و برای سال دیگر برگشته بود. لذا امام صادق «سلاماللهعلیه» میفرمایند حال شما درست طواف میکنید و بین مقام و البیت طواف میکنید و درست است. یعنی حد در زمان پیغمبر اکرم و حد الان یکیست و درست است.
دلالت روایت خیلی خوبست و سند را ما درست کردیم و مرحوم صاحب جواهر هم سند را منجبر به عمل اصحاب کردند، بنابراین اینست که در مناسکها مشهور شده و مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع بقسمین هم میکنند که باید اینطور باشد.
اما روایت 2 از این باب صریح در اینست که این واجب نیست. میفرمایند من دوست دارم بین البیت و المقام باشد و اما اگر ضرورتی در کار نباشد، این را دوست دارم و اگر ضرورتی در کار باشد، اینطور نیست. حتی اگر ضرورتی در کار باشد، مستحب هم نیست.
این روایت دوم، سندش عالی و دلالتش خیلی خوب است. و چون از مهمترین بحثهاست، تقاضا دارم روی آن فکری کنید تا ببینیم چرا این شهرت الان با این همه ضرورت هست. به راستی الان طواف کردن بین بیت و مقام کار بسیارمشکلی است و مشکلتر از آن نماز خواندن است و شاید بعضی اوقات نماز خواندن اشکال شرعی هم پیدا کند.