درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/09/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم انجام سهوی یک شوط
اضافه در طواف
از بحث سابق تتمّهای مانده است و آن اینست که اگر به جای 7 شوط، 8 شوط انجام دهد اما سهواً باشد، آیا طوافش درست است یا نه؟!
روی قاعدهای که جلو آمدیم که «من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة» و طواف را قیاس کرده بود به نماز؛ باید بگوییم این طواف باطل است. همینطور که اگر کسی سهواً یک رکعت در نماز زیاد کند، مثل آنجاست که یک رکعت کم کند. «من نقص من صلاته رکعة فعلیه الاعادة، من زاد فی صلاته رکعة فعلیه الاعادة». و اگر یادتان باشد دو روایت خواندیم که امام «سلاماللهعلیه» طواف را به نماز قیاس کرده بودند.
در مسئله روایاتی هم هست که دلالت بر این مطلب میکند، «من زاد فی طواف أو نقص من طواف فعلیه الاعادة، عمداً أو سهواً أو جهلاً».
الاّ اینکه روایتی در مسئله هست که مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» به روایت عمل نکردند و مابقی به روایت عمل کردند.
صحیحه زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ عَلِيّاً (ع) طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثَمَانِيَةً فَتَرَكَ سَبْعَةً وَ بَنَى عَلَى وَاحِدٍ وَ أَضَافَ إِلَيْهِ سِتّاً ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ الْمَقَامِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ السَّعْيِ بَيْنَهُمَا رَجَعَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ تَرَكَ فِي الْمَقَامِ الْأَوَّلِ.[1]
آقا 8 شوط به جا آوردند و آن 7 شوط اول را طواف فریضه قرار دادند و بعد 6 شوط دیگر هم به جا آوردند و وقتی دو طواف تمام شد، نماز فریضه اول را خواندند و بعد سعی بین صفا و مروه کردند و وقتی سعی بین صفا و مروه تمام شد، برگشتند و آن دو رکعت نمازی که برای طواف دوم بود، خواندند.
روایت از نظر سند خوبست و از نظر دلالت هم خوبست اما یک اشکال مهمی هست و نمیدانم چرا متعرض نشدند و آن اینست که امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» سهو کردند و به جای 7 شوط، 8 شوط به جا آوردند و ما شیعیان قائل به سهو النبی و سهو ائمه ی طاهرین «سلاماللهعلیهم» نیستیم.
عجب اینجاست که مرحوم صدوق این قضیه سهو را نگفته اما عمل به روایت نکرده اما مشهور عمل به این روایت کردند و متعرض این نکته ی من نشدند. حال قطع نظر از این عرض من، روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله هست که اگر کسی «زاد فی طوافه سهواً»، آنگاه این میتواند 6 شوط دیگر انجام دهد تا دو طواف شود. طواف اول فریضه باشد و طواف دومش نافله باشد و اگر اولی هم طواف فریضه نیست، ولو روایت دارد طواف فریضه است اما به طریق اولی.یکی از 8 شوط را حساب نکند و آنگاه یک طواف حسابی میشود و بعد 6 شوط دیگر انجام دهد و آنگاه دو طواف میشود و میتواند دو نماز را پشت سر هم بخواند و این روایت فعل امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» است که بین دو نماز فاصله بیندازد و نماز اول را بخواند و نماز دوم که طواف نافله است نخواند و سعی بین صفا و مروه کند و بعد از سعی بین صفا و مروه نماز نافله را بخواند. مسئله مشکل است و نمیدانم چرا اصحاب عمل به این روایت کردند. مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند نه و همینطور که «ان نقص فی طوافه»، طوافش باطل است در «ان زاد فی طوافه» نیز طوافش باطل است و عمل به این روایت نکرده اما قوم عمل به روایت کردند و متأسفانه تمسّک به روایت کردند و این عرض مرا نفرمودند. اگر قضیه برعکس بود، ممکن بود کسی بگوید و اما نسبت میدهند به مرحوم صدوق که ایشان قائل به اینست که اهل بیت «سلاماللهعلیهم» سهو هم میکردند؛ و مشهور شده به سهو النبی.
من این چیزها را قبول ندارم اما مشهور است و مرحوم صدوق گفته اگر خدا عمر دهد یک کتابی در این باره به عنوان سهو النبی مینویسم و مرحوم علامه «رضواناللهتعالیعلیه» با آن همه مقامش یک خوشحالی کرده و گفته الحمدلله خوب است که مُردی و این کتاب را ننوشتی.
علی کل حالٍ قائلیم به اینکه اهل بیت «سلاماللهعلیهم» سهو ندارند و اگر در جایی روایتی باشد، آن روایت را یا باید حمل بر تقیه کرد و یا باید بگوییم روایت خلاف عقیده ی شیعه است، لذا باید روایت را طرد کرد. لذا این تتمّه برای من مسئله ی مشکلی شده است. از یک طرف مشهور همین فتوا را دادند که اگر کسی سهواً 8 شوط کرد و بعد یادش افتاد که 8 شوط کرده، آنگاه 7 شوط اول را حساب کند و 6 شوط دیگر به آن ضمیمه کند. یعنی در همان جا نیت کند که آن 7 شوط برای طواف اول باشد و این یکی اضافه طواف مستحبی و یا طواف دیگر باشد و 6 شوط دیگر نیز انجام دهد. و فتوا دادند که نماز طواف اول را بعد از دو طواف بخواند و نماز دوم را بعد از سعی بین صفا و مروه بخواند و تمسّک کردند به صحیحه زراره.
عمده اشکال هم اینجاست که قوم متعرض نشدند و حتی مرحوم صدوق که قول قوم را قبول ندارد و فرموده «من زاد فی طوافه فعلیه الاعاده کمن زاد فی صلاته» کاری به روایت نداشته و همینطور فرموده و مرحوم صدوق در مقابل قوم واقع شده است. اصحاب مسئله را متعرض شدند و طبق روایت زراره عمل کردند و مرحوم صدوق مخالفت کرده و حتی میگویند مرحوم صدوق خرق اجماع کرده است. درحالی که از نظر حقیقت، حق با مرحوم صدوق است و روایت صحیحه هست که «کلّ من زاد فی صحته زاد فی سقم»، روایت صحیحه زراره را باید طرد کنیم برای اینکه دلالت میکند بر اینکه امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» سهو کردند و به جای 7 شوط، 8 شوط به جا آوردند و بعد متوجه شدند و 7 شوط اول را طواف فریضه قرار دادند و 6 شوط دیگر به جا آوردند و آن یک شوط که سهو کرده بودند جزء آن 6 تا کردند و آنگاه یک طواف فریضه و یک طواف نافله شد. بعد نماز طواف فریضه را همان وقت خواندند و نماز طواف دوم را بعد از سعی بین صفا و مروه خواندند.
روایت اینست:
صحیحه زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ عَلِيّاً (ع) طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثَمَانِيَةً فَتَرَكَ سَبْعَةً وَ بَنَى عَلَى وَاحِدٍ وَ أَضَافَ إِلَيْهِ سِتّاً ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ الْمَقَامِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ السَّعْيِ بَيْنَهُمَا رَجَعَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ تَرَكَ فِي الْمَقَامِ الْأَوَّلِ.
امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» یک عدول در طوافها کردند و گفتند 7 شوط اولی طواف واجب است و یکی اضافه را عدول کردند به طواف مستحب و 6 شوط دیگر به جا آوردند آنگاه 7 شوط شد. نماز طواف مستحبی را بعد از سعی بین صفا و مروه خواندند و به همین ترتیب قوم فتوا دادند اما قومی فتوا دادند که سهو النبی را قبول ندارند و من نمیدانم که مرحوم صدوق گفته یا نه و اگر گفته است حسابی به او تعریض کردند و بزرگان از قدماء و متأخرین تعریض کردند به مرحوم صدوق که چرا این اشتباه بزرگ را کردی. حتی بعضی جسارت به مرحوم صدوق کردند که حتی در آن روز خذلانی برای مرحوم صدوق جلو آمد به خاطر این جملهای که گفت که میشود که پیغمبر اکرم سهو کنند. اما در اینجا متعرض نشدند و مرحوم صدوق به روایت عمل نکرده اما سهو و امثال اینها را جلو نیاورده و فرموده به آن قاعده که «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده»، که به عنوان مثال کسی نماز ظهر را 5 رکعت بخواند و در رکعت ششم به یادش بیاید که 5 رکعت نماز خوانده است. آنگاه چهار رکعت اول را نماز ظهر قرار دهد و رکعت پنجم را نماز عصر قرار دهد و سه رکعت به آن اضافه کند، آنگاه میشود دو نماز چهار رکعتی و چطور در آنجا باطل است، اینجا هم «من زاد فی طوافه فعلیه الاعاده» است. لذا «من نقص فی طوافه فعلیه الاعاده، عمداً أو سهواً أو جهلا»، «من زاد فی طوافیه فعلیه الاعاده، سهواً أو جهلاً أو عمداً». این حرف صدوق است و مطابق با قاعده است و حق و درست است و آنچه الان مشهور شده، اینست که طواف را به نماز قیاس نکن. در نماز اگر یک رکعت کم یا زیاد کردی، باطل است اما در طواف اینطور نیست. اگر کم کردی، طواف باطل است و اگر زیادی کردی، طواف باطل نیست و آن اضافه را یک طواف کن. حتی بعضیها فرمودند اگر کسی سهواً به جای 8 شوط، 10 شوط کرد یا 9 شوط کرد، و یا 13 شوط کرد و بعد یادش آمد، آنگاه 7 شوط اول را یک طواف قرار دهد و اگر طواف واجب است، طواف واجب قرار دهد و اگر طواف مستحب است، طواف مستحب قرار دهد و آن شوطهای ناقص هرچه هست به آن اضافه کند تا 7 شوط شود و طواف دوم را به جا بیاورد و هر دو طواف درست است و باید دو تا دو رکعت نماز بخواند و خوبست که نماز اول را فوراً به جا بیاورد و نماز دوم را بعد سعی بین صفا و مروه به جا بیاورد و اما این نیز خلاف قاعده است برای اینکه میگویند وجوب، وجوب فوری است و قاعده اقتضاء میکند که دو نماز را بلافاصله با هم بخواند، اما گفتند نماز اول را برای طواف اول بلافاصله بخواند و نماز دوم را بعد از سعی بین صفا و مروه بخواند. این خلاصه ی حرف است، اما ما میگوییم این دو روایت خلاف مذهب شیعه است و سنّیها از اینگونه حرفها میزنند. اما خواه ناخواه چیزهایی را به پیغمبر نسبت میدهند برای اینکه بتوان عمر و ابی بکر درست کرد اما برای ما که حضرت علی درست شده است، مثل پیغمبر اکرم است و پیغمبر و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» سهو ندارند و اصلاً عصمت را همینطور معنا میکنیم. مشهور در میان مردم و شاید در میان ما طلبهها عصمت را اینطور معنا میکنند یعنی کسی که گناه نکند و کسی که ملکه عدالت صد در صد داشته باشد. اگر صد در صد نباشد، ولی ملکه باشد، این عدالت معمولی است که میتواند امامت جماعت واقع شود یا کارهایی عدالت در آن شرط است، انجام دهد و اما اگر صد درصد و یقینی باشد، مربوط به معصوم است و معصوم کسی است که گناه ظاهر و گناه باطن نکند. بعضیها بالاتر رفتند و گفتند خطورات گناه هم نداشته باشد. اما ما میگوییم خیلی از افراد اینگونه هستند. چه کسی میتواند به حضرت زینب و حضرت عباس و علی اکبر نسبت دهد. ابن عربی با آن همه نانجیبی راجع به علی اکبر میگوید از این جمله ی امام حسین که میفرمایند «اشبه الناس خلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله»، من برای علی اکبر عصمت میفهمم. یا مراجع تقلید و آن مقدسهای نمره اول که در میان شیعه زیاد هستند و از علمای بزرگند، مسلم گناه نمیکنند. پس اینکه ما عصمت درست میکنیم، مربوط به خطا و نسیان و سهو و جهل و توهّمات و خطورات و امثال اینهاست. اصلاً شیعه که میگوید امام معصوم است، یعنی خطا و سهو ندارد. اینکه ائمه معصوم 14 نفرند و حتی حضرت زینب و حضرت عباس معصوم نیستند یعنی اینها ممکن است خطا کنند یا سهو کنند و یا جهل داشته باشند و ممکن است تخیلات و توهمات داشته باشند اما 14 معصوم ما تخیل و توهم ندارند و نسیان ندارند و جهل ندارند و بالاخره یک انسان کامل به تمام معناست. اصلاً ما عصمت را اینطور معنا میکنیم، لذا چارهای نداریم که این روایت زراره را طرد کنیم، برای اینکه خلاف عقیده ی شیعه است. وقتی روایت نداشتیم قاعده جلو میآید، و قاعده اینست که همینطور که «من نقص فی طواف فعلیه الاعاده، من زاد فی طوافه فعلیه الاعاده» مثل نماز است و همینطور که اگر نماز صبح را سه رکعت بخواند، نماز باطل است و اگر نماز مغرب را دو رکعت بخواند، نمازش باطل است، همینطور اگر طواف را کم و زیاد کند، طوافش باطل است، سهواً أو جهلاً أو نسیاناً باشد. حال اگر شیعه هستید، هرچه غیر از این باشد، باید تأویل کرد و معنای تشیع اینست اما اگر شیعه آبکی و شبهه ناکی باشیم و شیعهای باشیم که میخواهیم قولمان به همه چیز بسازد و تمسک به نهج البلاغه کنیم و بگوییم امیرالمؤمنین میفرماید من خطا میکنم، جلوی مرا بگیرید و هرکجا نسیان کردم به من تذکر دهید و هرکجا اشتباه کردم، جلوی مرا بگیرید، و این مسلّماً غلط است و با شیعه گری جور در نمیآید. وقتی خواستند مرحوم صدوق را رد کنند، ادعای ضرورت میکنند و میگویند نه تنها اجماع هست بلکه برای شیعه ضرورت دارد که چهارده معصوم جهل و خطا ندارند و نسیان ندارند و توهم و تخیل ندارند و همینطور که مبرّا از هر گناه صغیره و کبیره و حتی خطورات هستند، ضرورت شیعه است که از سهو و نسیان و خطا و تخیلات و توهمات هم مبرا هستند. و تدلّ علیه علم کلام. و این روایت مخالف با آن ضرورتی است که برای خیلی از بزرگان مثل شیخ طوسی و شیخ مفید و مثل شهیدین و مثل محققین، مسلّم است که ضرورت شیعه اینست که معنای عصمت فقط این نیست که گناه نکند و معنای عصمت این نیست که گناه خطوری ندارد، بلکه اینها را خیلی از افراد ندارند، مخصوصاً بزرگان که الحمدلله در میان شیعه زیاد است و اینها گناه ندارند و خطور گناه هم ندارند و اینقدر خودشان را ساختند که گناه خطوری هم ندارند، ولی مثال میزنم به مثل حضرت زینب و حضرت علی اکبر و مثل حضرت ابوالفضل و میگویند اینها مسلّم معصوم بودند. البته معصوم به این معنا و یک چیز برای چهارده معصوم باقی میماند و اینست که اینها علاوه بر اینکه گناه ندارند، تخیل و توهم و جهل و نسیان و خطا ندارند، و اگر چیزی باشد، باید روی ان دقت و تأویل و صحبت شود، چنانچه در نهج البلاغه روی همه ی این حرفها صحبت شده است و حتی مثل ابن ابی الحدید معتزلی حسابی در مقابل این حرفها ایستادگی میکند و او هم قائل است به اینکه امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» خطا و نسیان و جهل و خطورات و توهمات و تخیلات نداشته است.
از بحث سابق تتمّهای مانده است و آن اینست که اگر به جای 7 شوط، 8 شوط انجام دهد اما سهواً باشد، آیا طوافش درست است یا نه؟!
روی قاعدهای که جلو آمدیم که «من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة» و طواف را قیاس کرده بود به نماز؛ باید بگوییم این طواف باطل است. همینطور که اگر کسی سهواً یک رکعت در نماز زیاد کند، مثل آنجاست که یک رکعت کم کند. «من نقص من صلاته رکعة فعلیه الاعادة، من زاد فی صلاته رکعة فعلیه الاعادة». و اگر یادتان باشد دو روایت خواندیم که امام «سلاماللهعلیه» طواف را به نماز قیاس کرده بودند.
در مسئله روایاتی هم هست که دلالت بر این مطلب میکند، «من زاد فی طواف أو نقص من طواف فعلیه الاعادة، عمداً أو سهواً أو جهلاً».
الاّ اینکه روایتی در مسئله هست که مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» به روایت عمل نکردند و مابقی به روایت عمل کردند.
صحیحه زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ عَلِيّاً (ع) طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثَمَانِيَةً فَتَرَكَ سَبْعَةً وَ بَنَى عَلَى وَاحِدٍ وَ أَضَافَ إِلَيْهِ سِتّاً ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ الْمَقَامِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ السَّعْيِ بَيْنَهُمَا رَجَعَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ تَرَكَ فِي الْمَقَامِ الْأَوَّلِ.[1]
آقا 8 شوط به جا آوردند و آن 7 شوط اول را طواف فریضه قرار دادند و بعد 6 شوط دیگر هم به جا آوردند و وقتی دو طواف تمام شد، نماز فریضه اول را خواندند و بعد سعی بین صفا و مروه کردند و وقتی سعی بین صفا و مروه تمام شد، برگشتند و آن دو رکعت نمازی که برای طواف دوم بود، خواندند.
روایت از نظر سند خوبست و از نظر دلالت هم خوبست اما یک اشکال مهمی هست و نمیدانم چرا متعرض نشدند و آن اینست که امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» سهو کردند و به جای 7 شوط، 8 شوط به جا آوردند و ما شیعیان قائل به سهو النبی و سهو ائمه ی طاهرین «سلاماللهعلیهم» نیستیم.
عجب اینجاست که مرحوم صدوق این قضیه سهو را نگفته اما عمل به روایت نکرده اما مشهور عمل به این روایت کردند و متعرض این نکته ی من نشدند. حال قطع نظر از این عرض من، روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله هست که اگر کسی «زاد فی طوافه سهواً»، آنگاه این میتواند 6 شوط دیگر انجام دهد تا دو طواف شود. طواف اول فریضه باشد و طواف دومش نافله باشد و اگر اولی هم طواف فریضه نیست، ولو روایت دارد طواف فریضه است اما به طریق اولی.یکی از 8 شوط را حساب نکند و آنگاه یک طواف حسابی میشود و بعد 6 شوط دیگر انجام دهد و آنگاه دو طواف میشود و میتواند دو نماز را پشت سر هم بخواند و این روایت فعل امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» است که بین دو نماز فاصله بیندازد و نماز اول را بخواند و نماز دوم که طواف نافله است نخواند و سعی بین صفا و مروه کند و بعد از سعی بین صفا و مروه نماز نافله را بخواند. مسئله مشکل است و نمیدانم چرا اصحاب عمل به این روایت کردند. مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند نه و همینطور که «ان نقص فی طوافه»، طوافش باطل است در «ان زاد فی طوافه» نیز طوافش باطل است و عمل به این روایت نکرده اما قوم عمل به روایت کردند و متأسفانه تمسّک به روایت کردند و این عرض مرا نفرمودند. اگر قضیه برعکس بود، ممکن بود کسی بگوید و اما نسبت میدهند به مرحوم صدوق که ایشان قائل به اینست که اهل بیت «سلاماللهعلیهم» سهو هم میکردند؛ و مشهور شده به سهو النبی.
من این چیزها را قبول ندارم اما مشهور است و مرحوم صدوق گفته اگر خدا عمر دهد یک کتابی در این باره به عنوان سهو النبی مینویسم و مرحوم علامه «رضواناللهتعالیعلیه» با آن همه مقامش یک خوشحالی کرده و گفته الحمدلله خوب است که مُردی و این کتاب را ننوشتی.
علی کل حالٍ قائلیم به اینکه اهل بیت «سلاماللهعلیهم» سهو ندارند و اگر در جایی روایتی باشد، آن روایت را یا باید حمل بر تقیه کرد و یا باید بگوییم روایت خلاف عقیده ی شیعه است، لذا باید روایت را طرد کرد. لذا این تتمّه برای من مسئله ی مشکلی شده است. از یک طرف مشهور همین فتوا را دادند که اگر کسی سهواً 8 شوط کرد و بعد یادش افتاد که 8 شوط کرده، آنگاه 7 شوط اول را حساب کند و 6 شوط دیگر به آن ضمیمه کند. یعنی در همان جا نیت کند که آن 7 شوط برای طواف اول باشد و این یکی اضافه طواف مستحبی و یا طواف دیگر باشد و 6 شوط دیگر نیز انجام دهد. و فتوا دادند که نماز طواف اول را بعد از دو طواف بخواند و نماز دوم را بعد از سعی بین صفا و مروه بخواند و تمسّک کردند به صحیحه زراره.
عمده اشکال هم اینجاست که قوم متعرض نشدند و حتی مرحوم صدوق که قول قوم را قبول ندارد و فرموده «من زاد فی طوافه فعلیه الاعاده کمن زاد فی صلاته» کاری به روایت نداشته و همینطور فرموده و مرحوم صدوق در مقابل قوم واقع شده است. اصحاب مسئله را متعرض شدند و طبق روایت زراره عمل کردند و مرحوم صدوق مخالفت کرده و حتی میگویند مرحوم صدوق خرق اجماع کرده است. درحالی که از نظر حقیقت، حق با مرحوم صدوق است و روایت صحیحه هست که «کلّ من زاد فی صحته زاد فی سقم»، روایت صحیحه زراره را باید طرد کنیم برای اینکه دلالت میکند بر اینکه امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» سهو کردند و به جای 7 شوط، 8 شوط به جا آوردند و بعد متوجه شدند و 7 شوط اول را طواف فریضه قرار دادند و 6 شوط دیگر به جا آوردند و آن یک شوط که سهو کرده بودند جزء آن 6 تا کردند و آنگاه یک طواف فریضه و یک طواف نافله شد. بعد نماز طواف فریضه را همان وقت خواندند و نماز طواف دوم را بعد از سعی بین صفا و مروه خواندند.
روایت اینست:
صحیحه زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ عَلِيّاً (ع) طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثَمَانِيَةً فَتَرَكَ سَبْعَةً وَ بَنَى عَلَى وَاحِدٍ وَ أَضَافَ إِلَيْهِ سِتّاً ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ الْمَقَامِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ السَّعْيِ بَيْنَهُمَا رَجَعَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ تَرَكَ فِي الْمَقَامِ الْأَوَّلِ.
امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» یک عدول در طوافها کردند و گفتند 7 شوط اولی طواف واجب است و یکی اضافه را عدول کردند به طواف مستحب و 6 شوط دیگر به جا آوردند آنگاه 7 شوط شد. نماز طواف مستحبی را بعد از سعی بین صفا و مروه خواندند و به همین ترتیب قوم فتوا دادند اما قومی فتوا دادند که سهو النبی را قبول ندارند و من نمیدانم که مرحوم صدوق گفته یا نه و اگر گفته است حسابی به او تعریض کردند و بزرگان از قدماء و متأخرین تعریض کردند به مرحوم صدوق که چرا این اشتباه بزرگ را کردی. حتی بعضی جسارت به مرحوم صدوق کردند که حتی در آن روز خذلانی برای مرحوم صدوق جلو آمد به خاطر این جملهای که گفت که میشود که پیغمبر اکرم سهو کنند. اما در اینجا متعرض نشدند و مرحوم صدوق به روایت عمل نکرده اما سهو و امثال اینها را جلو نیاورده و فرموده به آن قاعده که «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده»، که به عنوان مثال کسی نماز ظهر را 5 رکعت بخواند و در رکعت ششم به یادش بیاید که 5 رکعت نماز خوانده است. آنگاه چهار رکعت اول را نماز ظهر قرار دهد و رکعت پنجم را نماز عصر قرار دهد و سه رکعت به آن اضافه کند، آنگاه میشود دو نماز چهار رکعتی و چطور در آنجا باطل است، اینجا هم «من زاد فی طوافه فعلیه الاعاده» است. لذا «من نقص فی طوافه فعلیه الاعاده، عمداً أو سهواً أو جهلا»، «من زاد فی طوافیه فعلیه الاعاده، سهواً أو جهلاً أو عمداً». این حرف صدوق است و مطابق با قاعده است و حق و درست است و آنچه الان مشهور شده، اینست که طواف را به نماز قیاس نکن. در نماز اگر یک رکعت کم یا زیاد کردی، باطل است اما در طواف اینطور نیست. اگر کم کردی، طواف باطل است و اگر زیادی کردی، طواف باطل نیست و آن اضافه را یک طواف کن. حتی بعضیها فرمودند اگر کسی سهواً به جای 8 شوط، 10 شوط کرد یا 9 شوط کرد، و یا 13 شوط کرد و بعد یادش آمد، آنگاه 7 شوط اول را یک طواف قرار دهد و اگر طواف واجب است، طواف واجب قرار دهد و اگر طواف مستحب است، طواف مستحب قرار دهد و آن شوطهای ناقص هرچه هست به آن اضافه کند تا 7 شوط شود و طواف دوم را به جا بیاورد و هر دو طواف درست است و باید دو تا دو رکعت نماز بخواند و خوبست که نماز اول را فوراً به جا بیاورد و نماز دوم را بعد سعی بین صفا و مروه به جا بیاورد و اما این نیز خلاف قاعده است برای اینکه میگویند وجوب، وجوب فوری است و قاعده اقتضاء میکند که دو نماز را بلافاصله با هم بخواند، اما گفتند نماز اول را برای طواف اول بلافاصله بخواند و نماز دوم را بعد از سعی بین صفا و مروه بخواند. این خلاصه ی حرف است، اما ما میگوییم این دو روایت خلاف مذهب شیعه است و سنّیها از اینگونه حرفها میزنند. اما خواه ناخواه چیزهایی را به پیغمبر نسبت میدهند برای اینکه بتوان عمر و ابی بکر درست کرد اما برای ما که حضرت علی درست شده است، مثل پیغمبر اکرم است و پیغمبر و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» سهو ندارند و اصلاً عصمت را همینطور معنا میکنیم. مشهور در میان مردم و شاید در میان ما طلبهها عصمت را اینطور معنا میکنند یعنی کسی که گناه نکند و کسی که ملکه عدالت صد در صد داشته باشد. اگر صد در صد نباشد، ولی ملکه باشد، این عدالت معمولی است که میتواند امامت جماعت واقع شود یا کارهایی عدالت در آن شرط است، انجام دهد و اما اگر صد درصد و یقینی باشد، مربوط به معصوم است و معصوم کسی است که گناه ظاهر و گناه باطن نکند. بعضیها بالاتر رفتند و گفتند خطورات گناه هم نداشته باشد. اما ما میگوییم خیلی از افراد اینگونه هستند. چه کسی میتواند به حضرت زینب و حضرت عباس و علی اکبر نسبت دهد. ابن عربی با آن همه نانجیبی راجع به علی اکبر میگوید از این جمله ی امام حسین که میفرمایند «اشبه الناس خلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله»، من برای علی اکبر عصمت میفهمم. یا مراجع تقلید و آن مقدسهای نمره اول که در میان شیعه زیاد هستند و از علمای بزرگند، مسلم گناه نمیکنند. پس اینکه ما عصمت درست میکنیم، مربوط به خطا و نسیان و سهو و جهل و توهّمات و خطورات و امثال اینهاست. اصلاً شیعه که میگوید امام معصوم است، یعنی خطا و سهو ندارد. اینکه ائمه معصوم 14 نفرند و حتی حضرت زینب و حضرت عباس معصوم نیستند یعنی اینها ممکن است خطا کنند یا سهو کنند و یا جهل داشته باشند و ممکن است تخیلات و توهمات داشته باشند اما 14 معصوم ما تخیل و توهم ندارند و نسیان ندارند و جهل ندارند و بالاخره یک انسان کامل به تمام معناست. اصلاً ما عصمت را اینطور معنا میکنیم، لذا چارهای نداریم که این روایت زراره را طرد کنیم، برای اینکه خلاف عقیده ی شیعه است. وقتی روایت نداشتیم قاعده جلو میآید، و قاعده اینست که همینطور که «من نقص فی طواف فعلیه الاعاده، من زاد فی طوافه فعلیه الاعاده» مثل نماز است و همینطور که اگر نماز صبح را سه رکعت بخواند، نماز باطل است و اگر نماز مغرب را دو رکعت بخواند، نمازش باطل است، همینطور اگر طواف را کم و زیاد کند، طوافش باطل است، سهواً أو جهلاً أو نسیاناً باشد. حال اگر شیعه هستید، هرچه غیر از این باشد، باید تأویل کرد و معنای تشیع اینست اما اگر شیعه آبکی و شبهه ناکی باشیم و شیعهای باشیم که میخواهیم قولمان به همه چیز بسازد و تمسک به نهج البلاغه کنیم و بگوییم امیرالمؤمنین میفرماید من خطا میکنم، جلوی مرا بگیرید و هرکجا نسیان کردم به من تذکر دهید و هرکجا اشتباه کردم، جلوی مرا بگیرید، و این مسلّماً غلط است و با شیعه گری جور در نمیآید. وقتی خواستند مرحوم صدوق را رد کنند، ادعای ضرورت میکنند و میگویند نه تنها اجماع هست بلکه برای شیعه ضرورت دارد که چهارده معصوم جهل و خطا ندارند و نسیان ندارند و توهم و تخیل ندارند و همینطور که مبرّا از هر گناه صغیره و کبیره و حتی خطورات هستند، ضرورت شیعه است که از سهو و نسیان و خطا و تخیلات و توهمات هم مبرا هستند. و تدلّ علیه علم کلام. و این روایت مخالف با آن ضرورتی است که برای خیلی از بزرگان مثل شیخ طوسی و شیخ مفید و مثل شهیدین و مثل محققین، مسلّم است که ضرورت شیعه اینست که معنای عصمت فقط این نیست که گناه نکند و معنای عصمت این نیست که گناه خطوری ندارد، بلکه اینها را خیلی از افراد ندارند، مخصوصاً بزرگان که الحمدلله در میان شیعه زیاد است و اینها گناه ندارند و خطور گناه هم ندارند و اینقدر خودشان را ساختند که گناه خطوری هم ندارند، ولی مثال میزنم به مثل حضرت زینب و حضرت علی اکبر و مثل حضرت ابوالفضل و میگویند اینها مسلّم معصوم بودند. البته معصوم به این معنا و یک چیز برای چهارده معصوم باقی میماند و اینست که اینها علاوه بر اینکه گناه ندارند، تخیل و توهم و جهل و نسیان و خطا ندارند، و اگر چیزی باشد، باید روی ان دقت و تأویل و صحبت شود، چنانچه در نهج البلاغه روی همه ی این حرفها صحبت شده است و حتی مثل ابن ابی الحدید معتزلی حسابی در مقابل این حرفها ایستادگی میکند و او هم قائل است به اینکه امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» خطا و نسیان و جهل و خطورات و توهمات و تخیلات نداشته است.