< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فرع پنجم: اگر کسی مصدود شد، واجب است رفع صد کند؟/ فروعات/ مقصد اول:احصار و صدّ/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
مسأله‌ی دیروز درباره‌ی این بود که اگر کسی حج خودش را باطل کرد، مثلاً مرد با زنی نزدیکی کرد، گفته اند: حج او باطل است. حالا اگر این شخص، بعد از این کار زشت، مصدود شد، یعنی دشمن جلوی او را گرفت و اجازه نداد که به عرفات برود، یا این‌که مریض شد و مثلاً بعد از این کار زشت، سکته کرد و الان نمی‌تواند به عرفات برود، آیا مصدود شدنِ الان، برای او نتیجه دارد یا نه؟
مشهور در میان أصحاب فرموده‌اند: چون حج او باطل شده، باید یک شتر ذبح کند. در باب کفارات هم می‌گوییم و سابقاً هم مسأله‌ آن گذشت که مصدود باید در همان جا و یا در منی یک گوسفند ذبح کند و بعد هم تقصیر کند. آن بَدنه یا شتر برای این است که حج او باطل شده و آن گوسفندی که ذبح می‌کند، برای این است که نمی‌تواند جلو برود و مصدود شده است و باید به عنوان مثال، حلق کند و از حج بیرون آید.
اشکالی که دیروز بود، این بود که اگر حج او باطل شده است، پس این ذبح کردن گوسفند معنا ندارد و یا حتی حلق معنا ندارد و سر تراشیدن برای چیست؟ اما این‌که باید سر بتراشد تا از احرام بیرون بیاید، پیش اصحاب مسلّم است. در این‌که اگر زن با مرد و یا مرد با زن نزدیکی کند، حج آنها باطل است، گفته‌اند: باید این حج را به جا بیاورد تا از احرام بیرون بیاید، الاّ این‌که سال آینده حجی به جا بیاورد و اختلاف بود در این‌که آیا این حج عقوبت است و حج بعدی واقعی است، یا نه، که ما گفتیم عقوبت است.
علی کل حالٍ حرف مشهور درست می‌شود، اما به خاطر کار بی‌جایی که کرده، باید شتر ذبح کند و گوسفندی باید ذبح کند، تا از احرام بیرون بیاید؛ برای این‌که مصدود شده و نمی‌تواند جلو برود و اعمال حج را به جا بیاورد. لذا این قول مشهور درست درمی‌آید و باید برای کار بی‌جایی که کرده است یک شتر بکشد. اما کسی نگفته در غیر مصدود باشد. اگر مردی این کار را کرد، گفته‌اند: حج او باطل است و باید این حج را به جا بیاورد و بعد سال آینده حج من قابل به جا بیاورد. اما کسی نگفته که اگر مردی یا زنی نزدیکی کرد ولو حلال باشد، مُحلّ می‌شود و معنا ندارد که بگوییم به واسطه‌ی نزدیکی محل می‌شود و از احرام بیرون می‌آید. بنابراین در این‌جا که اول حج او باطل شده، باید بگوییم اگر مصدود نشده بود، باید حج را به جا بیاورد و بعد هم حج من قابل به جا بیاورد و الان که مصدود شده و نمی‌تواند حج را به جا بیاورد، همین‌طور که باید یک گوسفند در منی و یا در همان جایی که مصدود شده ذبح کند و یا حلق کند و یا تقصیر کند؛ آنگاه حج من قابل هم دارد، برای این‌که حجی که در آن نزدیکی واقع شود، حج نیست.
بله، بنابر قول صدوق و ابن ادریس این بود که این ذبح اصلاً در حج اِفراد و تمتع لازم نیست و مختص به حج قِران است و قرآن هم راجع به حج قِران می‌فرماید و ملحق کردن حج تمتع و اِفراد به حج قِران، وجهی ندارد. ما هم گفتیم قول خوبی است، اما مشهور در میان اصحاب، چه قدماء و چه متأخرین، نگفته‌اند؛ بنابراین کسی که مصدود شود، هم باید ذبح کند و هم باید حلق یا تقصیر کند تا از احرام بیرون بیاید. در مسأله ما نیز کسی که حجش باطل شده، باید حج من قابل به جا بیاورد و اما حج خود به خود نمی‌تواند باطل شود، یا باید مبدّل به عمره مفرده شود و عمره مفرده به جا بیاورد و یا باید همانطور که قرآن می‌فرماید، گوسفندی ذبح کند و باید تقصیر کند، یا سرتراشیدن باشد تا از احرام بیرون بیاید. حالا یا حج صحیح است و یا حج باطل است و من قابل باید حجش را به جا بیاورد.
این شخص اول حج را باطل کرده به معنا این‌که نزدیکی کرده، حلال یا حرام و حج باطل شده و سابقاً صحبت کردیم که مشهور در میان اصحاب گفته‌اند: حج باطل است به معنای این‌که این حج نمی‌تواند حجة الاسلام باشد، اما بر او واجب است برای این‌که از احرام بیرون بیاید، حج را تمام کند. حال مسأله ما این است که حج این باطل شد و اکنون مصدود شد. این کاشف از این است که اگر نزدیکی هم نکرده بود، باز نمی‌توانست جلو برود. دیروز گفتیم نظیر خانمی است که افطار کند و بعد حائض شود، چطور در آنجا کفاره هست، در این‌جا نیز همین‌طور است؛ اول نزدیکی کرده و بعد مصدود شده است. حالا در این‌جا حج باطل است و باید بدَنه و حج من قابل بدهد و برای این‌که از احرام بیرون بیاید، باید گوسفند ذبح کند و علاوه بر آن باید یا حلق کند و سر بتراشد و یا تقصیر کند. قرآن شریف می‌فرماید سر بتراشد ولی عل کل حالٍ سابقاً صحبت کردیم که تقصیر کند و یا سر بتراشد.
بنابراین در مانحن فیه این‌طور می‌شود که این هم باید بدنه را بدهد برای این‌که حج را باطل کرده و هم باید ذبح کند، برای این‌که می‌خواهد از حج بیرون بیاید و مُحل شود، برای این‌که مصدود شده و دشمن جلوی او را گرفته و یا مریض شده است. در مسأله ما ولو مصدود است، اما در کل، مسأله مصدود و محصور مشترک است و ظاهراً یک مسأله است که اختلافی است و مصدود غیر از محصور است، اما از نظر مسائل، هیچ تفاوتی ندارد ومصدود همان محصور است و محصور همان مصدود است و معنایش این است که مانعی پیدا می‌کند از این‌که حج را ادامه دهد؛ مثل این‌که هنوز به عرفات نرفته، پایش می‌شکند و نمی‌تواند جلو برود و یا هنوز به عرفات نرفته، دشمن اور ا زندان می‌کند و یا هنوز به عرفات نرفته، عرفات موقوف می‌شود و امثال اینها. این نیز هم محرم است و باید از احرام بیرون بیاید و هم نمی‌تواند حج را به جا بیاورد تا از احرام بیرون بیاید. برای این‌که باید نماز طواف نسا بخواند تا از احرام بیرون بیاید و الان نمی‌تواند طواف نسا کند و اعمال حج را انجام دهد و قرآن فرمود اگر نمی‌توانی، «وَ لاَ تَحْلِقُوا رُئُوسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ»[1]. این خوب است و مطابق قواعد هم است و اشکالی در مسأله نیست.
مسأله‌ی بعد این است که این اگر می‌تواند رفع شرّ کند، مثلاً مصدود شده، به این معنا که دشمن آمده و اجازه نمی‌دهد اعمالش را انجام دهد، اما این می‌تواند رفع شر کند. رفع شرّ هم مراتبی دارد، یک دفعه مثلاً پول می‌دهد و خودش را رها می‌کند و یا این‌که با او می‌جنگد و از او زور می‌شود و فرار می‌کند و یا مثل حدیبیه جنگ جلو می‌آید و جنگ می‌کند و پیروز می‌شود. آیا این دفع شرّ واجب است یا واجب نیست؟
مشهور در میان فقها گفته‌اند: دفع شر و رفع شرّ واجب نیست؛ لصدق الصد و لصدق الاحصار. اما وقتی دشمن جلوگیر شد، یصدق این‌که این مصدود است؛ یا وقتی مریض شد، یصدق این‌که محصور است. وقتی نتوانست به عرفات برود، یصدق این‌که محصور است و مانعی جلو آمده و رفع موانع واجب و لازم نیست.
مرحوم صاحب جواهر تصدیق می‌کنند و قول مشهور را قبول می‌کنند،که رفع شر و دفع شر واجب نیست. شاید به دنبال بهانه می‌گشت تا از دردسر حج رهایی پیدا کند و مصدود شد و همان وقت ذبح را به منی فرستاد و یا همان جا ذبح و تقصیر کرد و به خانه رفت. فقها گفته‌اند: این می‌شود وصاحب جواهر نیز هم ادعای اجماع می‌کند و هم دلیل می‌آورد و می‌فرماید: «لصدق الصد و یا لصدق الحصر».[2]
اما انصافاً کار مشکلی است که انسان قائل شود. یعنی مثلاً جاسوس و یا اطلاعاتی او را گرفته و می‌خواهد به زندان ببرد و او می‌تواند مقداری دلار رشوه بدهد تا برود، حالا بگوییم همین مقدار که دشمن جلو آمد و این را گرفت، لصدق الصد و لصدق الحصر، این می‌تواند حج را رها کند، به این معنا که ذبح کند و حلق کند و به دنبال کارش برود. گفتن این حرف نیز مشکل است. یا مثلاً مریض است و می‌تواند به دکتر برود، ولی می‌گوید من مانع دارم و می‌خواهم برای این مانع خودم را رها کنم. بنابراین همین مقدار که مریض است، به دکتر نمی‌رود و وضع حالش هم بد است و نمی‌تواند به عرفات برود و می‌گوید مانع دارم و از همان جا حج را رها کند. یا به عنوان مثال دشمن جلو آمده و این می‌تواند رفع دشمن کند و با دشمن بجنگد و پیروز شود و دشمن برود و این هم به عرفات برود. حالا ما بگوییم: به مجرد این‌که دشمن در مقابلش آمد، صدقِ صدّ و حصر می‌کند و «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» صادق است و می‌تواند حج را رها کند. گفتن این حرف‌ها مشکل است اما نمی‌دانم چه شده که مرحوم محقق این مسأله را جزماً متعرض می‌شوند[3] و مرحوم صاحب جواهر نیز مسأله را بلاخلاف و مسلّم گرفتند و بعد هم دلیل می‌آورند لصدق الصدّ و لصدق الحصر، و مسأله را تمام می‌کنند.[4]
این مسأله را در باب وضو و غسل هم گفته‌اند؛ مثلاً آب ندارد که وضو بگیرد، اما می‌تواند بخرد. در این‌جا گفته‌اند: آب بخرد و وضو بگیرد و گفته‌اند نمی‌شود که تیمم کند و وضو نگیرد. یا جا ندارد و می‌تواند پول بدهد و به خانه کسی برود و نماز بخواند، گفته‌اند باید پول دهد و برود. آنگاه آنها در باب وضو و غسل و امثال این‌ها گفته‌اند: اگر اجحاف باشد، مثلاً در شأن این نیست که برای این‌که یک وضو بگیرد و یا یک نماز بخواند، یک میلیون بدهد، گفته اند در این‌جا حرج و مانع صادق است و اما اگر در شأن او باشد و برای او کاری نداشته باشد که پول بدهد و رفع مانع کند، گفته اند باید رفع مانع کند.
همین‌طور که در باب وضو و نماز و روزه گفته‌اند: مثلاً این می‌تواند سحری نخورد و روزه بگیرد، حال اگر سحری بخورد، روزه برایش ضرر دارد. آیا این می‌تواند سحری بخورد یا نه؟ معمولاً گفته‌اند نمی‌تواند؛ در باب حج نیز این می‌تواند رفع مانع کند. الان مانع جلو آمده و مصدود است و می‌تواند پول بدهد و یا التماس کند و یا تعهد دهد و یا جنگ کند و علی کل حال مانع را رفع کند، همین‌طور که در باب وضو و نماز و روزه می‌گویید باید رفع مانع کند، در این‌جا هم بگوییم باید رفع مانع کند. به عنوان مثال، در باب وضو آب ندارد و باید تیمم کند، اما اگر پول بدهد، آب برایش پیدا می‌شود. همه آقایان گفته‌اند مانعی برای وضو ندارد و تیمم نمی‌شود‌ بلکه باید پول بدهد. الاّ این‌که نتواند پول بدهد، یا پول نداشته باشد و یا به اندازه‌ای باشد که به شأن او نخورد و اجحاف باشد؛ گفته‌اند در این‌جا لازم نیست تیمم کند. در مابقی جاها یعنی در مابقی عبادات مثل نماز و روزه این را فرموده‌اند.
در مسأله ما نیز این می‌تواند یا با جنگ کردن، یا با پول دادن، یا با پارتی بازی کردن ویا با فرار می‌تواند رفع مانع کند و ما بگوییم چون الان مصدود است، لازم نیست رفع مانع کند!
حرف دیگر این‌که بگویید اگر بتواند رفع مانع کند، پس مانعی در کار نیست، مانع آنجاست که نتوانیم رفع کنیم و الاّ اگر مانع باشد و بتوانم رفع کنم، صدق عرفی مصدود بودن نیست و مثلاً آب نیست و باید در یک فرسخی آب بیاورد و رفع منع کند و یا آب نیست و باید پول بدهد و آب بخرد. در باب روزه هم رفع مانع کند، می‌تواند روزه بگیرد، پس رفع مانع کند. در همه عبادات و قدری بالاتر در همه واجبات، چه عبادی و چه غیرعبادی، مانع، زمانی مانع است که نشود این مانع را رفع کرد. آنگاه مانع منجّز می‌شود، یعنی مانع بالفعل و مانعی که صدق عرفی می‌گوید انّه مانع. و اما اگر بتواند مانع را رفع کند، صدق عرفی هم ندارد که این مانع است و وقتی صدق عرفی ندارد، مانع ندارد. بنابراین نمی‌تواند حج را باطل کند، بلکه باید رفع مانع کند. دفع مانع نیز همین‌طور است؛ مثلاً یک دفعه مانع نیامده و این نمی‌گذارد که مانع بیاید و یا یک دفعه مانع می‌آید و این می‌تواند آن را رفع کند. زمانی مانع صدق نمی‌کند که دفع و رفع نباشد و نتواند مانع را دفع کند و یا اگر مانع آمده نتواند رفع کند، آنگاه مصدود و محصور و یا ممنوع می‌شود.
این ظاهراً هم در باب حج در این مسأله ما صادق است و هم در همه‌ی عبادات صادق است که اگر بتواند مانع را دفع کند، باید بکند و اگر بتواند مانع را رفع کند، باید رفع کند. مگر این‌که نتواند، که آن حرف دیگری است، که فقها در وضو مثال می‌زنند به این که چنین پولی ندارد و یا در شأن او نیست. من در شأن هم شک دارم مثلاً متوسط و فقیر است و همین‌طور که پول‌های بیخود خرج می‌کند، حالا پول حساب بدهد و آب بگیرد و وضو بگیرد؛ الاّ این‌که عسر و حرج در کار بیاید و اما اگر عسر و حرج در کار نباشد، ولو شأن او هم نباشد، همه گفته اند اگر آب بخرد و وضو بگیرد، وضویش درست است و یا در شأن او نیست اما مانع را رفع می‌کند، گفته‌اند: این هم درست است. در این‌جا هم در شأن او نیست که بجنگد، اما عصبانی می‌شود و به خاطر دین در جبهه می‌رود و دشمن فرار می‌کند. پس باید این کار را بکند. پس ظاهراً صدق صد و حصر و مانع نیست. صغرا و کبرای این قضیه اشکال دارد، اما چون مشهور چنین کرده‌اند، ما هم باید بکنیم و مشهور گفته اند این مانع است و به مجردی که دشمن بیاید، این می‌تواند حج را باطل کند و ولو می‌تواند دشمن را رفع کند، اما لازم نیست. به مجردی که مانع بیاید، این مانع می‌تواند حج را باطل کند و رفع مانع هم لازم نیست. حال آنچه مرحوم محقق متعرضند راجع به صد فقط است، یعنی دشمن آمده و می‌تواند با دشمن بجنگد و شما مابقی را اضافه کنید و صد و حصر با هم تفاوت ندارد و هرچه در باب صد گفتیم، در باب حصر هم هست.
مسأله صد تمام شد، و از الان به بعد مسأله حصر را می‌گوییم. فقها مسأله صد و مصدود را به کسی می‌گویند که دشمن جلوی او را گرفته باشد و محصور و حصر به کسی می‌گویند که دشمن نیست، بلکه مرض یا چیزهایی نظیر مرض مانع او شده است. درحالی که قرآن در«فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» حصر را راجع به دشمن می‌فرماید. در روایات ما هم مصدود به کسی می‌گویند که مریض است و نمی‌تواند به حج برود و محصور به کسی می‌گویند که دشمن اجازه نمی‌دهد حج به جا بیاورد. قرآن شریف نیز همینطور فرموده است: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لاَ تَحْلِقُوا رُئوُسَکُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ »[5]. آنگاه می‌فرماید ذبح کند و حلق کند. اما فقها حصر را معنا کرده‌اند به این‌که مریض شود و نتواند جلو برود و مصدود را معنا کرده‌اند به این‌که دشمن آمده و اجازه نمی‌دهد جلو برود. و این مسائلی که این چند روز مباحثه کردیم، مربوط به مصدود بود و مصدود را معنا کرده‌اند به آنجا که دشمن آمده و نگذاشته جلو رود درحالی که از نظر قرآن و لغت باید به این محصور گفت، اما همه فقها لفظ محصور را استعمال کرده‌اند به آنجا که مریض شود؛ مثل این‌که پایش بشکند و نتواند به عرفات برود، اما اگر دشمن جلوی او را گرفت، مصدود می‌گویند. این هم مخالفت با لفظ قرآن و هم مخالفت با لغت است و این چند روز لغتةً مسأله‌ی مصدود را خواندیم و از الان به بعد مسأله‌ی محصور را می‌خوانیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo