< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسأله چهارم: اگر کسی صیدی را ناقص کند، باید کفاره‌ی سالم بدهد/ مسأله سوم: اگر کسی در حال احرام صید کند، باید کفاره بدهد؛ عمدا باشد، یا جهلا باشد، یا نسیانا، یا عذرا/ فصل دوم: موجبات ضمان/ مقصد دوم: احکام صید/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
دیروز عرض کردم که اگر کسی صیدی کند، باید مثل آن را کفاره بدهد؛ «فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ».[1] فقها فرموده‌اند: فرقی نیست بین این‌که عمداً، یا سهواً، یا جهلاً و یا عذراً باشد؛ ولو اینکه از این صید معذور است، اما باز باید کفاره را بدهد. اگر قتل عمدی نیست، بلکه سهوی است، باز باید این کفاره را بدهد و بالاخره فرموده‌اند: آیه‌ی «لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ»[2] می‌گوید‌: عمداً یا سهواً یا نسیاناً یا جهلاً. به روایاتی هم تمسک کرده‌اند.
در این بحث‌ها، دو سه مرتبه عرض کرده‌ایم که آیه‌ی شریفه قید عمد دارد. آیه این است: «لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ...» و این قید «متَعَمّداً» می‌گوید: باید عمدی باشد. لذا اگر سهوی یا جهلی و یا عذری باشد، آیه با این قید می‌فرماید: کفاره ندارد.
فقها «مُتَعَمّداً» را به قرینه‌ی بعد از آن به گونه‌ی دیگری معنا کرده‌اند؛ برای این‌که ادامه‌ی آیه می‌فرماید: «وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ»؛ گفته‌اند: معنایش این است که اگر کسی عمداً، یا خطائاً، یا جهلاً و یا عذراً صیدی را بکشد، باید کفاره بدهد، اما در مرتبه‌ی دوم اگر صیدی کند، اگر سهوی باشد کفاره تکرار می‌شود و اما اگر عمدی باشد، کفاره متعدّد نمی‌شود و قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ»؛ یعنی فی القیامة. آیه را این‌طور نیز معنا کرده‌اند.
ما با عرضی که داشتیم و با استبعادی که در مسأله هست، که اگر بگوییم: معنای قید «متَعَمّداً» این است که اگر کسی عمداً صید کند، کفاره دارد، اما اگر عمداً دوباره صید کند، کفاره ندارد و در روز قیامت کتکش را می‌خورد، انصافاً این‌طور گفتن و معنا کردن آیه مشکل است. این که بگوییم: کفاره به منزله‌ی توبه است و این بار اول گناه کرد و به او گفتند: کفاره بده و توبه‌ی تو به کفاره است و بالاخره کفاره داد. در مرتبه دوم باز گناه کرد و دوباره صید کرد. حال به او بگویند: توبه و کفاره ندارد و در روز قیامت کتک دارد، مشکل است که انسان آیه را این‌طور معنا کند. لذا ممکن است انسان بگوید: «وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُم» یعنی کفاره‌ی دوم، آن وقت رفع استبعاد هم می‌شود. لذا در صورت عمد، اگر دو سه مرتبه صید کرد، باید دو سه کفاره بدهد؛ اما صورت سهو و اضطرار و جهل و غیره با قید مُتَعمّداً کفاره ندارد و بگوییم آیه «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» قیدیت دارد و ان کان عذراً، ان کان سهواً و ان کان اضطراراً، کفاره ندارد و آیه‌ی «وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ» را نیز معنا کنیم که اگر کسی عمداً این کار را کرد، بار دوم کفاره دارد.
بله، روایتی راجع به سهو هست که منافاتی با این حرف ندارد. روایت می‌گوید: سهو کفاره دارد. آن‌وقت اگر به آن روایت عمل کنیم، معنایش این است که قاعده‌ی رفع در اینجا نمی‌آید و قید مُتَعَمّداً نیز قید می‌خورد. اما حرف در این است که این روایت موافق با عامه است و در اینجا که این همه استبعاد و قاعده‌ی رفع و امثال این‌ها هست، بگوییم آن روایت را نیز حمل بر تقیه کنیم. مسأله مشکل است، اما این‌طور که من عرض می‌کنم، اگر مسأله را حل کنید، ظاهراً خوب است.

روایت 2 از باب 48 از ابواب کفاره صید:
مرسله‌ی ابن أبى عمیر: «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا أَصَابَ الْمُحْرِمُ الصَّيْدَ خَطَأً فَعَلَيْهِ كَفَّارَةٌ فَإِنْ أَصَابَهُ ثَانِيَةً خَطَأً فَعَلَيْهِ الْكَفَّارَةُ أَبَداً....»[3]
لذا صورت عمدش را قرآن می‌گوید، تکرارش را هم قرآن می‌گوید و صورت سهو را رُفع مالایعلمون برمی‌دارد. اما مرسله‌ی ابن ابی عمیر می‌گوید: فرقی بین عمد و سهو نیست. اگر کسی بتواند القای خصوصیت کند و بگوید فرقی بین عمد و سهو و جهل و عذر و غیره نیست؛ اگر صید کند، باید کفاره بدهد و اگر مکرّر شود، باید مکرّراً کفاره بدهد، عمداً باشد، أو سهواً أو عذرا؛ این‌ها خوب است، اما گفتنش مشکل است و مخصوصاً این‌که مرسله‌ی ابن ابی عمیر موافق با عامه است و عامه اتفاق دارند و همین فتوای مشهور در شیعه در میان عامه هست و آنها هم گفته‌اند: فرقی بین عمد و سهو و خطا و نسیان و جهل و عذر و غیره نیست؛ هرکه صیدی کند ولو خطاءاً باشد، «رُفِعَ النِّسْيَانُ» و «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»‌[4] ندارد، «أَيُّ رَجُلٍ رَكِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ»[5] نیز ندارد و آن قاعده‌ای که صاحب جواهر برایمان درست کردند و گفتند در باب حج، جاهل مقصّر مثل ساهی است؛ و به عمومات و من جمله به روایت شریف «أَيُّ رَجُلٍ رَكِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ» تمسک کردند و بزرگان و من جمله صاحب جواهر این قاعده کلی را قبول کردند؛ حالا اگر همه‌ی این‌ها را تخصیص بدهیم و صورت سهو و عذر و غیره را هم بگوییم کفاره دارد، استبعاد دارد.
اما حمل بر تقیه خوب است و ذوق فقهی اقتضاء می‌کند که اگر عمداً باشد، یک مرتبه باشد، یا مکرراً، کفاره دارد و اگر سهواً، یا جهلاً باشد، یک مرتبه باشد، یا مکرراً باشد، طبق حدیث رفع، یا به قاعده‌ی «کل امرء رکب امراً بجهالة فلاشیء علیه» کفاره ندارد.
ظاهراً حرف من خوب است، استبعادی هم ندارد؛ برای این‌که اگر ما بگوییم معنای «وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ» این است که ولو عمداً هم برای بار دوم صید کند، کفاره ندارد و کتکش در روز قیامت است، اما در صورت سهو، اگر تکرار شد، باید مکرّراً کفاره بدهد و «رُفِعَ النِّسْيَانُ» هم جاری نیست، یا اگر اضطراراً شد، «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه‌» جاری نیست و این باید به اندازه‌ای که صید کرده، کفاره بدهد، انصافا مشکل است. اصلاً معنای کفاره یعنی گناه، کم جایی پیدا می‌شود که کفاره باشد، اما گناه نباشد، خیلی نادر است. یک بار مرحوم آقای داماد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌خواستند پیدا کنند، اما نتوانستند جایی پیدا کنند که کفاره باشد، اما گناه نباشد و یک جریمه‌ی بدون گناه باشد. اصلاً معنای کفاره یعنی کار بیجایی کرده و علاوه بر این‌که باید توبه کند، باید کفاره هم بدهد.
ظاهراً این‌طور که من آیه را معنا کردم، اگر شما عزیزان هم این‌طور معنا کنید و بفرمایید: آیه‌ی «لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ ....» معنایش این است که اگر کسی عمداً صیدی کند ولو مکرّراً باشد باید کفاره بدهد و اما اگر کسی نسیاناً، یا جهلاً و یا عذراً صیدی کند ولو مکرّراً باشد، کفاره ندارد؛ برای اینکه قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً ...». و اما اگر«وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُم» را معنا کنیم که این کار را نکن و اگر کردی، در روز قیامت کتکت می‌زنند و اگر بار دوم شد، کتک می‌خوری، استبعاد دارد. اما اگر اینطور معنا کردی که اگر باز تکرار کردی، گناه است و کفاره دارد؛ آن‌گاه خیلی صاف و عرف پسند است. فقط این روایت ابن ابی عمیر می‌ماند و اگر روایت ابن ابی عمیر هم صورت خطا را بگوید، با عرض من منافات ندارد. آیه شریفه را عرفاً معنا می‌کنیم و تمام شد و یک معنای دیگر داریم که در صورت نسیان چگونه است؟ بگوییم: اگر روایت دلالت داشته باشد، قید متَعَمّداً قید غالبی است و قید غالبی نمی‌تواند تغییر کند. یعنی صورت اضطرار و سهو و جهل و غیره کم پیدا می‌شود و معمولاً صیدش مُتَعمّداً است و معنای «وَ مَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ»، این باشد که اگر بار دوم یا سوم تکرار کرد،کفاره دارد. و روایت ابن ابی عمیر و امثال آنها را حمل بر تقیه کنیم. اما باز عرض کنم که حرف من خلاف مشهور است و شما حربه‌ی خوبی برای رد من دارید که آقا! خلاف مشهور حرف نزن.
مرحوم محقق در اینجا مسأله را گفته‌اند و خیلی صاف رد شده‌اند[6] و مرحوم صاحب جواهر نیز با «بلاخلاف و بالإجماع بقسمیه» و امثال اینها رد شده‌اند و لذا گفته‌اند: اگر کسی صیدی کند، «لافرق بین عمد و جهل و نسیان و عذر»، در همه صور باید کفاره بدهد و این مُتَعمّداً قید نیست، بلکه برای این است که در صورت عمد، برای دفعه‌ی دوم و سوم کتک می‌خورد و کفاره ندارد و اما اگر صورت نسیان باشد، کتک نمی‌خورد، اما کفاره دارد. اینطور بدون چون و چرا از مسأله رد شده‌اند.[7]
مسأله چهارم: فرموده‌اند: اگر کسی صید نکند، اما آن صید را ناقص کند؛ مثل این‌که پای آهو را بشکند، یا شاخ آهو را بشکند و بالاخره یک عیبی در او ایجاد کند، باید کفاره سالم بدهد. لذا اگر شاخ آهویی را شکست، و مثلاً تیری به پایش زد و او را شل کرد و یا چوبی به سرش زد و چوب به شاخش خورد و شاخش را شکست، گفته‌اند: مثل آن است که او را کشته باشد.[8]
این خلاف قاعده است که ما بگوییم: اگر آهو را ناقص کرد، مثل این است که آهو را کشته باشد؛ اما مرحوم محق گفته‌اند و اتفاقاً یک روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله هم داریم که این‌طور نیست. در روایت آمده است: اگر یک شاخ را بکشند، ربع قیمتش و اگر دو شاخ را بشکند، نصف قیمت و همینطور جلو رفته است. مرحوم محقق در شرایع می‌فرمایند که «و فیه ضعفٌ» یعنی روایت ضعیف است.[9] درحالی که روایت، صحیحه‌ی ابا بصیر است و سند و دلالتش خیلی خوب است. اگر مثلاً مرحوم محقق در شرایع فرموده بودند: اعراض اصحاب روی روایت است، خیلی خوب بود، تا این‌که بگویند: «فیه ضعفٌ». اما روایت ضعف سندی ندارد و سند و دلالتش خوب است، مگر این‌که کسی ترسی را که همه داشته‌اند و داریم و مشهور شده است، بگوییم آقا خلاف مشهور است و این حرفها را نزن.

صحیحه‌ی ابا بصیر: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ مَا تَقُولُ فِي مُحْرِمٍ كَسَرَ إِحْدَى قَرْنَيْ غَزَالٍ فِي الْحِلِّ؟ قَالَ: عَلَيْهِ رُبُعُ قِيمَةِ الْغَزَالِ. قُلْتُ: فَإِنْ هُوَ كَسَرَ قَرْنَيْهِ قَالَ عَلَيْهِ نِصْفُ قِيمَتِهِ يَتَصَدَّقُ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ هُوَ فَقَأَ عَيْنَيْهِ قَالَ عَلَيْهِ قِيمَتُهُ.»[10]
نوشه‌ام: «و قال المحقق رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: «و فی الروایة ضعفٌ.» و باز نوشته‌ام: «قلت: لیس فیها ضعف، لاسنداً و لا دلالةً و الاصل یقتضی ذلک ایضاً.» روایت مطابق با اصل هم است؛ برای این‌که اگر شک کنیم دو شاخ شکسته، شک می‌کنیم که آیا باید قیمت نصف را بدهد یا قیمت همه را بدهد، رُفع مالایعلمون می‌گوید: قیمت همه را ندهد. لذا اگر روایت ضعیف هم باشد، تمسک به اصل می‌کنیم.
بنابراین اولاً: روایت ضعیف نیست و روایت سند و دلالتش خیلی خوب است و روایت ظهور در این دارد که اگر آهو ر ا بکشد، باید یک گوسفند به عنوان کفاره آهو بدهد و اما اگر نکشد، و مثلاً او را شل کند، یا شاخش را بشکند، و یا او را زخمی کند، کارشناس بگوید که قیمتش چقدر است . رفع مالایعلمون می‌گوید بیش از این واجب نیست.
بله اگر این فرمایش مرحوم محقق را اینطور معنا کنیم که محقق که فرمود: «و فی الروایة ضعف» بگوییم: مراد مرحوم محقق این است که معرض عنها عندالاصحاب است، برای این‌که این فتوا، که اگر کسی آهویی را شل کرد، مثل این است که او را کشته باشد و باید یک آهو کفاره بدهد و اگر یک شاخ آهو را هم شکسته، باید یک آهو کفاره بدهد. این مشهور پیش اصحاب است. پس این روایت معرض عنها عندالاصحاب است و فیه ضعف. اگر فرمایش مرحوم محقق را اینطور معنا کنید، حرف حسابی می‌شود و به مقام شامخ مرحوم محقق هم می‌خورد که بگویند و فی الروایة ضعفٌ؛ أی من حیث عدم عمل الاصحاب بها و اعراض اصحاب روایت را از کار می‌اندازد.
اما باز این باقی می‌ماند که با اصل چه می‌کنید؟ مثلاً یک شاخ آهو را شکسته و نمی‌داند آیا باید یک آهو کفاره بدهد و یا پول آن شاخ را قیمت کند و بدهد و مثلاً روایت شریف معنا می‌کند به ربع دینار، حال نمی‌دانم آیا ربع دینار کافی است یا نه، آن‌وقت رُفع مالایعلمون جلو می‌آید. مگر این‌که بگویید شهرت است، چنانچه مرحوم صاحب جواهر رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در اینجا بدون دردسر فرموده‌اند: اگر صیدی را مکسور کند، مثلاً شاخش را بشکند، یا او را شل کند و یا زخمی کند و آهو فرار کند و نتواند آهو را بگیرد، مثل آن‌ست که آهو را کشته باشد و باید کفاره آهو دهد، بلاخلاف و بعد هم صاحب جواهر روایت محمد بن مسلم را نقل می‌کند، اما به آن عمل نمی‌کند.
ما باید به این توجه داشته باشیم که بحث‌های طلبگی خوب است، اما در باب اجتهاد باید تتبّع در عمل اصحاب و تتبّع در مثل جواهر و امثال آن و مثل مکاسب شیخ که حسابی اقوال را نقل می‌کند، بنماییم.
درجاتشان عالی است، عالی تر، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی خیلی به اینها مقید بودند. در وقتی که به قم آمدند، اولین کاری که کردند، این بود که «خلاف» مرحوم شیخ طوسی را چاپ کردند. «خلاف» در حوزه متروک بود و ایشان گفتار شیعه را با گفتار عامه ‌سنجیده‌اند و این از امتیازهای مرحوم شیخ طوسی است. اما عمده این توجه به عمل اصحاب و گفتار اصحاب بود. آقای بروجردی بعضی اوقات می‌فرمودند اینها مقید بودند به گفتار اصحاب و تتبع در روایات و مؤانست آنها به روایات اهل بیت علیهم السلام؛ و ما باید راجع به شهرت خیلی اهمیت بدهیم. از همین جهت نیز در این چند روز به شما می‌گفتم مثلاً شیخ انصاری این حرف‌های ما را خوب بلد است. یک بار حضرت امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند: نمی‌شود چیزی در اصول پیدا کرد که شیخ انصاری نگفته باشد؛ حالا اگر در این بحث نگفته،در بحث دیگری گفته است و می‌گفتند: آنکه همه چیز را به همه کس نشان داد ه است. اما می‌بینید که در مکاسب جایی نیست که ایشان خلاف شهرت فتوا بدهد. بحث طلبگی خو‌ب است و باید بحث بکنیم، اما باید مواظب باشیم که در مقابل شهرت نمی‌توان قد علم کرد.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo