< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

94/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کفاره‌ی تراشیدن مو در حال احرام/ محظور پنجم: حلق الشعر/ مقصدسوم: بقیه‌ی محظورات/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
دیروز عرض کردم: بیست چیز برای محرم حرام است، یعنی حرام تکلیفی است که باید انجام ندهد، که به آنها تروک احرام می‌گویند و مفصل درباره‌ی آنها صحبت کرده‌اند، ما هم مفصل درباره‌ی آنها مباحثه کردیم. الاّ این‌که مرحوم محقق در شرایع در آخر کتاب حج عنوان می‌دارند که هشت مورد از آن بیست مورد اگر انجام داده شود، علاوه بر این‌که حرام است، کفاره هم دارد.[1] اما اثبات کردن همه‌ی آنها با قرآن و روایات کار مشکلی است.
یکی از آنها مباحثه‌ی دیروز بود، که مرحوم محقق فرمودند: اگر ازاله‌ی مو از بدن بشود، علاوه بر این‌که حرام است، باید کفاره هم بدهد. کفاره را هم مرحوم محقق تعیین کردند به سه روزه، یا شش نفر اطعام و اما برای اطعام فرمودند: به هر نفر دو کیلو خرما بدهد و یا اینکه یک گوسفند قربانی کند. قبل از مرحوم محقق، همین را فرموده بودند، بعد از مرحوم محقق هم همین را فرموده‌اند، در مناسک حج هم همین فرمایش مرحوم محقق آمده است.
لذا آنچه دلچسب مرحوم صاحب جواهر (رضوان‌ الله‌ تعالی‌ علیه) است، این اجماعات است[2] که قبل از صاحب جواهر و قبل از محقق از قدماء و متأخرین بوده است. انسان به خوبی استفاده می‌کند که آنچه از نظر دلیل دلچسب این‌ها است، اجماع است.
لذا دیروز می‌گفتم: اگر از اجماعات نترسیم و اگر از شهرت‌ها نترسیم، اختلاف در روایات به ما می‌فهماند که تراشیدن سر یا ازاله‌ی مو، تکلیفاً حرام است، اما کفاره‌اش مستحب است. اما دیروز گفتم چنین جرئتی نداریم.
گفتیم: اثبات کردن مسأله از نظر آیات و روایات مشکل است. عمده هم آیه‌ی شریفه‌ای است که فرموده است: قبل از قربانی سر نتراشید و اگر کسی مجبور است، سر تراشیدن او طوری نیست، اما باید کفاره بدهد و کفاره‌اش را هم به طور مطلق فرموده: روزه، یا صدقه و یا نُسُک یعنی قربانی.[3] این بهترین دلیل است که هم قرآن است و هم استشهاد به آیه‌ی شریفه شده و هم در کلمات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و در کلمات اصحاب دیده می‌شود.
اما دیروز می‌گفتم: آیه‌ی شریفه فقط مربوط به سر است و حتی صورت را هم نمی‌گیرد و اگر کسی بخواهد، باید القای خصوصیت کند، یا روایات را به قرآن شریف ملحق کند. قرآن فرموده است: «وَلاَتَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ» و این «و لا تَحلِقُوا لحیتکم» را هم نمی‌گیرد چه رسد به «و لا تَحلِقُوا ازالة شعرکم».
حرف دیگر هم این‌که آیه‌ی شریفه کفاره را «فِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ» علی سبیل التخییر دانسته است و تخییر بین أقل و اکثر هم کار مشکی است و اگر ما باشیم و آیه، حمل بر استحبابش خیلی عالی در می‌آید. اما با آن اجماعی که در مسأله هست، یک نحو خودرأیی در قرآن است و تفسیر قرآن به رأی کار خوبی است، اما انصافاً کار مشکلی است.
از نظر روایات هم روایات با هم خیلی اختلاف دارد. من دو سه روایت را در جلسه قبل خواندم و روایت‌ها خیلی با هم اختلاف دارد. بعضی‌ها صیام را مطلق روزه معنا کرده‌اند و بعضی‌ها سه روز روزه و بعضیها ده روزه، اما روزه‌ای که سه روز در مکه و هفت روز در وطن باشد. راجع به صدقه هم بعضی از روایت‌ها اطعام معنا کرده‌اند، بعضی خرما و آن هم شش تا یا ده تا که روایت ده تا را دیروز خواندیم و اختلاف است. در نسُک اختلاف نیست، اما خود قرآن هم نُسُک را واجب نمی‌داند؛ برای این‌که أقل و أکثر است و گفت یا روزه بگیر و یا صدقه بده و یا قربانی کن.
اگر حمل بر استحباب کنیم، خوب است و اما اگر بخواهیم حمل بر وجوب کنیم، أقل و أکثر است و استفاده‌ی وجوب در أقل و أکثر، انصافاً کار مشکلی است، لذا همان نُسُک هم برمی‌گردد به استحباب و در روایت‌ها هم با این اختلاف‌ها، جمع عرفی به ما می‌گوید استحباب است. لذا در اصل کفاره استحباب می‌شود، اما در این‌که حرام است، اشکالی نیست. در تروک احرام صحبت کردیم و گفتیم: برای کسی که محرم است، یکی از محرمات احرام، ازاله‌ی مو است. روایت هم نداشتیم، «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»‌ [4] داریم که می‌گوید: این حرام تکلیفی برای کسی است که مجبور نباشد و اما اگر اضطرار آمد، آن وجوب تکلیفی هم برداشته می‌شود و ظاهر قرآن این است که وجوب تکلیفی را برداشته و وجوب وضعی به جای آن گذاشته است. این از نظر فقهی که استحباب دارد.
حرف دیگر این‌که روایتی که دیروز خواندیم، راجع به ساهی و ناسی و جاهل بود و فرق بین ساهی و ناسی این است که ساهی کسی است که غفلت کرده و ناسی این است که فراموش کرده است و روایت تصریح کرده بود که این سه کفاره ندارد. و اما راجع به اضطرارش روایت نداشت، اما صورت تعمّد داشت.
روایت این بود: «فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَّبِحَلْقِ رَأْسِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِ الصِّيَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ الصَّدَقَةَ عَلَى سِتَّةِ مَسَاكِينَ لِكُلِّ مِسْكِينٍ مُدَّانِ وَ النُّسُكَ شَاةً[5]
که یک نفهمیدگی داشتیم که جاهل هم- چه جاهل قصوری و چه جاهل تقصیری- متعمد است، چنانچه مضطر هم متعمّد است؛ یعنی دانسته سر می‌تراشد، برای این‌که اگر سر نتراشد، مریض می‌شود. جاهل هم تعمّداً سر می‌تراشد؛ برای این‌که حکم را نمی‌داند و یا جاهل قاصر و یا جاهل مقصر است و انصاف قضیه این است که اگر بخواهیم بحث طلبگی کنیم، باید بگوییم: ازاله‌ی شعر از بدن، حال سر باشد، یا صورت باشد، نتف ابطه باشد، واجبی کشیدن و یا بدن مثلاً زخم است و مو درآورده و با این مو نمی‌تواند اعمال را به جا بیاورد، همه‌ی این‌ها حرام تکلیفی است. البته اگر مضطر نباشد و مقداری بالاتر اگر جاهل نباشد یا ناسی و ساهی نباشد. اگر یادتان باشد در مباحثه‌های قبل می‌گفتیم: این بحث به یک نحو لغویتی برمی‌گردد؛ برای این‌که یک شخصی پیدا شود که بداند محرم است و بداند تراشیدن صورت حرام است و بداند کفاره دارد، اما با این فرض، باز صورت را بتراشد، یک آدم لجبازی است و اصلاً روایت‌ها حمل بر فرض نادر می‌شود.
خلاصه‌ی حرف این است که اگر بخواهید مناسک بنویسید، همین‌طور که بزرگان طبقاً از گفته‌ی فقها، از قدماء و متأخرین، در مناسک نوشته‌اند، همان حرف مرحوم محقق در شرایع می‌شود که فرمود: ازاله‌ی مو از بدن حرام است و کفاره هم دارد و کفاره‌اش هم سه روز روزه، یا اطعام شش نفر و هر نفر تقریباً دو کیلو خرما و یا قربانی یک گوسفند است و اما حکم مختص به مضطر است و ناسی و غافل و جاهل را نمی‌گیرد. این‌ها حرف‌هایی است که بزرگان فرموده‌اند و در مناسکها هم آمده است.
اما حرف‌هایی که من دیروز و امروز زدم، استبعادهایی است که فکر می‌خواهد و شما جوانید و وقت دارید، لا أقل در این سه چهار ماه تحصیلی خوب تحصیل کنید و از اول شب تا صبح مطالعه کنید. مطالعه کردن هم این نیست که خوب جواهر بفهمید، البته جواهر خیلی بالا است، ولی مطالعه کردن این نیست. یک بزرگی می‌گفت: از حضرت امام پرسیدم: چه مطالعه می‌کنید؟ گفت: وسائل، روایات اهل بیت و جمع کردن بین روایات و مخصوصاً مثل جواهر یعنی ام الکتاب. لذا دیروز می‌گفتم: مسأله مشکل است و امروز هم می‌گوییم مسأله مشکل است و شما باید با فکر آن را حل کنید. اما نه مباحثه‌ای، نه مطالعه‌ای و نه ان قلت قلتی هست و ما دلمان می‌خواهد از شما استفاده کنیم.
تقاضا دارم روی مسأله ششم مقداری فکر کنید. نمی‌دانم چه شده که مرحوم محقق کفاره پنجم و ششم را یکی کرده، درحالی که هیچ تناسبی با هم ندارد. لذا پنجم را تراشیدن سر گفته‌اند و ششم این‌که کسی بر سرش سایه بیفکند. اما مرحوم محقق سایه افکندن را مستقل حساب نمی‌کند و در ضمن تراشیدن سر می‌گوید،[6] درحالی که هیچ تناسبی با هم ندارد. لذا می‌بینیم مرحوم صاحب جواهر به این اشکال من اعتنا ندارد و همین‌طور که مرحوم محقق گفته‌اند، ایشان هم شرح می‌دهند و مطلب را تمام می‌کنند. اما در حقیقت دو چیز است و خود مرحوم محقق هم که فرموده‌اند هشت مورد، یکی از این هشت مورد، تظلیل، یعنی سایه افکندن روی سر است.
الحمدلله مناسک‌ها فروعات خوبی ذکر کرده‌اند، اما مرحوم محقق و همچنین صاحب جواهر خیلی مختصر از تضلیل گذشته‌اند[7]و گفته‌اند: تضلیل برای خانم اشکال ندارد؛ بنابراین با چتر به طواف بیاید و یا با چتر به بازار برود و بالاخره در سایه بنشیند و چیزی بخرد، طوری نیست، اما گفته‌اند: تضلیل برای مرد علاوه بر این‌که حرام است، کفاره هم دارد و کفاره‌اش یک گوسفند است. این‌ها ربطی به هم نداشت، اما مرحوم محقق (رضوان‌ الله‌ تعالی‌ علیه) اول تراشیدن سر را می‌فرمایند، بعد هم در ضمن سر تراشیدن تضلیل را می‌فرمایند. حالا فکر کنید که چطور شده که مرحوم محقق این کار را کرده است.
صحیحه ابن بَزِيع: «عَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ- مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ- وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى[8]
مثل اینکه روایت قضیه را مفروغ عنه گرفته که حرام است، لذا از حرمتش سوال نمی‌کند، بلکه از کفاره‌اش سوال می‌کند و یا امام (‌علیه السلام) از حرمتش نمی‌فرمایند، بلکه از کفاره‌اش می‌فرمایند.
روایت این است: «سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ- مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ- وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى
اگر ما باشیم و قاعده‌ی اضطرار، باید بگوییم حرام نیست، برای این‌که «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»‌ می‌گوید: حرام نیست. حالا کسی بگوید: «عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» اضطرار نیست و مثلاً باران می‌آید و چتر روی سرش می‌گیرد که می‌تواند نگیرد و این اضطرار نیست و یا هوا گرم است و چتر را روی سرش می‌گیرد و این اضطرار نیست؛ حالا بگوییم روایت کاری به اضطرار ندارد و این است که هر مردی که تظلیل کند، باید کفاره بدهد و باید یک گوسفند قربانی کند.
اگر این عرض من درست باشد، باید بگوییم: این در صورت اضطرار هم نیست، آن وقت اگر در صورت اضطرار باشد، بگوییم: اشکال ندارد و حرمت تکلیفی ندارد، حرمت وضعی هم ندارد. اما آقایان این کار را نکرده‌اند، بلکه روایت را بر اضطرار حمل کردند و گفته‌اند: اگر مضطر است، باز باید کفاره بدهد. ولی روایت در این حرف ظهور ندارد، بلکه ظهور به عکس دارد؛ برای این‌که «مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» ظهور در این دارد که اضطراری در کار نیست؛ برای این‌که معمولاً حسابی باران می‌آید و می‌خواهد طواف کند و یا حسابی گرم است و می‌خواهد طواف کند و اگر خانم باشد، روایت‌ها می‌گوید: طوری نیست و اگر مرد باشد، حرام نیست به قاعده‌ی «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»‌ و اما به خاطر روایتی که فرموده: «أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى»، کفاره دارد.



[4]وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، باب56، ح1، شماره20769، ط آل البیت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo