< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

94/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا کندن درخت، بته و هیزمِ حرم در حال احرام کفاره دارد؟ / محظور هفتم: قلع شجر الحرم/ مقصدسوم: بقیه‌ی محظورات/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
مرحوم محقق در شرایع[1] و همچنین مرحوم علامه در منتهی[2] فرموده‌اند: کندن درخت از حرم، علاوه بر این‌که حرام است، موجب کفاره است. عبارت مرحوم محق این است: «و فی الکبیرة بقرة و لو کان محلا، و فی الصغیرة شاة و فی ابعاضها قیمته»؛ اگر درخت کهن و بزرگی باشد، باید یک گاو کفاره دهد و اگر درخت کوچکی باشد، یک گوسفند و اگر شاخ و برگ آن درخت باشد، قیمت آن شاخ و برگ‌ها را بدهد. بعد می‌فرمایند: «و عندی فی الجمیع تردّدٌ»؛ من در این کفاره، چه مربوط به اول، چه مربوط به دوم و چه مربوط به سوم، تردید دارم. لذا نتوانسته‌اند جازماً بگویند آری یا نه.
مرحوم صاحب جواهر وقتی عبارت مرحوم محقق را نقل می‌کنند، می‌فرمایند: «بل حکی غیر واحد الشهرة علیه»؛[3]این چیزی که مرحوم محقق تردد دارد، یک قول مشهوری است. بعد می‌فرمایند: «بل عن الخلاف الاجماع علیه»؛ مرحوم شیخ طوسی در خلاف بر این کفاره ادعای اجماع کرده است.[4] و مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند: «و هو الحجة بعد ما رواه الشیخ عن موسی بن القاسم »؛ برای این‌که روایت داریم و روایت موسی بن قاسم را نقل می‌کنند. خود مرحوم شیخ طوسی در تهذیب روایت موسی بن قاسم را نقل می‌کند[5] و بالاخره تا آخر کار که برویم، می‌بینیم که مرحوم صاحب جواهر، بلکه مشهور به این مطلب تمایل دارند.
اما انصافاً پذیرفتن آن خیلی مشکل است. در مسأله سه روایت داریم که از نظر سند و دلالت خوب است و بر قول مشهور دلالت دارد. همین که مشهور فرموده‌اند: «و فی الکبیرة بقرة و فی الصغیرة شاة و فی ابعاضها قیمته»، سه روایت روی آن است. شاید تردید مرحوم محقق هم برای همین است که فتوا دادن به این مضمون کار مشکلی است. مثلاً کسی برای گوسفندانش درختی را در حرم پاشت کند، بگوییم: باید کفاره بدهد؛ یا اگر مثلاً درخت کوچکی باشد و ببرد، بگوییم: باید یک گوسفند قربانی کند و اگر درخت بزرگ باشد، بگوییم: باید یک گاو قربانی دهد، کار مشکلی است.
علی کل حال مثل محقق می‌فرماید: «و فی الجمیع تردّدٌ» و مثل مشهور و من جمله صاحب جواهر می‌فرمایند: تردّد نه و کفاره آری و به روایت موسی بن قاسم هم تمسک می‌کنند. اما سه روایت داریم که سند و دلالت هر سه روایت خوب است و بر قول مشهور دلالت می‌کند.
صحیحه منصور بن حازم: «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْأَرَاكِ يَكُونُ فِي الْحَرَمِ فَأَقْطَعُهُ قَالَ عَلَيْكَ فِدَاؤُهُ.»[6]
این «عَلَيْكَ فِدَاؤُهُ» ندارد که قربانی چه باشد و حداقل آن یک گوسفند است و نمی‌شود فدا از گوسفند کمتر باشد.
صحیحه سلیمان بن خالد: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَقْطَعُ مِنَ الْأَرَاكِ الَّذِي بِمَكَّةَ، قَالَ: عَلَيْهِ ثَمَنُهُ ...»؛[7] یک شخصی چیزی از درخت می‌گیرد؛ مثلاً شاخه هایش را می‌بُرد، برای این‌که بسوزاند، یا گوسفندش بخورد. «مِنْ» در این‌جا مِن تبعیضیه است و حضرت فرموده‌اند: «عَلَيْهِ ثَمَنُهُ»، یعنی کفاره دارد و کفاره این است که به قیمت شاخ و برگ‌هایی که سوزانده و یا به حیوانش داده، کفاره بدهد.
صحیحه موسی بن قاسم: «قَالَ رَوَى أَصْحَابُنَا عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلَامُ‌...».
گفته‌اند: روایت مرسله است، برای این‌که روی اصحابنا عن أحدهما، این «أَصْحَابُنَا» معلوم نیست.
اما همین‌طور که صاحب جواهر و اهل رجال فرموده‌اند، «عدة من اصحابنا لدی کافی»، مرادشان اساتیدشان بوده، که سه چهار نفر از بزرگان بوده‌اند. لذا خیلی از روایات کافی، «عدة من اصحابنا» دارد و گفته‌اند‌: همین‌طور که اطمینان به مرحوم کلینی داریم، پس روایت صحیح السند است در این‌جا هم همین است. مرحوم صاحب جواهر هم می‌گویند: موسی بن قاسم توثیق شده و از اجلا هم است.[8] لذا روایت مرسل نیست و صحیح السند است.
صحیحه موسی بن قاسم: «قَالَ رَوَى أَصْحَابُنَا عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: إِذَا كَانَ فِي دَارِ الرَّجُلِ شَجَرَةٌ مِنْ شَجَرِ الْحَرَمِ لَمْ تُنْزَعْ، فَإِنْ أَرَادَ نَزْعَهَا كَفَّرَ بِذَبْحِ بَقَرَةٍ يَتَصَدَّقُ بِلَحْمِهَا عَلَى المساکین[9]
در خانه کسی درختی از حرم هست؛ یعنی این درخت بوده و او در آنجا خانه ساخته است. اگر خودش درخت را کاشته باشد، حرف دیگری است. یا در خانه اش باغچه و گل دارد و علف کاشته است؛ این‌ها را شامل نمی‌شود. اما اگر در خانه‌اش درختی از حرم باشد؛ مثلاً زمینی بوده و یک درخت داشته و او در آنجا خانه ساخته و الان می‌خواهد درخت را بکَنَد. حضرت فرموده‌اند: «لَمْ تُنْزَعْ فَإِنْ أَرَادَ نَزْعَهَا كَفَّرَ بِذَبْحِ بَقَرَةٍ يَتَصَدَّقُ بِلَحْمِهَا عَلَى المساکین».
این سه روایت به خوبی دلالت دارد که مرحوم صاحب جواهر به روایت موسی بن قاسم تمسک می‌کند، درحالی که فتوایی که مرحوم محقق دارند این است که «و فی الکبیرة بقرة و لو کان محلا، و فی الصغیرة شاة و فی ابعاضها قیمته». روی هر سه کلمه،سه روایت داشتیم و روایت‌ها صحیح السند و ظاهرالدلاله است. حالا چه شده که مرحوم محقق می‌فرماید: «و فی الجمیع تردّدٌ»؟
روی مسأله هم شهرت هست و هم روایت دلالت دارد و وجهی برای تردد مرحوم محقق دیده نمی‌شود؛ مگر این‌که کسی استبعاد کند که حمل بر وجوب کردن روایت‌ها کار مشکلی است و مخصوصاً هم که برائت اقتضاء می‌کند که چیزی برایش واجب نباشد و اگر مشهور است، به خاطر احتیاط است. در باب حج معمولاً احتیاط کرده‌اند، لذا از جاهایی که خیلی احتیاط از فقها هست، باب حج است و این احتیاط هم در کتاب‌های استدلالی زیاد دیده می‌شود و هم در فتاوا، چه از قدما و چه از متأخرین و من جمله در مناسک‌های الان، این احتیاط‌ها زیاد است. بگوییم: این شهرت از آن احتیاط‌ها پیدا شده است.
از یک طرف هم شهرت و هم روایت می‌گوید: این‌ها واجب است و درخت حرم را نمی‌شود کَند و اگر کسی پاشت کند و شاخ و برگش را بگیرد- چه رسد به این‌که آن را ببُرد- حرام است و علاوه بر این، باید کفاره بدهد.
مرحوم صاحب جواهر هم این حرف‌هایی که من عرض می‌کنم، نمی‌زنند و حسابی می‌فرمایند: شهرت روی این فتوا است و روایت موسی بن قاسم هم دلالت دارد، بنابراین وجهی از برای تردد مرحوم محقق دیده نمی‌شود و مسأله را تمام می‌کنند.
اما هرچه انسان فکر می‌کند که روی این حرف فتوا بدهد، انصافاً مشکل است. احتیاطش هم مشکل است؛ برای این‌که مثلاً اگر درخت بزرگی باشد و بخواهد یک گاو قربانی روی دست مقلدینش بگذارد، خیلی جرأت می‌خواهد. خود این احتیاط هم خلاف احتیاط است. یک دفعه مثلاً می‌گوید: سبحان الله و الحمدلله را سه مرتبه بگو و یا مثلاً به عنوان کفاره گندم بده و جو نده و اما یک وقت با قاطعیت بگوید: اگر یک درخت از حرم کندی که مالکی هم ندارد، باید یک گاو کفاره بدهی. این خیلی مشکل است. لذا مسأله از نظر طلبگی و ان قلت قلت و دلالت روایات و غیره هیچ اشکال ندارد، اما این فرمایش مرحوم محقق که «و فی الجمیع تردّد» به راستی یک ترددی برای انسان پیدا می‌شود، برای اینکه بخواهند کفاره به این بزرگی را برای مردم درست کنند، کار مشکلی است. گفتن برائت هم با این سه روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله کار مشکلی است و به راستی همین‌طور که گاهی استاد بزرگوار ما مرحوم آقای داماد (رضوان ‌الله‌ تعالی‌ علیه) می‌فرمودند، فقه مشکل است. بعضی اوقات می‌گفتند: من دیشب هشت ساعت روی این مسأله مطالعه کرده‌ام. فقه انصافاً مشکل است و من جمله همین جا، از یک طرف مثل مرحوم محقق و مثل مرحوم علامه در منتهی و در قواعد گفته‌اند‌: «و عندی فی الجمیع تردّدٌ». از یک طرف این‌که تردید این‌ها از چیست؟ روایت که دلالت و سند دارد، از یک طرف هم سه روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داریم که می‌گوید کفاره هست.
لذا انسان در این می‌ماند که چه کند. مثل صاحب جواهر هم درحالی که انصافاً خیلی جرأت فقهی دارد، اما طبق سه روایت فتوا می‌دهد، در حالی که در مقابلش مرحوم محقق فرموده: «و عندی فی الجمیع تردّدٌ» و تمسک به روایت موسی بن قاسم می‌کند و روایت موسی بن قاسم را نیز مثل عدة من اصحابنا که در کافی هست، تصریح می‌کند و می‌گوید روایت صحیح السند است و دلالت هم دارد و دلالتش خوب است و آن دو روایت هم که راجع به شاخ و برگ و یا راجع به گوسفند است، صحیحه سلیمان بن خالد است. سه روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله هست و تعارضی هم در روایت‌ها نیست.
آنچه مسأله را مشکل می‌کند، این است که روایت معارض هم نداریم و سه روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله می‌گوید «و فی الکبیرة بقرة و فی الصغیرة شاة و فی ابعاضها قیمته». تدل علی ذلک، سه روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله است. مثل شهرت و مثل مرحوم صاحب جواهر از متأخرین و مثل مرحوم شیخ طوسی از قدماء بر طبق این فتوا دادند و تمام شده است و اما نباید گذشت از این جمله مرحوم محقق که: «و عندی فی الجمیع تردّدٌ». حالا هرچه به ذهن شما بیاید، احتیاط کنیم، همین قول مشهور می‌شود و اگر بطور کلی برائت جاری کنیم، همین طور که مرحوم محقق می‌فرمایند «و عندی فی الجمیع تردّدٌ»؛ یعنی کفاره ندارد و اگر بخواهیم غیر از این بگوییم، مثلاً حمل بر استحباب کنیم، وجه می‌خواهد که آن هم وجهی ندارد. مسائلی که مرحوم محقق در این‌جا، در آخر حج متذکر شده‌اند، مسائلی است که خیلی روی آن‌ها ان قلت قلت نشده و مرحوم محقق هم حسابی به طور فشرده جلو رفته‌اند و همین جمله «و عندی فی الجمیع تردّدٌ» در چهار پنج جا، در این مسائل مرحوم محقق دیده می‌شود.
مسأله‌ای که از این مسائل مشکل‌تر است، این است که ایشان فرموده‌اند: این‌ها مربوط به درخت است و اما راجع به هیزم یا بته کنی و هیزم کنی برای سوزاندن، می‌فرمایند: کفاره ندارد، اما گناه دارد. عبارت مرحوم محقق این است: «و لاکفارة فی قلع الحشیش و ان کان فاعله مأثوما»؛[10]ولو فاعل این کار گناه کرده، اما کفاره ندارد و حتی اگر از درخت شاخ و برگ بچیند، کفاره دارد، اما اگر بته بکند و یا چیزهایی را که اسم درخت بر آن صادق نیست و در بیابان هست، کفاره ندارد، اما گناه کرده است.
اتفاقا مرحوم صاحب جواهر روی این «مأثوماً» ادعای اجماع می‌کنند و خیلی حرف نمی‌زنند و از آن رد می‌شوند. می‌گویند: آن سه روایت که دلالت ندارد، بنابراین کفاره ندارد. اما اصلاً روی این لفظ مأثوما حرف نمی‌زنند، درحالی که بته کنی در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) چیز مرسومی بوده است. در بیابان هیزم می‌کندند و به خانه می‌آوردند و استفاده می‌کردند و حتی خرید و فروش آن درزمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مشهور بوده است.
روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله‌ای از مرحوم کلینی در کافی هست، که روایت شیرینی است و آن این است که وضع مالی شخصی خوب نبود و زن و بچه اصرار کردند که برو از پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) چیزی بگیر و اگر پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) چیزی داشته باشد، به تو می‌دهد. او فردا صبح خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آمد تا رو بزند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بدون این‌که او حرفی بزند، یک جمله فرمودند: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ، وَ مَنِ اسْتَغْنى‌ أَغْنَاهُ‌ اللَّه‌»؛ هرکه از ما چیزی بخواهد، به او می‌دهیم، اما اگر به خدا بگوید، خدا او را بی نیاز می‌کند.
این شخص هم سوال نکرد و آمد جریان را به زن و بچه‌اش گفت. زن و بچه‌اش به اوگفتند: کار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) همین است که نصیحت کند و کار او موعظه است و این ربطی به تو ندارد. دوباره فردا آمد خدمت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و تا نشست، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) همین جمله‌ی «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ، وَ مَنِ اسْتَغْنى‌ أَغْنَاهُ‌ اللَّه‌» را فرمودند. این شخص یقین پیدا کرد که پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به او می‌گوید، لذا به خانه نرفت و یک تیشه و طناب از همسایه قرض کرد و به بیابان رفت و پشته خاری آورد و پشته خار را فروخت و خرج زن و بچه شد. خیلی خوشحال شد که از ید یمین توانسته خرج و مخارج را به دست بیاورد. فردا هم رفت و مرتب رفت تا یک هیزم شکن شد. مرحوم کلینی در کافی روایت را از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که این شخص کم کم توانست علاوه بر این‌که خرج و مخارج خانه را بدهد، تیشه و طنابی تهیه کند و کم کم شتری تهیه کند و طولی نکشید که توانست شترهای متعددی تهیه کند و بالاخره نوکر تهیه کند و به بیابان برود و دو سه تا بار هیزم بیاورد و بفروشد. مثل این که رئیس هیزم شکن‌ها شد. یک روزی سوار شتر شد و با افتخاری شترها در عقب و این در جلو می‌رفت و رسید به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) پیاده شد و سلام و تعارف کرد و پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) برایش روایت خواندند که: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ، وَ مَنِ اسْتَغْنى‌ أَغْنَاهُ‌ اللَّه‌». بعد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به او فرمودند: اگر من همان وقت چیزی به تو داده بودم، تمام شده بود و تو هنوز فقیر بودی. اما من چیزی به تو ندادم و برایت روایت خواندم و روایت در تو تأثیر کرد و تو الان بی نیاز شده‌ای.[11]
و علی کل حالٍ هیزم کنی در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه طاهرین (‌علیهم السلام) مشهور بوده است. لذا این جمله‌ی «کان مأثوما» هیچ معنا ندارد؛ لذا کفاره ندارد، مأثوم هم نیست بلکه با «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ» خیلی ثواب هم دارد که انسان به بیابان برود و با کد یمین و عرق جبین برای زن و بچه یک پشته‌ی خار تهیه کند. حالا روی این جمله فکر کنید و ببینید این کلمه‌ی مرحوم محقق که می‌گویند «مأثوما» یعنی چه.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo