< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الصوم

94/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای نیت/ فصل اول: نیت/ کتاب الصوم
مرحوم سیّد فرموده‌اند: «فصل في النية يجب في الصوم القصد إليه مع القربة والإخلاص كسائر العباداتولا يجب الإخطار، بل يكفي الداعي.»[1]
در روزه‌ی ماه مبارک رمضان باید نیت باشد، قصد تقرب هم می‌خواهد و تعبدی است.
معنای نیت هم این است که از مقوله‌ی قول نیست، از مقوله‌ی قلب و اخطار هم نیست، بلکه از مقوله‌ی داعی است. همین که قصد دارد فردا روزه بگیرد، ولو خطور به دل هم نداشته باشد و به زبان هم نیاورد، این نیت است و کفایت می‌کند. این حرف از اول تا آخر فقه می‌آید که اگر چیزی تعبدی باشد، قصد قربت می‌خواهد و باید اراده و تصمیم داشته باشد که آن کار را انجام دهد، اما این‌که مثلاً در دل بگذراند که فردا روزه می‌گیرم، یا الان می‌خواهم نماز بخوانم و یا به زبان بیاورد مثلاً دو رکعت نماز صبح به جا می‌آورم قربة الی الله، که عوام مردم از این کارها می‌کنند، می‌فرمایند این لازم نیست. این فرمایش ایشان در همه جا گفته شده است که باید بگوییم اجماع هم در مسأله هست.
اما نیت به معنای تصمیم و به معنای قصد و به معنای توجه به عمل است، که از نظر علمی به آن علم اجمالی ارتکازی می‌گویند. بعضی اوقات بین عمل و نیت فاصله است؛ مثلاً در ماه مبارک رمضان تصمیم می‌گیرد که روزه بگیرد، مثلاً اول شب به عنوان این‌که آن ساعت معین قبل از اذان بلند شود و سحری بخورد و روزه بگیرد، می‌خوابد و موقعی که برای سحری بلند می‌شود، از آن تصمیم غفلت دارد. بالاخره آن علم اجمالی و آن قصد هست، اما در آن موقع از آن قصد غفلت دارد، لذا مثلاً سحری می‌خورد، بعد هم دهانش را می‌شوید، اما از آن قصد غفلت دارد. قصد اول که به آن داعی می‌گویند، کار می‌کند ولو این‌که توجهی هم به آن ندارد؛ یعنی نمی‌گوید: روزه می‌گیرم قربة الی الله، به دل هم نمی‌گذراند. پس خطور نیست، قول هم نیست، بلکه داعی است. این یک امر مسلّمی است و در فقه نداریم جایی که غیر از این باشد. مثلاً سابقاً در باب حج بحث کردیم و از بعضی از روایات هم استفاده کردند و گفتند: در وقتی که لبیک می‌گوید، به لفظ هم بیاورد که حج تمتع به جا می‌آورم، قربة الی الله، لبیک اللهم لبیّک. اما اصحاب الاّ شاذاً گفتند: از باب تهیّأ است؛ خوب است که انسان بگوید فردا روزه می‌گیرم و یا نماز می‌خوانم قربة الی الله و اما اینها نیت نیست و نیت یعنی داعی، یعنی تصمیم بر عمل و اسم این داعی و تصمیم بر عمل را علم ارتکازی می‌گذارند و در علم ارتکازی گاهی بین نیت و عمل فاصله می‌افتد. اول شب نیت می‌کند و می‌خوابد و مثلاً خوابش می‌برد، ناگهان بلند می‌شود، می‌بیند بعد از اذان صبح است و تصمیمی که داشته، با روزه ای که باید از اول اذان صبح امساک می‌کرده، فاصله افتاده است، اما فاصله بیفتد یا نیفتد و آن قصد مفروغٌ عنه شود یا نشود، آن داعی مفروغٌ عنها شود یا نه، این‌ها مناط نیست، بلکه خیلی جاها بین نیت و قصد و داعی و بین عمل فاصله می‌افتد.
در خود عمل هم لازم نیست که قصد همیشه متوجهٌ الیه باشد؛ مثلاً نماز می‌خواند و اما در نماز به جای دیگری رفته است. به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی که بعضی اوقات تبسم می‌کردند و می‌گفتند: رفته در مباحثه و بحث علمی و ناگهان می‌گوید السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، یا رفته در کسب و تجارت، یا دیگری رفته در گناهش و از این‌که بگوید نماز می‌خوانم غفلت دارد، اما اگر از او بپرسند چه می‌کنی؟ می‌گوید نماز می‌خوانم. اسم این را استدامه‌ی حکمیه می‌گذارند و می‌گویند توجه به عمل لازم نیست، اما استدامه‌ی حکمیه لازم است به این معنا که اگر از او بپرسند چه می‌کنی، آن علم اجمالی ارتکازی را به زبان می‌آورد و می‌گوید نماز می‌خوانم.
در روزه هم همین‌طور است؛ تصمیم دارد که روزه بگیرد، اما می‌خوابد و خوابش می‌برد و در آن وقت هم نیت نیست. اما شب در هنگام خواب، به عنوان روزه ماه رمضان می‌خوابد؛ یعنی تصمیم می‌گیرد که فردا روزه بگیرد. الان آن داعی و تصمیم در اول شب بوده و این خوابیده و تمام شب و روز خوابش برده و ناگهان بیدار شده و دیده موقع افطار است. آن قصد بوده، عمل هم که امساک باشد، بوده است و همین مقدار کفایت می‌کند. در باب نماز هم همین است، در باب حج هم همین است. در باب حج از اول که احرام می‌بندد تا آخر که نماز طواف را به جا می‌آورد، آن قصد کار می‌کند؛ آن علم اجمالی ارتکازی کار می‌کند. به قول مرحوم سید در اینجا، آن داعی کار می‌کند. در نماز از اول نماز تا السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، با علم اجمالی ارتکازی جلو می‌رود. توجه به این ندارد که نماز می‌خواند، اما قصد نماز خواندن را دارد. به این معنا که علم اجمالی او را واداشته که نماز بخواند. رکعت اول و دوم، بعد هم تسبیحات اربعه، تا السلام علیکم و رحمة الله و برکاته را با توجه به عمل و قربة الی الله، حضور قلب بخواند.
می‌گوییم: مرتبه‌ی اول حضور قلب مثلاً در نماز که خیلی سفارش شده ما حضور قلب داشته باشیم، به اندازه‌ای که در روایات می‌خوانیم اگر کسی اصلاً حضور قلب نداشته باشد، نمازش مقبول نیست، ولو صحیح است، اما مورد قبول نیست، مرتبه‌ی اول حضور قلب این است که توجه اجمالی و تفصیلی باشد، در نماز باشد، از نماز بیرون نرود و غافل از نماز نباشد، به هر اندازه که این‌طور باشد، این نماز قبول است،اما مابقی قبول نیست. البته صحیح است، اما مورد قبول خدا نیست. کم پیدا می‌شود کسی ادعا کند من وقتی می‌گویم الله اکبر تا زمانی که می‌گویم السلام علیکم و رحمه الله، توجه به عمل و گفتارم دارم و یک مکالمه بین عبد و مولاست؛ توجه به این‌که خدا با من حرف می‌زند و من با خدا حرف می‌زنم. این کم پیدا می‌شود. اما غالبا به این توجه ندارد که نماز می‌خواند، اما اگر از او بپرسند چه می‌کنی؟ علم اجمالی، تفصیلی می‌شود و می‌گوید: نماز می‌خوانم. به این می‌گویند: کسی که حضور قلب ندارد، اما روزه‌اش درست است؛ برای این‌که نیت داشته و داعی بوده و قصد و تصمیم هم بوده، ولو نه از نظر گفتار و نه از نظر دل توجه به آن نبوده است.
لذا مرحوم سید در اینجا می‌فرمایند: نیت، داعی است و اخطار نیست؛ لازم نیست از دل بگذراند، لازم نیست به زبان بیاورد، همین که تصمیم دارد فردا روزه بگیرد ولو خواب است ولو خوابش برده است، کفایت می‌کند؛ برای این‌که داعی داشته و معنای نیت هم همان داعی است. در سایر عبادات هم همین است.
لذا در اصل نیت، که باید نیت باشد، معلوم است، «لاعمل الاّ بالنیة»، اصلاً اگر آن علم اجمالی ارتکازی نباشد، نمی‌تواند عمل را انجام دهد و علم اجمالی و ارتکازی است که او را وا می‌دارد نماز بخواند و بگوید الله اکبر و حمد و سوره بخواند. در همه‌ی اعمال، توصلی باشد یا تعبدی باشد، دنیایی باشد یا آخرتی باشد، همین است. معلوم است که باید قصد و اراده‌ی اجمالی ارتکازی در ذهن باشد و آن علت است و نمی‌شود که نباشد. در تعبدی باید باشد، در توصلی و عبادی و کارهای دنیایی هم باید باشد. لذا این بحث ندارد که نیت داعی است و علم اجمالی ارتکازی است و اگر باشد، عمل خود به خود می‌آید ولو این شخص توجه به آن هم ندارد. آن علم اجمالی او را وا می‌دارد که نماز بخواند، یا روزه بگیرد، یا در باب حج محرم شود و اعمال حج را به جا بیاورد. در کارهای دنیا هم همین است؛ مثلاً تصمیم دارد صبح به بازار برود، به طور ناخودآگاه آن تصمیم او را حرکت می‌دهد؛ توجه ندارد، اما اگر از او بپرسند کجا می‌روی؟ می‌گوید: بازار می‌روم. این نه خطوری است، نه زبانی است و به آن استدامه‌ی حکمی می‌گویند. حال اگر اسمش را علم اجمالی ارتکازی هم بگذاریم، مانعی ندارد. آن وقت این علم اجمالی ارتکازی کفایت می‌کند، حالا در عبادات باشد، یا در معاملات باشد، مربوط به دنیا باشد، یا مربوط به آخرت باشد، یا قربی باشد یا نباشد. بنابراین باید بگوییم «النیة حکمٌ» و «لاعمل الاّ بالنیة».
این جمله‌ی «لاعمل الاّ بالنیة» معنایش این نیست که موقعی که می‌خواهد کاری را انجام دهد، توجه به آن عمل داشته باشد، بلکه معنایش یک امر تکوینی است و تا نیت نباشد، عمل نمی‌تواند وجود پیدا کند. نظیر اراده و مراد است؛ همین طور که مراد بدون اراده نمی‌شود و باید تصور و تصدیق و شوق باشد و اراده باشد تا عمل باشد و اگر تصور نباشد، آن عمل ایجاد نمی‌شود، یا اگر تصدیق نباشد، آن عمل ایجاد نمی‌شود.
در منطق در همه‌ی این‌ها می‌گویند: نیت مرکب است و من خیال می‌کنم هرکدام علت از برای دیگری است؛ یعنی تصور عمل، علت تامه می‌شود برای تصدیق؛ تصدیق علت تامه می‌شود برای آن شوق مؤکّد و آن عزم و آن شوق مؤکد علت می‌شود برای اراده و اراده علت می‌شود برای عمل. چهار پنج علت تامه معلول است تا آن عمل ایجاد شود؛ اگر یکی از آنها نباشد، نمی‌شود. حالا حرف مشهور که می‌گویند همه‌ی این‌ها مرکب است و یا عرض من باشد که بهتر از حرف آقایان است، که باید چهار پنج علت و معلول تامه باشد، تا این‌که به عمل برسد. آن وقت عمل را اراده می‌کند. اراده و عمل هم از یک‌دیگر انفکاک ندارد، برای این‌که علت تامه از معلول انفکاک ندارد. «لاعمل الاّ بالنیة» یک امر تکوینی است و اگر در روایات داریم «لاعمل الاّ بالنیة» مرادشان قصد قربت است و مرادشان چیزی نیست که الان بحث می‌کنیم. در همه‌ی کارهای ارادی و عمدی باید اراده باشد. حالا این داعی گاهی از نظر توجه با عمل توأم با یک‌دیگر است، گاهی از نظر دل اخطاری است، یعنی عمل را به دل می‌گذراند. اما اگر به دل نگذراند، عمل ایجاد می‌شود؛ یعنی آن علت تامه هست و اگر به زبان نیارود، آن عمل ایجاد می‌شود و وجود پیدا می‌کند و اگر هم به زبان بیاورد، آن عمل وجود پیدا می‌کند. بنابراین دائر مدار علت تامه است که در همه‌ی اعمال ما چه دنیایی و چه آخرتی و چه توصلی و تعبدی اصل نیت را می‌خواهیم.
حالا که نیت را خواستیم، گاهی این نیت رنگ تقرب دارد و آن هم فرق نمی‌کند که در عبادات باشد، یا در اعمال دنیوی باشد، بالاخره گاهی رنگ دارد؛ مثلاً قربة الی الله نماز می‌خواند. باز این قربة الی الله گفتنی نیست و برمی‌گردد به رنگی که در آن علم اجمالی ارتکازی است. قربة الی الله به جا می‌آورد؛ حالا به زبان بیاورد، یا نیاورد، خواه در دل بگذراند یا نگذراند، آن رنگ خدا هست؛ «صِبْغَةَ اللَّهِ‌ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ‌ صِبْغَةً»[2] گاهی آن رنگ خدا در آن قصد و داعی هست، گاهی آن رنگ خدا نیست. البته در این صورت هم قصد هست و عمل هم به واسطه‌ی آن داعی و قصد موجود می‌شود، اما آن داعی و قصد رنگ خدا نداشته و ریا می‌شود، که اگر توصلی باشد، موجود می‌شود و ثواب ندارد و اگر تعبدی باشد، موجود نمی‌شود؛ برای این‌که گفته‌اند: داعی تو رنگ می‌خواهد، قصد قربت می‌خواهد، خلوص می‌خواهد.
لذا مرحوم سید در اینجا این قربت را می‌آورند و می‌فرمایند: آن عمل باید قربة الی الله باشد. مرحوم سید می‌فرمایند: «يجب في الصوم القصد إليه مع القربة والإخلاص كسائر العبادات ولا يجب الإخطار، بل يكفي الداعي.» این داعی همان قصد است و قصد همان داعی است و تفاوتی ندارد. گاهی قصد متوجهٌ الیه است و گاهی بیشتر متوجهٌ الیه است و می‌گوید روزه می‌گیرم قربة الی الله و نماز می‌خوانم قربة الی الله و آن قصد را به زبان می‌آورد. اما گاهی هیچ‌کدام به زبان نمی‌آید، اما روزه می‌گیرد، برای این‌که خدا گفته و این یک تصمیم است و به قول مرحوم سید و دیگران یک داعی است و یک توجه به عمل است و از نظر علمی هم به آن علم اجمالی ارتکازی می‌گویند.
حرف در این است که به چه دلیل می‌گویید روزه قصد قربت می‌خواهد؟ معمولاً محشین بر عروه یا مقررین بر عروه گفته‌اند: اجماع و ضرورت داریم. ضرورت داریم که روزه مثل نماز است و همین‌طور که نماز عبادی است و قصد قربت می‌خواهد، روزه هم عبادی است و قصد قربت می‌خواهد.
گفته‌اند: عبادی بودنش درست، اما خیلی چیزها عبادی است، اما قصد قربت نمی‌خواهد. مثلاً در باب امر به معروف و نهی از منکر می‌گویند توصلی است؛ به این معنا که اگر امربه معروف و نهی از منکر کرد، ولو ثواب هم نگیرد، به وظیفه عمل کرده است. به عبارت دیگر و لو قصد قربت نداشتهف بلکه قصد ریاست طلبی داشته، اما بالاخره امر به معروف و نهی از منکر موجود شده است؛ برای این‌که توصلی بوده است. لذا این ایراد هست که این‌که گفته‌اند: «مع قصد القربة» به چه دلیل است؟ معمولاً گفته‌اند: به علت اجماع و ضرورت.
این خوب است که بگوییم ضرورت در اسلام است که نماز و روزه و امثال نماز و روزه مثل خمس و زکات و حج و غیره قصد قربت می‌خواهد، که اسمش را تعبدی می‌گذارند و این تعبدی یک اصطلاح در مقابل توصلی است. یعنی اگر توصلی باشد، قصد قربت نمی‌خواهد و اگر تعبدی باشد، قصد قربت می‌خواهد و شاید این صفت برای جزء باشد؛ یعنی چون معمولاً اگر ثواب بخواهد، یا اگر بخواهد عمل موجود شود، باید قربة الی الله باشد، به ان تعبدی می‌گویند.
حرف دیگری هم هست که در قصد قربت گفته‌اند: اگر به راستی در عملی مانند جهاد شک کنیم،که آیا قصد قربت می‌خواهد یا نه، گفته‌اند: اگر شک کنیم بین این‌که قصد قربت می‌خواهد یا نه، می‌توانیم برائت جاری کنیم و بگوییم قصد قربت نمی‌خواهد و اصالة التوصلیه جاری است. لذا اگر کسی تصمیم دارد قربة الی الله روزه بگیرد، اما اشتباه می‌کند و می‌گوید فردا روزه می‌گیرم و قربة الی الله را نمی‌گوید، این اشکال ندارد و علم اجمالی ارتکازی کار می‌کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo