< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله حسین مظاهری

95/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسأله7: اگر چند ماه مثلا به واسطه ابر نتوان ماه را دید، باید همه‌ی ماه‌ها را سی روز قرار داد/ مسائل/ فصل في طرق ثبوت هلال رمضان وشوال للصوم والإفطار - کتاب الصوم

مسأله‌ی 7: «لو غمّت الشهور ولم يُرَ الهلال في جملة منها أو في تمامها حُسِبَ كل شهر ثلاثين ما لم يعلم النقصان عادة[1]

اگر آخر ماه‌ها گُم شود؛ مثلاً هوا ابری باشد و ماه ديده نشود، بايد همه‌ی ماه‌ها را سی تمام قرار داد. لذا مثلاً يک سال، يعنی دوازده ماه را سی روزه قرار دهد و اولِ ماه را بگيرد و بعد از سی روز، عيد قرار دهد و افطار کند.

اين مسأله‌ از مسائلی است که شاذ و نادر است و يک مسأله‌ی علمی است و واقعيت خارجی نداشته و ندارد. اين از يک جهت است که اصلاً يک مسأله‌ی شاذی را متعرض شده‌اند.

از طرف ديگر هم اگر همه‌ی ماه‌ها را سی روز قرار دهد، يقين پيدا می‌کند که آخر بعضی از ماه‌ها روز عيد بوده است؛ برای اينکه اگر نصف اين ماه‌ها سی کم نباشد، سی تمام هم نيست و معمولاً‌ بعضی اوقات دو سه ماه سی کم واقع می‌شود و بعضی اوقات يک ماه سی کم و يک ماه سی تمام است و بر روی هم ده روزی که ماه شمسی و ماه قمری با هم تفاوت می‌کند،‌ پنج روز آن برای سی و يک روز بودن ماه‌های شمسی است، پنج روز هم برای سی کم ماه‌های قمری است. لذا يقين پيدا می‌کند که چهار يا پنج عيد فطر روزه گرفته و حرام به جا آورده است.

ديروز می‌گفتم: درجاهای ديگر جواب داده‌اند و گفته‌اند: انسان به وظيفه‌اش عمل کند و اگر فهميد که معصيت کرده، از گذشته توبه ‌کند؛ چون نمی‌خواسته معصيت کند، بلکه معصيت شده است.

حرف ديگر هم دَوَران امر است بين روزه خوردن يا حرام به جا آوردن که آن حرام معمولاً حرام ذاتی نيست، بلکه حرام عَرَضی است، اما خوردن روزه و آن گناه بزرگ و به اندازه‌ی شصت روز کفاره داشتن و از گناهان کبيره است. لذا دَوَران امر است بين اينکه روزه بگيرد، يا روزه را بخورد، که اگر روزه بگيرد، بهتر است. بنابراين از نظر ترجيح هم در اين مسأله‌ی نادر، حق اين است که بگوييم: همه‌ی ماه‌ها را سی تمام قرار دهد و اگر بعد بفهمد معصيتی شده است، اشکال ندارد.

همه‌ی اين‌ها فروضاتی است که مرحوم سيد يا ديگران فرضی کرده‌اند و جواب‌های فرضی هم داده شده است، ولی خيلی اهميت ندارد و آنچه اهميت دارد، سه چيز است که صاحب جواهر به اين سه چيز اهميت می‌دهد و روی هر سه چيز اشکال می‌کند.[2]

1- اينکه می‌فرمايند: روايت داريم که آن روايت به ما می‌گويد: هر وقت شک کردی که ماه بيست ونه روز است يا سی روز است، بگو سی روز است. اين هم در همه‌ی ماه‌ها شک دارد،‌ پس بگويد: سی روز است.

2- گفته‌اند: اجماع يا لاأقل شهرت داریم.

3- گفته‌اند: دليل ديگر استصحاب است؛ برای اينکه بيست و نه روز را روزه گرفته و نمی‌داند آيا بايد باز روزه بگيرد يا نه، آن‌وقت استصحاب می‌گويد: وجوب صوم يا رمضان باقی است.

اشکالی اولی که صاحب جواهر کرده‌اند، اين است که گفته‌اند: روايتی که می‌گوييد، مربوط به يوم ‌الشک است و مربوط به بحث ما نيست و در يوم ‌الشک است که می‌گويد: اگر اول ماه شک کردی ماه رمضان است يا نه، بگو: ماه رمضان نيست و اگر آخر ماه شک کردی، بگو ماه رمضان است و اين غير از مسأله‌ی ماست و آن يک مسأله‌ی قريب‌ الوقوع و کثير ‌الوقوع است و خلط کردن اين مسأله‌ با آن مسأله، جایز‌ نيست.

ايشان راجع به اجماع هم می‌فرمايند: اصلاً مسأله‌ را متعرض نشده‌اند و شهرتی هم در کار نيست، چه رسد به اينکه بخواهيم اجماع را جلو بياوريم و گردن همه بگذاريم که همه گفته‌اند: سی روز و علی کل حالٍ اجماعی هم در مسأله‌ نيست.

راجع به استصحاب هم می‌گويند: اين اصل مُثبت است؛ برای اينکه نمی‌دانیم ماه رمضان سی روز است يا نه، نمی‌دانیم بايد امروز روزه بگيریم يا نه‌، می‌گوييد: استصحاب می‌گوید: بايد روزه بگيریم؛ پس امروز عيد نيست. این اصل مثبت است و اصل مُثبت در اصول حجت نيست؛ ما اگر بخواهيم استصحاب کنيم و لوازم آن را بار کنيم، حجت نيست.

مرحوم صاحب جواهر درحالی که اين‌طور جلو می‌آيند، اما بالاخره راجع به اصل مطلب که اگر ماه رمضان گم شد و ندانيم سی کم است يا سی تمام است، بايد بگوييم سی تمام است، مثل اينکه ايرادی ندارند.

ظاهراً حق با صاحب جواهر است و بايد بپذيريم که استصحاب جاری است.

روايت 1 از باب 5 از ابواب احکام شهر رمضان: صحيحه محمد بن مسلم: «عَنْ أَحَدِهِمَا يَعْنِي أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: شَهْرُ رَمَضَانَ يُصِيبُهُ مَا يُصِيبُ الشُّهُورَ مِنَ النُّقْصَانِ فَإِذَا صُمْتَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً ثُمَّ تَغَيَّمَتِ السَّمَاءُ فَأَتِمَّ الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ.»[3] امام (‌عليه السلام) اول می‌فرمايد: اين يقينی است و همين‌طور که ماه‌های ديگر گاهی سی کم است، شهر رمضان هم گاهی سی کم است. اگر شک کردی که سی کم است يا نه، بگو سی تمام است.

مرحوم صاحب جواهر می‌فرمايند: اين روايت مربوط به يوم‌الشک است و مربوط به بحث ما نيست. روایت اين است که اگر شک کرديم ماهی سی تمام است يا نه، بگو سی تمام است. گاهی دو سه ماه را شک می‌کنيم، باز سی تمام است. اين مربوط به يوم‌الشک است و قدر متيّقن هم يوم‌الشک است. اما چرا روايت مسأله‌ی ما را نمی‌گيرد؟ برای اينکه مسأله‌ی ما همين است که: «قَالَ: شَهْرُ رَمَضَانَ يُصِيبُهُ مَا يُصِيبُ الشُّهُورَ مِنَ النُّقْصَانِ فَإِذَا صُمْتَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً ثُمَّ تَغَيَّمَتِ السَّمَاءُ فَأَتِمَّ الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»؛ اگر در ماهی را بيست و نه روز روزه گرفتی و موقع مغربابر بود و نفهميدی چه خبر است، پس روزه بگير. مسأله‌ی مرحوم سيد هم همين بود، فرمودند: «لو غمّت الشهور ولم يُرَ الهلال في جملة منها أو في تمامها حُسِبَ كل شهر ثلاثين ما لم يعلم النقصان عادة

انصافاً‌ اينکه صاحب جواهر می‌فرمايند: روایت مربوط به يوم‌الشک است، اين حرف خوب است؛ برای اينکه حرف مرحوم سيّد واقعيت ندارد و يک مسأله‌ی علمی است. اما همان چيزی که مرحوم سيّد مسأله‌ی علمی قرار داده، روايت آن را در يوم‌الشک برده و گفته است: اگر کسی بيست و نه روز را روزه گرفت و بعد هوا ابر بود و نفهمید ماه پيدا شد يا نه، بايد روزه بگيرد. مسأله‌ی ما هم همين است.

اما اجماعی که ايشان می‌فرمايند: خبری از آن نيست، مسأله‌ را قدما و متأخرين متعرض شده‌اند و بسياری از آنها اقرار کرده‌اند که اين مسأله‌ يک فرض است و چنين چيزی واقع نشده و واقع نمی‌شود که پنج يا شش ماه پشت سر هم، يا يک سال ماه را گم کند، الاّ اينکه در زندان باشد و اسير باشد. مسأله‌ راجع به اسير و محبوس مبتلا به است و بعد درباره‌ی آن صحبت می‌کنيم؛ لذا به عنوان فرضی و کثيرالوقوعی و به عنوان اينکه اسير است، يا در بيابان زندان است و راه را گم کرده و يا در غار زندگی می‌کند و همه چيز برايش اشتباه شده است. فقها- هم قدماء و هم متأخرين- و من جمله صاحب جواهر که در اول بلاخلاف دارد، مسأله را متعرض شده‌اند؛ لذا اين حرف خوب است که تا اين روايت را داريم، اجماع يک دليل مستقل نيست، بلکه مؤيّد است و يک شهرت فقهی است که بسياری از بزرگان به اين شهرت‌های فقهی اهميت زيادی می‌دهند.

تا اين‌جا، روايت خوب است، شهرت هم خوب است، اما استصحاب هم جاری است؛ گرچه اصل مثبت است.

ما در اصول، اصل مُثبت را حجت می‌دانيم و می‌گوييم: دليلی نداريم که «وَ لَا تَنْقُضِ‌ الْيَقِينَ‌ أَبَداً بِالشَّكِّ»؛[4] نتواند لوازم را بار کند. دليلش هم اين است که مرحوم شيخ[5] و مرحوم آخوند و غيره می‌گويند: اگر خفای واسطه باشد، واسطه بار است[6] و ما در آنجا گفتيم که معمولاً در اين خفاها يا واسطه واضح و يا واسطه خفی است. مرحوم آخوند می‌فرمايند اگر واسطه واضح يا خفی باشد، اصل مُثبت حجت است و منحصر می‌شود به جايی که واسطه متوسط باشد که اين هم بسيار کم است. لذا ما در اصول گفتيم: اصل مُثبت حجت است، الاّ ما اخرجه الدليل؛ يعنی آنجا که عرف نتواند واسطه را بار کند. هم واسطه‌ی خفی و هم واسطه‌ی جلی هست و مرحوم شيخ انصاری فرموده، مرحوم آخوند هم در کفايه فرموده و همه گفته‌اند: و حرف خوبي است و اشکال ما اين است که اگر این‌ها را حجت دانستید، دیگر چيزی باقی نمی‌ماند؛ برای اينکه وسائط يا جلی است، يا خفی است، پس بايد بگويید همه‌ی آنها حجت است.

حال اگر کسی اين حرف را از ما قبول نکند و بگويد: اصل مُثبت نرخ شاه عباسی است و يک چيز مشهوری در اصول است که حجت نيست، بنابراين می‌گویيم: اصل مُثبت حجت نيست؛ اما در اين‌جا در اصل مُثبت نمی‌خواهيم بگوييم: ماه رمضان است يا امثال اين‌ها، بلکه طور ديگری اصل مُثبت جاری می‌کنيم و آن اين است که نمی‌دانيم روزه بر اين شخص واجب است يا نه، بنابراين استصحاب وجوب جاری می‌کنيم و اصلاً‌ استصحاب حکمی می‌کنيم. حتی مرحوم شيخ در فرائد و مرحوم آخوند در کفايه می‌فرمايند اگر به واسطه‌ی‌ اصل مُثبت حکمی را بار کنيد، حجت است. اما ما اين کار را در اينجا نمی‌کنيم، يعنی اينطور نيست که اصل را جاری کنيم و پس از آن وجوب صوم درست کنيم، بلکه از اول استصحاب وجوب صوم می‌کنيم. مثلاً ‌نمی‌دانم فردا روزه بر من واجب است يا نه، می‌گویم: آن‌وقت واجب بود، الان يکون کذلک. استصحابش هم بسيار عالي است و مطلب برمی‌گردد به اينکه اگر روز بيست و نهم ماه ديده نشد ، بايد بگوييم: فردا بايد روزه بگيريم تا معلوم شود و اگر معلوم نشد، روزه را تا آخر می‌گيريم و اگر معلوم شد، روزه را می‌خوريم.

ماه رمضان يک امر وُحدانی است ولو اينکه زمان تدريجی است و به سی روز منقسم می‌شود و هر روزی به بيست و چهار ساعت منقسم می‌شود و غيره، اما بر روی هم در ماه رمضان که بايد روزه بگيريم،‌ «کُتب عليکم الصّيام فی شهر رمضان» يک امر وُحدانی است. به عنوان مثال می‌داند روزه برايش واجب است، ولی نمی‌داند فردا را بايد روزه بگيرد يا نه، آن‌وقت استصحاب حکمی می‌کند. این استصحاب، نه استصحاب موضوع است تا اصل مُثبت شود و نه به واسطه‌ی موضوع می‌خواهيم موضوع ديگری درست کنيم.

اينکه مشهور شده و مرحوم آقای خوئی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) خيلی درباره‌ی آن صحبت می‌کنند و بالاخره اصل مُثبت می‌کنند و حجت نمی‌دانند،[7] ‌ به ايشان که خيلی در اصول قوي است، عرض می‌کنيم: ما از همه‌ی اين حرف‌های اصل مُثبت و استصحاب کردن موضوع و اثبات کردن موضوع ديگر می‌گذريم، اما اين استصحاب وجوب حکم، يعنی حکم ماه مبارک رمضان و اينکه نمی‌دانم ماه رمضان تمام شده يا نه، استصحاب می‌گوید: تمام نشده است، چه اشکالی دارد؟ بله آن استصحاب موضوع، اصل مُثبت می‌شود که ما می‌گوييم: حجت است؛ اما کاری به موضوع نداريم و به عنوان مثال روزه بر من واجب بود، الان نمی‌دانم واجب است يا نه،‌ می‌گويم: واجب است. در خيلی از جاها این استصحاب جاری است؛ مثلاً حالم خيلی خوب نيست و نمی‌دانم آيا می‌توانم روزه‌ام را بخورم يا نه، استصحاب وجوب می‌کنم؛ يا مسافرت کرده‌ام، نمی‌دانم چهار فرسخ است يا نه و نمی‌دانم بايد روزه‌ام را بخورم يا نه، آن‌وقت استصحابِ حکمی می‌کنم و می‌گویم: روزه بر من واجب بود، الان هم روزه بر من واجب است.

بنابراين اين سه دليل تمام است و فقط اين مسأله‌ يک مسأله‌ی فرضی علمی است و اينکه در خارج واقع شود، ظاهراً واقع نشده و نمیشود.

مسأله‌ی 8: «الأسیر و المحبوس إذا لم یتمکنا من تحصیل العلم بالشهر عَمِلا بالظن، و مع عدمه تخيّرا فی کل سنة بين الشهور، فیتعینان شهراً له.» [8]

اين مسأله‌ زياد اتفاق می‌افتد؛ مثلاً دشمن صهيونيسم کسی را گرفته و از شهرشان برده و همه چيز، من جمله ماه مبارک رمضان برای او گم شده است. يا کسی حبس زجری است و روز را از شب و شب را از روز تميز نمی‌دهد، چه رسد به اینکه بخواهد ماه رمضان و سی کم و اول ماه درست کند. حالا اين محبوس چه کند؟

مرحوم سيّد می‌فرمايند: اگر می‌تواند مظنّه پيدا کند، به مظنّه عمل کند و اگر نمی‌تواند مظنّه پيدا کند، به احتمال عمل کند؛ يعنی مخيّر بين اين است که در اين دوازده ماه يک ماه را روزه بگيرد.

فرمايش مرحوم سيد،‌ فرمايش مشهوری در ميان اصحاب است که در دليل انسداد روی آن حرف زده‌اند و آن اين است که حجت مراتبی دارد: مرتبه‌ی اول يقين است و اگر يقين نشد، مظنّه و اگر مظنّه نشد، احتمال است و اگر احتمال جلو آمد، تخيير می‌شود. بنابراين يا باید يقين پیدا کند، يا مظنه و يا مخيّر است.

مرحوم نائينی در اصول خيلی روی اين حرف پافشاری دارند.[9] شاگردانشان هم اين حرف را قبول دارند. مرحوم سيد طبق همان مشهور اين جمله را فرموده‌اند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo