درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/06/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسألهی هفتم: حکم نذر یک روز یا دو روز اعتکاف/ مسائل/ شرایط اعتکاف/ کتاب الإعتکاف
«مسألة 7: لو نذر اعتكاف يوم أو يومين: فإن قيّد بعدم الزيادة بطل نذره، و إن لم يقيّده صحّ و وجب ضمّ يوم أو يومين.»[1]
اگر کسی نذر کند که يک روز يا دو روز اعتکاف کند، میفرمايند: آن دو روز واجب میشود و بايد با روز سوم که واجب اعتکافی است، آن اعتکاف را تمام کند و اما اگر مقيّد کند به اينکه اعتکاف من دو روز باشد، اصلاً اعتکافش باطل است؛ برای اينکه اين يک بدعت است و اعتکاف سه روز است و اين شخص میخواهد آن را دو روز کند.
اگر مسأله را اينطور عنوان کنيم که اگر کسی در سه روز اعتکاف، دو روزش را نذر کند، آنوقت هر سه روز اعتکاف واجب میشود. روز اول و دوم مستحب است و نذر میکند و وجوب بالعرض پیدا میکند و روز سوم هم واجب است و بايد سه روز وجوباً- او بالعرض او بالذات- در مسجد باشد و اعتکافش را تمام کند. شايد مراد مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) همين باشد که اگر کسی روز اول و دوم که مستحب است و میتواند بيرون بيايد، نذر کند، آنوقت واجب بالعرض میشود. روز اول و دوم نذر کرده و واجب بالعرض است و روز سوم هم واجب بالذات است و بايد روز سوم هم بماند و اين يک اعتکاف است. مثل اينکه اگر کسی يک اعتکاف را نذر کند، چطور دو روز آن بالعرض و يک روزش بالذات است؛ در اينجا هم همينطور میشود. آنوقت مسأله عالی درمیآيد.
اما عبارت، اين را نمیرساند. عبارت این است که اگر کسی اعتکاف دو روزه کند، اگر يک روز به آن ملحق کند، اعتکاف میشود وگرنه اعتکاف نمیشود. آيا اين میتواند نذر اعتکاف دو روزه کند؟ اگر توجه داشته باشد، نيت از او سر نمیزند؛ برای اينکه میداند اعتکاف سه روز است و اگر توجه نداشته باشد، باز هم باطل است؛ برای اينکه مثل این است که کسی نذر کند يک رکعت نماز، مثل نماز وتر بخواند؛ مثلا نذر کند که برود به مسجد و يک رکعت نماز بخواند، اين نمازش باطل است؛ برای اينکه بدعت است و مرجوح است و نماز يک رکعتی نداريم. اعتکاف همينطور است و ما اعتکاف دو روزه نداريم. وقتی اعتکاف دو روزه نداشته باشيم، اصلاً اين نذر منعقد نمیشود و اگر غفلتاً منعقد شود، باطل است؛ برای اينکه اعتکاف دو روزه باطل است.
اين مسأله اينطور درست میشود و من خيال میکنم مراد مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) همين باشد. يعنی اگر کسی میداند بايد در مسجد معتکف شود و سه روز اعتکاف نذر کرده و آمده سه روز اعتکاف به جا بياورد؛ اما برای اينکه نتواند بشکند، روز سوم که واجب است، روز اول و دوم را هم نذر کند، آنوقت روز اول و دوم واجب بالعرض، يعنی واجب بالنذر میشود، روز سوم هم که واجب بالذات است. و اما اگر مقيّد کند و بگويد: نذر میکنم اعتکاف دو روزه به جا بياوريم، اين باطل است؛ برای اينکه ما اعتکاف دو روزه نداريم. خيال میکنم مرحوم سيد هم همين را بفرمايند. عبارت این است: «لو نذر اعتكاف يوم أو يومين: فإن قيّد بعدم الزيادة بطل نذره، و إن لم يقيّده صحّ و وجب ضمّ يوم أو يومين.» ما اعتکاف يک روزه يا دو هروز نداريم، پس بگوييم: مراد این است که اعتکاف روز اول و دوم هم واجب باشد؛ برای اينکه بعضی بالعرض و بعضی بالذات واجب است. ظاهراً مراد مرحوم سيد همين باشد. ظاهر عبارت این است که اعتکاف دو روزه باطل است و اصلاً نبايد مسأله را متعرّض شوند؛ برای اينکه اعتکاف دو روزه نداريم، بلکه اعتکاف سه روزه داريم که میتواند روز اول و دوم اعتکاف را بشکند و بيرون بيايد و اما نذر میکند که نتواند اعتکاف را بشکند و اين میشود. روز اول و دوم اعتکاف دو روزه است و اما نذر روی سه روز اعتکاف آمده و دو روز آن واجب و يک روز آن هم واجب بالذات است. عبارت را همينطور درست میکنيم و الاّ ظاهر عبارت جور درنمیآيد.
مسألهی 8 هم نظير مسألهی 7 است. مسألهی 8 این است: «لو نذر اعتكاف ثلاثة أيّام معيّنة أو أزيد، فاتّفق كون الثالث عيداً، بطل من أصله و لا يجب عليه قضاؤه، لعدم انعقاد نذره، لكنّه أحوط.»[2]
اگر میداند روز سوم عيد است و نمیتواند روزه بگيرد، آيا میتواند اعتکاف دو روزه را نذر کند؟ میفرمايند: نمیتواند.
اگر ظاهر عبارت باشد، در مسألهی هفتم فرمودند میشود، اما اينطور که من عرض کردم، عبارت را درست میکنيم و برمیگردد به اينکه اگر کسی نذر کند دو روز در اعتکاف روزه بگيرد، اين اعتکاف درست است و بايد روزه بگيرد و روز سوم هم واجب است و اعتکافش هم درست است. مسألهی هشتم اين است که اگر کسی میداند که يک روز آن را نمیتواند معتکف باشد و روزه گرفتن در آن حرام است و يا میداند روز سوم اصلاً نمیتواند در مسجد بيايد؛ مثلاً زن میداند حائض میشود و يا مرد میداند که کار واجب پيدا میکند، اگر روز اول و دوم را نذر اعتکاف کند، غلط است؛ برای اينکه اعتکاف سه روز است و اين نذر دو روزه کرده است و ما اعتکاف دو روزه نداريم.
اگر حرف مرا بپسنديد و مسألهی هفتم و هشتم را اينطور که من معنا میکنم، معنا کنيد و بگوييد: مراد مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) هم همين بوده، آنوقت مسألهی هفتم و هشتم درست میشود و آن این است که اعتکاف بايد سه روز باشد و اعتکاف دو روزه نداريم و اگر نذر کند نذر منعقد نمیشود. اما اگر دو روز نذر کند و روز سوم هم تصميم داشته باشد بماند، اعتکاف سه روزه و درست است و اما روزهی هر سه روزش واجب است. لذا اينطور میشود که روز اولی که وارد نشده، میگويد: اعتکاف روز سوم واجب است و من نذر میکنم روز اول و دوم را هم روزه بگيرم. اين عالي است و دو روز را نذر میکند و يک روزش هم واجب است و نذرش درست است و اما اگر نتواند روز سوم را ملحق کند، مثل اينکه میداند کاری پيدا میکند، يا زن میداند حائض میشود و يا میداند روز سوم عيد است، در اينجا اگر بخواهد نذر اعتکاف دو روزه کند، اولاً نمیتواند نذر کند؛ برای اينکه نمیتواند جزم در نيت کند، مگر اينکه غافل يا جاهل باشد و اگر غافل يا جاهل باشد، باز نذرش باطل است؛ برای اينکه اعتکاف دو روزه نداريم و همينطور که نماز يک رکعتی باطل است، اعتکاف دو روز هم باطل است.
مسألهی 9:
مسألهی نهم مسألهای است که خيلی جاها اتفاق میافتد و مرحوم سيّد هم مسأله را متعرضند، به مشهور هم نسبت داده شده است و آن این است که ترديد در نيت، هر عملی را باطل میکند. آنوقت مثالش این است که میفرمايند: «لو نذر اعتكاف يوم قدوم زيد بطل، إلا أن يعلم يوم قدومه قبل الفجر و لو نذر اعتكاف ثانی يوم قدومه صح و وجب عليه ضم يومين آخرين.»[3]
اگر نمیداند زيد چه وقت میآيد؛ مثلاً پسرش مسافرت است و میگويد: هر روزی که پسرم آمد، معتکف میشوم. میفرمايند: اين اعتکاف باطل است؛ برای اينکه نمیداند چه وقت میآيد و ترديد در نيت است. يا میداند پسرش روز جمعه میآيد و به جای اينکه بگويد: من به خاطر آمدن پسرم روز جمعه معتکف میشوم، میگويد: روزی که بچهام میآيد، معتکف میشوم.
اين مسأله در ميان اصحاب مشهور شده که مطلقا فرمودهاند: بايد جزم در نيت داشته باشد و ترديد در نيت، عمل را باطل میکند. بعد هم قياس تکوين به تشريع کردهاند و گفتهاند: نيت انشاء است و اخبار نيست و وقتی انشاء باشد، از ايجاديات است و وقتی از ايجاديات شد، شيء در خارج، يا هست يا نيست و تردید معنا ندارد؛ ترديد در امور تکوينی ممکن نيست، در امور تشريعی هم چنين است. بسياری از بزرگان هم اين دليل را آوردهاند و قياس تشريع به تکوين کردهاند و لذا در ميان اصحاب مشهور شده که ترديد در نيت، عمل را باطل میکند. به عنوان مثال اگر کسی بگويد: اگر پسرم آمد، روزه میگيرم. میگويند: اين نمیشود؛ برای اينکه نمیداند پسرش چه وقت میآيد، مگر اينکه بداند پسرش چه وقت میآيد تا بتواند جزم در نيت کند.
ايرادی که هست و خيلی هم واضح است، این است که ترديد در نيت در ميان عرف خيلی واقع میشود. مثلاً آقا را مهمان میکند و میگويد: من شب جمعه جلسه دارم، شما هم بايد بياييد. اين هم میگويد: اگر وسيله پيدا کنم، میآيم. مرحوم سيد میگويند: باطل است. يا کسی به خانمش میگويد: غصه نخور، پولدار میشوم و برايت خانه میخرم. آيا اين حرف غلط است؟ يا به پسرش میگويد: درس بخوان و وقتی ديپلم گرفتي، جايزهی بالايی به تو میدهم. اصلاً پنجاه درصد گفتگوها ترديد در نيت است. قياس تکوين به تشريع موجب شده است که اين حرف زده شود. به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضواناللهتعالیعليه)، فلسفه را وارد اصول کردهاند تا اصول را درست و عالی کنند، اتّفاقاً چاق شد و اشکالات عجيب و غريبی در آن پيدا شد. قياس تشريع به تکوين غلط است؛ برای اينکه تشريع يک امر اعتباری است و اصلاً وجود و ايجاد و امثال اينها نيست تا اينکه انسان اين حرفها را بزند، بلکه يک امر اعتباری شبيه به تکوين است. لذا به جای اينکه بگويند: از اعتباريات است، گفتهاند: از ايجاديات است. آنوقت گفتهاند: مگر میشود شيء يا موجود باشد يا نباشد؟ برای اينکه شيء يا موجود است يا موجود نيست؛ اما ترديد در اینکه يا موجود است يا نه، درست نيست. ترديد در انشائات در ميان عرف و گفتگوها زياد است. در همين مثالی که زدم، میگويد: دعا کنيد وسيله پيدا کنم، حتماً میآيم. يا مثلاً میگويد: پسرم نيست و تنها نمیتوانم بيايم، اگر پسرم آمد، حتماً میآيم. آنوقت اگر پسرش آمد و او نيامد، به او میگويند: چرا دروغ گفتي؟ اگر پسرش نيامد، به او میگويند: چرا نيامدی؟ و او میگويد: من در گفتن ترديد درست کردم و گفتم: اگر پسرم بيايد و پسرم که نيامد، پس من هم نيامدم. لذا در وقت گفتن، يک امر تعليقی را انشاء میکند.
اينکه میگويند: تعليق در انشاء محال است، اينطور نيست. میگوييم: تعليق در تکوين محال است، اما تعليق در انشاء محال نيست و فراوان هم است و در روايات هم میتوان پيدا کرد و اصلاً سيرهی عقلا روی تعليق در انشاء است.
حالا اگر کسی حرف مرا قبول نکند و بگويد: انشاء يک امر ايجادی است و يا هست و يا نيست، بنابراين تعليقبردار نيست. میگوييم: پس چرا نشود مُنشأ تعليقی را انشا کند؟ الان جزماً مُنشأ تعليقی را انشاء میکند. لذا میگويد: من میآيم، به شرط اينکه وسيله پيدا کنم. پس آمدن تعليقی را انشاء میکند. يا میگويد: به من قرض بده و او میگويد: قرض میدهم، اما از فلانی بستانکارم، اگر داد، حتماً قرضالحسنه به تو میدهم. ما میگوييم: اين تعليق در انشاء است و يک امر اعتباری است و طوری نيست. حال اگر کسی بگويد: امر تعليقی را نمیشود انشاء کرد، چون از ايجاديات است و شيء وجودی يا هست يا نيست و تعليقبردار نيست. میگوييم: تعليق در مُنشأ میآوريم و يک امر تعليقی را انشاء میکنیم. آن ايجاد تعليقبردار نيست و جزم است، اما انشاء روی مُنشأ تعليقي آمده است.
در اِخبارش هم همينطور است؛ اخبار يک امر انشائی است. وقتی من به شما میگويم: «رأيتُ زيداً»، انشاء میکنم، الاّ اينکه در انشاء آن را ايجاد میکنم و طلب میکنم و در اينجا به ماضی و مضارع اخبار میدهم و همهی اينها انشائيات میشود. آنوقت عجب این است که در اخبار، اين تعليق در انشاء را نگفتهاند، اما تعليق در انشاء را در انشائيات گفتهاند که تعليق محال است و اما در اخبار که مثل انشاء است، بايد بگويند: تعليقبردار نيست، درحالی که مسلّم تعليقبردار است.
لذا میگوييم: اخبار و انشاء مثل هم است. اگر بگوييد: تعليق در انشاء محال است و بايد مُنجّز باشد، میگوييم: انشاء از ايجاديات است و باید مُنجّز باشد و ايجاد میکند؛ اما گاهی يک امر تنجيزی را ايجاد میکند و گاهی يک امر تعليقی را انشاء میکند. آن مُنشأ مُعلّق است و آن مُنشأ خواه ناخواه يک امر واقعی است و در تعليقبرداری آن هم اشکال نکردهاند و گفتهاند: طوری نيست. پس میگوييم: اگر تعليق در انشاء را قبول نداری، پس تعليق در مُنشأ باشد.اين خلاصهی حرف است و اگر حرف مرا بپسنديد، اين حرف مرحوم سيد درست نيست.
مسأله این است که: «لو نذر اعتكاف يوم قدوم زيد بطل»؛ برای اينکه تعليق در انشاء است و تعليق در انشاء محال است. الاّ اينکه قدوم زيد عنوان مُشير باشد و بداند و تعليق نباشد. مثلاً میداند روز جمعه میآيد و به جای اينکه بگويد: روز جمعه معتکف میشوم، میگويد: روزی که زيد بيايد معتکف میشوم. اين عنوان مشير است و به جای اينکه بگويد: روز جمعه، میگويد: وقتی زيد بيايد. اين میشود تعليق در انشاء و همهی اينها گفتهاند: تعليق در انشاء باطل است.
ما هم میگوييم: تعليق در انشاءِ اعتباری و انتزاعی است و در امور اعتباری تعليق محال نيست و از موجودات نيست. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً»،[4] اصلاً وجود نيست، بلکه وجودنما است؛ انتزاعی است و وقتی انتزاعی شد، همينطور که جزم میشود، پس تعليق هم میشود. اگر قبول نکرديد، بگوييد: تعليق در مُنشأ است و تعليق در مُنشأ خواه ناخواه منجّز میشود.