درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسألهی 8: اگر انعام ثلاثهای که به حد نصاب رسیدهاند، سالم باشند، نمیتوان حیوان معیبی را به عنوان زکات داد؛ چنانچه اگر همه جوان باشند، نمیتوان حیوان پیری را به عنوان زکات داد/ شرط اول: نصاب/ شرایط زکات انعام/ اجناس زکویه/ کتاب الزکاة
«مسأله 8: لا فرق بين الصحيح والمريض والسليم والمعيب والشاب والهرم فی الدخول فی النصاب والعدّ منه، لكن إذا كانت كلها صحاحاً لا يجوز دفع المریض، و كذا لو كانت كلها سليمة لا يجوز دفع المعيب، و لو كانت كل منها شابّاً لا يجوز دفع الهرم، بل مع الاختلاف أيضا الأحوط إخراج الصحيح من غير ملاحظة التقسيط، نعم لو كانت كلها مراضاً أو معيبة أو هرمة يجوز الإخراج منها.»[1]
پذيرفتن مسأله قدری مشکل است و آن اين است که اگر همهی گوسفندها مريض باشند، میتواند از همان گوسفندان مريض زکات بدهد. اگر همه عيبدار و شل و کور باشند، میتواند از آن شل و کورها بدهد؛ يا اگر همه پير باشند، میتواند از آن پيرها بدهد. در اين بارهها شکی نيست. اما اگر بعضی مريض و بعضی سالم باشند، آيا میتواند از معيب بدهد يا نه؟ بايد بگوييم نه؛ مثلاً اگر چهل گوسفند دارد که بيست گوسفند سالم و بيست گوسفندان مريضند، بايد بگوييم: نمیتواند يکی از گوسفندان مريض را بدهد. برای اينکه حق فقرا در اين گوسفندها است و گوسفند صحيحی هست که از فقرا باشد. بنابراين اگر هشتاد گوسفند دارد، باید دو گوسفند، يکی مريض و يکی سالم، يا يکی پير و يکی جوان بدهد و «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ»[2] اينجاها را نمیگيرد و بايد طور ديگری معنا کنيم؛ يعنی به خودت سختگيری نکن و هرچه آسان است، بگير، اما نمیگويد هرچه مريض و معيوب است، بده.
علی کل حالٍ اگر کسی قائل شود که زکات به عين خارجی تعلق میگيرد، زکات به همهی گوسفندان عيبدار و سالم تعلق میگيرد و ظاهراً بايد گفت: نمیشود زکات را از گوسفند مريض بدهد. به طريق اولی اگر چهل گوسفند سالم دارد و بخواهد يک گوسفند کور يا پير بدهد، نمیشود. اين در ميان مردم مشهور شده که وقتی گوسفندی پير و لاغر باشد، میگويند: گوسفند زکاتی است. بايد بگوييم: شهرت بدی پيدا شده است؛ يک بار که خوب و خوبتر دارد، قرآن میفرمايد: خوبتر را بده، اما اگر خوب را هم بدهد ،کافي است، اما اگر خوب و بد باشد و اين بخواهد بد را بدهد، عرف نمیپسندد. مخصوصاً اگر قائل به اين باشيم که زکات به عين تعلق میگيرد، بايد بگوييم: اين گوسفندی که الان بدهکار است، در گوسفندان عيبدار و سالم است و اگر بخواهد فقط عيبدار بدهد، نمیشود و بايد به نسبت بدهد و اگر دو گوسفند بدهکار است، يکی معيوب و يکی را سالم بدهد.
عبارت مرحوم سيد اين است: «لا فرق بين الصحيح والمريض والسليم والمعيب والشاب والهرم فی الدخول فی النصاب والعدّ منه، لكن إذا كانت كلها صحاحا لا يجوز دفع المريض.»
اين فتوای خوبي است که اگر نصف گوسفندها مريضند و نصف گوسفندها سالمند، نمیشود از گوسفندان مريض زکات داد. الان مسألهی ما خوب است، عرفيتش هم خوب است و اگر هم کسی قائل نشود به اينکه زکات به عين متعلق است، باز عرفيت مسأله خوب است. قانون عدل و انصاف میگويد: نصف گوسفندها لاغرند، نصف آنها چاقند، چرا از لاغرها بدهي؟ اگر دو گوسفند بدهکاري، لاأقل يکی را لاغر و يکی را چاق بده. يا مثلاً در گوسفندها يک گوسفند شل و کور دارد و بخواهد اين را بدهد، عرف نمیپسندد. وقتی عرف نپسنديد، مصداق برای زکات نمیشود. لذا مسألهی امروزمان مسألهی خوبي است و متابعت از مرحوم سيّد است و مرحوم سيّد بدون دردسر فتوا میدهند به اينکه «لكن إذا كانت كلها صحاحا لا يجوز دفع المريض».
اگر عبارت را اينطور معنا کنيد و بگوييد: اگر همه مريض و معيوب باشند، باز بايد زکات بدهد و اگر همه سالمند و اين بخواهد يک مريض بدهد، نمیشود؛ اما اگر بعضی مريض و بعضی سالم باشند چه؟ عبارت را طوری معنا کنيم و بگوييم: «اذا کانت کلها صحاحا لا يجوز دفع المريض»؛ اين هم نمیشود. اما اگر نصف آنها مريض و نصف صحيح باشند، بگوييم: سيد اصلاً اين مسأله را متعرض نيست. مشکل است که مرحوم سيد مسأله را متعرض نشده و مسأله را بردهاند روی اينکه همه مريض باشند، يا همه صحيح باشند.
عبارت مرحوم سيد اين است: «لا فرق بين الصحيح والمريض والسليم والمعيب والشاب والهرم فی الدخول فی النصاب والعد منه، لكن إذا كانت كلها صحاحا لا يجوز دفع المريض»؛ اگر چهل گوسفند لاغر، يا چهل گوسفند پير، يا چهل گوسفند مريض هم دارد، بايد زکات بدهد. ظاهر عبارت اين است که چهل گوسفند صحيح دارد و يک گوسفند پير میخرد و زکات میدهد. اما خيلی بعيد است عبارت را اينطور معنا کنيم. ولی اينطور که من عرض کردم، اگر چهل گوسفند سالم و مريض دارد، نمیتواند از مريضها زکات بدهد؛ چرا که قرآن میفرمايد: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ.»[3] و علاوه بر آن عرف نمیپسندد و زکات متعلق به عين است، پس متعلق به اين چهل گوسفند است و نصف اين گوسفندان سالم هستند.
لذا بگوييم: مرحوم سيد در اين مسأله اصلاً متعرض جایی که بعضی صحيح و بعضی مريض باشند، نشدهاند و مسأله را آنجا بردهاند که چهل گوسفند صحيح دارد و میخواهد يک گوسفند مريض از خارج بدهد، اين جايز نيست. پس نمیتوان گفت: چون گوسفندان پير و شل و مريض هستند، زکات ندارند. اگر کسی چهل گوسفند پير دارد و يک گوسفند پير به عنوان زکات میدهد و يا چهل گوسفند معيوب دارد، و يک گوسفند معيوب میدهد، اين طوری نيست. اما اگر چهل گوسفند سالم داشته باشد و بخواهد يک گوسفند معيوب از خارج بدهد، مسلّم نمیشود؛ برای اينکه زکات متعلق به عين است و به همين گوسفند زکات متعلق شده است و عرفيت ندارد که گوسفند دیگری بدهد.
عبارت مرحوم سيد تا اينجا خوب است؛ اما يک چيز باقی میماند و آن اين است که اگر بعضی از گوسفندان مريض و بعضی سالم هستند، بعضی پير و بعضی جوان هستند، آيا میتواند از گوسفندان معيوب بدهد يا نه؟ ما میگوييم: نه. اما مرحوم سيد اين مسأله را ندارند و لذا اگر «اذا کان بعضها صحاحاً و بعضها معيبا» بود خيلی عالی بود. عبارت اين است: «لا فرق بين الصحيح والمريض والسليم والمعيب والشاب والهرم فی الدخول فی النصاب والعد منه» و به وضوح باقی گذاشتهاند که مثلاً اگر چهل گوسفند پير دارد و يک گوسفند پير زکات بدهد، مانعی ندارد. اما اگر چهل گوسفند صحيح دارد و بخواهد يک گوسفند پير، يا شل و کور بدهد، نمیشود. اما عبارت اين را ندارد که اگر بعضی از گوسفندان پير و بعضی جوان باشند، چه میشود. لذا مرحوم سيد در آخر عبارت يک احتياط میکنند،حال بگوييد احتياط وجوبی است، اما اگر چهل گوسفند صحيح داشته باشد و بخواهد يک گوسفند پير بدهد، فتوا دادهاند که جايز نيست، اما اگر بيست گوسفند صحيح و بيست گوسفند شل و کور دارد، در اينجا نمیتوانند فتوا بدهند که اگر از گوسفند پير بدهد، طوری نيست، بلکه احتياط میکنند که از گوسفندان صحيح بدهد. درحالی که بايد بگوييم: حتما بايد تناسب را حفظ کند و اما اينکه يک پير به جای صحيح بدهد، مطلق باشد، نمیشود و اگر بعض هم باشد، نمیشود.
پس اگر اين آقا بيست گوسفند شل و کور و بيست گوسفند متوسط و صحيح دارد و الان میخواهد زکات بدهد، نمیتواند از گوسفندان پير بدهد؛ برای اينکه زکات متعلق به عين است، بنابراين زکات به گوسفندان صحيح متعلق شده است. يکی هم اينکه عرفيت ندارد و به قاعدهی «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ» برمیگردد که ديروز دربارهاش صحبت کرديم و نتوانستيم «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ» را معنا کنيم به اينکه میتواند پير بدهد و يا از خارج معيب بدهد. خيلی بالا رويم، «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ» را معنا کنيم به اينکه میتواند قيمت بدهد. مثلاً چهل گوسفند دارد و نمیخواهد گوسفندها دست بخورد، بنابراين قيمت يک گوسفند را میدهد؛ يا اينکه ديروز میفرمودند: نمیخواهد يک گوسفند نر بدهد، بنابراين يک گوسفند قوچ يا ماده میدهد. اما اگر بيست گوسفند مريض و بيست گوسفند سالم دارد، نمیتوان گفت که «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ» در اينجا بيايد و بگويد از گوسفند مريض بده.
حال اگر دو گوسفند بدهکار است، عرف نمیپسندد که هر دو را پير و معيوب بدهد؛ يعنی اگر هشتاد گوسفند دارد و دو گوسفند بدهکار است و چهل گوسفند سالم و چهل گوسفند معيوب دارد، عرف نمیپسندد که بگوييم: طبق «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ»، دو گوسفند معيوب و پير بدهد. قطع نظر از اينکه زکات به عين تعلق میگيرد و اگر دو گوسفند در اين هشتاد گوسفند بدهکار است، بايد يکی از گوسفندها سالم و يکی مريض باشد. علاوه بر اينکه قاعدهی عدل و انصاف میگويد: دو گوسفند بدهکاری و بعضی از گوسفندان سالم و بعضی مريض و پير هستند، بنابراين يک گوسفند سالم و يک گوسفند پير بده. علاوه بر همهی اينها «أَيُّمَا تَيَسَّرَ يُخْرَجُ» اينجا را نمیگيرد؛ برای اينکه «أيّما تيسّر يخرج» روی قيمت است. مثلا نمیخواهد از گوسفندان خودش بدهد و گوسفندانش به هم بخورد، بنابراين قيمت میدهد و يا نمیخواهد از گوسفندان عالی بدهد، بنابراين گوسفند متوسط میدهد. اما عرفاً نمیتوان عبارت را اينطور معنا کرد که از گوسفند پير و مريض بدهد. لذا اگر این طور معنا کنيم، «لا فرق بين الصحيح والمريض والسليم والمعيب والشاب والهرم فی الدخول فی النصاب والعد منه، لكن إذا كانت كلها صحاحا لا يجوز دفع المريض»، تا اينجا عالي است. اما اگر نصف آنها مريض و نصف آنه سالم باشند، آيا میتواند از نصف مريض بدهد يا نه؟ مرحوم سيد میفرمايند: میتواند واحتياط وجوبی میکنند. اما حق مطلب اين است که به راستی «لا يجوز دفع الهرم»، به جای جوان، «لا يجوز دفع المعيب»، به جای سالم؛ بايد تناسب حفظ شود و اگر دو گوسفند بدهکار است، يکی از معيوبها و يکی از سالمها را بدهد. اين را، هم عرف میپسندد و هم اينکه تعلق زکات به عين است، درست درمیآيد و هم با قاعدهی عدل و انصاف درست میآيد.
مسألهی بعد هم يک مسألهی فوقالعاده مشکلی است. مسأله اين است که شرط دوم در گوسفند اين است که بايد سائمه باشد؛ يعنی گوسفندها بايد يک سال در بيابان چريده باشند و معلوفه نباشند.
اصل اين مسأله بلااشکال است، روايات زيادی هم داريم، اجماع هم در مسأله داريم و اجماع مافوق اجماع داريم و در اصل مسأله که بايد سائمه باشد اشکالی نيست، اما اگر بعضی اوقات سائمه و بعضی اوقات معلوفه هستند، آيا زکات دارند يا نه؟ مسأله به اندازهای مشکل است که مرحوم محقق در معتبر و در شرايع دو فتوا دارد.
بعضيها گفتهاند: غلبه ملاک است؛ مثلاً مرحوم شيخ طوسی[4] و مرحوم محقق در معتبر گفتهاند: اگر هفت ماه سائمه باشد و پنج ماه معلوفه باشد، بايد زکات بدهد و اگر برعکس شد، هفت ماه معلوفه و پنج ماه سائمه باشد، زکات ندارد.[5] مرحوم شيخ طوسی در مبسوط و مرحوم محقق در معتبر، به مثال همين هفت و پنج ماه هم فتوا دادهاند.
بعضيها خيلی سخت گرفتهاند، مثلا مرحوم محقق در شرايع[6] و مرحوم سيّد در عروه میفرمايند: همهی سال بايد سائمه باشند، مگر يکی دو روز؛ لذا مرحوم سيد فتوا دادهاند به اينکه همه روزها بايد سائمه باشد و اگر بعضی روزها معلوفه شد، زکات ندارد. مثلاً اگر کسی خواست گوسفندان را به بيابان ببرد و ديد برف میآيد و اين گوسفندان يک هفته در طويله بودند، مرحوم سيد میفرمايند: اينها زکات ندارند. يا اگر گوسفند چراگاه دارد، اما وقتی خواست گوسفندان را به چراگاه ببرد، پدرش مُرد، يا ناامنی جلو آمد و يا کاری پيدا کرد، مرحوم سيد میفرمايند: همهی اينها زکات ندارد.
عبارت مرحوم سيد اين است: «الشرط الثاني: السوم طول الحول، فلو كانت معلوفة ولو فی بعض الحول لم تجب فيها ولو كان شهراً بل اُسبوعاً. نعم، لا يقدح فی صدق كونها سائمة فی تمام الحول عرفاً علفها يوماً أو يومين»؛[7] اگر در سال يک روز يا دو روز معلوفه شد، زکات ندارد.
بینی و بين الله ملتزم شدن به اين مسأله مشکل است. اين مثالهايی که من زدم، اين را معلوفه نمیکند و همهی اينها سائمه است ولو در سال يک ماه اينطور باشد، ولو متناوباً معلوفه باشند، چه رسد به اینکه متفرقاً معلوفه باشند.