درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط دوم: سائمه بودن/ شرایط زکات انعام/ اجناس زکویه/ کتاب الزکاة
فرمودهاند شرط دوم در باب وجوب زکات این است که گوسفندها يا شترها يا گاوها بايد سائمه باشند، نه معلوفه؛ بايد در بيابان بچرند و اما اگر به واسطهی علف پرورش پيدا کردهاند، یا به واسطهی جو يا کاه دستی پرورش پيدا کردهاند، زکات ندارند. بعد يک استثنا کردهاند که اگر در سال، يک روز يا دو روز به چراگاه نرفتند، زکات واجب است و اما اگر بيش از يک روز يا دو روز باشد و مثلاً يک هفته يا يک ماه به چراگاه نرفتند، زکات واجب نيست.[1]
ديروز عرض کردم: درمسأله سه قول است:
يک قول، قول مرحوم شيخ طوسی[2] و قول محقق در معتبر (رضواناللهتعالیعليهما) است، که اينها گفتهاند: سائمه بودن يعنی غلبه و بعد مثالی که زدهاند، يک نحو تهافتی با مثال مرحوم سيد دارد. گفتهاند: معنای غلبه این است که اگر هفت ماه در چراگاه و بيابان باشد و پنج ماه در طويله و معلوفه باشد، زکات دارد. اما اگر برعکس شد و پنج ماه در چراگاه بود و هفت ماه در طويله بود، زکات ندارد. گفتهاند: بايد غلبهی سال را حساب کنيم، غلبه از هر طرف شد، طبق آن عمل کنيم. [3]
قول دوم که تقريباً در ميان محشين بر عروه مشهور است و قدری بالاتر، مرحوم صاحب جواهر (رضواناللهتعالیعليه) به مشهور متأخرين نسبت دادهاند،[4] این است که فرمودهاند: سائمه ومعلوفه دو مفهوم عرفی است و عرف بايد بگويد سائمه است يا معلوفه است. اگر عرف بگويد سائمه است، زکات دارد و اگر عرف بگويد معلوفه است، زکات ندارد. دليل پر و پا قرصی هم دارند و گفتهاند: برای اينکه در فقه، بايد مفاهيم را از عرف گرفت. از اول فقه تا آخر فقه، ملاک تسامح و دقّت عقلی نیست، بلکه فهم عقلا و فهم عرفی است. گفتهاند: مانحن فيه هم همینطور است. اين يک امر مسلّمی است که بايد مفاهيم فقه و موضوعات فقه را از عرف گرفت؛ عرف بايد بگويد اين سائمه است يا معلوفه است و مابقی موضوعات را بايد عرف تعيين کند. تعيين حکم از شارع است، اما شأن شارع بيان موضوعات نيست و همين که در ميان ما طلبهها مشهور شده که میگوييم: تعيين موضوع، شأن فقيه نيست. اين به اين معنا نيست که اگر فقيه گفت، حجت نيست، يا نبايد بگويد، بلکه معنايش این است که اگر فقيه هم بخواهد بگويد، بايد عرف شود و يا از باب بيان موضوع، موضوع را تعيين کند. بيان احکام از شارع مقدس و فقيه است و بيان موضوعات هم از عرف است. دقت عقلی هم مربوط به فلسفه است و مربوط به فقه نيست.
پس تبيين همهی مفاهيم مربوط به عرف است. در مانحن فيه هم عرف بايد بگويد اين سائمه است يا معلوفه است. مثلاً اگر کسی در هفته يک روز، جمعهها به تفريح میرود و يا کاری دارد و نمیتواند گوسفندان را بچراند و اينگونه در هفته يک روز و در ماه چهار روز و در سال مثلاً چهل روز میشود، در اين صورت عرف میگويد: اين سائمه است. يا اينکه يک هفته پشت سر هم ،کار ضروری داشت و نتوانست گوسفندها را بيرون بياورد؛ عذر شرعی يا عذر عرفی يا عذر عقلی داشت؛ مثلاً در بيابان برف بود و بردن گوسفند ضرر داشت، اين يک هفته پشت سر هم بوده، اما عرف میگويد: آن يک هفته معذور بودي، بنابراين اين گوسفند سائمه است و معلوفه نيست. چنانچه به عنوان مثال اگر کسی معمولاً گوسفند در خانه پرورش میدهد، اما در تابستان برای چرا میبرد؛ یا در دهات رسم است که چوپانی گوسفندان همه را به چرا میبرد و عصر برمیگرداند، بايد بگوييم از مفاهيم عرفی است و میگويد: در اينجا بايد نصف شود؛ اگر چهل گوسفند دارد، بايد هشتاد گوسفند حساب کند؛ اگر چهل گوسفند دارد که باید يک گوسفند زکات میداد، بايد نصف گوسفند بدهد. اگر به عنوان مثال، يک ماه مريض بود، يا نتوانست و يا هوا خوب نبود و نتوانست گوسفندان را چرا ببرد، اما يازده ماه گوسفند را به چراگاه برد، آنوقت سائمه میشود. يا اگر يازده ماه گوسفندان را به چراگاه ببرد و يک ماه به آنها علوفه بدهد، آنوقت باز سائمه میشود. بالاخره ما تابع عرف هستيم و عرف بايد بگويد اين سائمه است يا معلوفه و يا هم سائمه و هم معلوفه است.
در مسألهی بعدی هم که راجع به عامل است،[5] تمام اين حرفها میآيد؛ آنجا هم میگوییم: اين گوسفند بايد رها باشد، اين گاو و اين شتر بايد رها باشند و اگر عامله شدند و باری بر آنها بار کردند، گفتهاند: زکات ندارد. همان سه قولی که در سائمه و معلوفه هست، در عامله و غيرعامله هم آمده است. لذا مثلاً اگر کسی پدرش مرده بود، يا عروسی پسرش بود و يک هفته نتوانست گوسفندها را به چرا ببرد، عرف نمیگويد اين معلوفه است. يا اينکه من يادم هست که در اصفهان يک ماه پشت سر هم برف میآمد و برفها تا لب پشت بام میرفت، حال اين گوسفندانی که یک ماه به چرا نرفتهاند، عرفاً معلوفه هستند يا سائمه؟ اگر با دقت عقلی حساب کنيم، يک ماه معلوفه بودهاند و اگر با فهم عرفی حساب کنيم، میگويد: سائمه هستند و آن يک ماه ضرر نمیزند. البته میفهمد که يک ماه چرا نرفته، اما مفهوم را وسيع میداند. يک دفعه موضوع را وسيع میکند و موضوع را اعم از لسان دليل میکند، یک دفعه مفهوم را وسیع میکند.
اگر يادتان باشد مرحوم آخوند در کفايه [6] و همچنين مرحوم شيخ بزرگوار در فرائد، همين حرف را زدهاند که موضوع استصحاب را از چه چيز بايد گرفت و گفتهاند: اگر بخواهیم از دقت عقلی بگیریم، هيچ جا نداريم که استصحاب جاری شود؛ برای اينکه بايد تغييری در موضوع پيدا شود تا بگوييم: «وَ لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ بَلْ تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ».[7] پس دقت عقلی نيست. تسامحات عرفی هم نيست؛ چون تسامحات عرفی حجت نيست. پس موضوع استصحاب را باید از عرف گرفت؛ يعنی عرف موضوع را توسعه میدهد.[8] مرحوم آخوند مثال میزنند به اينکه مقداری از آب حوض رفته و الان نمیداند کُر است يا نه، در اين صورت هاذويت اين محفوظ است و میتواند بگويد: «هذا کرٌّ الان يکون کذلک». «الْمَاءُ إِذَا بَلَغَ قَدْرَ كُرٍّ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ»[9] میگويد: موضوع «الْمَاءُ إِذَا بَلَغَ قَدْرَ كُرٍّ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ» هم همين است که هاذويت عرفی حفظ شود؛ درحالی که میفهمد قدری از آب رفته است و به دقت عقلی میداند اين آب غير از آن آب است، اما دقت عقلی و تسامحات عرفی حجت نيست، بلکه فهم عقلا و فهم عرف در همهی موضوعات و من جمله استصحاب حجت است. اينکه در استصحاب بحث کردهاند، مربوط به استصحاب نيست، بلکه مربوط به همهی موضوعات احکام است. شارع مقدس اين احکام را برای فلاسفه و برای علوم دقی و فلسفی نگفته، بلکه برای مردم گفته است، پس تسامحات هم نيست. فهم عرفی است و فهم عرفی يعنی درحالی که میفهمد، موضوع را توسعه میدهد؛ به قول مرحوم آخوند هاذويت را حفظ میکند و میگويد: میتوان گفت: «هذا کان کرّا، الان يکون کذلک».
بحث ديگری جلو آمده و گفتهاند: موضوع را بايد از عرف گرفت؛ در اينجا هم لفظ سائمه و معلوفه را بايد از عرف گرفت و اين عرف وقتی شک میکند که آيا هاذويت محفوظ است يا نه، بعضی اوقات میتواند بگويد: «کان معلوفا، الان يکون کذلک»، يا «هذا صائما، الان يکون کذلک»، اینجاها استصحاب دارد. حال استصحاب هم نباشد، شبهه در مفهوم دارد و نمیداند مفهوم چيست؛ آيا به معنای معلوفه در ايام سال است، که مرحوم سيد در اينجا میگويند و يا معلوفه در بعضی از سال است که مرحوم شيخ طوسی در مبسوط و مرحوم محقق در معتبر میگويند و يا معلوفه عرفي است، يعنی باید عرف بگويد اين گوسفندها معلوفه هستند يا سائمه. میداند يک قدر متيقن و يک قدر پايين دارد و يک قدر شبهات دارد. مثلا يک ماه گوسفند معلوفه بوده و الان نمیداند سائمه است يا نه. مشهور در ميان محشين بر عروه و مرحوم سيد گفتهاند: اصول به ما میگويد: شبهه مفهوميه اگر از باب اقل و أکثر و از باب متباينين نباشد، بايد به قاعدهی اشتغال احتياط کرد.
اگر يادتان باشد، در اصول يک قاعدهی أقل و أکثر داريم؛ يعنی أقل را میداند و أکثر را نمیداند و يک قاعدهی مُتباينين داریم که میداند بعضی روزها سائمه نبوده و بعضی از روزها بوده و يک قاعدهی مشتبه داريم که نمیداند بر روی هم معلوفه است يا نه. گفتهاند: اینجا شبههی مفهومی است و بايد احتياط کرد. لذا اگر نمیدانيم معلوفه است يا سائمه است، بايد بگوييم سائمه است.
ايرادی که ما- چه در اصول و چه در اينجا- به شبههی مفهومی داريم، این است که میگوييم: حرف خوبي است و موضوعات را بايد از عرف گرفت و بايد يقين داشته باشد؛ ثبوت حکم لموضوع، فرع ثبوت مثبت له است؛ بايد موضوعش يقينی باشد تا حکم را بر آن بار کنند و اگر يقينی نباشد، نمیتوان حکم را بار کرد و حکم بلاموضوع میشود و بايد احتياط کرد. اين خوب است، اما يک مسألهی ديگری هم هست که نمیدانم چرا آقايان نگفتهاند و آن این است که ما روی شبههی مفهومی نرويم، بلکه روی برائت برويم. مثلاً يک ماه در طويله بوده و نمیدانيم معلوفه شده يا نه، عرف نمیتواند بگويد: معلوفه است يا سائمه است و شبهه مفهومی است و نمیدانم واجب است يا نه؛ بنابراين «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»[10] میگويد: واجب نيست. پس مطلقا در همه جا برائت جاری میکنيم.
لذا در شبهات مفهوميه، همینطور که قوم فرمودهاند، متابعت میکنيم و همين که شيخ بزرگوار ياد ما دادهاند و همهی حرفهايشان در شبههی مفهوميه است؛ لذا گفتهاند: اگر أقل و أکثر باشد، برائت يا اشتغال و اگر به راستی نمیداند، اشتغال و اگر مُتباينين باشد، تخيير است، میگوييم: همهی حرفها روی شبهات مفهومی است و شبهات مفهومی، به اقسامی منقسم میشود و بالاخره در شبهات مفهوميه آنجا که نتوانستيم با اصول جلو رويم، بايد احتياط کنيم؛ برای اينکه ثبوت شیء لشیء، فرع ثبوت مثبت له است. اما فعلاً اين گوسفندها يک ماه در طويله بودهاند و نشده به چراگاه بروند، عرف هم نمیتواند بگويد معلوفه است يا سائمه، لذا نمیتواند تشخيص موضوعی بدهد، لذا نمیدانم آيا واجب است يا نه، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: نه. يک حکم بلاموضوع است، نمیدانیم آيا موضوعِ حکم، معلوفه است يا سائمه و نمیتوانیم درست کنيم، لذا روی قاعدهی شبههی مفهومه بايد احتياط کنیم وبگويیم: حکم بلاموضوع است و بايد احتياط کنیم. اما از طرف ديگر، شارع مقدس گفته است: هر وقت در حکم من شک کردي، بگو: «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون». اهل اصول و مرحوم شيخ انصاری وقتی وارد برائت میشوند، اصلاً اسم شبههی مفهوميه و غيره نمیآورند، اما واقع و نفسالامر تمام برائت روی «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» است و اين «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» روی این است که من موضوع را نمیدانم، پس نمیتوانم موضوع را درست کنم و حکم را بار کنم و نمیدانم حکم وجوب هست يا نه، بنابراين «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: نه.