درس خارج فقه آیت الله مظاهری
96/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: پنجم: آزاد کردن بنده/ مستحقين زكات/ کتاب الزکاة
بحث دربارهی امر پنجم راجع به مستحقین زکات بود، که مرحوم سید فرمودهاند:
«الخامس: الرقاب و هم ثلاثة أصناف:
الأول: المکاتب العاجز عن أداء مال الکتابة،...»[1]
«الثانی: العبد تحت الشدة و المرجع فی صدق الشدة العرف،...»[2]
«الثالث: مطلق عتق العبد مع عدم وجود المستحق للزکاة...»[3]
ديروز عرض کردم: آنچه قرآن دارد، کلمهی رقاب است که میفرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ ....»[4] لذا قرآن راجع به مطلق اينکه از باب صدقات بنده بخرد و آزاد کند، میفرمايد: میتواند و اين سه شرطی که مرحوم سيد فرمودهاند، از قرآن استفاده نمیشود و روايتی هم بر طبق فرمايش ايشان نيست و اينکه در رقاب- يعنی در آزاد کردن بنده- اول مکاتب، آن هم مکاتبی که در مضيقهی عجيبی واقع شده باشد و نداشته باشد که مال الکتابه را بدهد و بعد هم اينکه در مضيقه باشد و بالاخره اين سه قسمی که ايشان فرمودهاند، از کلمهی رقاب فهميده نمیشود.
روايت 1 و 2 از باب 43 از ابواب مستحقين للزکاة: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَخْرَجَ زَكَاةَ مَالِهِ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَلَمْ يَجِدْ مَوْضِعاً يَدْفَعُ ذَلِكَ إِلَيْهِ فَنَظَرَ إِلَى مَمْلُوكٍ يُبَاعُ فِيمَنْ يُرِيدُهُ فَاشْتَرَاهُ بِتِلْكَ الْأَلْفِ الدَّرَاهِمِ الَّتِي أَخْرَجَهَا مِنْ زَكَاتِهِ فَأَعْتَقَهُ هَلْ يَجُوزُ ذَلِكَ؟ قَالَ: نَعَمْ لَا بَأْسَ بِذَلِك.»[5]
اگر کسی فقير پيدا نکند، ایز است با زکات بنده آزاد کند؟ فرمودهاند: مانعی ندارد.
دو حرف در روايت شريف هست:
یکی اینکه اگر استفاده شود، ترتيب مرحوم سيد استفاده میشود؛ يعنی اول بايد به فقرا و مساکين بدهد و اگر فقير پيدا نکرد، آنوقت بنده آزاد کند و اما اينکه اين بنده تحت شدت و بيچارگی باشد، از روايت استفاده نمیشود.
حرف ديگر اين است که در روايت شريف، اين قيد در کلام راوی است، نه در کلام امام (عليه السلام)؛ راوی موردی را سؤال میکند و امام (عليه السلام) آن مورد را جواب میدهد. راوی سوال میکند که من فقير ندارم، آيا بنده آزاد کنم يا نه؟ امام (عليه السلام) میفرمايند بله. جواب سوال را میدهد و اما کلام راوی نمیتواند قيد برای کلام امام (عليه السلام) باشد. راوی جايی را سوال کرده و امام (عليه السلام) هم آنجا را جواب داده و منافات ندارد که میتواند به فقرا دهد و اما نمیدهد و بنده آزاد میکند.
لذا جدّاً در مسأله گير هستيم. اگر ما باشيم و قرآن، قرآن میفرمايد: زکات را میتوانی به يکی از هشت طايفه بدهي؛ میتوانی به فقرا بدهی، همچنين میتوانی با زکات بنده آزاد کني. حال آن بنده تحت شدت باشد، يا نباشد، مکاتب باشد، يا نباشد، بتواند به فقير بدهد، يا نتواند و نمیدانم اين سه شرط را مرحوم سيّد و صاحب جواهر از کجا آوردهاند. روايت عبيد بن زراره را هم که امروز خواندم، دلالت ندارد و اينکه تا مکاتب هست، نمیشود غير مکاتب را آزاد کرد و تا مکاتبی در شدت باشد و اگر پول کتابت را ندهد برمیگردد به اول و او را زندان میکنند. بايد فقير نباشد تا بتواند به آزاد کردن بنده برسد، نه روايتی داريم و نه قرآن دلالت دارد.
اگر ما باشيم و قرآن، قرآن میفرمايد: يکی از اصنافی که میتوان زکات را برای آن مصرف کرد، اين ست که بنده بخريد و آزاد کنيد. مخصوصاً اينکه بزرگان يک نکتهی ظريفی هم در جاهای ديگر گفتهاند و آن اين است که اسلام بندهداری و اينکه بعضی از آدمها همه چيزشان از ديگری باشد و خريد و فروش آدمها را نمیخواهد. لذا اسلام اولا: ثواب بزرگی قرار داده برای کسی که بنده بخرد و آزاد کند و کاری به زکات و وجوه بريه هم نداريم. بالاترين ثوابها، برای آزاد کردن غلامها و کنيزها است. اسلام اول اين ثواب بزرگ را که بايد بگوييم ثواب استحقاقی هم نيست، بلکه ثواب سياسی و اجتماعی است، قرار داده است. شارع مقدس در آن زمان نمیتوانسته بگويد بنده نباشد و همه آزاد هستند؛ شارع در آن زمان نمیتوانسته بگويد بعضی، بندهی بعضی ديگر نباشند. نتوانستنش هم برای اين بوده که بلوا بوده و همهی افراد- از فقير و غنی و زن و مرد- غلام و کنيز داشتهاند.
لذا از امتيازهای حضرت زهرا (عليها السلام) اين بود که حضرت زهرا (عليها السلام) کنيز نداشتند. بچه روی بچه داشتند؛ يعنی امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) شش ماه با هم تفاوت داشتند، بعد هم حضرت زينب دو سال و حضرت ام کلثوم دو سال و بچهها شير به شير بودند، اما حضرت زهرا (عليها السلام) خودشان کار میکردند. در وجه تسميه حضرت زهرا (عليها السلام) همين را نوشتهاند که حضرت زهرا (عليها السلام) آمدند تا کنيزی از پدرشان بگيرند، پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) هم صلاح نبود که به حضرت زهرا (عليها السلام) نه بگويند و يکی هم اينکه صلاح نبود که کنيز را به حضرت زهرا (عليها السلام) بدهند، لذا قبل از اينکه حضرت زهرا (عليها السلام) حاجتشان را بخواهند، پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: عزيزم! هر کس بعد از نمازش سی و چهار مرتبه بگويد: الله اکبر، سی و سه مرتبه بگويد الحمدلله و سی و سه مرتبه بگويد سبحان الله، نمازش قبول میشود و مورد رضايت خدا واقع میشود.
حتی فرمودند: ارزش اين تسبيحات حضرت زهرا بعد از نماز نزد من از دنيا و آنچه در دنياست، بيشتر است. حضرت زهرا (عليها السلام) هم با خوشحالی به خانه آمدند و به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفتند: يا علي! رفتم کنيزکی بگيرم، اما چيزی که بهتر از دنيا و آنچه در دنياست، گرفتم و آن تسبيحاتی است که پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند. [6] بعد صلاح دانستند که فضهی خادمه را بفرستند. پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) ديدند زن شايستهای است، حضرت زهرا (عليها السلام) را خواستند و فضهی خادمه را به حضرت زهرا (عليها السلام) دادند و يک جمله هم دارند که زهرا جان! اين هم يک انسان مثل تو است؛ تو استراحت را دوست داری، او هم استراحت را دوست دارد؛ تو از کار خسته میشوی، او هم از کار خسته میشود؛ قانون عدل و انصاف اقتضاء میکند که تو يک شبانه روز کارهای خانه را بکنی و يک شبانه روز هم او کار کند.[7] میگويند: در ميان عرب مشهور شد که مثلاً میگفتند: امروز روز فضه است. در قضيهی سوره هل اتی نوبت حضرت زهرا (عليها السلام) بوده و نان پختن و دادن به فقير و اسير و يتيم کار حضرت زهرا (عليها السلام) بوده و سوره هل اتی هم برای حضرت زهرا (عليها السلام) آمده است.
لذا اسلام نمیتوانست بگويد به طور کلی بنده نباشد، اما مسألهی رقيّت را سالبه به انتفاع موضوع کرد. راجع به کفارات گفت: بنده آزاد کن؛ راجع به خوردن روزه گفت: بنده آزاد کن؛ راجع به نذر و مخالفت نذر گفت: بنده آزاد کن. لذا میبينيم که همّ و غم اسلام عزيز و پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) در همهی امور اين بوده که رقيّت نباشد. پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) میخواستند قضيه سالبه به انتفاع موضوع شود و اينطور هم شد. بالاخره اسلام عزيز، مسألهی رقيّت ندارد و بالاترين ثواب اين است که يک بنده را در راه خدا آزاد کند. لذا بايد بگوييم: ثواب آزاد کردن بنده از اينکه به فقير دهيم بالاتر است.
اگر اين جملهی سياسی اجتماعی را از من قبول کنيد، کلام مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) ضعيفتر میشود و آن اين است که در مسألهی ما اگر کسی بخواهد زکات بدهد، بالاترين ثواب اين است که اين زکات را به فقير بدهد و بالاتر اينکه بندهای را آزاد کند. اگر حرف مرا قبول نکنيد، لااقل قرآن میفرمايد: تساوی باشد؛ «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ ...». [8] اما نداريم که تا فقير باشد، نتوان بنده آزاد کرد؛ روايت و قرآن هم ندارد که اگر بخواهد بنده آزاد کند، بايد مکاتب باشد و الاّ نمیتواند. اگر اين حرف حمل بر شاذ و نادر نشود، لاأقل زدن اين تساوی وجهی ندارد و قرآن ندارد که اگر بخواهی غيرمکاتب را آزاد کنی، بايد در شدت زير دست ظالم و آدم قسی القلبی باشد.
لذا ما اصلاً قائليم به اينکه اين هشت چيزی که در قرآن آمده، به نحو عَدّ است، يعنی شماره کرده است. حال اولی را گفته فقرا، بعد گفته عاملين، بعد گفته رقاب و همچنين تا آخر. نگفتهاند: اولی مقدم است، حال اگر اولی هم مقدم باشد، تا برسد به رقاب، اما ندارد که رقاب بايد مکاتب باشد و غيرمکاتب را نمیتواند آزاد کند؛ يا ندارد که اگر در رفاه باشد و در شدت نباشد و زير ظلم نباشد، از باب زکات نمیتوان او را آزاد کرد. اگر به راستی فرمايش مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) بود، قرآن بايد تذکر دهد؛ چون از چيزهايی است که تذکر آن لازم بود. اما قرآن همينطور که راجع به فقرا مطلق است و راجع به عاملين مطلق است، راجع به رقاب نيز مطلق است.
مرحوم سيّد میفرمايند: «الخامس: الرقاب و هم ثلاثة أصناف: الأول: المکاتب العاجز عن أداء مال الکتابة، الثانی: العبد تحت الشدة و المرجع فی صدق الشدة العرف، الثالث: مطلق عتق العبد مع عدم وجود المستحق للزکاة»؛ بايد مکاتب باشد، يا تحت شدت باشد، يا فقير نباشد، تا بتواند بنده آزاد کند و اگر بتواند به فقير بدهد، نمیتواند بنده آزاد کند.
اما سه شرطی که مرحوم سيد کردهاند، دليل ندارد و فقط روايت عبيد بن زراره است که در روايت عبيد بن زراره هم سؤال میکند که من فقير سراغ ندارم و میخواهم بنده آزاد کنم. امام هم میفرمایند: طوری نيست. «لابأس» در کلام امام است و اينکه فقير ندارم و میخواهم بنده آزاد کنم، در کلام راوی است و نمیتوان کلام امام (عليه السلام) را به کلام راوی قيد زد.
اما فرمايش مرحوم سيد را احدی نگفته است که اگر فقير دارد و به فقير نمیدهد، نمیتواند بنده آزاد کند و اگر بخواهد بنده آزاد کند، بايد فقير نباشد. تقريبا اگر اين حرف را بزنيم، مسأله سالبه به انتفاع موضوع میشود؛ برای اينکه هميشه فقير هست و خيلی کم پيدا میشود که فقير نباشد و زکات روی دستش مانده باشد و بخواهد صرف رقاب و آزاد کردن بنده کند. تقريباً مسأله شاذ میشود و مرحوم سيد اين را چطور درست میکنند که تا فقير باشد، نمیتواند بنده آزاد کند؟ نمیدانیم. به مرحوم سيد میگوييم: «الرقاب» حمل بر فرض نادر میشود.
اگر فقير باشد، اما بنده هم برای آزاد کردن باشد، کدام بهتر است؟ فقير باشد، اما ما قضيه رقيت نداشته باشيم، بهتر است، يا اينکه غنی داشته باشيم، اما مسألهی رقيّت فراوان باشد؟ ظاهراً از نظر مسألهی سياسی و اجتماعی بايد بگوييم: اسلام با آن تقدّسش اين رقيّت را دوست ندارد و میخواهد اين رقيّت نباشد. لذا در اصناف زکات، آزاد کردن رقيّت را قرار داده، چنانچه ثواب فراوانی برای آزادی رقيّت داده و چنانچه برای هر گناهی کفارهای است و کم پيدا میشود که آزاد کردن بنده در آنجا نباشد.
مسأله مشکل است و اما از آن طرف ملتزم شدن به حرف مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) جداً مشکلتر است.
«السادس: الغارمون و هم الذین رکبتهم الدیون و عجزوا عن أدائها و إن کانوا مالکین لقوت سنتهم»؛ میتوانی زکات را به آدمهای قرضدار بدهي. اين هم دو قسم است: يک قسمت اينکه برای شبانهروزش درمانده است و يک قسمت اينکه شبانهروزش را میتواند اداره کند، اما مقروض است. مثلاً خانهای خريده يا زن گرفته و قرض فراوان دارد، بنابراين زکات را برای قرضش بدهيد؛ او نمیتواند قرضش را بدهد، شما قرضش را ادا کنيد.
بعد میفرمايند: «و یشترط أن لا یکون الدّین مصروفا فی المعصیة»؛[9] بايد دَينی که دارد، مثلاً خانه خريده باشد، يا عروسی کرده باشد و اما اگر دَينی که دارد، برای باختن قمار باشد، میفرمايند: نمیشود زکاتش را برای دين او ادا کند.