< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

96/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی.

 

مسئله 5:المدار قیمة وقت الإخراج لا وقت الوجوب و المعتبر قیمة بلد الإخراج لا وطنه و لا بلد آخر، فلو کان له مال فی بلد آخر غیر بلده و أراد الإخراج منه کان المناط قیمة ذلک البلد لا قیمة بلده الّذی هو فیه.گفتم مرحوم سید «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» درست فرمودند. مثال زدم و این مثال را تکرار می‌کنم، زیرا بعضی از آقایان خیلی جدی شبهه کرده بودند. به عنوان مثال گندم سه کیلو ده تومان است. این موقع افطار سه کیلو گندم به ذمّه‌اش می‌آید. اگر آن گندم را داد که داد و اگر گندم را نداد و به ذمّه گرفت، همیشه سه کیلو گندم به ذمّه‌اش هست. در مسئلۀ‌ قبل گفتیم این می‌تواند قیمت بدهد. الان می‌خواهد قیمت سه کیلو گندم را ادا کند. باید ببیند الان سه کیلو گندم چقدر است و قیمت را بدهد. یعنی یا سه کیلوگندم بدهد و یا قیمتش را بدهد؛ لذا اگر سه کیلو گندم در وقتی که به ذمّه می‌آید یعنی در شب عید هشت تومان بوده است و این سه کیلو گندم به ذمّه دارد. الان که می‌خواهد قیمت بدهد، ده تومان شده است. یا برعکس شب عید سه کیلوگندم هشت تومان بود، این باید گندم را بدهد. همچنین می‌تواند قیمتش را بدهد. قیمت هشت تومان است اما به ذمه می‌گیرد و می‌گوید بعد سه کیلو گندم را می‌دهم. حال موقعی که می‌خواهد سه کیلو گندم بدهد، ده تومان شده است. آنچه باید بدهی گندم است و می‌توانی تبدیل به قیمت هم بکنی پس یا گندم بده و یا قیمت بده و الان قیمت ده تومان است بنابراین باید ده تومان بدهی. همینطور در وقت عید سه کیلو گندم به ذمّه‌اش می‌آید و سه کیلوگندم در وطنش ده تومان است. این هم اگر می‌خواهد قیمت دهد باید ده تومان بدهد، اما گندم به ذمّه‌اش هست و نمی‌دهد و می‌گوید بعد می‌دهم و بعد می‌خواهد برائت مّه کند و سه کیلوگندم در آنجا هشت تومان است، بنابراین باید یا گندم بدهد یا هشت تومان بدهد. یا برعکس گندم به ذمّه‌اش آمده و آن وقت ده تومان بوده و الان در این شهری که هست هشت تومان است. بنابراین باید هشت تومان بدهد. لذا فرمایش مرحوم سید بلااشکال است و اینست که موقعی که عید می‌شود گندم به ذمّه می‌آید. مثلاً بفرمایید قوت سالش گندم است و گندم به ذمّه‌اش می‌آید و اما می‌گوید الان ندارم. اگر دارد قیمت یوم الادا را می‌گذارد و اگر ندارد، قیمت یوم الاخراج را می‌گذارد. یعنی در وقتی که می‌خواهد بدهد، می گویند گندم بده و اگر بگوید می‌خواهم قیمتش را بدهم، آنگاه میگویند قیمت الان ده تومان است و این باید ده تومان بدهد. لذا مرحوم سید می‌فرمایند:المدار قیمة وقت الإخراج لا وقت الوجوب و المعتبر قیمة بلد الإخراج لا وطنه و لا بلد آخر، فلو کان له مال فی بلد آخر غیر بلده و أراد الإخراج منه کان المناط قیمة ذلک البلد لا قیمة بلده الّذی هو فیه.وقتی که می‌خواهد بدهد باید ببیند کجاست و گندم چه قیمتی دارد و آن قیمت را بدهد. برای اینکه به او می‌گویند گندم بده و او می‌گوید من می‌خواهم قیمتش را بدهم،‌ آنگاه می‌گویند طوری نیست پس قیمتش را بده. اگر در بلد خودش بود قیمت ده تومان بود و اما الان می‌تواند سه کیلوگندم بدهد یا قیمتش را بدهد و قیمت گندم در اینجا هشت تومان است و باید هشت تومان بدهد. لذا فرمایش مرحوم سید فرمایش متینی است و مَدار قیمت وقت اخراج است و نه وقت وجوب. مَدار قیمت بلد اخراج است و نه وطنش یا بلد دیگری. وقتی می‌خواهد ادا کند باید ببیند که چه مقدار است. این مسئله مربوط به زکات فطره نیست بلکه راجع به دین نیز همین است. شما ده مَن گندم از کسی طلبکارید. این شخص باید ده مَن گندم شما را بدهد و اگر می‌خواهد پول دهد باید پول ده مَن گندم را بدهد. اما یک دفعه ده مَن گندم به شما قرض می‌دهد به مدت یک ماه. ده مَن گندم به ذمّۀ شما آمد و یک ماه دیگر باید ده مَن گندم او را بدهی. آن وقتی که از او گرفتی قیمت ده مَن گندم صد تومان بود و الان هشتاد تومان است. الان یا گندم بده و یا قیمتش یعنی هشتاد تومان را بده. لذا در باب قرض و معاملات وقت ادا مناط است و نه وقت ذمّه. وقت ذمّه هرچه باشد، همان عین به ذمّه می‌آید اما در وقتی که می‌خواهد ادا کند اگر بخواهد جنس را بدهد باید عین جنس را بدهد اما اگر می‌خواهد قیمت بدهد، باید قیمت روز را رد کند. اگر موقعی که قرض کرده، گرانتر بوده الان ارزانتر شده باید ارزانی را بدهد و اگر ارزان بوده و الان گران شده باید گرانی الان را بدهد برای اینکه گندم به ذمّه‌اش است و همیشه یوم الادا وقت عطاست. اگر گران شده گرانی را بدهد و اگر ارزان شده،‌ارزانی را بدهد و اگر قیمت تفاوت نکرده، همان قیمت اول را بدهد. لذا این فرمایش مرحوم سید فقط مربوط به زکات فطره نیست بلکه در همۀ معاملات این حرف می‌آید.

 

مسئله 6:لا یشترط اتحاد الجنس الذی یخرج عن نفسه مع الذی یخرج عن عیاله‌ و لا اتحاد المخرج عنهم بعضهم مع بعض فیجوز أن یخرج عن نفسه الحنطة و عن عیاله الشعیر أو بالاختلاف بینهم أو یدفع عن نفسه أو عن بعضهم من أحد الأجناس و عن آخر منهم القیمة أو العكس.مسئله واضح است. به عنوان مثال این شخص باید زکات فطره را برای خودش و خانمش بدهد. برای خودش گندم و برای خانمش برنج می‌دهد و این مانعی ندارد. یا عیالوار است و برای همۀ‌آنها گندم می‌دهد اما برای اینکه ثوابی درج کند، برای خودش برنج می‌دهد. معلوم است که این اشکال ندارد،‌برای اینکه زکات فطره برای خود و عیالش واجب بوده و برای خودش درست داده و برای عیالش هم درست داده برای اینکه یا گندم یا برنج یا خرما و امثال اینها را می‌دهد. بنابراین مثلاً می‌تواند برای هرکدام یک جنس بدهد. مثلاً‌برای خودش برنج و برای خانمش گنم و برای یک بچه خرما و برای بچۀ دیگری جو و برای بچۀ دیگری برنج می‌دهد تا آخر. مسئله‌ای که خیلی مشکل است و قبلاً راجع به این مسئله مذاکره شده اما الان اشکالی پیدا شده و این اشکال را انشاء الله شما رفع می‌کنید.

 

مسئله 7:الواجب فی القدر الصاع عن كل رأس من جمیع الأجناس حتى اللبن عن الأصح‌ و إن ذهب جماعة من العلماء فیه إلى كفایة أربعة أرطال و الصاع أربعة أمداد و هی تسعة أرطال بالعراقی...برای هر سری باید یک صاع بدهد. صاع را به سه کیلو معنا می‌کنند. یک صاع بیست و شش مثقال کمتر از سه کیلو است. این برای هر نفری باید صاعی بدهد. تقریباً ده روایت صحیح‌السند و ظاهرالدلاله در باب 7 از ابواب زکات فطره داریم که همۀ این روایتها دلالت می‌کند بر اینکه برای هر نفر یک صاع بدهد. مرحوم سید در عروه می‌فرماید و در رساله‌ها آمده یک صاع سه کیلو بیست و شش مثقال کمتر است. در این باب 5 و 6، چند روایت داریم که گفته است نصف صاع بدهد. اگر یادتان باشد، در بحث دو روز قبل می‌گفتیم این روایتها حمل بر تقیه می‌شود. برای اینکه نصف صاع از عثمان و معاویه درآمده و بعضی اوقات ائمۀ طاهرین مجبور شدند از آنها متابعت کنند و فرمودند نصف صاع. پس معلوم است روایتها حمل بر تقیه می‌شود. تا اینجا هم حرفی نداریم و حتی مرحوم سید به اندازه‌ای حرف ندارند که متعرض این روایتها و مسئله نشدند و به طور جزم فرمودند برای هر نفر زکات فطره یک صاع است. و اما اینکه در روایتها نصف صاع هم آمده و بعد بگویند منافات با هم ندارد و یکی گفت یک صاع و یکی گفته نصف صاع و آنکه می‌گوید نصف صاع واجب است و آنکه می‌گوید یک صاع واجب است و جمع بین روایات می‌شود یک صاع استحباباً و نصف صاع وجوباً. مرحوم سید اصلاً متعرض اینها نشده برای اینکه قول عثمان و معاویه لیاقت صحبت کردن نداشته و روایت هم به خوبی دلالت دارد که اگر روایت داریم نصف صاع، حمل بر تقیه می‌شود. دیروز یک روایت از امیرالمؤمنین می‌خواندیم که امیرالمؤمنین هم تقیه کرده بودند اما کوبیده بودند. از امیرالمؤمنین پرسیده بود شب عید چقدر باید فطره بدهم؟ فرمودند یک صاع، قبل نصف صاع. فرمودند بئس الاسم الفسوق بعد الایمان، این حرف تو حرف فسقه و فجره است و حرف حسابی را به تو گفتم و آن یک صاع است. حرفی که هست، اینست که مرحوم سید می‌فرمایند اگر بخواهد شیر دهد چهار رطل کفایت می کند و اما نمی‌گوید رطل چقدر است، اما می‌فرماید مشهور در میان اصحاب گفته شده اما من نمی گویم. عبارت مرحوم سید اینست:الواجب فی القدر الصاع عن كل رأس من جمیع الأجناس حتى اللبن عن الأصح‌ و إن ذهب جماعة من العلماء فیه إلى كفایة أربعة أرطال و الصاع أربعة أمداد و هی تسعة أرطال بالعراقی...گرچه مشهور در میان اصحاب راجع به شیر گفتند چهار رطل و چهار رطل تقریباً نصف صاع است، بنابراین قول مشهور را نمی‌گویم و اصحّ اینست که تفاوتی بین گندم و خرما و شیر نیست و همینطور که در خرما باید سه کیلو بدهد، در شیر هم باید سه کیلو بدهد. اگر مطالعه کرده باشید، محشین بر عروه همین حرف مرحوم سید را امضا می‌کنند که مشهور گفتند چهار رطل اما قول مشهور درست نیست و صحیح اینست که باید بگوییم همینطور که راجع به گندم باید شش رطل بدهد که یک صاع باشد، راجع به شیر هم باید یک صاع بدهد. مُقررّین بر عروه مثل مرحوم آقای حکیم، مثل مرحوم آقای خوئی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما» می‌فرمایند دو روایت در مسئله داریم که این دو روایتها مُرسل است و روایات صاع مُسند است و دو روایت مرسل را رها می‌کنیم و روایات صحیح السند که صاع است می‌گیریم و می‌گوییم تفاوتی بین شیر و گندم نیست؛‌ و مرحوم صاحب جواهر این قول مشهور را از خیلی از بزرگان نقل می‌کند؛ از بزرگی مثل شیخ طوسی و مثل مرحوم محقق صاحب شرایع و مثل مرحوم شهید در بیان و امثال اینها. یعنی مرحوم صاحب جواهر از هفت هشت ده نفر این قول چهار رطل را نقل می‌کند. انسان هم اطمینان پیدا می‌کند که چهار رطل هم که دو روایت مرسل راجع به آن داریم، جبران به عمل اصحاب شده است، لذا راجع به شیر چهار رطل کفایت می‌کند و راجع به گندم باید سه کیلو یعنی شش رطل باشد. و اما چیزی هست که باید به آن توجه شود و آن اینکه رطلی که معنا می‌کنند، ظاهراً چهار رطل سه کیلوست و ما اسمش را پنجاه می‌گذاریم. چهار تا پنجاه، سه کیلو یعنی یک صاع می‌شود. لذا آن وقتها داشتیم ده مثقال و پنج نار و ده نار و بیست و پنج و پنجاه و صد درم و بعد از صد درم، نیم مَن و بعد از نیم مَن، یک مَن شاهی. الان این کیلو شده اصل و لذا می‌گویند کیلو به مَن شاه یا مَن تبریز. لذا سه کیلو به مَن تبریز، یک صاع و شش کیلو دو صاع است. آنگاه چهار رطل یعنی چهار تا پنجاه، سه کیلو می‌شود. اگر اینطور معنا کنیم، اصلاً اختلاف در مسئله نیست برای اینکه مشهور گفتند چهار رطل و غیرمشهور گفتند یک صاع یعنی سه کیلو و سه کیلو مصادف چهار رطل می‌شود. بنابراین اسم سه کیلو را چهار رطل گذاشتند. درروایت هم امده رطل مدنی. معلوم می‌شود همینطور که ما پنجاه و کمتر از یک کیلو داشتیم، اما علی کل حال سه کیلو نیم مَن شاه بود که الان یک مَن تبریز است. چهار رطل سه کیلو است یعنی چهار تا پنجاه است. لذا لغت نیز همین است برای اینکه در لغت گاهی رطل مدنی و امثال اینها می‌گویند و جمع بین روایات اینطور می‌شود که چهار رطل یعنی چهار تا پنجاه، ‌یعنی سه کیلو. یک رطل کمتر از یک کیلو و چهار رطل یعنی سه کیلو و این یک صاع است. اگر حرف مرا قبول کنید این فرمایش مرحوم سید سالبه به انتفاء موضوع می‌شود که می‌فرماید: الواجب فی القدر الصاع عن كل رأس من جمیع الأجناس حتى اللبن عن الأصح‌ و إن ذهب جماعة من العلماء فیه إلى كفایة أربعة أرطال و الصاع أربعة أمداد و هی تسعة أرطال بالعراقی...به مرحوم سید می‌گوییم «أربعة ارطال» که در کلمات فقها آمده با یک صاع یک وزن است. چه بگوییم یک صاع و چه بگوییم سه کیلو و چه بگوییم چهار ارطال، همه یکی است. بنابراین مشهور که گفتند چهار رطل، مرادشان سه کیلو است و کسانی که گفتند سه کیلو مرادشان یک صاع است و صاع، نیم مَن شاه و یک مَن تبریز است و ارطال هم نیم مَن شاه و یک مَن تبریز است. و صلّی الله علیه محمّد وَ آل محمّد

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo