< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

97/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غروب چه وقت است؟/ زمان نمازهای یومیه و نوافل آن/ کتاب الصلاة

بحث دیروز رسید به اینجا که غروب آفتاب یا مغرب شرعی چه وقت است؟!

گفتم عامه می‌گویند استتار قرص است. همین مقدار که خورشید پنهان شود، غروب است و می‌توان نماز خواند. آنها الان هم نماز می‌خوانند و هم افطار می‌کنند. اما مشهور در میان شیعه بلکه باید بگوییم یک سیره در شیعه،‌می‌گوید نه، بلکه باید لاأقل ده دقیقه صبر کنیم تا خورشید حقیقتاً مخفی شود. اگر بخواهیم چنین شود، باید سرخی که در اثر پنهان شدن خورشید پیدا می‌شود، بالای سر بیاید. وقتی به بالای سر آمد و روی مشرق رفت، آن وقت مغرب است. مغرب واقعی، یعنی پنهان شدن خورشید از همه جا. و اگر آن سرخی باشد، دلیل بر اینست که خورشید پنهان نشده و حائل پیدا کرده است مثلاً در پشت کوه رفته است؛ و این غروب نیست.

غروب در وقتی است که خورشید به طور کلی پنهان شود. به این حُمرۀ مشرقیه می‌گویند. یعنی سرخی پیدا می‌شود در آنجا که آفتاب غروب می‌کند و بعد کم کم آن سرخی به بالای سر می‌آید و از بالای سر رد می‌شود و در وقتی که حُمره و سرخی از بالای سر رد شد، آنگاه خورشید پنهان شده است. در اینجا می‌توان گفت اختلاف موضوعی هم هست.

سنّی و عامه می‌گویند وقتی خورشید پنهان شد، مغرب است و شیعه می‌گوید این پنهان شدن خورشید است و مغرب نیست و مغرب در وقتی است که سرخی به دنبال خورشید هم پنهان شود. پنهان به معنای اینکه از بالای سر رد شود و به طور کلی نابود شود. شاید یک ساعت هم طول بکشد تا به طور کلی نابود شود.

این اختلاف بین سنّی و شیعه همیشه بوده و نمی‌دانم چرا عامه حساسیتی هم روی این کار دارند و مقیدند که نمازشان را به مجرد اینکه خورشید به حسب ظاهر در آسمان نیست، نماز بخوانند و حتی افطار کنند. حتی حساسیتشان به اندازه‌ای است که اگر ببینند کسی افطار نمی‌کند، به زور به او افطار می‌دهند و روزۀ‌ او را باطل می‌کنند. لذا این شبهۀ موضوعیه را هم می‌تواند داشته باشد که انصافاً به مجرد اینکه خورشید پنهان شود، مخفی شدن خورشید است و نه غروب خورشید. غروب خورشید در وقتی است که از همه جا پنهان شود. علامتش اینست که وقتی غروب می‌کند یک سرخی پیدا می‌شود و این سرخی کم کم از روی سر رد می‌شود و به آنجا می‌رود که خورشید بوده است. کم کم این سرخی هست تا اینکه نابود شود و بعد در فضیلت مغرب گفتند از مغرب تا تمام شدن آن خورشید است. حال در اینکه تا چه وقت آخر مغرب هم مسئلۀ بعد است که آیا نصف شب است یا ده و ربع است و یا طلوع فجر است. لذا از وقتی که حمرۀ مشرقیه پیدا می‌شود تا طلوع فجر وقت نماز مغرب و عشاست که مشهور در میان اصحاب می‌گویند تا نصف شب است.

حال قطع نظر از اینکه شبهه موضوعی باشد، و فقها وارد این نشدند که شبهۀ موضوعی است و اصلاً‌بین ما و عامه اختلاف موضوعی هست و نه اختلاف حکمی.

ما می‌گوییم وقتی پنهان می‌شود خورشید در آسمان هست و آنها می‌گویند خورشید هست اما مناط نیست و غروب می‌خواهیم و الان هم خورشید پنهان شده است.

در مسئله دو دسته روایات داریم که بعضی از این روایات را می‌خوانیم و شیعه هم به این دو دسته روایت عمل کرده است. یعنی در میان فقها هستند افرادی که قول عامه را می‌گویند و می‌فرمایند به مجرد پنهان شدن خورشید مغرب است و می‌توان نماز مغرب را خواند و اگر نخوانده، نماز ظهر و عصر قضاست. و تمسک کردند به یک دسته روایاتی که دلالت روایتها خیلی خوب است، اما مشهور در میان بزرگان و قدما و متأخرین مثل شیخ طوسی‌ها، محققّها و مثل شهیدها و مثل صاحب جواهرها و من جمله صاحب عروه و محشین می‌گویند که اول غروب که می‌توان نماز مغرب خواند، ذهاب حمرۀ مشرقیه است. پنهان شدن سرخی‌ای است که بالای سر است و وقتی از بالای سر رد شد، اول مغرب است.

 

غالب روایات صحیح‌السند است و مخصوصاً آنها که می‌گویند غروب، روایاتشان صحیح‌تر از کسانی است که می‌گویند حمرۀ مشرقیه. علی کل حال دو دسته روایت داریم و بر روی هم دلالت روایات و سند روایات عالیست.

روایت 1 از باب 16 از ابواب المواقیت، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 172

صحیحه برید بن معاویة عن أبی جعفر (علیه السلام) «قال: إذا غابت الحمرة من هذا الجانب یعنی من المشرق فقد غابت الشمس من شرق الأرض وغربها»

مثل اینکه حضرت علاوه بر اینکه فتوا می‌دهند، شبهۀ موضوعی را هم بیان می‌کنند، که در وقتی که خورشید غروب کند،‌مغرب نیست بلکه خورشید هنوزدر آسمان هست و زمانی خورشید از سطح آسمان زایل می‌شود که حمرۀ‌مشرقیه در بالای سر پیدا شود. ظاهراً امام «سلام‌الله‌علیه» به عامه می‌گویند شما نمازهایتان را قبل مغرب می‌خوانید. در وقتی که خورشید هست و هنوز می‌توان نماز ظهر و عصر خواند، شما نماز مغرب می‌خوانید. در اینجا هم امام است و حکم می‌کند به اینکه مغرب ذهاب حمره مشرقیه است، و هم بیان شبهۀ موضوعیه می‌کند.

انصافاً روایت از نظر سند بالاست و از نظر دلالت از نظر شبهۀ موضوعیه و حکمیه بالاست.

روایت اینست که:

عن أبی جعفر (علیه السلام) «قال: إذا غابت الحمرة من هذا الجانب یعنی من المشرق فقد غابت الشمس من شرق الأرض وغربها».

پس اگر حمرۀ مشرقیه از بالای سر نگذرد، زالت الشمس من الأرض نیست. هم از نظر شبهۀ موضوعیه نفی می‌کنند و قبل از ذهاب حمرۀ مشرقیه حکم می‌کنند که خورشید هست پس نمی‌توان نماز خواند و هم حکم می‌کنند که نماز مغرب بعد از ذهاب حمرۀ مشرقیه است.

 

روایت 2 از باب 16

صحیحه زراره عن أبی جعفر (علیه السلام) «قال: إذا غابت الحمرة من هذا الجانب یعنی من المشرق فقد غابت الشمس من شرق الأرض وغربها».

 

روایت 3 از باب 16، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 173

عن ‌أبی عبدالله علیه‌السلام: وقت المغرب اذا ذهبت الحمرة من المشرق.

در این هم می‌توان گفت که حضرت چه در روایت اول و چه در روایت دوم و سوم، دو کار کردند. یکی موضوع را گفتند و یکی هم حکم را گفتند.

موضوع را گفتند و فرمودند تا حمرۀ‌ مشرقیه نشود، مغرب نیست. به عبارت دیگر خورشید هست اما پنهان است و نظیر خورشید زیر ابر است. سطح زمین مقداری پائین است یا کوه خیلی بالاست و خورشید پیدا نیست و الاّ‌خورشید هست. زمانی خورشید زائل می‌شود و از سطح زمین می‌رود، که سرخی بالای سر بیاید و از بالای سر بگذرد.

این نیز شبهۀ موضوعی و حکمی را دارد.

 

روایت 4 از باب 16، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 173

صحیحه عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: وَقْتُ سُقُوطِ اَلْقُرْصِ وَ وُجُوبِ اَلْإِفْطَارِ مِنَ اَلصِّیامِ أَنْ تَقُومَ بِحِذَاءِ اَلْقِبْلَةِ وَ تَتَفَقَّدَ اَلْحُمْرَةَ اَلَّتِی تَرْتَفِعُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَإِذَا جَازَتْ قِمَّةَ اَلرَّأْسِ إِلَى نَاحِیةِ اَلْمَغْرِبِ فَقَدْ وَجَبَ اَلْإِفْطَارُ وَ سَقَطَ اَلْقُرْصُ.

باز در این روایت چهارم نیز حضرت مقید بودند که در ردّ عامه بفهمانند که من تعبد نمی‌گویم بلکه یک امر خارجی است و بیان موضوع می‌کنم.

نماز ظهر و عصر قبل غروب است و نماز مغرب و عشاء بعد غروب است و غروب در وقتی است که حمرۀ مشرقیه شود و نه در وقتی که خورشید پنهان شود.

در این باب 16 روایات دیگری هست که دلالات روایات معمولاً بیان حکم نیست. بلکه هم بیان حکم و هم بیان موضوع است. اما در میان آنها روایاتی هم هست که تعیین موضوع نمی‌کند بلکه حکم را می‌گوید و می‌فرماید: وقت المغرب طلوع المشرقیة.

و اما در همین باب 16، روایات فراوانی هست که می‌فرماید مغرب استتار قرص است.

روایت 18 از باب 16، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 179و من تلک الروایات قوله علیه‌السلام فی روایاتهم، «وقت المغرب اذا غاب القرص».

آنگاه بین روایتها تعارض واقع می‌شود. یکی می‌گوید حمرۀ‌ مشرقیه و یکی می‌گوید «اذا غاب القرص». لذا این باب 16 تقریبا بیش از بیست روایت دارد و یک دسته روایات می‌گویند استتار قرص و بعضی از فقها به همین فتوا دادند و بعضی می‌گویند حمرۀ مشرقیه و مشهور در میان اصحاب و حتی باید بگوییم همیشه و حتی در زمان ائمه طاهرین «سلام‌الله‌علیهم» یک سیره از شیعه بوده است.

دو سه نوع می‌توان جمع بین روایات کرد. یکی تفسیر است. آن روایت می‌گوید «وقت المغرب اذا غاب القرص» و دیگری می‌گوید این غاب القرص باید حقیقی باشد و حقیقی آن وقتی است که حمرۀ‌ مشرقیه شود. بنابراین می‌شود مفسر و روایات حمرۀ مشرقیه تفسیر می‌کند جملۀ‌ «وقت المغرب اذا غاب القرص». و آن روایتها می‌گویند «اذا غاب القرص أن سطح الارض».

روایت هم خواندیم که حضرت فرمودند وقتی ذهبت الحمره شد، آنگاه «ذهبت الشمس». لذا یک دسته روایات دستۀ دیگر را تفسیر می‌کند.

اگر این را قبول نکنید، اعراض اصحاب می‌آید. برای اینکه این روایتها زیاد است، اما قدما و متأخرین الاّ شاذاً، این روایتها را دیدند و این روایتها را در یک باب نقل کردند، اما به ضرس قاطع گفتند «وقت المغرب ذهاب الحمرة المشرقیة». لذا اگر اعراض اصحاب هم بگوییم طوری نیست برای اینکه قول غروب شاذ است و «دع الشاذ النادر».

مرحوم صاحب جواهر و امثال ایشان، مثل مرحوم شیخ طوسی از قدما و من جمله عروه و محشین بر عروه که گفتند حمره، اسم آوردند و گفتند روایاتی که گفته «وقت المغرب اذا غاب القرص»، حمل بر تقیه می‌شود. برای اینکه این قول عامه است و آنها روی آن حساسیت دارند و این روایتها آنجا بوده که حضرت مجبور بودند به شیعۀ در میان سنّی بگویند تقیۀ مدارایی کن و اگر روزه‌ات را به خورد تو دادند و نماز خواندند تو هم با آنها نماز بخوان. بالاخره این سه وجه هست. یکی مفسِر و مفسَّر که جمع بین روایات جمع عرفی است و عرف می‌فهمد غروب و ذهاب حمره یک چیز است و یکی تفسیر دیگری را می‌کند. وگرنه اعراض اصحاب هم خیلی خوب است برای اینکه اعراض اصحاب حسابی کار می‌کند. قول غروب شاذ است و ظاهراً الان ندیدم کسی به آن عمل کند و اگر عمل کردند و اگر قابل تأویل نباشد، بالاخره روایتش اعراض اصحاب است و حرف سوم اینکه همۀ روایتها حمل بر تقیه شود برای اینکه روایاتی که می‌گوید «حمره»، مخالف با عامه است و حکم را گفتند.

وجه چهارم که شاید بهتر باشد، همان مفسِّر و مفسَّر است و بگوییم اصلاً بین روایتها معارضی نیست. روایتی که می‌گوید حمره با روایتی که می‌گوید استتار قرص، هر دو یک چیز را می‌گویند؛ برای اینکه استتار قرص هنوز مغرب نشده و غروب و مغرب یک معنا دارد و آن هم ذهاب حمرۀ مشرقیه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo