< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   بحثی که عنوان کردم بحث مشکلی است لذا مباحثه امروز مباحثه مشکلی است انصافاً و آن بحث این است که مرحوم شیخ الرئیس و مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی فرموند الدلالات تتبع الارادات دلالت کلام متوقف بر اراده است اگر اراده باشد دلالت هست اگر نه، نه الدلاله تتبع الاراده.

    مرحوم صاحب فصول اشکال کردند این یعنی چه؟ برای این که کسی بگوید زید، مثلاً کسی جلو دارد می‌رود اسمش حسن است بگوید حسن، خب این برمی‌گردد نگاه می‌کند این می‌خواهد اراده کرده باشد می‌خواهد اراده نکرده باشد و دلالت تابع وضع است این اگر پسرش را حسن گذاشته بود حالا می‌گوید حسین او برنمی‌گشت نگاه کند، اما حالا که پسرش را حسن گذاشته تا می‌گوید حسن او برمی‌گردد نگاه می‌کند او می‌خواهد اراده کرده باشد می‌خواهد نکرده باشد لذا دلالت تابع وضع است نه تابع اراده متکلم.

    مرحوم آخوند این را تصدیق می‌کنند اما می‌گویند مراد شیخ الرئیس دلالت تصدیقیه است نه دلالت تصوریه. در دلالت تصوریه همین طور است دلالت تابع وضع است می‌گویند اگر شما زید قائم زید فقط را گفتند زید شما اراده کرده باشید، نکرده باشید معنا به ذهن مخاطب می‌آید هم بگوئید قائم باز هم همین طور است شما اراده کرده باشید، نکرده باشید آن قائم به زید می‌آید و اما اگر بگوئیم زید قائم، نه دلالت تابع اراده است و مرحوم شیخ الرئیس و مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی اینجا را می‌خواهند بگویند لذا مرحوم صاحب فصول را هو می‌کنند ایشان، که کلمات این دو بزرگوار را نفهمیدی لذا به ایشان ایراد کردی بعد داغش هم می‌کنند می‌گویند خب حالا روی حرف تو پس اگر تابع اراده باشد، اگر توی خواب گفت زید قائم باید تصدیق نباشد یا خطا کرد به جای زید قاعد گفت زید قائم یا دروغ گفت اینها باید تصدیق نباشد در حالی که تصدیق است، ایشان می‌گویند نه، بله ما می‌گوئیم اینها تصدیق نیست، اینها ضلالت است، اینها جهالت است، هو می‌کنند، اینها علم نیست، اینها تصدیق نیست.

    در جلسه قبل می‌گفتیم خب هر چه شما در دلالت تصوریه گفتی همان را در دلالت تصدیقیه هم می‌گوئی دیگر یعنی وقتی گفتند زید می‌خواهد او ارداه کرده باشد یا نه معنا به ذهن مخاطب می‌آید، اگر اسمش زید باشد برمی‌گردد می‌گوید آقا چه می‌گوئی؟ خب زید قائم هم همین است وقتی که متکلم می‌گوید زید قائم حالا دروغ بگوید یا مطابق با واقع بگوید یا خطا بکند یا اصلاً لغو بخواهد بگوید شوخی بخواهد بکند قصد نداشته باشد اما این معنای ترکیبی معنای تصدیقی می‌آید در ذهن مخاطب بعد مخاطب باید حساب بکند ببیند دروغ گفته یا نه، خطا کرده یا نه، امثال اینها یک حرف دیگری است اما دلالت تصدیقیه مثل دلالت تصوریه، اینها تابع معنا است، تابع وضع است نه تابع اراده هیچ اشکالی نیست. چنین وضعی ما داریم که بگوئیم که مراد از تصدیق یعنی مراد متکلم؟ چه کسی این را گفته تا حالا؟ اصلاً دلالتی معنایش نیست، دلالت تابع وضع است و ما بگوئیم دلالت تابع اراده است اگر گفت زید قائم این دلالت ندارد مگر اراده کرده باشد می‌گویم دلالت دارد، مگر دروغ گفته باشد که آن کلام، کلام دروغ است، خطا کرده باشد آن کلام خطاست، بعد باید بنشینیم روی آن کلام حرف بزنیم ببینیم که آیا دروغ گفت، آیا حقیقت داشت؟ آیا شوخی کرد؟ اگر منکر شد قاضی گردنش می‌گذارد روی اقرار العقلا علی انفسهم جایز آنها یک حرفهای دیگری است اما حرف ما فعلا این است می‌گوید زید قائم و شوخی هم می‌خواهد بکند می‌گوید زید آمد، همه برمی‌گردند نگاه می‌کنند، این یعنی چه؟ یعنی دلالت تابع وضع است نه تابع اراده این زیاد هم اتفاق می‌افتد، توی مجلس نشستند کسی می‌خواهد شوخی کند می‌گوید زید آمد، همه برمی‌گردند نگاه می‌کنند، این معنایش چیست؟ یعنی دلالت تابع اراده این آقا نیست، تابع وضع است این وضع زید برای آن جسم خارجی، قائم برای آن اتصاف، آن نسبت بین- بین، که ا تصاف را درست بکند، این زید قائم این جمله که به آن می‌گوئیم تصدیقیه در مقابل تصوریه این تصدیقیه در مقابل تصوریه هر دو تابع وضعند، بمعنا دلالتشان تابع وضع است حالا آن آقا می‌خواهد سهواً باشد، جهلاً باشد، مزاح باشد نه، دروغ می‌خواهد بگوید ما بخواهیم گردن شیخ الرئیس بگذاریم، ممکن است شیخ الرئیس هم اشتباه کرده باشد اما آن که صاحب فصول می‌گوید این است می‌گوید الدلالات تتبع وضع را اگر راستی متکلم عالم به وضع است، مخاطب عالم به وضع است، اگر عالم به وضع شد تا متکلم چیزی را بگوید، دلالت تصوریه باشد، دلالت تصدیقیه باشد آن معنا می‌آید به ذهن مخاطب و صاحب فصول می‌گوید این که شما می‌گوئید الدلاله تتبع الاراده ما هیچ کجا نداریم، الدلاله تتبع الوضع چه دلالت تصدیقیه باشد، چه دلالت تصوریه. لذا از همین جهت وقتی که می‌گوید من بدهکارم به تو خب می‌گوید بده ، منکر می‌شود، قاضی گردنش می‌گذارد می‌گوید آقا گفتی، اقرار العقلا علی انفسهم جائز، دلالت که تمام بود انکار تو فایده ندارد باید پول مردم را بدهی اقرار العقلا علی انفسهم جایز حالا بگوید مراد من نبود  کسی بگوید من بدهکار به توام  بعد  بگوید آقا مرادم نبود، شوخی کردم، خب گردنش می‌گذارند دیگر، گردنش می‌گذارند می‌گویند دلالت تصدیقیه بود، انکار تو فایده ندارد باید پول مردم را بدهی به قاعده اقرار العقلا علی  انفسهم جایز، هر چه بگوید من اراده نکردم، من اراده نداشتم، من شوخی کردم  با تو، یک چیزی گفتم تو یک چیزی گفتی، همه شوخی بود. کسی خواب است می‌گوید زید، خب فوراً آن جسم خارجی به ذهن مخاطب می‌آید، خواب است چنانچه می‌گوید زید ایستاده است خب آن معنای تصدیقی به ذهن مخاطب می‌آید بعد می‌گوید هزیان می‌گوید، دروغ می‌گوید، چه را دروغ می‌گوید؟ اگر مهمل بود، اگر دلالت تابع اراده بود، دیگر معنا ندارد هزیان می‌گوید یا معنا ندارد دروغ می‌گوید باید بگوید هیچ چیز، اصلاً این اراده نکرده، دلالت نیست، نمی‌گوید، می‌گوید دلالت هست اما دروغ گفته، اما خواب است، اما نیسان است اما واقع است. اشکال من اینجاست که حرف صاحب فصول می‌گوید آقا دلالت تابع اراده نیست، تابع وضع است به این معنا تا لفظ را می‌گوید ولو آدم خواب، ولو آدم دروغ گو، حتی جاهل به وضع متکلم جاهل به وضع است می‌گوید زید قائم، چه چیزی به ذهن می‌آید، آن که عالم به وضع است، قیام زید به ذهن  می‌آید معلوم می‌شود دلالت تابع وضع است نه تابع اراده لذا وقتی که خواب است نمی‌گوید دلالت نیست می‌گوید حرف این اهمیت ندارد در وقتی که دروغ بگوید می‌گوید بله گفت اما دروغ گفت یعنی تطابق با واقع ندارد نه دلالت نیست، لذا می‌شود دروغ و آنجا هم که انکار باشد، می‌گوید من اراده نکردم، قاضی می‌گوید اراده نکردم چیست؟ خب گفتی اقرار العقلا علی انفسهم جایز. توی سرش می‌زند، پولش را از او می‌گیرد ولو صد بار بگوید اراده نکردم. مثل آنجاست که کسی از این افراد ناباب را گرفتند، محکوم به اعدام شد بعد می‌گفت این که من می‌گویم لیس فی جُبَّتی سوی الله مرادم این نبوده ، نمی‌دانم مرادم چی بوده آن قاضی بنا کرد فحش بد به این بدهد این گفت چرا فحش می‌دهی؟ گفت که من اراده نکردم فحش را من اراده کردم که خدا بیامرزد پدرت را. نمی‌شود آدم حرفهائی بزند بعد بگوید که الدلاله تتبع الاراده من اراده نکردم پس اراده نیست دلالت هست الا این که آنجاهائی که اراده نکرده باشد به آن می‌گویند مزاح و الا اگر دلالت تابع اراده باشد باید بگوئیم هیچ چیز در مزاح اما به آن می‌گوئیم مزاح آن جا که اراده کرده به آن می‌گوئیم جد آنجا که خطا کرده به آن می‌گوئیم خاطی در آنجا که دروغ گفته به آن می‌گوئیم کاذب، کذاب در همه اینها دلالت هست اما آیا مطابق واقع است یا نه؟ آن یک مسئله دیگر است گاهی مطابق با واقع است گاهی مطابق با واقع نیست، گاهی خطاست گاهی نسیان است. دلالت هست، تابع وضع است الا این که تابع اراده باشد، نه. برای این که اراده ربطی به دلالت ندارد، یدل هذا علی هذا چرا؟ بالوضع . دلالت تصوریه همین دلالت تصدیقیه هم همین است.

    بله این اواخر مرحوم آخوند و امثال اینها یک چیزی درست کردند آن هم باز خیلی نمی‌تواند مطلب را صاف کند و آن این است که اراده استعمالی و اراده جد که گفتنند گاهی اراده استعمالی است مثل عام را می‌گوید ضرباً للقانون بعد تخصیصش را می‌زند این اراده جد نیست یعنی وقتی که می‌گوید اکرم العلما اراده نکرده اکرم بعض العلما تا بگوئیم مجاز است در مقابل اصولیین مثل صاحب معالم و صاحب قوانین که می‌گفتند استعمال عام در خاص مجاز است مرحوم آخوند گفتند نه، مجاز نیست اراده عام است اما جد رویش نیست استعمال رویش است یعنی عام را گفته به اراده استعمالی پس الدلاله تتبع الاراده در این گونه چیزها آدم می‌تواند این را بگوید یا مثلاً زید کثیر الرماد در مجاز این الدلاله تتبع الاراده یعنی وقتی می‌گوید زید کثیر الرماد نمی‌خواهد بگوید خاکستر دارد می‌خواهد بگوید سخی است و اینجاها دلالت تابع اراده است نه تابع وضع باشد. کسی حرف را این جوری درستش بکند، بگوید که این که خواجه نصیرالدین طوسی یا مرحوم  شیخ الرئیس این دو بزگوار فرمودند که الدلاله تتبع الاراده اینجاها را می‌خواهند بگویند یعنی بعضی اوقات اراده استعمالی است نه جدّی اما این هم نمی‌شود گفت برای این که مرحوم آخوند اینجا خودشان جد درست کردند در باب عام وخاص ولی اینجاها حسابی می‌فرمایند دلالت تصدیقیه این، تتبع الاراده، نه تتبع الوضع. و در همان جا هم که اراده استعمالی و اراده جد است، همان جاها هم می‌گوئیم نه، قرینه هست.

    باز این جور می‌شود که الدلاله تتبع الاراده مع القرینه یعنی اگر عرف قرینه را بداند تابع اراده هم نیست مثلاً بگوید زید کثیر الرماد، قرینه هست که حالا معنا ندارد خانه خاکستر باشد پس مراد سخی است، آن قرینه حالیه می‌گوید زید سخی باز هم در اینجا دلالت چه شد تابع اراده آقا نشد اگر آقا اراده کرده باشد زیاد خاکستر دارد  باید قرینه را بیندازد یا مثلاً در باب عام آنجا که ضرباً للقانون باشد اراده استعمالی با قرینه است یعنی قرینه ضرباً للقانون می‌گوید که عام استعمالی نه جد یعنی تابع اراده نیست اما همان جا هم قرینه هست بر این که از این عام اراده کردند، اراده استعمالی نه اراده جد را . ظاهراً یک جا پیدا نمی‌کنید که ما بگوئیم دلالت تصدیقیه متوقف بر اراده استعمالی است.

    دلالت تابع وضع است، آنجا که مخاطب وضع را نمی‌داند هیچ چیز به ذهنش نمی‌آید و آنجا که وضع را بداند دلالت تابع وضع است، می‌خواهد او اراده کرده باشد می‌خواهد اراده نکرده باشد می‌خواهد خواب باشد، می‌خواهد بیدار باشد.

    بله آنجا که خواب است به او می‌گویند این کلام معنادار تو مرادت نبود هزیان گفتی وقتی که شوخی باشد می‌گویند آقا شوخی کرد، وقتی که دروغ باشد معاقبش می‌کنند آنوقت که جدی باشد به او می‌گویند بارک الله.

    این خلاصه حرف است یکی از فضلای جلسه می‌گفت مراد مرحوم آخوند این نیست، گفتم بیا بینیم کجا نیست، آمد اما نمی‌دانم چه می‌گفت گفت فرق است بین الله و یا الله اما حالا مراد ایشان چه هست و این که مرحوم آخوند اراده تصدیقی را نمی‌خواهند بگویند و امثال اینها نمی‌دانم آن فاضل عزیز چه می‌خواست بگوید.

    حالا چون بحث، بحث مشکلی است اگر چیزی داشته باشید که مرحوم آخوند بخواهند این را بگویند که دلالت تصوریه و دلالت تصدیقیه هر دو تابع وضع است نه تابع اراده و اما این حرفهائی که می‌زنیم حرفهائی است که تو نمی‌فهمی و حرف شیخ الرئیس و حرف خواجه نصیر الدین طوسی و حرف مرحوم آخوند را بتوانید درستش بکنید خیلی خوب است ما که نتوانستیم درست کنیم.

    یک بحث دیگر هست راجع به ترکیب که این هم نفهمیدگی من دارم ببینید می‌توانید این نفهمیدگی را رفع کنید.

    مرحوم آخوند و مشهور می‌فرمایند که مرکب وضع ندارد برای این که لازم می‌آید لغویت وقتی برای زید وضع درست شد، برای قائم وضع درست شد برای نسبت بین بین وضع درست شد خب وقتی می‌گوید زید قائم دیگر خواه ناخواه آن دلالت تصدیقیه به ذهن می‌آید و ما بخواهیم برای مرکب یک وضع جداگانه درست کنیم، لازم نیست اما وضع زید، وضع قائم، وضع نسبت بین، بین برای ما، ما را مستغنی می‌کند از وضع مرکبات، این حرفی که اینها دارند.

    خب در حالی که صرف و نحو ما همه وضع شده برای این که مرکبات را بگوید وضع دارد نمی‌شود مرکبات که وضع نداشته باشد، جمله خیریه، جمله انشائیه، آن جمله موکّد، غیر موکّد و بالاخره صرف و نحو هر دو، صرف را برای چه می‌خوانیم؟ نحو را برای چه می‌خوانیم؟ فصاحت و بلاغت را برای چه می‌خوانیم؟ فصاحت و بلاغت را برای چه می‌خوانیم؟ همه اینها برای این است که هیئات را ما درستش بکنیم و هیأت غیر از زید و قائم و نسبت بین - بین است. هیأت علّت سوری از برای کلام است مثل این است که ما بگوئیم علت مادی داریم دیگر بس است، علّت صوری نمی‌خواهیم نمی‌شود که ما هم علّت فاعلی بخواهیم، آن فاعل که این جا را ساخته، هم علّت مادی می‌خواهیم هم این مصالحی که اینجا بکار رفته. هم علّت سوری می‌خواهیم آن کار فاعل، با آن مواد این صورت را در آورده. هم علّت غائی می‌خواهم برای این که لغو نباشد، اینجا  را برای چه ساختند؟ خب این 4 علّت همه جا باید باشند، در زید قائم هم این 4 چیز باید باشد یکی فاعلی، آن که می‌گوید زید قائم یکی ماده، «ز» ، «ی» و «دال» و آن قیام، قائم، اسم فاعل و آن نسبت بین - بین. یکی هم علّت صوری به صورت زید قائم، که این قیام زید را گاهی می‌گوید قائم زید گاهی می‌گوید یقوم زید گاهی می‌گوید زید قائم، گاهی می‌گوید زید یقوم و امثال اینها، به صور مختلف در می‌آورد مواد یک چیز است معنا یک چیز است اما به صور مختلف در می‌آورد، این صور مختلف معنادار می‌شود یعنی هر کدامش یک معنای خاصی برای خودش پیدا می‌کند و علّت مادی ، علّت صوری و علّت فاعلی برای چه می‌گوید زید قائم؟ که آن علّت غائی اول مقدم است بعد هم مؤخر است اما علی کل حال هر چیزی این 4 چیز را می‌خواهد، حالا این که مرحوم آخوند که می‌فرمایند مرکبات وضع ندارد، می‌گویم اگر وضع ندارد شما صرف و نحو را برای چه درست کردی؟ اصلاً مرکب یعنی علّت سوری، ما زید را باید بدانیم برای چه است، قائم را باید بدانیم برای چه است حالت بین، بین را باید بدانیم برای چه است بدهم این زید و قائم و قیام و نسبت بین، بین را که یک مرکب درست می‌کنیم 20-10 تا مرکب می‌توانیم از این درست کنیم، ما بگوئیم آن مواد وضع دارند اما آن صور وضع نداند لذا هیچ کس هم تا حال نگفته این که کسان دیگر گردن گذاشتند این که مراد بعضی این است که شخصاً زید قائم یک وضع جداگانه دارد این که اصلاً نمی‌شود برای این که لازم می‌آید وضع غیر متناهی آن هم نمی‌خواهد بگوید آن هم همین را می‌خواهد بگوید که آقا زید وضع دارد، قائم وضع دراد، نسبت بین - بین وضع دارد، آن مرکبی که این متکلم درست می‌کند این وضع دارد لذا گاهی فصیح است، گاهی بلیغ است گاهی از نظر فصاحت و بلاغت می‌رسد به مثل قرآن شریف مثل نهج البلاغه گاهی فصاحت و بلاغت ندارد. گاهی تأکید دارد، گاهی تأکید ندارد و تا آخر، یعنی علم صرف و علم نحو هر دو علم فصاحت و بلاغت برای ما چه درست می‌کند؟ به ترکیب‌ها رنگ می‌دهد می‌گوید این جور ترکیب فصاحت دارد، آن جور ترکیب بلاغت دارد، آن جور ترکیب دارای تأکید است، این جور ترکیب غلط است، آن جور ترکیب بدمزه است و همچنین تا آخر و اینها همه‌شان.

    حالا اینجاها بعد می‌آئیم صحبت می‌کنیم که وضع ما که لازم نیست بگوید وضعت هذا لهذا بنای عقلاست دیگر، بنای عقلا ذوق انسان است گاهی از یک جمله یک معنای حسابی می‌فهمد، گاهی هم از یک جمله یک معنای بد می‌فهمد، یک معنای غیر فصیح می‌فهمد تا آخر.

    تمام هیئات که علّت صوری برای کلام است همین طور که ماده وضع دارد، صورت هم باید وضع داشته باشد و علم نحو و علم صرف و علم فصاحت و بلاغت هم برای همین وضع کردند و ما از آن علم صرف و نحو و فصاحت و بلاغت خیلی چیز می‌فهمیم این یعنی چه؟ یعنی خیلی می‌فهمیم که این صور همه‌شان وضع دارند البته بنای عقلا همه‌شان وضع دارد.

    حالا این را یک فکری رویش بکنید ببینید آیا مرحوم آخوند همین را می‌خواهند بگویند یا نه؟

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo