< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

جلسه 9

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

در اینکه حقیقت در متلبس بالحال است و اگر استعمال کردیم و ماانقضی عنه المبداء را گفتیم مشتق این مجاز است، یک قول مشهوری است. می‌گوید زید قائم، الان قاعد است اما یکساعت قبل قائم بوده حالا می‌گوید زید قائم در حالیکه قاعد است نه اینکه زید قائم زید کان قائما نه، الان قائم است. من قضی عنه المبداء را تلبس بالحال حساب می‌کند خب بسیاری از بزرگان گفتند این مجاز است دلیل چیست ؟ تبادر که دیروز من عرض کردم، نگفته بودند تبادر خیلی بهتر بود برای اینکه تبادر معنایش این است شک کنیم آیا حقیقت است یا مجاز؟ ببریم توی خزینه ذهن، ذهن ما حقیقت یا مجاز برای ما درست بکند گفتم بجای این تبادر اگر فرموده بودند انسباق اللفظ من المعنی شاید هم همین مرادشان است همین انسباق اللفظ من المعنی قبلاً هم از مرحوم آخوند داشتیم که تبادر انسباق اللفظ من المعنی بالاخره ما گفتیم که عرف وقتی که می‌گوئیم زید قائم یعنی بالفعل تلبس بالحال و از او اراده بکنیم تلبس گذشته و بگوئیم حال تلبس دارد به اعتبار گذشته این مجاز است. برای اینکه عرف آنجا که می‌گوید قائم است می‌گوید انه لیس بقائم .

خب این دلیل مشهور اما از آنطرف هم یک شهرتی آنهم از بزرگان مثل مرحوم آقا میرزا حبیب الله رشتی که اگر می‌بینید مرحوم آخوند توی کفایه توی باب مشتق اینقدر اینطرف و آنطرف می‌زند برای اینکه آقا میرزا حبیب الله رشتی را رد بکند و راستی مرد ملایی بوده و خیلی‌ها گفتند که زید قائم که بگویند به اعتبار من قضا این الان حقیقت است آنهم گفته تبادر، آنهم گفته عرف، گفته انسباق اللفظ من المعنی یا گفته است صحت الحمل، عدم صحت سلب همان حرفی که مرحوم آخوند و اطرافیان و بزرگان می‌گویند همان دلیل را باز بزرگانی می‌فرمایند، لذا دیروز می‌گفتم که چه طور می‌شود این بگوید تبادر او هم بگوید تبادر. حالا اگر مثلاً اینها محصل بودند، طلبه بودند حرفی، نیمچه مجتهد بودند، نیمچه اصولی بودند حرفی، اما راستی مرحوم آخوند بگوید تبادر، مرحوم آقا میرزا حبیب الله رشتی هم بگوید تبادر، او بگوید تبادر در حال این بگوید اعم از حال و من قضی.

یک چیزی به نظر من می‌آید، اگر بپسندید می‌توانیم رفع دعوا بکنیم و آن این است که این مشتق اقسامی دارد بعضی از اقسامش از نظر حکمی دائر مدار محمول است، مثل همین زید قائم، زید قاعد، زید عالم، زید عادل و امثال اینها که اگر عادل بوده و الان عادل نیست خب معلوم است عرفا می‌گویند لایجوز اقتدای به این آقا اگر عالم بوده، الان عالم نیست خب همه می‌گویند از این مسئله نپرس اگر قائم بوده الان قائم نیست خب همه می‌گویند که این قائم بوده الان که دیگر نمی‌شود گفت که قائم بلکه صحت سلب هم دارد بگوئیم انه لیس بقائم، یک قسمت از مشتق‌ها اینطوری است که مرحوم آخوند الان آن دلیل سومی که آنها آوردند و مرحوم آخوند یک حرف عالی دارد در ردشان خب این حرف را اینجا قبول دارند اما خیلی از مشتقات حمل حکم بر موضوع صرف الوجود است مثل الزانیه و الزانی فجلدوا کل واحد منهما مأته جلده. ادامه نمی‌خواهد مثل زید عالم، صرف الوجود عرف به این می‌گوید زناکار ولو یکسال قبل هم زنا کرده باشد، زنا داده باشد. الان به او می‌گوید زانی،اعم است آنوقت که زنا می‌کرده می‌گوید زانی، الان هم می‌گوید زانی، و بخواهیم بگوئیم زانی به اعتبار یکسال قبل این را عرف نمی‌پسندد مثل قاتل، مثل مقتول مثل سارق، بلکه یک قاعده کلی می‌توانیم بگوئیم که همه صفات از فضایل و رذایل، اما حالا این حرف مرحوم آخوند که بعد می‌فرمایند، صرف الوجود این خیلی حرف خوبی است که اطلاق برای این است که محمول برای موضوع صرف الوجود است نه دائر مدار محمول، محمول به نحو صرف الوجود موجود بشود، این موضوع دیگر این محمول را دارد، این ذات دیگر این وصف را دارد مثل مجرم، مثل سارق، مثل زانی، مثل فاسق و امثال اینها که وقتی به نحو صرف وجود شد، همین مقدار که محمول بیاید روی موضوع، موضوع متلبس به محمول بشود علی نحو صرف الوجود دیگر خواه ناخواه آنی است، آنی تمام می‌شود اما بعدش قاتل بر این صادق است، مقتول بر این صادق است. دیروز این را کشته الان به این می‌گویند مقتول و بخواهیم بگوئیم مقتول یک کان در تقدیر دارد عرف نمی‌پسندد کان مقتولا، کان قاتلا، کان زانیا، نه در اینجاها صرف الوجود کار خودش را می‌کند، موضوع متصف می‌شود علی نحو دوام، وقتی چنین شد، همان وقتی که به آن می‌گویند مقتول، کشته نشده، یکسال قبل کشته شده، اما حالا به او می‌گویند مقتول.

لذا فرق است بین قائم و عادل در قائم دوام می‌خواهد، تا ایستاده عرف به او می‌گوید ایستاده اما تا نشست دیگر به او نمی‌گوید ایستاده، اگر بخواهد بگوید می‌گوید کان قائما اما در قاتل صرف الوجود است وقتی آدم کشت الان هم به او می‌گویند قاتل اما بخواهد بگوید کان قاتلا این مؤنه می‌خواهد اطلاق می‌گوید قاتل مجرم، مقتول، عادل، فاسق و امثال اینها.

لذا اگر حرف من را بپسندید رفع نزاع می‌شود و اینکه می‌بینیم مثلاً او می‌گوید حقیقت در من تلبس است، مثلا که می‌خواهد بزند، مثال به ضارب و قائم و امثال اینها می‌زند، آنکه می‌گوید اعم است وقتی مثال می‌خواهد بزند، مثال به قاتل و مقتول و به حتی همین آیه را می‌خواند به زانی و سارق و امثال اینها.

مرحوم آخوند (رض) این عرض من را بطور ضمنی قبول می‌کنند مرحوم حاج حبیب الله رشتی دلیل آوردند برای اعم لاینال عهد الظالمین و آقا میرزا حبیب الله رشتی- دیگران هم فرمودند – گفتند که روایات فراوانی داریم که ائمه طاهرین مثل ابوبکر و عمر و عثمان را از آنها سلب خلافت کردند به همین آیه شریفه گفتند اینها بت پرست بودند، قبل از آنکه اسلام بیاورند چون بت پرست بوند امام (ع) فرمودند این لیاقت امامت ندارد برای اینکه بت پرست بوده لاینال عهد الظالمین. آقا میرزا حبیب الله گفتند بین لاینال عهد الظالمین و امام (ع) اطلاق کردند به اعتبار من قضی عنه المبداء .

مرحوم آخوند می‌پسندند، قبول می‌کنند الا اینکه می‌خواهند رد بکنند، خب یک مطلب علمی که توی ذهن مبارک همه شما باید باشد یک طلب علمی می‌آورند، می‌فرمایند که احکام که متعلق موضوعات می‌شود منقسم می‌شود به 3 قسم؛ می‌فرمایند یک قسمش اصل محمولیت ندارد مثل اینکه امام (ع) راجع به ابان یا راجع به زراره می‌فرمودند علیک بهو الرجل می‌گوید این محمول عنوان مشیر است این هذا جالس هیچ خصوصیت ندارد بجای اینکه بگویند علیک به زراره می‌گوید بهذالجالس می‌فرمایند این اصلاً هیچ چیز . برای اینکه نه من قضا است و نه تلبس است و اصلاً عنوان مشیر است اصلاً محمول هیچ دخالت در موضوع ندارد الا معرفی کند موضوع را، این یک قسم.

می‌فرمایند در یک قسم (دیگر) حکم دائر مدار محمول است. هر کجا محمول باشد حکم است، هر کجا نباشد نه. آنوقت مثال الزانیه و الزانی فجلدوا کل واحد منهما مئه جلده، یا مثال گفتند اقتدا کردن به عادل، قبلاً عادل بوده، الان عادل نیست که نمی‌شود اقتدا کرد. دوران امر است در جواز اقتدا عدالت لذا این من قضا عنه المبداء و حال و استقبال و اینها هیچ کدام دخالت در حکم ندارد بلکه حکم آمده روی موضوع محمول دار همیشگی، بالفعل.

می‌فرمایند قسم سوم، نه آن (قسم اول) و نه این (قسم دوم) بلکه حکم آمده روی محمول صرف الوجود. همین مقدار که این موضوع، این محمول را بگیرد ولو آناما، این موضوع دیگر دارای این محمول است. مثل الزانیه و الزانی، مثل السارق و السارقه.

این 3 قسم، بعد مرحوم آخوند نتیجه می‌گیرند، یعنی اذا تقرر هذا جواب آقا شیخ حبیب الله رشتی را دادیم و آن این است که این مثالهائی که ایشان می‌زند از باب صرف الوجود است نه از باب اینکه موضوع محمول‌دار باشد و بحث ما آنجاست که موضوع محمول‌دار باشد در وقتی بوده، الان نیست آِیا می‌توانیم بگوئیم همان محمول برای این موضوع هست یا نه ؟ و لاینال عهد الظالمین را ایشان می‌فرمایند همین است صرف الوجود است، چونکه خلافت، امامت، نبوت چیزی ساده‌ای نیست و اگر کسی آنا ما ظالم شد، این دیگر لیاقت خلافت ندارد و اگر امام (ع) فرمودند که آیه می‌فرمایند لاینال عهد الظالمین نظرشان به این است نه نظر به این باشد که اطلاق مامضی بر این حال می‌شود، قبلاً بت پرست بودند، حالا هم بت پرستند اما به اعتبار من قضا بلکه این است که این موضوع صرف الوجود محمول پیدا کرده یعنی اینها قبل از اسلام آوردن بت پرست بودند، کسی که بت پرست باشد این لیاقت برای نبوت، برای امامت ندارد، برای اینکه امام و نبی باید معصوم باشد مدت العمر.

حرف مرحوم آخوند خیلی قشنگ است، خیلی زیباست از همین جهت هم می‌بینیم بعد از مرحوم آخوند من ندیدم کسی جواب بهتر بدهد بلکه معمولاً اساتید ما هم حضرت آیت الله بروجردی، هم حضرت آیت الله داماد و هم حضرت امام اینها همین حرف مرحوم آخوند را برای ما نقل می‌کردند و می‌گفتند خوب حرفی است وقتی برویم توی کتابها حتی مرحوم نائینی، مرحوم محقق عراقی و مرحوم آقای حکیم ، مرحوم آقای خوئی اینها همه ولو بعضی عبارتها را عوض کردند اما بالاخره حرف مرحوم آخوند را گفتند حرف قشنگی است حرف عالی است ما هم می‌گوئیم حرف عالی است اما یک چیز دیگر در می‌آوریم و آن این است که اینجور موضوعات که صرف الوجود محمولش شد این دیگر حقیقت در من تلبس است، همان آناما دیگر محمول تمام شد اما از این به بعد تا آخر این ظالم است، تا آخر این زانی است تا آخر این سارق است، تا آخر این عالم است، همینطور تا آخر حرف من از حرف مرحوم آخوند گرفته شده بین این تبادرها که آقا میرزا حبیب الله رشتی گفتند و آخوند، آن ادعای تبادر کرده اینهم ادعای تبادر کرده بگوئیم آنکه ادعای تبادر کرده و می‌گوید اعم او صرف الوجودیه را می‌گوید اینکه ادعا تبادر کرده و می‌گوید اخص برای حال او محمول دائمی را گفته قتل قائم و جالس و امثال اینها حالا اگر بگوئید که توی کلماتشان نیست، خب ما خودمان می‌گوئیم و تفصیل قائل می‌شویم به اینکه مشتق عرفاً ، برای اینکه من معنای عقلی نیست که ما برویم توی فلسفه و امثال اینها عرفاً اینجوری است که محمل ما بار بر موضوع اگر علی نحو صرف الوجود است اعم. هم من قضا را حقیقتاً می‌گیرد، هم من تلبس بالحال همان وقتی که الان نیست اما من تلبس بالحال صادق است و اما اگر نحو صرف الوجود نباشد می‌گوئیم تبادر، عرفاً انسباق اللفظ من المعنی زید قائم اگر حالا قائم نیست می‌گوئیم که این مجاز است نه حقیقت، حقیقت بخواهیم بگوئیم غلط است.

حالا اگر کسی گفته باشد خیلی خوب ما افتخار می‌کنیم که حرفی زدیم تابع مرحوم آخوند شدیم ولی مرحوم آخوند که اینها را نمی‌گوید، یا یک حرفی زدیم تابع مرحوم آقا میرزا حبیب الله رشتی شدیم خیلی خوب است.

ما تابع مثل مرحوم آخوند، مثل مرحوم آقا میرزا حبیب الله رشتی باشیم، آنها گفته باشند ما تقریر بکنیم که طوری نیست اصل حرف را بپذیرید این نزاع است که بغرنج است که او می‌گوید تبادر، این هم می‌گوید تبادر این را حل کنید اگر گفتید ابتکار تو است باشد اگر گفتند ابتکار تو نیست حرف مرحوم آخوند است، باشد. اگر گفتند بالاخره همه گفتند بهتر. شما اصل حرف را قبول بکنید که این بغرنج در کفایه است و نتوانستیم درستش بکنیم توی کتابها همه وقتی که می‌خواهند رد کنند، همه مرحوم آقا میرزا حبیب الله رشتی را رد می‌کنند می‌گویند آقا تبادر اینطرف است تو تبادر را ادعا می‌کنی، بیخود ادعا می‌کنی، آخر نمی‌شود که اینجور آقا میرزا حبیب الله رشتی را رد بکنیم و بگوئیم تبادر من درست است بائک تجرو بائی لم تجر. تو بیخود می‌گوئی تبادر نیست و من درست می‌گویم تبادر هست، نمی‌شود اینطور نسبت به بزرگانی مثل مرحوم آخوند و آقامیرزا حبیب الله دارد، یک توجیه باید بکنیم و من خیال می‌کنم حرف من، بالاترین حرفها، توجیه حرفهاست و یک تفصیلی عرفاً در باب مشتق است.

حالا مطالب دیگری هم هست انشاءالله برای جلسه بعد.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo