< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

جلسه 10

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  مرحوم آخوند بعد از آنکه مسئله مشتق را تمام کردند یک فروعاتی را بعنوان مابقی ذکر فرمودند فرع اول فرمودند که این مشتق بسیط است نه مرکب و اینکه ما معنا کردیم ذات ثبت له المبداء این از باب تعلیم و تعلم است و الا واقعاً مشتق بسیط است این معنای عرفی است، یعنی وقتی که به عرف بگویند قائم، معنا می‌کند ایستاده بگویند ضارب، معنا می‌کند زننده، بگویند مضروب معنا می‌کند کتک خورده، بگویند ناطق معنا می‌کند عاقل یا اینکه حرف زن و امثال اینها و از همین پی‌می‌بریم که واضع وضع کرده برای یک معنای بسیطی که اسمش را می‌گذاریم - دلیلمان عرف - انسباق معنا من اللفظ اگر هم می‌خواهید اسمش را بگذارید تبادر به این معنا که اگر شک کنیم آیا بسیط است یا مرکب؟ می‌بریمش در خزینه ذهن و خزینه ذهن معنای بساطت از آن می‌فهمد، از آن پیدا می‌کند لذا تبادر بگوئیم طوری نیست، بهتر از تبادر انسباق المعنی من اللفظ طوری نیست بهتر از این 2 عرف، مشتق بسیط است دلیلش چه؟ عرف. وقتی مشتقی را از عرف بپرسند یا بدهند به عرف از او می‌فهمد معنای بساطت را پس اینکه ما از اول تا الان هی مرتب می‌گوئیم که ذات ثبت له المبداء آیا بالحال؟ آیا بالماضی؟ آیا هر دو؟ اینها همه برای تعلیم و تعلم است خب واقعاً این است که حتی درباره الله تبارک و تعالی وقتی می‌گوئیم عالم یعنی ذاتی که ثبت له العلم، الا اینکه در خدا عین ذاتش است و در ما عین ذات نه، عرض است بالاخره اگر هم اتحاد عاقل و معقول آوردید جلو که آنهم باز، عین ذات می‌شود. ولی بالاخره برای پروردگار عالم اگر گفتیم قدیر یعنی ذات ثبت له القدره اما قدرت عین ذاتش است، اگر هم به کسی گفتید شجاع، به کسی گفتید قادر یعنی ذات ثبت له القدره که عرضی است عارض شده به ذات. این یک معنای دقی فلسفی منطقی است اگر هم می‌خواهید بگوئید یک معنای طلبگی برای تقریب به ذهن، برای تعلیم و تعلم برای اینکه مبداء غیر ذات است، ذات غیر از مبداء است و مبداء یعنی آن معنای مصدری ذات یعنی آن معنای وجود خارجی و معلوم است اینها دوامر متباین‌اند. ضرب زید، زید یک امر خارجی است، ضرب یک امر مصدری است یک فعل است، آن ذات غیر از فعل است، آن فعل غیر از ذات است اما اینها همه تحلیل عقلی است اینها همه امر منطقی، امر فلسفی توی مدرسه برای تعلیم و تعلم برای تقریب به ذهن برای اینکه حلاجی بکنند این خارج را برای اینکه بگویند ذات غیر از مبداء است، مبداء غیر از ذات است. اما اینها را از لفظ مشتق می‌گیرند اما اینها که ما می‌گوئیم ذات ثبت له المبداء این تقریب ذهن است ولی واقعاً اینجور است یا نه؟ یعنی لغت وضع کرده برای این یا نه؟ خب نه، خارج هم نه. زننده حالا آن ذات و زنندگی 2 چیز در خارج باشد مسلم 2 چیز در خارج نیست، حالا ولو یکی عرض باشد یکی عرضی ولی خیلی در بحثهای فلسفی و منطقی و امثال اینها نروید آنکه بحث ماست راجع به مشتق اینکه این مشتقات برای چه وضع شده؟ بگوئیم برای یک امر بسیط دلیل این چه؟ عرف، وقتی که می‌گوئیم ضارب به ذهنش نمی‌آید ذات ثبت له الضرب به ذهنش می‌آید زننده وقتی بگوئیم عالم به ذهنش نمی‌آید ثبت له العلم به ذهنش می‌آید دانا. وقتی بگوئیم مضروب به ذهنش نمی‌آید ذات وقع علیه الفعل بلکه به ذهنش می‌آید کتک خورده شده و امثال اینها همه مشتقات حتی آنهائی که معنای ذاتشان همین است مثل ناطق به ذهنش نمی‌آید که ذات ثبت له النطق بلکه وقتی می‌گویم زید ناطق یعنی زید عاقل یا زید گویند، ناطق یعنی گوینده یا عاقل.

    خب بحث تا اینجا دیگر تمام شد همه هم قبول دارند یعنی همه می‌گویند مشتق بسیط است دیگر همه می‌گویند که دلیلش هم عرف است، تبادر است، انسباق المعنی من اللفظ است، همه می‌گویند این ذات ثب له العلم از باب تقریب است، از باب تعلم است، خارجیت ندارد، تحلیل‌های عقلی است و تحلیل‌های عقلی یک مفاهیمی است که معمولاً واقعیت در خارج ندارد.

    بحث ما تا اینجا تمام، الا اینکه مرحوم میر سید شریف که می‌گویند همین صرف میر مال اوست آدم ملایی بوده، فیلسوف بوده، این آقا می‌خواهد بحث عقلی بیاورد برای اینکه مشتق بسیط است یعنی ما که می‌گوئیم مشتق بسیط است یعنی واضع وضع کرده این لفظ را برای آن معنای بسیط، عالم را برای دانا نه برای ذات ثبت له العلم.

    خب دیگر خواه ناخواه وقتی بحث لغوی بکنیم دلیلمان هم باید به این لغت بخورد دیگر دلیلمان باید تبادر باشد، انسباق اللفظ من المعنی باشد دلیلمان هم باید عرف باشد اما ایشان رفتند توی منطق گفتند باید بسیط باشد و الا لازم می‌آید بعضی اوقات قضیه ممکنه، قضیه ضروره بشود و بعضی اوقات عرض عام داخل در ذاتی شود جزء فصل یا خود فصل واقع شود این 2 تا که محال است پس باید بگوئیم مشتق بسیط است چطور فرض فرمودند؟ گفتند مثلاً اینکه می‌گویم زید ناطق اگر از این زید مفهوم اراده کنم، یعنی مفهوم زید، یعنی شیء آنوقت زید ناطق اینجور معنا می‌شود زید شی له النطق شی عرض عام است عارض بر همه چیز حتی بر خدای تبارک و تعالی این شی عارض می‌شود، یک عرض عامی است که همه موجودات را می‌گیرد اما بالاخره عرض است، ذاتی نیست، حالا اینجا می‌گوئیم زید ناطق یعنی زید شی ثبت له النطق. خب عرض عام داخل شده در فصل و فصل آن است که تشکیل داده شود از ذاتیات. گفتند اگر شی نباشد، مصداق شی باشد اینجا درست در می‌آید، اما در بعضی اوقات قضیه ممکنه می‌شود قضیه ضروریه مثل کجا؟ زید قائم اگر این زید قائم را معنی کنیم یعنی مفهوم شی نه، مصداق شی می‌شود زید، زید له القیام و زید زید له القیام قضیه ضروریه است به شرط موضوع است دیگر قضیه ضروریه است. ممکنه خاص برگشت به قضیه ضروریه.

    این حرف مرحوم سید شریف (رض) .

    خب حرف ایشان 2 اشکال دارد؛

    اشکال اول که آقا بحث لغوی مربوط به بحث منطقی نیست، این همین است که ما مثل همین جا فلسفه و منطق را در اصول آوردیم برای اینکه به اصول رنگی بدهیم به قول استاد و بزرگوار ما آقای بروجردی حال شود، اتفاقا بجای اینکه حال بیاید باد کرد، سرگیجه حسابی برای  متعلم پیدا شد، برای معلم هم پیدا شد دردی هم دوا نکرد لذا اشکال اول این است که بحث ما، بحث لغت است شما رفتید توی بحث فلسفی چه ربطی به این (مطلب) دارد؟ و بحث منطق هر چه می‌خواهد باشد ما باید ببینیم این لفظ برای چه وضع شده

    این حرف اول لذا ایراد اول ما به مرحوم میرسید شریف این است که باید شما دلیلی که می‌آورید یا مدعا تناسب داشته باشد مدعای ما اینکه مشتق بسیط است یا نه؟ یعنی واضع وضع کرده برای معنای بسیط یا برای معنای مرکب؟ این مدعاست دلیل باید به این مدعا بخورد، دلیلی که ما آوردیم به مدعا خورد تبادر، انسباق المعنی من اللفظ دلیلی که ما آوردیم عرف، که از این مشتقات همه، همه بساطت می‌فهمد نه مرکب اما ایراد دومی که به مرحوم میر سید شریف هست اینکه شما می‌فرمائید اگر مصداق شیء باشد لازم می‌آید قضیه ممکنه، قضیه ضروری شود، این درست نیست لذا قضیه به شرط موضوع که توی حاشیه ملاعبدالله هم سرو صدا کرده بود ما هم گفتیم نه هیچ وقت قضیه ممکنه، قضیه ضروری نمی‌شود. برای اینکه اگر تحلیلش هم بکنید مثل همین جا و بگوئیم، زید نیست، محمول ما زید له الضرب است و زید له الضرب، برای زید همان ممکن له الخاصه است برای آن ضرورت ندارد، آنکه ضرورت دارد، زید زید است و اما زید این موضوع، محمول زید له الضرب برای زید ضرورت دارد؟ نه، ممکن است باشد ممکن است نباشد امکان خاصه است. باشد طوری نیست، نباشد هم طوری نیست امکان خاص همین است، نفی وجود و سلب از هر دو طرف بنابراین آن نزاع عجیبی که در حاشیه ملا عبدالله بود می‌گوئیم اصلاً این قضیه را قبول نداریم که انحلال پیدا شود به زید زید له الضرب زید زید نیست که قضیه ضروری باشد. زید این موضوع، محمول چیست؟ زید له الضرب که این ممکن است برای زید ضرورت نداشته باشد، امکان دارد.

    لذا نمی‌شود به 2 قضیه برگرداند ما قضیه را به 2 قضیه برگردانیم، اصلاً معنا ندارد، چه کسی گفته؟ آنکه معنا دارد همین است، اگر ما مشتق را مرکب بدانیم می‌شود زید، زید له الضرب نمی‌شود زید زید، زید له الضرب، چه کسی گفته؟ یعنی چطور می‌شود درست کرد؟ هیچ وقت قضیه ممکنه به ضروری برنمی‌گردد ضروری به ممکنه برنمی‌گردد، همه این قضایای هفت گانه برای خودشان هیچ وقت اختلاط ندارند. که این زید زید له الضرب قضیه ممکنه است نه قضیه ضروریه. اینکه میرسید شریف می‌گوید قضیه ضروری می‌شود، نه قضیه ممکن است برای اینکه زید زید نیست؛ زید، زید له الضرب . محمول ما مرکب است، محمول ما مرکب شد اینجور می‌شود؛ زید، این موضوع. محمول ما چیست؟ مرکب. ذات ثبت له الضرب این برای زید چیست؟ امکان، به امکان خاص.

    و اما آن قضیه مفهوم اگر از آن ذات ثبت له المبداء مفهوم اراده کنیم می‌گویند که زید، زید له الضرب این اشکال ندارد اگر مفهوم اراده کنیم اما بیا توی فصول آنجا اشکال پیدا می‌شود، زید ناطق اگر مرکب باشد که می‌شود زید اگر از آن ذات مفهوم اراده کنیم، زید شی و له النطق گفته شی له النطق برای زید چیست؟ درست است قضیه ضروری هم نیست اما برمی‌گردد به عرض عام داخل شود در فصل و عرض عام داخل شود در فصل جایز نیست، برای اینکه می‌شود زید شی له النطق.

    یک حرف مرحوم آخوند دارند که خودشان هم می‌گویند گرفته از مرحوم صدر المتألهین که می‌گویند خب باشد برای اینکه اصلاً ما فصل حقیقی نداریم همه فصول همینجور است لذا گفتند اصلاً نمی‌شود برای چیزی تعریف کرد لایعلم الا الله، هر تعریفی شما برای انسان بکنید مشهوری است، وقتی یک تعریف مانع اغیار و جامع افراد نتوانیم پیدا کنیم دیگر خواه ناخواه زید ناطق و زید ضاحک مثل هم اند و هیچ فرق نمی‌کنند ما که نمی‌خواهیم مفهوم را ببریم توی ذات می‌خواهیم تعریف بکنیم وقتی می‌خواهیم تعریف بکنیم از من می‌پرسد زید چیست؟ می‌گویم آنچه له النطق می‌گوید عرض عام معرف واقع شد، خب بشود صدر المتألهین در اسفار می‌فرمایند خب بشود، چه اشکالی دارد؟ مرحوم آخوند هم در همین جا می‌فرمایند طوری نیست برای اینکه شما نمی‌توانید تعریف حقیقی بکنید، فصل واقعی نمی‌توانید بیاورید، هر فصلی بیاورید به آن اشکال وارد است، حالا اینجا اشکالش این است که عرض عام داخل شده در ذاتیات، خب بشود. این معرف آن می‌شود، مثل خود ناطق، خود ناطق یعنی چه؟ نمی‌دانیم، برای اینکه بعضی گفتند ناطق یعنی عاقل. خب همین عاقل این تعریف انسان است؟ خب گفتند نه. یا حتی زید ناطق، بعضی گفتند در مقابل صامت است یعنی حرف بزن، یک معنای عرضی هم پیدا می‌شود، حالا این معنی تعریف انسان است؟ نه. ما نمی‌دانیم چیست اما می‌خواهیم تعریفش را بکنیم، تعریف ذاتی که نمی‌خواهیم بکنیم، بخواهیم بنمایانیم این انسان چیست. خب با عرض عام می‌نمایانیم گاهی می‌گوئیم ضاحک، گاهی می‌گوئیم ناطق آن ضاحک یعنی ذات ثبت له الضحک یا شیء له الضحک، این یکی را هم می‌گویم ذات ثبت له النطق، ثبت له العقل، ثبت له حرف زدن و تکلم، همه اینها برمی‌گردند به اینکه تعریف عرضی است، تعریف مشهوری است، طوری نیست اگر راستی بخواهیم تعریف واقعی بکنیم، خب بگوئید  نمی‌شود مفهوم داخل در ذاتیات شود ولی ما که نمی‌خواهیم. در همان منطق با این همه طول و تفصیل بالاخره نمی‌توانیم بگوئیم زید ناطق یعنی چه این تعریف نیست همانطور که ملاکبری هم دارد دیگر در کبری دارد، اینجا مرحوم آخوند دارد، توی حاشیه ملاعبدالله دارد، توی منطق‌ها معمولاً دارد منجمله مرحوم صدرالمتألهین در اسفار خیلی مفصل در این باره، در باب عرض و عرضیات صحبت می‌کند. لذا این حرف مرحوم آخوند حرف بسیار متینی است اما یک چیز دیگر هم هست، حالا اسمش را بگذارید عرض، اما فرق است بین عرض و شیء مفهوم شی مفهوم شی را ولو اینجا می‌گوئید شیئ اما از آن اراده می‌کنید مصداق را، یعنی زید، ناطق را معنا می‌کنید یعنی زیدی که له النطق ولو اینکه به معنا مفهوم معنا کردید اما این نشانه است، این آئینه است برای آن زید خارجی. وقتی برای زید خارجی شد باید بگوئیم آئینه ما عرض است اما ذی الوجه ما عرض نیست بلکه ذی وجه ما ذاتی است.

    اگر این عرض مرا بپسندید شاید بهتر از فرمایش مرحوم آخوند باشد اما فرمایش مرحوم آخوند یک کلی‌ات که همه جا فرمودند و مرحوم آخوند اینجا آوردند. بالاخره مفهوم مرآتی است، یکدفعه ما می‌گوئیم زید، ذی الوجه را می‌آوریم، یکدفعه می‌گوئیم شیء اما بعنوان مصداق می‌آوریم یعنی مرآت یعنی ذی الوجه که در حقیقت زید شیء له النطق یعنی زید، زید له النطق، الا اینکه بجای زید گفتم شیء این دیگر عرض عام نیست مرآت است برای ذات و در آن مرآت ذی الوجه دیده می‌شود.

    حالا اگر بپسندید همین، اگر نپسندید دیگر حرف مرحوم آخوند اما اصلاً فرمایش میرسید شریف اینجا سالبه به انتفاء موضوع است برای اینکه بحث ما، بحث لغوی است نه بحث منطقی.

                                       وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo