< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

   رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  در این مسئله جبر و تفویض و قضا و قدر دلم می‌خواست که از شما استفاده بکنم اما نشد لذا یک بحث دیگری راجع به قضا و قدر، راجع به جبر و تفویض می‌کنم چون که مرحوم آخوند (رض) در کفایه بطور اشاره بحث کردند و آن بحث این است که این انسان آیا سعید بالفطره است، سعید بالذات است یا شفی بالذات است؟

    4 قول در مسئله دیده می‌شود؛

    یک قول گفتند این انسان شقی بالفطره است، شقی بالذات در آن وقت این قول کم بود مثلاً ابی العلأ معروف که یک آدم نابغه‌ای بود اما عقده‌ای بود چون که کور بود این از این حرف‌ها زیاد می‌زد حتی روی قبرش دستور داده بود بنویسند که هذا ما من جنی علیه ابوه و هو لم یجنه احدا این کسی که بابایش به او جنایت کرده و بدنیا آمده و من زن نگرفتم تا یک جنایت کار تحویل جامعه بدهم. آنوقت‌ها کم بود اما بعد از جنگ جهانی اول و دوم اینها زیاد شدند این جنایتها که در جنگ جهانی اول و دوم پیدا شد اینها بزرگانشان کم کم رفتند روی این قضیه دانشگاه‌ها این انسان سعید بالفطره است یا شقی بالفطره است، گفتند شقی بالفطره است کسی که از آدم کسی خوشش می‌آید، کسی که دنیا را فدای ریاستش می‌کند معلوم است  این آدم شقی بالفطره است و دور دست هر کسی بیفتد چنین است، این یک قول.

    قول دوم این روایت کل مولود یولد علی الفطره الا ان ابویه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه گفتند این روایت که معمولاً در میان فلاسفه در ظواهر شرع، متشرعین، فقهاء و مخصوصاً اخباریها گفتند انسان سعید بالفطره است، سعید بالذات است و تمسک به روایات منجمله کل مولود یولد علی الفطره این یک چیز مشهوری شده در اسلام عزیز چه در میان سنی‌، چه در میان شیعه که بزرگان می‌گویند این انسان بعد بالفطره است.

    قول سوم قول جالینوس است که مرحوم آخوند متأسفانه قبول کرده ایشان می‌فرمایند انسان‌ها مختلف اند بعضی‌ها‌شان سعید بالفطره‌اند، بعضی‌شان شقی بالفطره که مرحوم آخوند این را انتخاب می‌کنند بعد هم یک حرفهائی که به دامن مقدس آقای آخوند نمی‌خورد می‌گویند این هم نیمه خورده‌های توی فلسفه مثلاً گفتند ذاتی شیء لم یکن معللا آن هم مرحوم آخوند گرفته آورده این جا می‌گوید دیگر نگو چرا شقی است؟ چرا سعید است؟ ذاتش است این را هم مرحوم آخوند متأسفانه در کفایه آورده، سعید بالفطره ذاتاً شقی بالفطره ذاتاً و دیگر سوال چرا هم ذاتی شی لم یکن معللا و در جلد دوم از شیخ الرئیس یک جمله می‌آورد، شیخ الرئیس یک جمله ذاتیات گفته که ما حلقت المشمشه، امشمشه و الا وجده، آن هم در جلد دوم از کفایه مرحوم آخوند می‌آورد و بالاخره  مرحوم آخوند تبعاً لجالینوس حالا نمی‌دانم حرف جالینوس را ایشان دیدند یا نه، بحث‌شان منجر به این شده که این انسانها بعضی سعید بالفطره بعضی شقی بالفطره‌اند. این قول سوم.

    قول چهارم، قول قرآن است، خیلی صریح، قرآن می‌فرماید این است مرکب است ترکیبش هم، ترکیب انضمامی نه، ترکیب اتحادی که این ترکیت هم غیر از خدا احدی نمی‌داند. و این از نظر روح بالفطره سعید است به اندازه‌ای سعید است که خدا خطاب به همه ملائکه، فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین از نظر روح فقعوا له ساجدین کی؟ سویته و نفخت فیه من روحی که یکی از اشتباهات یا جدلها نمی‌دانم شیطان اشتباه کرد، نفهمیدگی کرد یا نه لجاجت کرد؟ گفت که من از آتشم او از خاک است من افضل از آن هستم نباید من افضل سجده کنم بر فاضل این ترجیه مرجوح بر راجح می‌شود که پروردگار عالم هم جوابش را نداد و گفت برو، جدلش هم اینجاست چون خدا نگفت فاذا سوتیه فقعوا له ساجدین از نظر مادی که نه که او بگوید تو آتش هستی و او خاک است و بهتر از او، گفت فاذا نفخت فیه من روحی آن وقت فقعوا له ساجدین لذا این انسان از نظر روحی از آن جنبه ملکوتی از همه ملائکه افضل است حتی از جبرئیل. فسجد الملائکه کلهم اجمعون الا ابلیس اما از نظر جسمی شقی بالفطره است. که حالا این جسم هم چیست؟ غرائز مراد است که قرآن نفس اماره‌اش می‌گوید آن جنبه هوی و هوس آن جنبه دنیائی، جنبه ناسوتی دیگر حالا اگر بخواهیم درست کنیم جنبه ناسوتی دارد، جنبه ملکوتی دارد، جنبه ملکوتی‌اش روحش است، جنبه ناسوتی جسمش است، این هم قرآن می‌گوید از هر جنبه‌ای شقاوتش بیشتر است، بوش و قضیه عراق یک میلیون کشته برای چه؟ هیچ، اما وقتی لجاجت بکند، وقتی اماره بالسوء باشد همین می‌شود دیگر، قرآن بالاتر از این هم می‌گوید می‌فرماید ان الشر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعلمون، آن که روح ندارد، روحش را کشته، روحش از بین رفته، این از میکروب سرطان هم شرتر است از میکروب خوره پست تر است . شر الدواب این انسان منهای روح.

    لذا قرآن می‌فرماید از نظر روح سعید بالفطره از نظر جسم شقی بالفطره و این ترکیب شده توی این دنیا نحوی ترکیبش هم مثلاً منطقی‌ها گفتند که جنس و فصل یا فلاسفه گفتند ماده و صورت اما باز هم این ماده و صورت کیست و چیست؟ خوب خودشان می‌گویند لایعلم الا الله لذا وقتی مثلاً انسان حیوان ناطق می‌گویند این حیوان را نمی‌دانیم چیست؟ ناطقش هم نمی‌دانیم چیست ؟ این فصل هم که آوردیم نمی‌دانیم چیست؟ این تعریفی هم که کردیم نمی‌دانیم چیست؟ به قول ملاکبری یا صدرالمتألهین یک تعریف مشهور. این تا اینجا الا اینکه پروردگار عالم یک چیزی به این انسان داده یک در گرانبها حالا به سایر موجودات هم داده یا نه؟ سابقاً گفتم نمی‌دانم و کسی نمی‌داند اما این انسان یک در گرانبها به نام اختیار اراده دارد که به قول استاد بزرگوار ما اصلاً این نفس ما خالقش هم هست. مشهور در میان منطق این است که تصور و تصدیق و شوق موکد از اینها اراده پیدا می‌شود، حضرت امام می‌گفتند نه، اینها را همه نفس اختراع می‌کند و بالاخره این اختراع نفس به معنی اراده اختیار این جوری است گاهی استخدام می‌کند نفس اماره را آن روح. این نفس اماره را استخدام می‌کند حرکت می‌کند، براق می‌شود، این براق این را می‌برد به کجا؟

    گفت جبریلا بیا اندر پیم                     گفت رو رو من حریف تو نیم

    براق می‌خواهد بدون براق نمی‌شود. یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه این حرکت مرکب می‌خواهد، براق می‌خواهد، براقش همین نفس اماره است، همین بعد ناسوتی است در حالی که خیلی بد است اما مثل اسب چموش است آن که بلد است اسب چموش را دهنه کند با همین اسب چموش می‌تواند از این شهر به شهر دیگر برود.

    و اما اگر عکس شد، نفس اماره استخدام کرد روح را، به امیرالمومنین می گفتند این معاویه عجب عقلی دارد؟ می‌گفت نه نگوئید عجب عقلی دارد عقلش مرکب برای نفس اماره شده بگوئید عجب شیطانی است و آن روح می‌شود مرکب برای نفس اماره این هم حرکت دارد اما حرکتش سقوطی است به کجا می‌رسد؟ می‌شود شمر ابن ذی الجوشن، نه بدتر از شمر، شمرهای زمان ما و مثل بوشها، مثل همین آمریکائیها، سرانشان مثل غربیها، سرانشان، آدم می‌بیند که متوقل در شقاوت است در مجلس می‌نشیند و می‌گوید هم جنس بازی قانون است.

    چند وقت قبل فرانسه ما را محکوم کرد، آن وقت علت محکومیتش هم القی الشیطان فی فمه یا القی الرحمان- در اینجا- فی فمه. گفتم که چرا؟ گفت برای اینکه اینها 3 چیز ندارند؛

    یکی تمام محارم با یکدیگر باید قانونی شود.

    یکی هم همجنس بازی.

    و آزادی در شهوت.

    اما مهمتر از همه که راستی مایه ننگ انسانی است همجنس بازی یا جنس مخالف با محارم، خواهر و برادر، پسر با مادر که این الان در غرب هست. یک چیز رسمی است مخصوصاً در فرانسه وقتی سقوط بکند این است با مادرش زنا می‌کند می‌گوید خوب است. حمله می‌کند یک میلیون می‌کشد می‌گوید خوب است به قول آن بدبخت وقتی سوار تانک می‌شوم برای خراب کردن خانه روی مردم لذت می‌برم لذا این می‌شود شقی بالفطره اما شقی بالفطره چیست؟ آن روح منکوب شد و مرکوب شد آن نفس اماره سوارش شد و دیگر روح نمی‌تواند فرمان بدهد، مرکوب است دیگر دهنه شده است نمی‌تواند فرمان بدهد کی فرمان می‌دهد؟ نفس اماره ان النفس لاماره بالسوء در آن قسم اول نفس اماره مرکوب است سوار این نفس اماره کیست؟ براق قراردارد، کی را؟ نفس اماره را. کی این کار کرده؟ آن جنبه روحانی، روح آن می‌رسد که بجز خدا نداند، آن هم می‌رسد از نظر سقوط به آنجا که بجز خدا نداند حتی می‌رسد به اینجا.    

    من یک روایتی دیدم که در جهنم پیغمبر اکرم بعضی اوقات می‌روند سر بزنند ببینند آیا می‌شود کسی را نجات بدهند؟ اینکه آتش جهنم از الطاف خفیه خداست ناپاک را پاک می‌کند، یک نسیمی در جهنم وزیده می‌شود نسیم رحمانی، احمدی، آنهائی که کورند، کرند، نه دیگر این کور و کر نمی‌شود همانهائی که شقی بالفطره شدند می‌گویند چه خبره؟ می‌گویند پیغمبر آمده سری به جهنم بزند بتواند کسی را نجات بدهد. می‌رود توی سلول، در سلول را می‌بندد برای اینکه چشمش به پیغمبراکرم نخورد اگر سقوط بکند اوست، اگر عروج بکند به راستی می‌رسد به آنجا که دیگر می‌یابد خدا را نظیر آدم تشنه که می‌یابد تشنگی را نظیر آدمی که تشنه است آب می‌خورد سیر می‌شود می‌یابد سیر آبی را دیگر نماز می‌شود برایش یک معاشقه می‌شود الرکعتان فی جوف اللیل احب الی من الدنیا و مافیها.

    لذا این فرمایش مرحوم آخوند به مقام قدس ایشان نمی‌خورد اینکه بعضی انسانها شقی بالفطره هم هستند دیگر نپرس چرا و چرا هم ندارد برای اینکه ذاتی شی لم یکن معللا. بعضی‌ها هم سعید بالفطره اند و نپرس چرا برای این که ذاتی شی لم یکن معللا. بعد هم قلمشان می‌شکند و ای کاش شکسته بود و در جلد دوم دو دفعه قلم را سر نمی‌کردند، دو دفعه قلم را سر کردند و بدتر از جلد اول بافتند نمی‌دانم چرا؟ بعضی اوقات این جوری است حرفها از متشابهات است. قرآن شریف هم متشابه دارد هم محکم و قرآن می‌گوید محکمات مرا بگیر، متشابهات را رویش فکر نکن بعضی از حرفها از بزرگان مثل مرحوم آخوند متشابهات است آدم نمی‌داند چرا گفته؟ چه می‌خواهد بگوید؟ آدم نمی‌فهمد مرحوم آخوند را بخواهی رد بکنی خب نمی‌شود دیگر راستی مشکل است 1200 نفر مجتهد تحویل جامعه داده این مجتهدها نشستند و ایشان هم روی منبر گفتند و آنها ساکت ماندند، نمی‌شود اینها را آدم بگوید، نمی‌داند چیست؟ از متشابهات است و باید فکرش را نکرد چنانچه بعضی افراد از متشابهات هستند مثلاً وقتی که بی‌ادبی باشد تکفیرش می‌کنند این صدرالمتألهین بدبخت یا خوشبخت را اصفهانی‌ها تکفیرش کردند نزدیک بود بکشندش فرار کرد و رفت کهک توی یک ده پنهان شد و آن جا اسفار می‌نوشت. و خودش می‌گوید وقتی هم شبهه برایش جلو می‌آمد پیاده از کهک می ر‌فتم سر قبر حضرت معصومه، متوسل به حضرت معصومه می‌شدم شبهه فلسفی- عرفانی‌ام را حل کنم، حل می‌کردم. حالا مرادم این جاست که بعضی از افراد یک حرفهایی می‌زنند که این حرفها را نباید بزنند ائمه طاهرین (ع) اصرار می‌کردند به شیعیان که مواظب حرف زدنتان هر حرفی را لیس مایعلم یقال. خدا درجاتشان عالی است عالی‌تر. آقای بروجردی بارها به ما نصحیت می‌کردند لیس ما یعلم یقال.

    اما هست دیگر مثلاً فیض کاشانی خب خیلی بالاست انصافاً اما یک وجود متشابهی است بعضی اوقات اخباری می‌شود، بعضی اوقات اصولی دقیق می‌شود بعضی اوقات فقیه می‌شود، بعضی اوقات فیلسوف می‌شود، همین جور نمی‌داند آدم راجع به فیض کاشانی چه بگوید اما آنکه می‌دانیم اینکه فیض کاشانی خیلی بالا است انصافاً هم از نظر علم، هم از نظر عمل.

    لذا این حرفها تمام شد حالا فرمایش ایشان را هم بگذارید معنا کنیم که این السعید سعید فی بطن امه که مرحوم آخوند این جا آورده و الشقی، شقی فی بطن امه مربوط به این حرفها اصلاً نیست مربوط به اقتضائات است یعنی مواظبت از غذای حلال مواظبت مادر در وقتی که آبستن است گناه نکند، مواظبت پدر در این که غذای حلال به این بچه بدهد مواظبت مادر، رابطه با خدایش محکم باشد و مواظبت پدر و مادر در وقت شیردادن که خیلی تأثیر به سزا دارد این بچه را سعید می‌کند یعنی زمینه سعادت برای این بچه درست می‌شود اما یک خانم آبستن رفیق بازی هم بکند با موبایلش بعضی همین بچه‌ها می‌شوند که حالا همه چیز را منکرند حتی خودشان را خب معلوم است مادر نا اهل، نااهل تحویل جامعه می‌دهد اما اینها همه زمینه است، اینها همه اقتضائات است. مقتضیات، السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه و این که معنایش نیست که مرحوم آخوند معنا می‌کند السعید سعید فی بطن امه یعنی ذاتی شی لم یکن معللا این مسلم است که این السعید سعید فی بطن امه و الشقی، شقی فی بطن امه اقتضائات را می‌گوید و معلوم است که اگر مادر گناه کار شد به جای بدی می‌رسد این مرحوم آیت الله مرحوم آقا فضل الله نوری خب خیلی بالا بوده، پسرش هم خیلی این را می‌شناخته اما همین پسر که بعدش هم توده‌ای شد که دردسر شد برای همه، نمی‌دانم زنده است یا مرد، این پسر می‌گویند وقتی که بابا را به دار زدند کف زد در مقابل مردم برای این که بابایش را دار زدند وقتی که مرحوم شیخ فضل الله همان روزها در زندان بود کسی گفته بود رفتم خدمت ایشان به ایشان گفتم که آقا عجیب است این پسر شماست، این آیت الله زاده است این چرا همچین می‌کند؟ علیه شما این طرف بدو، آنطرف بدو، توی شهربانی برو آن ارمنی را ببین، چرا همچین می‌کند ؟ مرحوم شیخ فضل الله گفته بودند من می‌دانم این خراب بود زنگ خطر را وجدان من به من زد و آن این که مادر نجف بودیم این بچه به دنیا آمد، مادر شیر نداشت یک دایه گرفتیم بعد دیدم این دایه سنی است ایشان فرموده بودند علاوه بر این که سنی است دیدم ناصبی هم هست اما دیگر کار از کار گذشته بود، خب زیاد ما این چیزها را دیدیم که زمینه برای شقاوت مادر و پدر، زمینه برای سعادت بچه پدر و مادر.

    اما اینکه علت تامه به معنا این که پسر پای دار بابا کف زد این خودش نبود این جبر بود، مرحوم آخوند این را می‌گوید که این جبر بود، کف را خودش نزد جبر زد، کف را خودش نزد ذاتی این، این بود که کف بزند، خب این معلوم است به قول مولوی این که گوئی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم.

    یکی از پسرها همان وقت چه خدمت‌ها برای این پدر کرد، تا این که بالاخره همین پسر توانست از زیر این درنده پا، بیرونش بیاورد بعنوان دفن بیاوردش قم و این آیت الله را بجا دفن بکند یکی هم آن پسر می‌شود با آن نکبت باریش هر دو آزاد هستند اما یکی آن است، یکی این اما هر دو با اختیار است، نمی‌شود که ما اختیار را بگیریم و بگوئیم ذاتی شی لم یکن معللا که در باب جبر و تفویض صحبت کردم دیگر. خدا می‌داند قضا و قدر است چه ربطی به جبر و تفویض دارد، جبر و تفویض را خلط با قضا و قدر نکنید، قضا وقدر را هم خلط با جبر و تفویض نکنید که مرحوم آخوند کردند و دردسر برای همه درست کردند.

    انشاء الله شنبه دیگر برویم سر مباحثه خودمان، فصل دوم در این که آیا امر – یعنی افعل- که باب معنا دال بر وجوب است یا نه؟

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo