< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

توصلی و تعبدی

  رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   بحثی که جلسه قبل گفتم که ناقص ماند گفتم این بحث سهل و امتناع است از نظر قواعد اصولی بیائیم جلو اگر شک کردیم توصلی یا تعبدی می‌گوئیم توصلی از نظر حرفها که حجابهای عقلی ریخته شده شک کنیم توصلی یا تعبدی باید بگوئیم تعبدی و مرحوم شیخ انصاری، مرحوم آخوند و شاگردهایشان همه گفتند اگر شک کنیم تعبدی یا توصلی باید بگوئیم تعبدی آنچه ما گفتمی این بود مولا امری کرده است نمی‌دانیم آیا آن تعبدی و قصد امتثال هم می‌خواهد یا نه؟ می‌گوئیم سکوت در مقام بیان می‌گوید نه. اگر هم اطلاق جاری کنید می‌گوید نه در مقام بیان بود نگفت توصلی بنابراین مطلق امر، مطلق آوردن مأمور به کفایت می‌کند. اطلاق کلامی، اطلاق حالی، اطلاق مقامی، سکوت در مقام بیان هر چه. امر آمده روی ذات شی مخصوصاً در اسلام که جزئیاتش را هم باید شارع بگوید، گفته نماز بخوان من این نماز را نمی‌دانم چیست خب امر آمده روی صلاه یعنی حیث هی هی. اجزاء و شرایطش را خودش باید تعیین کند خب اجزاء و شرایطش را تعیین کرد اما مثلاً شد 9 جزء، من شک می‌کنم باز غیر از این 9 جزء هست یا نه؟ می‌گوئیم سکوت در مقام بیان می‌گوید نه شمارش می‌خواست بکند اجزاء و شرایط را اجزاء و شرایط، آن جزئی که مشکوک، این را توی آن اجزاء و شرایط نیاورد لذا توصلی و تعبدی‌اش همین است گفت سلام خیلی ثواب دارد. سلام کن مستحب است به او هم گفت جواب سلام واجب است مواظب باش، جواب را بده حالا نمی‌دانم سلام که می‌خواهد بکند با قصد قربت؟ خب می‌گوئیم نگفتند، یعنی مطلق جوابش را می‌خواهد بدهد تظاهر می‌کند و می‌خواهد مردم‌داری بکند، قصد قربت ندارد خب می‌گویم گفت، واجب است رد سلام اما نگفت با قصد قربت، این نگفت یعنی دیگر قصد قربت لازم نیست گفتم اگر کسی حرف من را هم گوش ندهد و بگوید مهمله‌ است بگوید که اطلاق نیست سکوت در مقام بیان حجت نیست می‌گوئیم خیلی خوب نوبت می‌رسد به اصل. گفته سلام کن نگفته با قصد قربت. قصد قربتش نمی‌دانیم هست یا نه؟ رفع مالایعلمون می‌گوید نه.

    آنچه اشتغال به آن پیدا کردم ذات صلاه بود، ذات مأمور به بود و این ذات مأمور به را من آوردم حالا بخواهد بگوید چرا با قصد قربت نیاوردی؟ می‌گوئیم خودت گفتی رفع مالایعلمون، با این من قصد قربت نکردم، قصد ریا کردم بالاخره جواب سلام را دادم شما بیش از این از من چیزی نمی‌توانی بخواهی و این حرفها تازه درآورد نیست، از اول اصول تا آخر اصول همین‌هاست حالا مفصلش توی اقل و اکثر ارتباطی خب این اقل و اکثر ارتباطی که مشهور برائتی می‌شوند همین است گفته نماز بخوان اجزاء و شرایط را هم ذکر کرد اما دیگر نگفت که فلانی شرط هم باشد جلسه استراحت هم باشد نمی‌دانم جلسه استراحت واجب است یا نه؟ رفع مالایعمون یا آن سکوت در مقام بیان، سکوت در مقام بیان، در مقام بیان اجزاء و شرایط است 10 چیز آورد حالا 11 را من شک دارم واجب است یا نه سکوت در مقام بیان می‌گوید واجب نیست، رفع مالایعلمون می‌گوید واجب نیست لذا آن کسانی هم که می‌گویند اطلاق، خب اطلاق. مولا در مقام بیان مراد است باید خودت اجزاء و شرایط بگوئی، نگفتی لذا من بیش از امر دیگر به چیزی اشتغال نداشتم دیگر به جزئیات به شروط خود باید بیان کنی، نکردی رفع مالایعلمون.

    لذا از نظر ما این بحث تعبدی توصلی یک بحث خیلی ساده‌ای و باید هم از آن بگذریم اتفاقاً مرحوم  آخوند در جلسه قبل گفتم توی آن بحث بعدی که نمی‌دانیم تعیینی است یا تأخیری امری آمده نمی‌دانیم تعیینی است یا تأخیری نمی‌دانیم نفس است یا غیری نمی‌دانیم عینی است یا کفائی مرحوم آخوند می‌گویند عینی است تعیینی است و نفسی چرا؟ همین حرف مرا می‌فرمایند برای اینکه غیری، کفائی و تخییر دلیل می‌خواهد دلیل را نیاورده پس عینی، نفس و تعیینی است همان حرف مرحوم آخوند که توی آن مسئله زود هم رد می‌شوند با 4-3 تا شرط همان حرف را ما اینجا می‌زنیم الا اینکه نمی‌دانم چه شده مرحوم شیخ رفتند توی یک بحث فوق العاده عقلی دقی فلسفی و ما را گرفتار کردند بعدش هم مرحوم آخوند (رض) رفتند توی بحث دقی فلسفی عقلی ما را گرفتار کردند اما مرحوم شیخ می‌فرمایند اگر شک کنیم که این واجب ما آیا توصلی است یا تعبدی؟ باید بگوئیم تعبدی چرا؟ می‌گوید برای این که مولا اصلاً نمی‌تواند جزء را درج در مأمور به بکند چون نمی‌تواند پس ما نمی‌دانیم آیا وضعش چه بوده برای اینکه مولا نمی‌توانسته آن جزء را بگوید ما باید جزء را بیاوریم تا یقین کنیم که مأمور به را آوردیم نمی‌تواند بیاورد یعنی چه؟ می‌فرمایند برای اینکه تعبدی مثل امتثال از انفسامات لاحقه حکم است یعنی باید اول یک امری باشد تا آن امر را من به قصد امتثال بیاورم لذا مقدم بر امر است وقتی مقدم بر امر شد نمی‌تواند داخل در امر شود نمی‌تواند جز شود نمی‌تواند شرط شود و الا دور است لازم است امر متوقف بر آن جز شود، جزء هم که متوقف بر امر است.

    می‌فرمایند بنابراین چون نمی‌تواند ما اگر شک کنیم که وضع چیست دیگر عقل ما می‌گوید حتماً باید جزء را بیاوری اگر هم نیاوردیم مولا می‌گوید چرا جزء را نیاوردی؟ می‌گویم نگفتی می‌گوید نمی‌توانستم بگویم به قول استاد بزرگوار ما آقای داماد می‌فرمودند خب مثلاً مولا زندان است اصلاً مالایعلمون نمی‌دانیم آیا قید می‌خواهد یا نه؟ رفع مالایعلمون. نمی‌دانیم آیا احتیاجی دارد؟ رفع مالایعلمون آقای داماد می‌گفتند وقتی از زندان بیایید بیرون کتک حسابی به این می‌زنیم رفع مالایعلمون چیست؟ من دسترسی نداشتم تا بگویم و چون دسترسی نداشتم بنابراین عقل تو می‌گفت هر چه شک کنی باید بیاوری نظیر اشتغال یقینی برائت یقینی.

    استاد بزرگوارما آقای داماد همچنین استاد بزرگوار ما آقای بروجردی مرحوم حضرت امام و مابقی از بزرگان نظیر مرحوم نائینی، مرحوم آقا ضیا احتیاطی شدند اذا دارالامر بین توصلی و تعبدی، می‌گویند تعبدی. چرا تعبدی؟ برای این که مولا نمی‌توانست بگوید، چون نمی‌توانست بگوید عقل ما می‌گوید که مشکوک را باید بیاوری این حرف مرحوم شیخ انصاری.

    مرحوم آخوند اگر مطالعه کرده باشید ضمن کلامشان جواب این حرف را می‌دهند و جواب این حرف این است که آقا شما اشتباه کردید بین آمر ومأمور اینها را باید فرق بگذارید.

    آمر تصور می‌کند این که مثلاً نماز را تصور می‌کند می‌بیند مصلحت نامه ملزمه دارد ذات نماز نه، تصور می‌کند می‌بیند این نماز اگر با قصد قربت بیاید نماز است اگر بدون قصد قربت بیاید چیزی نیست. تصدیق می‌کند، شوق پیدا می‌کند اراده پیدا می‌کند می‌گوید صل مع القصد القربه یعنی آنجا که آمر دارد حرف می‌زند، حکم دارد می‌گوید این اصلاً مقام انشاست نه مقام آوردن مأمور به لذا آنجا مولا می‌گوید این مأمور به را به قصد امتثال بیاور این دیگر نمی‌تواند و حکم مقدم بر موضوع و موضوع مقدم بر حکم و آقا یک آمر است و هر چه دلش می‌خواهد همین‌طور که می‌گوید صل، رکوع سجده اوله التکبیر، آخره التسلیم می‌گوید صل همه اینها را با قصد قربت خب در آنجا که حکم و امر است حسابی می‌تواند می‌دهد دست اجرا می‌دهد دست تنجیز آن مأمور به و مأمور آن مأمور می‌خواهد بیاورد، چه می‌آورد؟ نماز با قصد قربت، مأتی به موافق می‌شود با مأمور به. مأمور به مال کی است؟ مال آمر، مأتی به مال کی است مال مکلّف. مکلّف حکم را می‌گوید حکم انشائی و مکلّف حکم را می‌آورد یعنی مأتی به را، حکم را نمی‌تواند بیاورد مأتی به می‌آورد، مطابق می‌شود با مأمور به اگر می‌خواهد مطابق شود با مأمور به چه جور می‌آورد نماز با قصد قربت می‌آورد لذا آن که حکم است دست آمر است آن که مأتی به است دست مکلف است نه آن متوقف بر این است نه این متوقف بر آن هیچ کدام توقف به او ندارند از انفسامات لاحقه حکم است، این را هم قبول نداریم از انفسامات لاحقه حکم است بمعنا آن مأتی به اگر می‌خواهد بیاورد با قصد قربت و الا حکم من اول الامر اما توصلی او تعبدی اگر مولا درج کرد قصد امتثال رادر حکمش می‌شود تعبدی اگر درج نکرد می‌شود توصلی نمی‌تواند درج بکند، چه را نمی‌تواند درج بکند؟ بله اگر ما امری نداشتیم من اول الامر حالا بخواهد درج بکند این آقای مکلف بخواهد درج بکند، نمی‌تواند آقای مکلف چکاره است تا با قصد قربت یا بی‌قصد قربت بیاورد؟ لذا این را مرحوم آخوند می‌گویند و شما به من اشکال نکنید لذا مرحوم آخوند وسط حرف این را می‌گویند گرچه خود مرحوم آخوند چند روز قبل یک حرفی داشتند بعد هم می‌آید خیلی مفصل در باب اوامر جاهای دیگر صحبت می‌کنند، حرف مرحوم شیخ را امضا می‌کنند، بالاخره اینجا در ضمن حرفها جواب مرحوم شیخ انصاری را می‌دهند و خیلی جواب متینی است دیگر خیلی جواب خوبی است که شما حکم را با مأتی به اشتباه گرفتید. آن که قصد قربت باشد آن مأتی به است یعنی فعل مکلف فعل مأمور و اما آن که قصد قربت انشائی رویش است نه املائی آن دست مکلف است، دست حاکم است که حکم را انشاء می‌کند و مانعی ندارد مفهوم است دیگر تصور می‌کند، تصدیق می‌کند و شوق به فایده، اراده، صلّ این مقام انشاء است صلّ چیست؟ قبل از آن که بگوید صلّ تمام اجزاء و شرایط را تصور کرده اصلاً  قبل از آن اول یک صلاتی درست می‌کند سپس تصور می‌کند که امر را روی آن بکند تصدیق می‌کند، شوق مؤکد بعد هم اراده بعد هم می‌گوید صلّ، قصد اراده قبل از تصورش پیدا شده البته این را روی مبادی عادی داریم حرف می‌زنیم دیگر حالا تقریب به ذهن در مبادی حقیقی هم می‌گوئیم و همه حرفها همین جاهاست که مولا می‌بیند آمدن این آقا خیلی خوب است اما شرطش این است علنی بیاید خب همین است دیگر مثل این که قصد قربت این است که این علنی بیاید این علنی بیاید تا تأثیر دارد والا مخفی بیاید تأثیری ندارد خب این را اول، قبل از تصور حکم می‌بیند این مصلحت دارد همان را تصور می‌کند یعنی آمدن علنی، تصدیق می‌کند، مشوق پیدا می‌کند اراده می‌کند و می‌گوید بیا علنی. خب این بیا علنی این لفظ است این مفهوم است اول مفهوم بوده و بعد هم لفظ شده، لفظ است اما حکم است، امر است این امر را عبد باید بیاورد آن که می‌خواهد بیاورد، آن قیدش را هم باید بیاور یعنی باید علنی بیاید، اگر مخفی آمد هیچ کار نکرده. آن فعل است یعنی آن که علنی می‌آید اما فعل برای حاکم که نیست این برای محکوم است، برای مأمور است برای آن کسی است که مأتی به را می‌آورد لذا این قید علنی برای آمر تصور است، مفهوم است، قول است برای مکلف مسلم فعل است از همین جهت است که علنی بیاورید این جور می‌گوئید می‌گوئیم مأتی به مطابق شد با مأمور به پس مأمور به ساقط شد و اما اگر علنی نیاید یا با قصد قربت نیاورد چه می‌گوئید؟ می‌گوئید که مأتی به مطابق با مأمور به نیست بنابراین مأمور به ساقط نیست و این مإتی به فایده‌ای ندارد و شیخ بزرگوار اشتباهی که کردند فعل آمر را با فعل مأمور به یک چیز گرفتند و گفتند آمر متوقف بر مأمور، مأمور متوقف بر آمر یعنی امر آمر متوقف بر فعل مأمور، فعل مأمور متوقف بر آن حکم. به ایشان عرض می‌کنیم نه آن اصلاً جداست، این هم جدا هیچ ربطی با هم ندارد تا ما دور درست بکنیم یکی فعل است از مکلف، یکی حکم است از مکلف حکم مکلف هیچ ربطی به آوردن فعل مأمور ندارد، فعل مکلف ندارد لذا همین فرمایش مرحوم آخوند در کفایه ولو اینکه خیلی موجز است اما جواب حسابی برای استاد عزیزشان مرحوم شیخ انصاری است.

    یک چیز دیگری هم بگویم تا این بحث تمام شود فردا هم دو دفعه همین دردسر را راجع به مرحوم آخوند داریم در حالیکه مرحوم آخوند فرار کردند از جواب دادن به این امر عقلی اما ما را انداختند توی دردسری بدتر از آن دردسری که مرحوم شیخ ما را انداختند اما حالا قبل از آن که این برای فردایمان، امروز این را به شما عرض کنم اصلاً این دورها و تسلسل‌ها و اجتماع مثلین و اجتماع ضدین و اینها هیچ مربوط به اصول نیست اینها یک امر در فلسفه است که موضوعش وجود است وجودان توقف بر یکدیگر محال است و وجودان در شیء واحد موجود شود محال است و اجتماع مثلین و اجتماع ضدین و دور و تسلسل و در امر را اعتبار به هیچ کدام از اینها اشکال ندارند و اگر یادتان باشد توی منطق خواندید و آن این است که لبنین متلاقیین دور نیست چرا؟ برای این که 2 خشت به یکدیگر وجوداً متوقف نیست وصفاً متوقف است یک امر اعتباری است لذا می‌گویند دور نیست، خب 1000 خشت با هم، او تکیه بر او، آن تکیه آن دور هم نیست هیچ اشکال هم ندارد تمام این دور و تسلسها که ما را گیج کرده توی اصول همان است که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می‌فرمودند که فلسفه را وارد کردند برای این که حسابی چاقش کنند، باد کرد.

    انشاء الله فردا کفایه و آن ایرادی که کفایه دارد و می‌فرماید اگر شک کنیم تعبدی یا توصلی باید بگوئیم تعبدی مطالعه کنید حتماً .

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo