< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مبحث اجزا در عمل به مأمور به ظاهری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

آیا مأمور به، به امر ظاهری کافی است از مأمور به، به امر واقعی؟ وقتی که کشف خلاف شود، بنیه گفته است که این آب پاک است، لباس نجس را با این آب کشید و نماز خواند بعد معلوم شد این آقایی که گفته این آب پاک است، اشتباه کرده، آب نجس بوده، آیا این نمازی که خوانده درست است یا نه؟ مجتهد گفته با هر غسلی می‌شود نماز خواند، حالا این مجتهد از دنیا رفته و این مجتهدی که الان هست او می‌گوید فقط با غسل جنابت می‌شود نماز خواند، این نمازهایی که قبلاً خوانده آیاکافی است یا نه؟

مسئله خیلی مهم است مشهور میان اصحاب البته متأخرین گفتند که عدم اجزا همه نمازهایش را باید قضا کند اما استاد بزرگوار ما آقای بروجردی از قدما نقل می‌کنند که تا زمان شیخ انصاری همه می‌گفتند اجزا. مرحوم شیخ انصاری هم می‌فرماید در اجتهاد و تقلید اجزا ما قائل به اجزا شدیم و 5 تا دلیل برای این اجز داریم، دلیل امروزمان قاعده حرج است برای این که اگر بگوئیم اجزا نه، حرج نوعی لازم می‌آید اصلاً بعضی اوقات لازم می‌شود که این با 3-2 تا بچه عقدش باطل باشد، مجتهدش گفته که صیغه را فارسی بخوانی طوری نیست این هم صیغه را فارسی خوانده عقد دائم 3-2 تا بچه پیدا کرده زندگی، حالا مجتهد بعدی می‌آید می‌گوید حتماً باید صیغه عربی باشد، خب لازمه‌اش این است که اگر اجزا نه، این زنش را ول کند، طلاق هم لازم نیست، بچه‌هایش حرام‌زاده نیستند اما وطی به شبهه است و بالاخره این زندگی‌اش بهم ریخته مدتی با نماز با غسل نماز کرده، با غسل غیر جنابت، غسل جمعه می‌کرده همیشه نماز می‌خوانده حالا می‌گویند نمازت را قضا کن همیشه توی نماز بدون اقامه نماز می‌خوانده، حالا می‌گویند اقامه واجب است، نمازت را قضا کن مجتهدش می‌گفت سر زیر آب کردن روزه را باطل نمی‌کند، حالا مجتهد آمده می‌گوید از مبتلات روزه سر زیر آب کردن است، از اول فقه تا آخر فقه این مسئله می‌آید، یک عسر و حرج نوعی نه شخصی برای همه می‌آید و کسی بگوید نه، شوخی می‌کند معلوم است یک عسر و حرج برای مردم پیدا می‌شود دیگر. بله قاعده حرج مشهور در میان اصحاب است شخصی است نه نوعی ولی ما می‌گوئیم که این ما جعل علیکم فی الدین من حرج ولو شخصی است اما استفاده هم می‌کنیم که حرج نوعی رافع تکلیفل است برای نوع و یا این جور بفرمائید که من عرض کردم یا این که نه گفتند که گاهی حکمت حکم و حرج نوعی است شارع مقدس می‌بیند که اگر این اماره را حجت نکند، حرج نوعی لازم می آید اماره را واجب می‌کند یا این جور یا آن قول اول شاید بهتر باشد و آن این است نه باز هم حکم ثانوی، حکم ازلی نه اما گاهی حرج شخصی و رفع تکلیف برای شخص، گاهی حرج نوعی رفع تکلیفغ برای نوع.

ظاهراً حرف من اشکال ندارد دیگر که اگر یک دفعه مثلاً وضو گرفتن

برای این حرجی است، خب ما جعل علیکم فی الدین من حرج می‌گوید وضو نگیر، تیمم کن، یک دفعه این شخص بخواهد مثلاً لباسش را تطهیر کند، لباسش را در بیاورد، حرج است خب به او می‌گویند با همین لباس نجس نماز بخوان، یک دفعه سلس البول است یا خون قروج و جروح است، این برای شخص حرج نیست برای نوع حرج است، کسی که سلس البول است هر روز 4-3 مرتبه شلوارش را عوض بکند و خودش را آب بکشد و هر روز دیگر از کار بیفتد و با جماعت نرود و بالاخره باید خودش را تطهیر کند نماز بخواند یک وقتی هم که آن سلس البولی عود نکند، سر به سرش نگذارد یا خون قروج و جروح این بخواهد هر روز برود این زخم توی بدن را آب بکشد بر نوع مردم حرج است دیگر. لذا خون قروح و جروح از همین باب است که چون حرج برای نوعی است می‌گویند که نوع مردم این تکلیف را ندارند. مثل سلس البول حکم می‌آید روی نوع، کاری به شخص ندارد.

علی کل حال همین طور که ما جعل علیکم فی الدین من حرج، حرج شخص را برمی‌دارد، همین طور آن ما جعل لکم فی الدین من حرج، حرج نوعی را برمی‌دارد، دیگر رافع تکلیف می‌شود برای نوع، وقتی نوع آمد، عنوان نوع است، نه شخص ، آن شخص می‌خواهد برایش حرج باشد، می‌خواهد حرج نباشد و ما نحن فیه این جوری است. اگر ما بخواهیم قائل شویم به عدم اجزا لازم می‌آید عسر و حرج نوعی هم در باب عبادات هم در باب معاملات به معنی الاخص، معاملات بمعنی الاعم و دیگر نوع مردم در سختی می‌افتند بلکه در حرج می‌افتند لذا این دلیل که امروز عرض می‌کنم، این دلیل اولی نیست این دلیل ثانوی است یعنی مثلاً بگوئید که این واقع را نیاورده، حتماً باید واقع را بیاورد، عدم اجزا به عنوان اولی عدم اجزا، آن ادله که دیروز عرض کردم آنها با احکام اولیه داشتند می‌جنگیدند درستشان کردیم اما اینجا نه، احکام اولیه می‌گوید عدم اجزا قاعده عسر و حرج حکومت دارد بر ادله اولیه می‌گوید بعنوان ثانوی اجزا دلیل اول جمع بین حکم واقعی و ظاهری بود و رفع ید از تکلیف.

دلیل دوم بنای عقلا بود.

دلیل سوم جاهل قاصر معذور است.

اینها هیچکدام عنوان ثانوی نیست جاهل قاصر معذور است یعنی دلیل اصلاً این جاهل قاصر را نمی‌گیرد اصلاً حکم واقعی برای این نیست خب مسلم آقایان هم می‌گویند حکم منجز نیست ما می‌گوئیم نه، بالفعل هم نیست من رکب امر بجهاله فلا شیء علیه نه منجز است، اصلاً حکم بالفعل

ندارد.

این دلیل چهارم که دلیل امروز ماست می‌گوئیم نه عنوان اولی بگوئید دارد اما بعنوان ثانوی دیگر آن حکم برایش منجز و بالفعل نیست و بعبارت دیگر قاعده حرج حکومت دارد بر قواعد اولیه، تخصیص می‌زند قواعد اولیه را او می‌گوید که با خون نماز نخوانده این می‌گوید الاّ خون قروح و جروح او می‌گوید که مثلاً غسل جمعه فقط، او می‌گوید الاّ مجتهد بگوید همچنین تا آخر تفاوت خیلی نمی‌کند حالا چه بفرمائید که عنوان ثانوی می‌آید می‌گوید اجزا چه بفرمائید عنوان اولی می‌گوید اجزا و این 4 تا دلیل به ما می‌گوید اجزا. یعنی در وقتی که شارع مقدس می‌خواهد حکم را جعل کند حکم ثانوی را هم جعل می‌کند، در خارج است که حکم ثانوی بعد از حکم اولی است اما در مقام جعل اینها در طول نیستند در عرض‌اند دیگر وقتی در عرض باشند این طور می‌شود که شارع مقدس می‌فرماید که نماز را طبق فتوای مجتهدت بخوان دلیل عسر و حرج باز شارع مقدس می‌گوید الاّ آنجا که بواسطه عمل به فتوا موجب عسر و حرج بشود دیگر ولو نماز را بدون شرط، بدون جزء آوردی طوری نیست به این معنا که اصلاً تکلیف نداری، تکلیف نداشتی ظاهراً دلیل خوبی است. حرج نوعی گفتم مثل خون قروج و جروح می‌ماند خون قروح و جروح ولو این که برای بعضی میتوانند حمام بروند و حرج نیست بر ایشان اما همین آقا می‌تواند نماز بخواند با نجس چرا؟ ما جعل علیکم فی الدین من حرج برای این که خون قروح و جروح نوعاً موجب حرج است پس رفع تکلیف نوعی از مکلف می‌شود.

دلیل پنجم ما این است که ادله ثانویه حکومت دارد بر ادله اولیه و ما نحن فیه این جوری است یعنی امارات را شارع مقدس حجت کرده است بعنوان ثانوی به این معنا که حکم را اول جعل کرده بعد برای پیدا کردن حکم شارع گفت یقین. اگر یقین نباشد، اجاره. اگر اجاره نباشد، اصول فقهیه . اگر اصول فقهیه نباشد، اصول عملیه، این جعل شارع است قبل از آن هم یا بعد از آن با او هم گفته است صل، بعد این صلاه را اجزا و شرایطش را تعیین کرده، گفته اوله التکبیر، بعده فاتحه الکتاب بعدش رکوع، بعدش سجود، بعدش تشهد بعدش سلام. اوله التکبیر، آخره التسلیم، اینها را هم تعیین کرده حالا این 2 تا دلیل را با هم می‌سنجیم، یکی مربوط به ادله اولیه و احکام یکی هم مربوط به ثانویه و حجیت امارات و اصول و امثال اینها خب وقتی سنجیدیم عرف توفیق پیدا می‌کند، ادله ثانوی را مقدم می‌اندازد بر ادله اولیه، توفیق عرفی.

اگر کسی بگوید تخصیص، تخصیص، بالاتر از تخصیص حکومت.

بگوئید آن ادله ثانویه را وقتی نگاه بکنیم می‌بینیم چشمک می‌زند به ادله اولیه می‌گوید با تو کار دارم، اگر با من نیامدی من تو را از کار می‌اندازم، این می‌شود حکومت، نتیجه التخصیص اگر هم کسی آن حکومت اصطلاحی را نگوید، بگوید که این ادله امارات نمی‌تواند حکومت باشد می‌گوئیم خیلی خوب تخصیص لبّی، به قول مرحوم آخوند که چیز خوبی درست کردند گفتند که گاهی تخصیص است، گاهی حکومت است، گاهی ورود است، گاهی اظهر و ظاهر است، گاهی هم هیچ کدام نیست اما العرف وفق جمع بین دلیلین بکند.

خب ما نحن فیه بدهد ادله اولی را به عرف . بدهد ادله ثانوی را به عرف ادله ثانوی را مقدم می‌اندازد بر ادله اولیه . مسببش هم این است که اگر ادله اولی را مقدم بیندازد، یک نحو لغویت در جعل لازم می‌آید در ادله ثانویه، اصلاً ادله ثانویه را وضعش کرده برای این که یک چشمکی به قول بزرگان به آن ادله اولیه بزند بگوید که تا موافق با من هستی من هم با توام، ولی آنجا که موافق با من نیستی تو را از کار می‌اندازم این را می‌گویند توفیق عرفی و تخصیص می‌شود یا توفیق عرفی که نتیجه التخصیص است یا تخصیص که هست یا اگر نگفتید تخصیص بگوئید حکومت که بسیاری از بزرگان راجع به اصول گفتند، و اگر اینها را نگفتید ما می‌گوئیم توفیق عرفی. العرف وفق این که جمع بین دلیلتین بکند، در جائی که آن ادله اولیه با ادله ثانویه نیاید، ادله ثانویه، ادله اولیه را از کار بیندازد. لذا آن ادله اول ما حکم بود اینجا دلیل الحکم است و این دلیل الحکم خیلی بهتر از آن است ولی علی کل حال آن دلیل اولمان گفتیم 2 تا حکم با هم معارضه می‌کنند، مولا رفع ید از حکم می‌کند اما در اینجا می‌گوئیم وقتی 2 تا دلیل را بدهند به عرف، دلیل اولی، دلیل ثانوی، دلیل ثانوی را مقدم می‌اندازد.

مرحوم آخوند در کفایه، همچنین استاد بزرگوار ما حضرت امام در درس اینها می‌گفتند که این حکومت درست است اما در اصول، لذا در حقیقت هم مرحوم آخوند، هم استاد بزرگوار ما حضرت امام حرف من را قبول دارند مرحوم آخوند در کفایه حسابی می‌فرماید حکومت اصول، اصول لفظیه بر احکام اولیه و استاد بزرگوار ما هم خیلی مفصل حکومت اصول مطلقاً بر ادله اولیه. اما هر دو می‌گویند اماره نه. برمی‌گردد به این که تفصیلی قائلند و این تفصیل مشکل هم هست انسان ملتزم به آن بشود می‌فرمایند در امارات اجزا نه اما در اصول اجزا آری. چرا؟ می‌گویند برای این که امارات لسان ندارد و ما اگر بخواهیم تخصیصی بزنیم، اگر بخواهیم حکومت بکنیم، امارات باید لسان داشته باشد، زبان داشته باشد و چون که بنای عقلاست دلیل لبی است نمی‌شود بگوئیم تخصیص، حکومت و امثال اینها پس چون تخصیص نیست باید بگوئیم عدم اجزا.

یک حرف دیگر هم استاد بزرگوار ما از مرحوم نائینی نقل می‌کردند، می‌پسندیدند می‌فرمودند اینها طولی هستند و معنا ندارد ما چیزی که طولی است بگوئیم که تصرف در تقدم خود می‌کند، لازم می‌آید تناقض ، لازم می‌آید جمع بین ضدین و امثال اینها. حالا این حرف خیلی اهمیت ندارد، آن که اهمیت دارد که مرحوم آخوند در کفایه دارند و حضرت امام رویش پافشاری داشتند این است که می‌فرمایند اصول چون لفظ است رفع ما لا یعلمون است ،لاتنقض الیقین بالشک است قاعده فراغ چون لفظ است، قاعده تجاوز و قاعده ید چون لفظ است لذا می‌تواند این لفظ حکومت کند بر ادله اولهی اما امارات چون لفظ نیستند بنای عقلاست لذا لفظی ندارد تا حاکم بر ادله اولیه باشد.

حرفی که با مرحوم آخوند و حضرت امام داریم، این است که اولاً کی گفته لفظ باید باشد؟ مگر ما تخصیص لبّی نداریم، مگر به ما نگفتند اکرم العلماء عقل ما می‌گوید الاّ الفساق منهم خب لفظ که نیست اما عقل ما همین کدام العلماء را تخصیص می‌زند و ما تخصیص لبی خیلی داریم در فقه‌مان که اجماع تخثیص می‌زند عام را دلیل عقل تخصیص می‌زند عام را و امثال اینها زیاد است بنابراین این که می‌گوئیم لفظ می‌خواهیم ، نه. توفیق عرفی می‌خواهیم . تخصیص می‌خواهیم که عقل بگوید آری. حکومت می‌خواهیم که عقل بگوید آری . نه در اینجا، در جای دیگر استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می‌فرمودند اگر توی لفظ بریزیم این می‌شود به آقای بروجردی می‌گوئیم اینهم احتیاج نداریم که توی لفظش بریزیم، توی لفظش هم نریزیم، حجیت اماره را صدق العادلش هم نکنیم، مایودی عنی، فانی یودی هم نه. آنها هیچ چیز اما عقل ما همین جور که تخصیص لبی دارد، حکومت لبی دارد در ما نحن فهی هم امارات را مقدم بر ادله اولیه می‌اندازد عقلاً و در حکومت احتیاج به لفظ داشته باشیم، اصلاً احتیاج به لفظ نداریم ما باید بدهیم دست عرف بگوئیم ما یک ادله‌ای داریم بنام ادله اولیه می‌گوید که نماز بخوان بعد هم اجزا و شرایط نماز را تعیین می‌کند یک ادله‌ای داریم بنام بنای عقلا روی حجیت امارات می‌گوید ظواهر حجت است. خب این 2 تا را می‌دهیم به عرف می‌گوید تا کشف خلاف نشود که هیچ چیز وقتی هم کشف خلاف شد آن ادله ثانویه به ادله اولیه می‌گوید تو برو دنبال کارت من همه کاره هستم تا با من بیائی درست است وقتی با من نیامدی دیگر تو باید به مقام فعلیت

بمانی.

لذا امارات به ما چه می‌گوید؟ می‌گوید که این روایت هر چه می‌گوید درست است، این معنای اماره است دیگر. می‌گوید قال الصادق (ع) انه کذا خب من مدتی نماز خواندم با قال الباقر (ع) انه کذا دلیلم هم اماره بوده یا ظهور لفظی بوده حالا فهمیدم که واقع غیر از این اماره بوده چه بکنم؟ اماره به من می‌گوید، نه حالا، نه شخص تو، اماره به من می‌گوید ما حکومت داریم بر ادله اولیه، آن که گفته بیان اجزا و شرایط کرده من به او می‌گویم بگو الاّ . تخصیص است دیگر، تخصیص لبی است مثل اکرم العلما الا الفساق مفهم که می‌گوید تخصیص لبی است، فساق از علما را نمی‌شود اکرام کرد، اینجا هم همین است، امارات به ما می‌گوید که این ادله اولیه تو خیال می‌کردی منجز است اصلاً منجز نبوده، اصلاً بالفعل نبوده، چرا؟ تخصیص. برای این که تخصیص در احکام اولیه که زیاد است. به قول مرحوم صاحب معالم می‌گویند ما من شیء الاّ و قد خص اصلاً ما نداریم عامی که تخصیص نخورده باشد خب احکام تخصیص می‌خورد دیگر، گاهی تخصیص‌ها لفظی است، گهی تخصیص‌ها لبی است، گاهی تخصیص‌ها به اماره است، گاهی تخصیص‌ها به اصول است و امثال اینها. دیگر وقتی تخصیص خورد شرط ندارد.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo