< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/02/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه مبحث اجزا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

عرض کردم کسانی که قائل به عدم اجزا هستند 3 تا دلیل دارند و راجع به یک دلیلش در جلسه قبل صبحت کردم 8-7 تا مثال زدند و فرمودند اگر بخواهیم ما این مثالها را قبول بکنیم فقه جدید لازم می‌آید که ما جواب دادیم همه این مثالها مربوط به موضوعات است نه مربوط به احکام و بحث ما مربوط به احکام است یعنی با امارات، با اصول اثبات کرد که نماز سوره ندارد، سوره او مستحب است مدتی نماز خواند حالا فهمید که نماز سوره دارد اینجا بحث است که آیا این نمازهای گذشته‌اش را باید اعاده کند یا نه؟ و اما این که یک آبی را استصحاب طهارت کرد بعد دید نجس است حالا بگوئیم این آب پاک است، استصحاب می‌گفت پاک است حالا هم بگوید پاک است خب این را که کسی نگفته، نمی‌خواهد بگوید با ملاقی نجس با کل شیء طاهر نماز خواند بعد فهمید که نه این کل شی‌ء طاهر بیخود بوده، نمازش درست است یا نه؟ می‌گوئیم نمازش درست است به قاعده اجزا اما حالا این متنجس، این نجس آیا نجس است یا نه؟ خب معلوم است نجس است.

لذا عرض کردم همه این مثالها که مرحوم آقای نائینی، مرحوم آقا ضیاء (رض) هو می‌کنند افرادی که قائل به اجزا هستند با این مثالها، این مثالها هیچ کدام مربوط به بحث ما نیست، این دلیل اولشان است. ما گفتیم مأمور به، به امر ظاهری آیا مجزی است از مأموربه، به امر واقعی یا نه؟ یعنی حکم ظاهری آیا حکم واقعی را ساقط می‌کند یا نه؟ ما نگفتیم موضوع ظاهری آیا موضوع واقعی را این ساقط می‌کند یا نه؟ تا شما اشکال نکنید پس بینه گفته پاک است، حالا دیدیم نجس است پس پاک است، این

بحث ما نیست.

حرف دوم فرمودند که این حکومتی که شما درست کردید، این محال است، حکومت مأموربه، به امر ظاهری یعنی ادلّه اصول، ادلّه امارات که گفتید حکومت دارد به ادلّه واقعیات بگوئیم این محال است، چرا محال است؟ می‌فرمایند برای این که احکام ظاهری در عرض احکام واقعی نیست، در طول احکام واقعی است یعنی ما یک حکم واقعی داریم و آن حکمی که الله تبارک و تعالی به قاعده ان الحکم الاّ لله این را طبق مصالح و مفاسد نفس الامریه جعل کرده است، حالا به زبان خودش مثل قرآن یا با زبان پیغمبر و ائمه طاهرین (ع) یعنی انشاء کرده است، این انشاء را داده دست اجزا یعنی فعلیت، این را اسمش را می‌گذاریم حکم واقعی بعد شارع مقدس آمده فرموده است که اگر چیزی کاشف از آن حکم واقعی شد، آن هم حجت است. به عبارت دیگر ادله برای امارات، ادله برای اصول این ادله برای امارات، ادله برای اصول در عرض احکام واقعیه نیست در طول احکام واقعیه است یعنی اول حکم واقعی ثم حکم ظاهری وقتی چنین شد ما بخواهیم بگوئیم که احکام ظاهری حکومت دارد بر احکام واقعی، تقدم شیء بر نفس لازم می‌آید، تجافی لازم می‌آید برای این که احکام ظاهریه در طول احکام واقعیه است و ما بخواهیم بگوئیم آن احکامی که در طول است بیاید توی عرض و حکومت پیدا کند بر احکام واقعیه می‌فرمایند حکومت آنجا درست است مثال می‌زنند که مثلاً مولا می‌گوید اشککت بین الثلاث و الاربع فابن علی الاربع یک دلیل بیاید بگوید لاشک لکثیر الشک گفته این حکومت دارد بر ادلّه شکیات، هر دو در عرض هم هستند طولی نیست بلکه حکم شک سه و چهار را دیده برایش حکم درست کرده، شک آدم وسواس را هم دیده برای او حکم درست کرده و گفته است آن آدم وسواس حکمش که برایش درست کردم مقدم بر آن حکمی که برای همه درست کردم، گفتند اینجاها حکومت درست است که حاکم و محکوم در عرض یکدیگر هستند اما اگر حاکم و محکوم در طول یکدیگر شوند دیگر معنا ندارد آن چیزی که در طول است حاکم باشد و محکوم آن چیزی که مقدم است، لازم می‌آید تقدم شیء بر لفظ یعنی لازم می‌آید آن ادله‌ای که در رتبه دوم هستند بیاوری در مرتبه اول و احکام واقعیه را تخصیص بدهی، حکومت پیدا کند. این راجع به امارات.

راجع به اصول هم گفتند که این ادلّه اصول تعیین وظیفه در ظرف شک است وقتی تعیین وظیفه در ظرف شک شد یعنی تا شک داری این وظیفه را داری وقتی شک نداشتی، دیگر هیچ چیز، ببین واقع چه می‌گوید، به واقع عمل بکن، و تعیین وظیفه در ظرف شک دیگر معنا ندارد مقدم شود بر احکام واقعیه، احکام واقعیه علی ما هو علیه اگر خواند، خواند، اگر نخواند اعاده، قضا، آن اصول هم برای سهلاً للامر گفتند تعیین وظیفه می‌کنیم در ظرف شک، اگر شک داشته باشی این وظیفه را داری، اگر شک نداشته باشی هیچ چیز.

اشکالی که به آقایان هست این است که این حکومتی که شما می‌فرمائید، اینها در طول هم هستند آیا در جعل هم در طول هم هستند؟ یعنی آنجا که شارع مقدس می‌خواهد جعل حکم کند و می‌خواهد تخصیص بدهد این احکام واقعیه را معمولاً مثلاً تخصیص، از نظر خارج خب در طول هم هستند یک حکم واقعی داریم مخصص می‌آید تخصیص می‌دهد بگوئید اینها طولی اما در جعل چه؟ مولا می‌بیند که نماز اوله التکبیر، آخره التسلیم این را می‌بیند، انشاء می‌کند می‌دهد دست اجرا و همان وقتی که می‌خواهد انشاء بکند می‌بیند که این اوله التکبیر، آخره التسلیم اگر شرط ذکری نکند خیلی مفاسد جلو می‌آید لذا می‌گوید که امارات اگر آمد و این شرط را از بین برد من رفع ید از تکلیف می‌کنم من تقبل ناقص به جای کامل می‌کنم، این طور نیست که اول حکم واقعی را جعل کند ثم بیاید در یک صحنه دیگر، در یک وضع دیگر آن ادله امارات و اصول را جعل بکند ثم بیاید حکومت بدهد ادله ظاهری را بر ادله واقعی در مقام جعل هیچ کدام از اینها نیست، ما ممکن است درست بکنیم اما ما غیر از جعل است، غیر از آن کار مولاست مثل عام و خاص است دیگر اصلاً حکومت یعنی نتیجه التخصیص معمولاً این جور است کم پیدا می‌شود حاکم بیاید دایره را توسعه بدهد، حالا دایره را هم توسعه بدهد باز همین است ، تخصیص. شما در باب تخصیص چه می‌گوئید؟ مولا می‌بیند که عام گفتن به اراده استعمالی خیلی عالی است لذا انشاء می‌کند حکم را فعلیت می‌کند آنوقت همان وقتی که حکم را انشاء می‌کند به نحو عموم همان وقت هم تخصیصش را می‌بیند، تخصیصش را که فردا نمی‌بیند . اسلام، ائمه طاهرین، خدا، پیغمبر در عرض عام، خاص می‌بینند. در عرض مطلق، مقید می‌بینند. در عرض حکم واقعی، حکم ظاهری می‌بینند. در عرض احکام واقعیه حکومت می‌بینند، ورود می‌بینند، تخصیص می‌بینند، تقیید می‌بینند. همه اینها را در همان مقام جعل، همه اینها را مراعات می‌کنند. طولی که ما درست می‌کنیم این در فقه ماست در این است که ما یک احکام واقعیه را می‌بینیم ثم به ادله امارات و اجزا و شروط، ادله اصول فقهیه ، اصول عملیه می‌بینیم آن وقت می‌گوئیم که 2 تا را عرضه می‌داریم به یکدیگر وقتی عرضه داشتیم می‌گوئیم این، حاکم بر آن است. مثل این که مرحوم نائینی (رض) این اشتباه مفهوم به مصداق، ما این طور است که اول حاکم می‌بینیم بعد محکوم می‌بینیم ثم حاکم را مقدم بر محکوم می‌گذاریم، ما اول عام می‌بینیم بعد خاص می‌بینیم آن خاص را مقدم بر عام حسابش می‌کنیم خب بله ما این جوری هستیم اما برو در مقام جعل تکلیف، در مقام انشاء در مقام فعلیت آنجا دیگر اصلاً زمان و مکان و همه اینها معنا ندارد، نه زمانی هست، نه مکانی هست شارع مقدس می‌بیند که صلاه اوله التکبیر، آخره التسلیم بعد می‌بیند که این اجزا بعضی ذکری هستند لذا می‌گوید لاتعاد الصلا الاّ من خمس معنا ندارد ما بگوئیم امام صادق (س) اول بیان اجزا و شرایط کرد ثم گفت لاتعاد الصلاه الاّ من خمس، نه در عرض لاتعاد الصلاه الاّ من خمس اوله التکبیر آخره التسلیم. لذا می‌گوید نماز، توی قرآن می‌گوید اقیم الصلاه ، آتی الزکاه این صلاه چیست؟ شارع مقدس باید بیان اجزا و شرایط بکند بیان اجزا و شرایط می‌کند در همان وقتی که بیان اجزا و شرایط کرد در عرض همان می‌بیند که این اجزا 2 قسم است بعضی‌اش رکن است، بعضی‌اش جزء و شرط ذکری است، اگر متوجه باشیم می‌خواهند، اگر متوجه باشیم نمی‌خواهند لذا در همان عرض می‌گوید لاتعاد الصلاه الاّ من خمس.

احکام واقعیه را جعل کرده، حکومت بر آن واقع هم که اسمش حکومت واقعیه است دیگر، حکومت ظاهریه که نیست، حکومت واقعیه لاتعاد الصلاه را جعل کرده ، هر دو در طول هم انشاء کرده اما، ما وقتی که آمدیم، اجزا و شرایط را می‌بینیم ثم حدیث لاتعاد را می‌بینیم، ثم مال ماست، این مکان و زمان مال ماست آن وقت می‌گوئیم حدیث لاتعاد حکومت دارد بر ادله اجزا و شرایط نماز.

لذا این فرمایش این بزرگوارها که حکم واقعی، حکم ظاهری اینها در طول هم هستند و من در کلمات مرحوم نائینی خیلی جاها این جور دیدم، حتی در کفایه هم بعضی اوقات این تقدم شیء بر لفظ و این دور و امثال اینها زیاد دیده شده که اینها همه یک اشتباه مفهوم به مصداق است یعنی مائیم توی ثقه اول نظر می‌کنیم به ادله اجزا و شرایط ثم حدیث لاتعاد را مقدم می‌اندازیم به قاعده حکومت اما در حال جعل، در حال انشاء در حال دادن به دست فعلیت همه اینها در عرض هم هستند.

خب دیگر معنایش همین می‌شود که شارع مقدس فرموده اوله التکبیر، آخره التسلیم اما اگر قطع تو، دلیل تو، این اجزا و شرایط را بدست نیاورد تو معذوری یعنی مثل اوله التکبیر آخره التسلیم همه اجزای ذکریه، الاّ آن 5 تا، لاتعاد الصلاه الا من خمس. الا آن 5 تا ، آن 5 تا را اگر فهمیدید نیامده نماز را اعاده و قضا کن اما ما بقی را اگر فهمیدی نیامده طوری نیست، چرا طوری نیست؟ برای این که این اجزای واقعیه شرط ذکری‌اند نه شرط نفس الامری. این راجع به این فرمایش‌شان.

و اما راجع به آن که فرمودند اصول تعیین وظیفه در شک، درست است. یعنی فرق بین اماره و اصول این است که اماره می‌نمایاند واقع را شارع مقدس چون می‌نمایاند واقع را به قول مرحوم نائینی تیمم کشف می‌کند یعنی کشف ناقص را کشف تام می‌کند بالاخره می‌گوید صدّق العادل می‌گوید این اماره حجت است خب این اصول هم این طور است که مثل همان امارات است، امارات چون کاشف است، تیمم کشف می‌کند اما در باب اصول تعیین وظیفه در ظرف شک می‌کند می‌گوید اگر داری که آیا واجب است یا نه؟ بگو واجب نیست این تعیین وظیفه در ظرف شک، آن اماره، آنهم اصول. یک حرف دیگر هم داریم که ادله امارات و اصول با ادله احکام واقعیه چه می‌کند؟ آن غیر از حرف ماست که تعیین وظیفه در ظرف شک خب بله وقتی که نماز را با کل شی‌ء طاهر خواند بعد فهمید بدنش نجس است این تعیین وظیفه در ظرف شک شد دیگر تمام شد حالا مسلم باید بدنش را آب بکشد یا اماره وقتی که مخالف با واقع در آمد خب معلوم است. دیگر از این به بعد اماره حجت نیست برای این که مخالف با نمایشش شد این یک است که تعیین وظیفه در ظرف شک تسهیلاً للامر اما یک حرف دیگر این است رفع ما لایعلمون را بسنجیم با صل، با ارکب، با اسجد، با تشهد. این دو تا را با هم ببینیم وقتی این 2 تا را با هم بسنجیدیم یک کدام حکومت دارد بر دیگری.

بنابراین این جوری شد حرف مرحوم آقا ضیاء به ایشان می‌گوئیم مسلم است اصول تعیین وظیفه در ظرف شک است یعنی می‌بیند اگر در ظرف شک یک وظیفه برایش تعیین نکند اختلال نظام لازم می‌آید لذا می‌گوید رفع ما لایعلمون، می‌گوید لاتنقض الیقین بالشک حالا تا شک دارد رفع ما لایعلمون دارد وقتی شک نداشت دیگر رفع مالایعلمون ندارد چرا؟ برای این که سالبه به انتقاء موضوع است تا شک دارد لاتنقض الیقین بالشک دارد وقتی شک ندارد لاتنقض الیقین بالشک دیگر نیست خب معلوم است عین وظیفه در ظرف شک اینهائی که می‌گویند تعیین وظیفه در ظرف شک در مقابل امارات می‌گویند که اماره کاشف است، اینها کاشفیت ندارند از همین جهت گفتند اماره کاشف است، تیمم کشف است اما اصول تعیین وظیفه در ظرف شک شده، اینها همه‌اش خوب است.

یک حرف دیگر هست و آن معنای اجزا این که این تعیین وظیفه در ظرف شک آنچه عمل کرده است در ظرف شک خب عمل کرده دلیل رفع مالایعلمون کل شی‌ء طاهر را بسنج با ادله واقعه گفتیم حکومت دارد خب وقتی حکومت دارد همه‌اش این جوری می‌شود این نماز است که با کل شی‌ء ظاره خواندن آن نماز واقعی نیست اما تو به وظیفه عمل کردی ما هم تقبل ناقص بجای کامل می‌کنیم ما هم رفع ید از تکلیف می‌کنیم ما هم می‌گوئیم که آن ادله واقعیه تخصیص می‌خورد حکومت پیدا می‌کند، تخصیص پیدا می‌کند که ما گفتیم جمع عرفی بگو، تخصیص پیدا می‌کند با ادله واقعیه، به عبارت دیگر همان که در ظرف شک حجت است، دلیلش با آن ادله واقعیه، این حاکم بر آن می‌شود.

لذا ما رفع ما لایعلمون داریم، خود این می‌گوید مادامی که نمی‌دانیم مرفوع است یعنی مثلاً اگر کسی نجس خورد، مادامی که نمی‌داند خب معلوم است مرفوع است نمی‌توانند کتکش بزنند رفع ما لایعلمون یک اجزا و شرایطی را در ظرف شک بجا آورده خب حالا این از آن ادله واقعیه آیا کفایت می‌کند یا نه؟ این غیر از آن تعیین وظیفه در ظرف شک بمعنا این که تکلیف را آورد یا نیاورد نه تکلیف را نیاورد و کتک هم ندارد اما حرف این است حالا که تکلیف ندارد، تکلیف وضعی دارد یا نه؟ اگر اجزا نداشتیم می‌گفتیم بله تعیین وظیفه در ظرف شک بوده حالا دیگر باید نمازش را بخواند چنانچه بعد باید نماز بخواند دیگر یعنی با رفع ما لایعلمون جزء را نیاورد و نماز خواند بعد فهمید جزء را نیاورده حالا یا می‌گوئیم اعاده یا می‌گوئیم عدم اعاده اما بعد چه؟ خب بعد حتماً باید نماز را بخواند با آن جزء بخواند آنچه بحث ماست به مرحوم نائینی، به مرحوم آقا ضیاء به دیگران این را می‌گوئیم که آقا ما یک احکام واقعیه داریم یک احکام ظاهریه هم در ظرف شک داریم اینها همه خوب است حالا کشف خلاف شده این طبق احکام ظاهریه چیزی عمل کرده آیا آن این چیزی که این عمل کرده کافی است از آن واقع که واقعاً نیاورده دیگر آیا کافی است یا نه؟ آن که اجزا می‌گوید، می‌گوید کافی است با آن 5 تا دلیلی که ما داشتیم آن که عدم اجزا می‌گوید می‌گوید کافی نیست برای این که هیچ چیز نیاورده باید دو دفعه اعاده یا قضا .

لذا ادله را بسنج با ادله و الاّ ما که نمی‌گوئیم این که نماز با سوره آورده، با رفع ما لایعلمون، نه. نماز بدون سوره آورده این کافی است یا نه؟ تعیین وظیفه در ظرف شکش کرده حالا هم شک رفع شده، حالا از این به بعد هم باید نماز با سوره بخواند حرف اینجاست گذشته‌ها که تعیین وظیفه در ظرف شک بوده، این گذشته‌ها کافی است یا نه؟ ما می‌گوئیم کافی است برای این که ادله ثانویه مقدم بر ادله اولیه است یک دفعه با مال مردم چیز خریده خب گفتیم موضوعات است نه، یک دفعه بیع بالصیغه نکرده گفتیم بله، یکدفعه نکاح خواهرش بوده، الان معلوم شده خواهرش است خب هیچ چیز اما حالا این آنجاها که مربوط به حکم می‌شود این صیغه‌اش را فارسی خوانده حالا فهمیده صیغه باید عربی باشد آیا مجزی است یا نه؟ و علی کل حال این فرمایش این بزرگوار که می‌گویند اصل تعیین وظیفه در ظرف شک است وقتی شکش رفت دیگر وظیفه این است که اعاده از قضا می‌گوئیم نه. وظیفه این است که از این به بعد با آن رفع ما لا یعلمون که خطا شده از این به بعد دیگر با آن جزء، با آن شرط عمل بکند و اما گذشته‌ها آیا مجزی است یا نه؟ این ربطی به این ندارد که اصل تعیین وظیفه در ظرف شک است. حالا باز هم حرف داریم برای فردایمان انشاء الله.

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo