< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بحث اختصاص خطابات به مشافهين

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث این بود که خطابات شفاهیه آیا مختص به مشافهین است ؟ و اگر بخواهیم سرایت بدهیم به غیر مشافهین دلیل دیگری می خواهد مثل قانون مشارکت یا اینکه نه دلیل من اول الامر هم مشافهین را میگیرد هم غائبین را حتی هم معدومین را نه بعنوان حلال محمد الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه تمسک به این هم نکنیم خود دلیل جوری است که هم غائبین را میگیرد هم معدومین را بالاخره مشهود در میان اصحاب این شد که خود دلیل عام است در حالیکه خطاب است اما عام است هر کسی در اینباره حرفی زد ما تبعاً لاستاد عزیزمان حضرت امام یا ستاد عزیزمان آقای بروجردی ( رض ) گفتیم که این خطابات همه همه علی سبیل قضایای حقیقیه است و علی سبیل قضایای حقیقیه معنایش اینست که در مقابل قضایای طبیعیه در مقابل قضایای خارجیه معنایش اینست کل ما وجد فی الخارج فیصدق انه مکلف تکلیف مال او یا ایها الناس این معنایش است که آقای بروجردی ، حضرت امام ( رض ) میفرمودند من باب المکاتبه همینجور که مکاتبات ما هر کس آن مکاتبه را بخواند میشود مخاطب در ما نحن فیه هم همین است هر کس مکلف باشد خطاب پیغمبر اکرم راجع به اوست و احتیاج به اینکه ما خطاب را مختص به مشافهین بکنیم بعدش هم با قانون اشتراک تکلیف یا قانون خاتمیت بیائیم جلو احتیاج به این حرف نداریم .

دیگر با آن حرفهائی که زده شد خیلی احتیاج به گفتن نیست آنچه هست اینست حالا اصلاً این بحث ما ثمره دارد یا نه ؟ معمولاً ثمره ندارد خیلی شاذ پیدا میشود یک ثمرهای برای این قول درست بکنیم والا حالا یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله شما بگوئید مال مشافهین است با القاء خصوصیت با قانون مشارکت میآوریمش از نسلی به نسلی تا روز قیامت یا اینکه بگوئید یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله از باب قضایای حقیقیه است و نحوی خطابات عام الی یوم القیامه است نتیجه از آن بخواهیم بگیریم نمیشود اما بعضی اوقات یک نتیجه پیدا میکند کجا ؟ آنجا که ما نتوانیم آن قانون مشارکت را بیاوریم و در قرآن هست در روایات اهل بیت هم هست بعضی اوقات خطاب خاص است مثلاً یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا به زنتهایت بگو اگر میخواهید تجمل گرائی کنید دیگر نوبت میرسد به طلاق و طلاقی که آنقدر مکروه است برای شما میشود جایز بعدش هم میفرماید که اگر هم پیغمبر را میخواهید خدا را میخواهید تجمل گرائی موقوف باید ساده زیستی بکنید اما پاداش شما هم اینست که هر ثوابی بکنید ثواب شما 2 برابر است چنانچه اگر گناهی بکنید گناه شما هم ضعفین گناه شما 2 برابر است آیا میشود القاء خصوصیت کرد آیا میشود از باب قضایای حقیقیه اینجا را درست کرد ؟ آیا میشود از باب قضایای حقیقیه اینجا را درست کرد ؟ هر دو مشکل است بخواهیم از باب قانون اشتراک بیائیم جلو مشکل است انسان بگوید که قانون اشتراک به ما می گوید هر زنی اگر تجمل گرائی کرد طلاقش جایز است و اگر هم منصوب به یک شخصیتی باشد گناهش 2 برابر است ثوابش هم 2 برابر .

بعضی از بزرگان گفتند مخصوصاً راجع به سادات گفتند دیگر زن و مرد هم فرق نگذاشتند به هم راجع به همه سادات گفتند که این خطاب پیغمبر اکرم به ذراری زهرا میخورد بعضیها دیگر بالاتر رفتند گفتند به همه طلبهها همه علما اگر ثواب بکنند ثوابشان 2 برابر است اگر گناه بکنند گناهشان 2 برابر است بعضیها گفتند حالا آیا با قانون اشتراک بیائیم جلو میشود ؟ مشکل است آیا با آن قانونی که گفتیم قانون علی سبیل قضایای حقیقیه آنهم مشکل است لذا معمولاً اینجا نتیجه گرفتند گفتند که قانون اشتراک بله و تمسک به عام نه پس این بحث ما نتیجه دارد اما روی عرضی که من کردم که آقا قانون اشتراکش هم مشکل است ما چه جوری با قانون اشتراک بتوانیم درست بکنیم بگوئیم که هر که مربوط به پیغمبر است اگر ثوابی کرد 2 برابر است اگر گناهی کرد 2 برابر است دیگر اگر هم بد زنی باشد بد مردی باشد طلاقش طوری نیست کراهت ندارد اگر بتوانید این قانون اشتراک را درست بکنید در ما نحن فیه بحث نتیجه دار میشود آنوقت یک حرف دیگر هم توی مسأله هست اینکه اگر ما قانون اشتراک نداشتیم خب با همان علی سبیل قضایای حقیقیه که گفتیم با القای خصوصیت درستش میکنیم میگوئیم زنهای پیغمبر که خصوصیت ندارد این برای این است که منسوب است به پیغمبر اکرم است که گناهش 2 برابر است ثوابش 2 برابر است طلاقش هم اگر بد شد جایز است خب وقتی چنین باشد دیگر زن پیغمبر منسوب به پیغمبر است همین است طلبه منسوب به پیغمبر است همین است سادات منسوب به پیغمبر است همین است که یک روایتی هم داریم از امام صادق سلام الله علیه که یک کسی که نسبت فوق العاده دوری نسبت نسبی هم نبود سببی بود این کار بیجا کرده بود یعنی کار بیجایش این بود آمده بود ایستاده بود توی صف که از منصور دوانقی پول بگیرد حضرت رسیدند به او گفتند الحسن لکل احد حسن و منک احسن لمکانک منا و القبیح لکل احد قبیح و منک اقبح لمکانک منا خب وقتی که چنین باشد همین گفته امام صادق طلبه را میگیرد حسابی میگیرد مخصوصاً زن سید را حسابی میگیرد بگوئیم آیه شریفه هم یا ایها النبی قل لازواجک این ازواجک یعنی یا ایها النبی قل لازواجک زوج خصوصیت ندارد خب اگر این را بگوئیم این بهتر از قانون اشتراک است قانون اشتراک اصلاً نمیآید اینجاها بهتر از قانون اشتراک است اما تمسک به عام هم نکردیم تمسک به عام نمیشود کرد برای اینکه نمیدانیم عمومیت دارد یا نه ظاهر خطاب هم اینست که مال زنهای پیغمبر است بخواهیم علی سبیل قضایای حقیقیه درستش بکنیم نمیشود اما با قانون نسبت و القاء خصوصیت از ازواج به هر کس نسبت به پیغمبر دارد ظاهراً بهتر است .

علی کل حال یک نتیجه متنابهای ما از بحثمان بتوانیم بگیریم علی الظاهر نمیشود برای اینکه اینها نتیجه میخواهند بگیرند که اگر مختص به مشافهین باشد دیگر خواه ناخواه دیگران را نمی گیرد با القاء خصوصیت و قانون اشتراک و اینها باید بیائیم جلو و اما اگر عام باشد معدومین و غائبین را میگیرد احتیاج به قانون اشتراک هم نداریم جوابش این است این آیه شریفه را الان خواندم این آیه شریفه مشهور در میان اصحاب است عام است و عمومیش را از کجا استفاده میکنند ؟ از همین که ازواج خصوصیت ندارد علی سبیل قضایای حقیقیه که گفتیم نمیشود اینجا بیاید ازواج خصوصیت ندارد این ازواج از باب مثال است زن پیغمبر با دختر پیغمبر با آن زنهای سادات اینها همه مثل هماند .

بعضی از بزرگان یک قدری بیشتر جلو آمدند گفتند که هر کسی که کارش رفتار و کردارش ضرر به پیغمبر یا نفع برای اسلام و پیغمبر داشته باشد اینرا هم میگیرد .

لذا مثلاً یک مسلمان چهره اسلام را پیش دیگران دگرگون بکند بواسطه ظلمش بواسطه گناهش چهره اسلام را ، چهره پیغمبر اکرم را یک جور دیگری وانمود به دیگران بکند گفتند اینرا میگیرد چونکه منصوب به پیغمبر میشود گناهش میشود 2 برابر ، ثوابش میشود 2 برابر و ازواج از باب مثال است نه از باب خصوصیت دیگر تمسک به عام باشد همین است تمسک به این القاء خصوصیتی که عرض کردم و از باب مثال است باز همین است اگر قانون اشتراک هم باشد مثل الرجل یشک بین الثلاث و الاربع و المرئه ایضاً کذالک همین است .

خیال نمیکنم بشود یک نتیجه حسابی از بحثمان بگیریم اما خب علی کل حال ولو ما مختصرش کردیم اما میدانیم مرحوم آخوند این بحث را خیلی مفصل اینطرف و آنطرف زدند تا بتوانند درستش بکنند .

لذا میشود بحث علمی و بحث علمی مسلم فائده دارد برای اینکه شما را مجتهد بکند انشاءالله اینهم این بحث .

بحث دیگری که باز نتیجه علمی ندارد اما از نظر ادبیت خیلی بحث مهمی است و آن اینست که اگر ما از خارج یک قضیهای را بدانیم اما ندانیم که تصرف در عام باید بکنیم یا تصرف در خاص چه باید گفت ؟ مثالی که زدند اینست که والنساء یتربصنَ ثلاثه قرو و المطلقات بتربصن ثلاثه قرو و ازواجهن احق بردهن زن باید عده نگاه بدارد 3 طهر مثلاً حالا مشهور شده 3 ماه اما شوهرش در عده مقدم است بر دیگران خب گفتند این و بعولتهن احق بردهن مربوط به طلاق رجعی است نه مربوط به طلاق بائن یا طلاق خلع ، مبارات آنکه حق رجوع ندارد حق رجوع در عده مختص به شوهر است آنهم شوهری که طلاق داده باشد به طلاق رجعی خب حالا ما می دانیم مسأله را از جاهای دیگر مسأله را بدست آوردیم که طلاق رجعی است که شوهر میتواند در عده رجوع بکند حالا این آیه شریفه آیا تصرف در عام بکنم ؟ بگویم این والمطلقات یعنی رجعیات ؟ یا تصرف در ضمیر بکنم و ضمیر که میگوید که و بعولتهن یعنی بعول بعضهن همه شوهر نه ، شوهرهائی که زنهایشان در طلاق رجعی باشد که از بعولتهن از این ضمیر اراده بکنم بعض را نه کل را اگر از ضمیر اراده بکنم بعض را نه کل را عام ما بحال خود باقی است اگر تصرف در عام بکنم ضمیر حسابی به بعض میخورد تصرف در ضمیر نکردم کدام از اینها مقدم است ؟

مرحوم آخوند ( رض ) توی کفایه روی قاعده خودشان میآیند جلو میفرمایند که ما نحن فیه اگر تصرف در عام بکنیم این اشکال ندارد برای اینکه مراد مولا را از عام میفهمیم چیست اما اگر تصرف در خاص بکنیم ضرر به اصاله الحقیقه میرسد و این در کیفیت مراد است ضمیر نمیدانم در چه استعمال شده و اذا دار الامر بین اینکه در شک در مراد یا کیفیت مراد ما گفتیم این عناوین ثانویه وضع شده برای مراد نه کیفیت مراد مرحوم آخوند در کفایه 8 7 جا این فرمایش را گفتند اصاله العموم وضع شده برای اینکه مراد مولا را بدست بیاورید رفع شک در مراد بکند اما اگر مراد معلوم باشد کیفیت اراده معلوم نباشد گفتند اصاله العموم نداریم لذا اینجا میفرماید اصاله العموم و اصاله الحقیقه هر دو وضع شده برای بدست آوردن مراد مولا نه بدست آوردن کیفیت اراده مولا و حیث اینکه اگر تمسک بکنم به اصاله العموم درست میشود یعنی دست به عموم نزنم و بگویم که عام ما مراد از مولا رجعیات است اما اگر تصرف بکنم در ضمیر در کیفیت مراد است این ضمیر نمیدانم در بعض استعمال شده یا در کل میفرماید اصاله العموم به حال خود باقی است و تصرف بکن در ضمیر و بگو ضمیر یا استخدام است یا مجاز در اسناد است .

این خلاصه حرف مرحوم آخوند است . مرحوم آخوند اول هم که وارد میشوند میفرمایند بحث ما آنجاست که دلیل منفصل باشد و اما اگر دلیل متصل باشد میگویند نه در اینجا مسلم است عام ما تخصیص میخورد .

ما به حرف آخوند اشکال داریم اشکال اول مان سابقا چند روز قبل گفتم الان هم میگوئیم که آقا این عناوین ثانویه این اصول عقلائیه اماره هم هست مثبتاتش هم حجت است وضع شده برای رفع شک گاهی در مراد است گاهی در کیفیت مراد است و اختصاص دادنش تا موقعی که دلیل نداشته باشیم دست به این اماره نمیشود زد ما سابقاً اینجور میگفتیم الان هم به مرحوم آخوند همین را میگوئیم که آقا این مراد و کیفیت مراد فرق نمیکند .

لذا ما نحن فیه هم اصاله العموم داریم هم اصاله الحقیقه این 2 تا با هم میجنگند این 2 تا با هم معارضند و خود مرحوم آخوند آخر كار قبول ميكند اگر با هم معارض باشند مجمل ميشود ولي ما راه ديگر داريم كه فردا دربارهاش حرف ميزنيم از اجمال درش بياوريم ولي مرادم اينجاست اين حرف مرحوم آخوند كه اگر اين اصول عقلائيه راجع به كيفيت مراد باشد اين اصول جاري نيست اين يك ادعاست وقتي كه برويم ميان عقلا ميبينيم اصاله العموم اصاله الاطلاق و اصاله الحقيقه يك قدر برو بالاتر قاعده يد قاعده فراغ قاعده اصاله الصحه همه اينها وضع شده براي اينكه رفع شك بكند براي ما حالا شك ما گاهي در اينست كه مولا چه اراده كرده گاهي هم شك ما در اينست چه جوري اراده كرده و ما تخصيص بدهيم دليل ميخواهد ، دليل نداريم .

اين يك حرف ما به مرحوم آخوند است يك حرف به مرحوم آخوند باز اين است كه آقا اين چه فرقي ميكند بين متصل و منفصل اگر نميشود در متصلش هم نميشود اگر ميشود در منفصلش هم ميشود و ما بگوئيم در متصل حتماً تخصيص است چرا ؟ براي اينكه بعولتهن احق بردهن در يك آيه ديگر هم آمده كه مرحوم آخوند تمسك بكند همين است و المطلقات بعولتهن احق بردهن باز همين را ميگوئيم ضمير منفصل است ميگوئيم اين مطلقات مراد رجعيات است يا همه مطلقات اگر بگوئيد همه مطلقات اصالت العموم داريم اما از آنطرف هم ميدانيم مراد رجعيات است پس بايد احق بردهن را بايد بگوئيم كه مراد او بعض است مراد او مجاز است ضمير استعمال شده يا حقيقت ادعائيه بالاخره استخدام در ضمير است خب در آن آيه كه منفصل بود همين بود در آن آيهاي هم كه متصل است باز همين است اينكه ما يقين داريم ايشان ميفرمود بلا اشكال ، بلا اشكال است كه در متصلش اصاله العموم داريم ، اصاله العموم تخصيص ميخورد و اما در او نه ، علي الظاهر تفاوت ندارد اگر گفتيد در متصل در منفصل هم ميگوئيد اگر در منفصل نگوئيد در متصل هم نميگوئيد و اينكه متصل آري منفصل نه ظاهراً وجهي برايش ندارد . اين كلمه و المطلقات ميدانيم كه بعضي از مطلقات است نه همهشان وقتي مي دانيم يعني ميدانيم رجعيات است اگر اصاله العموم را دستش نزنيم بايد ضمير را دستش بزنيم علي الظاهر وجهي ندارد اگر بتوانيد يك وجهي برايش پيدا كنيد ديگر فردا هم وجه را بگوئيم نميدانم چرا جلسه گيج مانند است بخاطر اينكه بحث خيلي مشكل نيست اما مثل اينكه يك بحث فوق العاده حركت جوهري ملاصدرا دارم ميگويم جلسه را اينجور ميبينم .

بنابراين تقاضا دارم رويش فكر بكنيد حتماً مطالعه كفايه را بكنيد و اين فرمايش مرحوم آخوند را وجهش را درست بكنيد تا فردا من خودم وجهش را بگويم حرف مرحوم آخوند هم از شما استفاده كنيم انشاء الله .

وصلي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo